چه انتظار عجیبی!
تو بین منتظران هم، عزیز من، چه غریبی!
عجیب تر که چه آسان، نبودنت شده عادت، چه بی خیال نشستیم
نه کوششی نه وفایی
فقط نشسته و گفتیم: خدا کند که بیایی …!
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتصدبیستششم
تموم مسیر فرحناز حتی یه کلمه هم باهام حرف نزد بهشم حق میدادم رفتار اردشیر اونقدر افسردش کرده بود که دل و دماغی برای حرف زدن با کسی نداشته باشه،اردشیر که زخم کنار شقیقش از چند فرسخی معلوم بود هر از گاهی به خاطر تکون هایی که اسب میخورد صورتش از درد جمع میشد و دستی به شقیقش میکشید و نگاه عصبانیشو میدوخت به فرحناز!
دستی به پیشونیم گذاشتم هنوزم داغ بود،آهی کشیدمو بی حال سرمو گذاشتم روی کمر فرحناز و تا عمارت بالا توی همون حالت موندم،وقتی رسیدیم جلوی در شعبون بلند بلند داد کشید:-خانوم چشمتون روشن خانوم کوچیک اومدن ،سریع حوریه و اهالی عمارت از اتاقاشون بیرون اومدن و شعبون جلوی پای فرحناز گوسفندی به زمین زد،دیدن خون جاری شد روی زمین حالمو بدتر کرد با رنگ و رویی پریده وارد عمارت شدمو بوسه ای به دست طلعت خاتون که به استقبالمون اومده بود زدم و همه با هم رفتیم به یکی از اتاقای بزرگ عمارت که درست چسبیده به مهمونخونه بود توی تموم عمارت بوی شیرینی پخش شده بود، حتما به خاطر اومدن فرحناز تدارک دیده باشن،چشم چرخوندم دنبال اورهان اما خبری ازش نبود،نفسمو صدادار بیرون دادم:-دنبال آتاش میگردی؟
با چشمای گشاد شده نگاهی به طلعت خاتون که درست کنارم نشسته بود انداختم حتی اسم آتاش هم تنم رو میلرزوند:-نه خانوم جون داشتم دیوارا رو نگاه میکردم!
از جواب احمقانه ای که داده بودم ریز خندید و گفت:-اولا همه به من میگن بی بی ثانیا خجالت نداره که دختر آتاش دیگه شوهرته،نگران نباش الان که سر و کلش پیدا بشه،حتما داره حاضر میشه،آخه باید زود راه بیفتیم خونشون یکم از عمارت فاصله داره!
متوجه منظورش نشدم یه تای ابرومو بالا انداختمو خواستم ازش بپرسم که ساره در حالیکه نفس نفس میزد وارد شد و رو به حوریه که طرف دیگه اتاق مشغول حرف زدن با فرحناز بود کرد و گفت:-خانوم جان سینی شیرینی ها حاضرن!
-خیلی خب پارچه و هدیه ها رو هم حاضر کنید کنارشون بذارین نمیخوام هیچی کم و کسر باشه!
ساره چشمی و گفت و دوون دوون رفت سمت آشپزخونه،حسابی گیج شده بودم،نگاهی به صورت خوشحال طلعت خاتون انداختمو پرسیدم:-خانو...بی بی قراره جایی بریم؟🦋🦋
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#حسرت_بزرگترین_استاد_عرفان❗️
🍃آیت الله بهجت: استادم سیدعلی قاضی را درخواب دیدم به او گفتم چه چیزی حسرت شما در دنیاست که انجام نداده اید؟ فرمودند: حسرت میخورم که چرا در دنیا فقط روزی یک مرتبه زیارت عاشورا میخواندم.
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا قدر نعمت ندونستیم ، شما هم موافقید؟!😭
چقدر حرف داشت همین چندثانیه !!!
#آیت_الله_سیبویه
....................
التماس دعا
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
Joze 26-Aghaie Tahdir_1395-8-18-9-52.mp3
33.41M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی)
🌺 #جزء_26 #قرآن_کریم
📥توسط استاد معتز آقایی
⏲ «در 34 دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
📩 به دوستان خود هدیه دهید.
🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال :
💖🌹🦋
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی...
تو را سپاس میگويم
از اينکه دوباره خورشيد مهرت
از پشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند
" سلام صبح عالیتان متعالی "
💖🌹🦋
دعای روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ القَدْرِ وصَیّرْ أموری فیهِ من العُسْرِ الی الیُسْرِ واقْبَلْ مَعاذیری وحُطّ عنّی الذّنب والوِزْرِ یا رؤوفاً بِعبادِهِ الصّالِحین.
خدایا، در این ماه، فضیلت شب قدر را روزی ام ساز و کارهایم را از سختی به آسانی برگردان و پوزش هایم را بپذیر و گناه و بار گران را از گُرده ام بریز، ای مهربان به بندگان شایسته.
التماس دعای فرج
💖🌹🦋
همه گویند به امید ظهورش صلوات
کاش این جمعه بگویند به تبریک حضورش صلوات
اللّهم عجّل لولیک الفرج
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻