eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام صبحتون بخیر ...                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 ،اردشیر توی همون حالت گیجی چاقویی توی بازو اورهان فرو کرده بود و میخواست ضربه ای دیگه به سینش بزنه که اورهان مشتشو توی هوا گرفته بود،با دیدن خون روی لباس سفید اورهان جیغ کوتاهی کشیدمو طولی نکشید که ساواش و چندتا از کارگرای عمارت رسیدن و چاقو رو از دست اردشیر گرفتن و با کمک هم بردنش داخل،به سرعت دستمالی از جیبم در آوردمو خواستم روی زخمش بذارم که عصبی دستشو عقب کشید و با اخمای تو هم رفته راهشو گرفت و رفت،دستمال رو توی دستم فشردمو با بغضی که توی گلوم نشسته بود چشم دوختم به رفتنش،مگه من چه گناهی کرده بودم که اینجوری باهام رفتار میکرد همه اینا تقصیر اون آتاش لعنتی بود! با قدم هایی کم جون داخل عمارت شدم،عمه نورگل با دیدن اورهان ضربه ای به صورتش زد و گفت:-خدا مرگم بده شگون نداره توی روز عقد این اتفاقا،ببین چه بلایی سر پسرم آورد،پسره ی بی بته! حوریه خیلی خونسرد نگاهی به اورهان انداخت و گفت:-این حرفا دیگه قدیمی شده نورگل،پسرم خیلی قوی تر از این حرفاست که یه زخم چاقو از پا درش بیاره،بیا داخل مادر،زخمتو ببندم! با نگرانی به اورهان زل زده بودم و توی دلم به اردشیر بد و بیراه میگفتم که چطور تونسته اورهان رو بزنه،اون که باهاش کاری نکرده بود که با احساس سوزش بازوم سرمو چرخوندم سمت آتاش که با چشمای از کاسه درومده بهم زل زده بود:-راه بیفت دنبالم! یه لحظه ترسیدم که نکنه سهیلا حرفی بهش زده باشه اما با اعتماد به نفس نگاهی بهش انداختمو خیلی جدی گفتم:-ولم کن،من با تو هیچ جا نمیام! آروم در گوشم غرید:-اگه نمیخوای همین جا بلند بلند داد بزنم که زن عقدیم بدجور دلباخته برادرم شده دنبالم میای! ناخودآگاه رنگ از چهرم پرید و دستام شروع کرد به لرزیدن:-معلومه چ...چی داری میگی؟ فشار دستشو روی بازوم بیشتر کرد و در گوشم باصدای بلند تری غرید:-میای دنبالم یا داد بزنم؟ با شک نگاهی بهش انداختم:-خیلی خب میام ولم کن! بازومو رها کرد و عصبی قدم برداشت سمت یکی از اتاقای عمارت،پشت سرش وارد شدم تا حالا اونجا نرفته بودم ترس برم داشت اتاق پر بود از چاقو و خنجرایی که مشخص بود خیلی قدیمی ان،با صدای بسته شدن در وحشت زده سرچرخوندم سمتش!🦋🦋🦋 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🦋🌹💖👇👇👇
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
12.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جونم علی                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷
آسمان از شوق دیدن بهار اشک خود جاری نموده خوش به حال زمین به وصال بهارش می رسد کی می آید پس بهار عالم جان های ما😔💚                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻