#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتصدسیچهارم
حس کردم قلبم از جا کنده شد،چطوری باید تحمل میکردم اورهان جلوی چشمم عقد یکی دیگه بشه؟
نگاهی به اورهان انداختم تا عکس العملشو ببینم انگار اونم از حرفای مادرش شوکه شده بود،با اخمای توهم رفته زل زده بود به حوریه،اما حوریه که انگار این چیزا براش مهم نبود و میخواست هر جور شده تا مرغ از قفس نپریده قضیه رو تموم کنه بی توجه به اون کیسه مخمل رنگ کوچکی از جیبش در آورد و سهیلا رو صدا کرد!
-دختر با توئه حواست کجاس؟
با صدای عمه نورگل نگاه از حوریه گرفتمو به سهیلایی دوختم که سینی به دست جلوی روم ایستاده بود،در حالیکه نفسم بالا نمیومد با دستایی که به زور لرزششو کنترل میکردم استکان چایی از سینی برداشتم و چشم دوختم به دختری که قرار بود تا چند ثانیه دیگه صاحب تموم رویاهای من با اورهان بشه،سینی رو چرخوند و بعد به طرف حوریه رفت هر قدمی که برمیداشت انگار پاشو روی سینه من فشار میداد،حوریه انگشتری از کیسه درآورد و توی انگشتای کشیده و باریک سهیلا فرو برد و صدای کل زدن ها بلند شد!
-دخترم بیا کنار اورهان بشین تا صیغتونو بخونم!
سهیلا چشمی گفت و کنار اورهان جای گرفت،نگاهی به جای خالی آتاش که دقیقا کنار اورهان نشسته بود انداختم،اینقدر حواسم پرت بود که اصلا متوجه بیرون رفتنش نشده بودم،همین که آقا مظفر شروع کرد به خوندن،با احساس چرخیدن محتویات معدم رو به عمه نورگل نالیدم:-عمه جان مستراح کجاست؟
-کجا میری دختر تازه میخوان عقد کنن حیف نبینی!
-یکم دلپیچه دارم!
-باشه دختر،همین ته حیاطه برو اگه ندیدیش از آتاش بپرس نشونت میده همین الان دیدمش که رفت بیرون!
-سری تکون دادمو از جا بلند شدمو دولا دولا وارد حیاط شدم و چشم ریز کردم و اتاقک کوچکی ته حیاط دیدم حدودا پونزده متری باهام فاصله داشت!
هر جور بود خودمو رسوندم بهش و چندین بار پشت سر هم عق زدمو دوباره فقط آب بود که بالا آوردم دیگه علاوه بر سرم دلدردم اومده بود سراغم،از فکر اینکه اورهان همین الان داشت عقد یکی دیگه میشد حال بدی داشتم چند دقیقه ای میشد که از مجلس بیرون اومده بودم و هیچ تمایلی به برگشتن نداشتم دلم میخواست فرار کنم آخه چطور میتونستم تموم عمرم شاهد زندگی اورهان با دختر دیگه ای باشم،اما چاره ای نبود به خاطر آبروی آقامم شده باید تحمل میکردم،خواستم برگردم که با صدای آشنایی که داشت التماس میکرد سرجام میخکوب شدم:🌹🌹
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻