فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کرامت و آزادیِ زنان به سَبکِ غربی اینجوریه
#حجاب
#زن_عفت_افتخار
#ربیع_الاول
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
بهترین جفت درجهان خنده و گریه است
آنها هیچگاه یکدیگررا همزمان ملاقات نمیکنند
ولی
اگر آن دویکدیگر راملاقات کردند
آن لحظه بهترین لحظه زندگی شماست
آرزو می کنم امروز بهترین جفت اتفاق بیفتد
#ربیع_الاول
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
قلمت را بردار بنویس از همه ی خوبی ها
زندگی، عشق، امید
و هر آن چه برروی زمین زیباست
گل مریم
گل رز
روی کاغذ بنویس :
زندگی با همه تلخی هایش، زیباست
#ربیع_الاول
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
گاهــی آدمـ دلــــشـــ مـیــخواهــد
کـفـــش هـاشـ را دربـیـــاورد
یــواشکیـ نوکـــ پـــا , نـوکــ پــا
از خـودشــ دور شــود
دور دور دور ……..
#ربیع_الاول
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
واااااااااای چه کانالیه این کانال😊🌻
خدائی نیای ضرر کردی😔😊
از #معجزات گرفته تا #شعر #دلنوشته #خاطرات #حديث #روایت
کلا برای خودش #حرمیه
#امامرضائی باشی و نیای تو این کانال☺️
از محالاته😊
eitaa.com/joinchat/3378184385Cded59ab28c
امام رضائی ها کجائید📣📣📣📣📣
یه کانالی کاملا #امامرضائی هیچ مطلبی جز مطلب #امامرضائی گذاشته نمیشه
عاشق #امامرضا عليه السّلام هستی عضو شو
اینم #لینکش👇👇👇
عاشقانه امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/joinchat/3378184385Cded59ab28c
امام رضائی باشی و عضو نشی!!!!!!!!
من که باورم نمیشه😊
┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خــدا
میتوان بهترین روز را
براے خـود رقم زد
پس با تمام وجـود بگیم
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خـدایا بہ امید تو
نه بہ امید خلق تو
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
اللهم عجل لولیک الفرج
#ربیع_الاول
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتسیصد
چونه ام لرزید با بغض ادامه دادم:-نگو که میخوای بلا سرش بیاری؟ تورو به خدا خون و خون ریزی به پا نکن!
صدای عجز و ناله علی دله با شنیدن این حرف بلند شد: -چی ازم میخوای؟هر چی میخواین بردارین برین به هیچ کس نمیگم قول شرف میدم!
آتاش دستای لرزون پیرمرد رو با دست راستش پایین آورد،از پشت توی هم قفل کرد با دست آزادش پشت گردنشو گرفت:-تو دهنتو ببند، کافر همه را به کیش خود پندارد،مردیکه کودن!نگاهش رو کشید سمتم و فریاد زد:-مگه با تو نیستم؟
از دادش که تکونی خوردم و سراسیمه همچنان که نگاهم رو پیرمرد میخکوب بود به سمت اتاقکی رفتم که بی شباهت به مطبخ نبود،کمی گشتم تا چیزی که آتاش میخواست رو پیدا کردم تموم تنم میلرزید، دعا میکردم که فقط بخواد با این بترسوندش!
با دستای لرزون خودم رو به آتاش رسوندم و چاقو رو گرفتم سمتش، همونجور که گردن پیرمرد رو گرفته بود و کشون کشون میبرد رو بهم گفت:-دستت باشه لازممون میشه!
نفسی از سر آسودگی کشیدم و پشت سرش وارد اتاق شدم،در حالیکه از خشم نفس نفس میزد هلش داد گوشه اتاق و نفسی تازه کرد:-با پول خان برای خودت خوب خونه زندگی درست کردی،مشتاقم بفهمم اگه بگوشش برسه چه بلایی به سرت میاره!
-راجع به چی حرف میزنی من روحمم از خان خبر نداره چند سالی میشه پامو از ده بیرون نذاشتم همه این آبادی شاهدن!
-اگه همینجور به دروغ گفتن ادامه بدی از این به بعدم هیچوقت پاتو از این آبادی بیرون نمیذاری...
پس گوشتو باز کن هر چیزیو یک بار میپرسم،جواب سر بالا بشنوم کت بسته تحویل خان میدمت اونوقت خودش تصمیم میگیره چه بلایی سرت بیاره،که توی بهترین حالت میده زنده زنده چالت کنن،اما اگه جواب سوالامو بدی بهت یه فرصت میدم میتونی اون پولی که این دختر بهت داد و همه چیزایی که داری رو برداری و از این ده بزنی به چاک!
پیرمرد دستشو بالا برد و با آستین لباسش قطره های عرق که از روی پیشونیش سر میخوردن رو پس زد:-باشه بپرس هرچی بدونم میگم!
آتاش نیشخندی زد و رو بهش گفت:-خیالت راحت میدونی،از حوریه چی میدونی که اینقدر میترسه کسی بویی ببره که به تو یلاقبا باج میده؟
همون یه ذره رنگی هم که به صورتش مونده بود با این حرف پرید و در حالی که به تته پته افتاده بود گفت:-حوریه؟من با اون صنمی ندارم،اشتباه گرفتی!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتسیصدیکم
آتاش خنده ای عصبی کرد:-مطمئنی؟یعنی میخوای بگی تو نبودی که همین الان به این دختر گفتی خاتون برات پول میفرسته!
علی دله با ترس نگاهی به اطراف انداخت و در کمال پررویی به دروغ جواب داد:-من خاتون رو گفتم همونی که براش کار میکنم توی ده بالا زندگی میکنه اون چه ربطی به حوریه داره من سال های زیادی میشه که راهمو از اون جدا کردم!
آتاش که مشخص بود تحمل این حد از شارلاتانی رو از یه پیرمرد نداره عصبی زانو خم کرد و با پا ضربه ای به وسط شکمش زد،قیافه ام جمع شد،انگار ضربه رو به من زده باشه. دستم رو روی شکمم کشیدم و آروم لب زدم:-نکن میمیره،شاید داره راستشو میگه!
آتاش پوزخندی زد و رو بهش با همه پافشاری گفت:-راستشو میگی یا همینجا سرتو گوش تا گوش ببرم،تو که گفتی چند ساله از ده پاتو بیرون نذاشتی پس خاتون رو از کجا میشناسی؟براش چیکار میکنی که این همه اشرفی می ارزه؟
-ک...شاورزی میکنم،برین ببینین چندتا زمین کشاورزی دارم هر چی محصول میده میفرستم براش!
آتاش قهقهه وار خندید:-خیلی خب حرفاتو زدی حالا بلند شو بریم ده،همین جوابارو تحویل خان بده،اونجا حتما میتونی خاتون رو هم به عنوان شاهد احضار کنی و رو به من گفت:-برو گاریچی رو بگو بیاد جلوی در اینو فقط خان میتونه به حرف بیاره!
چی میگفت؟من گاریچی رو از کجا باید پیدا میکردم،دهن باز کردم ازش بپرسم که علی دله با عجز و ناله گفت:-خیلی خب میگم،میگم!
آتاش یقه لباسشو کشید و عصبی توی صورتش زل زد:-زود باش حرف بزن فرصت ناز کشی ندارم فقط بگو چرا حوریه بهت باج میده همین!
-به خدا غلط کردم،💩 خوردم،بهش دروغ گفتم!
آتاش سر جاش ایستاد و جدی پرسید:-چه دروغی؟
-گفتم اون پسر خل و چلش رو از من آبستن شده،گفتم میتونم ثابت کنم چون عموی منم شبیه همین پسره هس،اما به علی دروغ گفتم من همچین عمویی ندارم،پسره شبیه دایی خودشه،وقتی بچه بود ننه بزرگش انداختش توی چاه ده،همش همین بود،حالا بذارین برم منو با خان درگیر نکنین!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
AUD-20220415-WA0056.mp3
8.35M
☑️بابک جهانبخش 💠دیوانه جان
#آهنگ
#ربیع_الاول
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
💕 #وفاداری فقط اونجا که شادمهر میگه:
هرکسی راهش سمت من افتاد
قلب من #عمدا اسمتو لو داد
راهشو بستم اگر حسی داشت
#پای تو موندن "بیشتر #ارزش داشت"
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
narimani-navadiha-ir_841e2.mp3
4.29M
همراه با مداحی های ولایی (مطیع رهبریم)۵
بدون دنیا که ما رهبر داریم
🎙کربلایی سیدرضا نریمانی
#ربیع_الاول
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
┄┅─✵💝✵─┅┄
خدایا
آغازی که تو
صاحبش نباشی
چه امیدیست به پایانش؟
پس با نام تو
آغاز می کنم روزم را
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@emame_mehraban
دوست دارم که یک شب جمعه/ صبح گردد به رسم خوش عهدی
ناگهان بشنوم زسمت حجاز/ نغمه ی دلخوش انا المهدی
.#ربیع_الاول
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتسیصدسوم
نگاهی به آتاش انداختم تا از چهره اون بفهمم جریان از چه قراره.صورتش به کبودی میزد و سینه اش از عصبانیت بالا و پایین میرفت.عصبی تر از همیشه روبروی علی دله نشستو دستشو دور گلوش حلقه کرد.فکر میکردم حالا همانطور که میخواست از حوریه آتویی پیدا کرده.باید خوشحال باشه اما برخلاف تصورم عصبی تر از همیشه بنظر میرسید.حتی از موقعی که برای اولین بار چشمم به او افتاده بود..فشار دستش رفته رفته دور گردن پیرمرد بیشتر و بیشتر شد..
ترسیدم بلایی سرش بیاره.با ترس نزدیکش شدمو آستین لباسشو کشیدم لب زدم ..ولش کن الان میکشیش
با چشمای به خون نشسته نگاهی بهم انداخت و با ضرب علی دله رو گوشه ای انداخت.اونقدر محکم پرتش کرد که صدای خورد شدن تموم استخوناش به گوشم رسید..
از ترس چسبیدم به گوشه دیوار،مطمئن بودم آتاش با این حجم از عصبانیت حتما بلایی سرش میاره..اما ناباورانه نگاهی بهش انداخت و آب صورتش رو انداخت بهش..و بدون اینکه حرفی بزنه از اتاق بیرون زد..با چشمای گرد شده چاقوی تو دستمو انداختم و دویدم طرفش..اصلا باورم نمیشد آتاش اون پیرمرد رو به حال خودش رها کنه..
فکر کنم برای خود علی دله هم باورش سخت بود..با دو خودمو به کنارش رسوندم و آرومپرسیدم..میزاریش به حال خودش؟ نمیارینش تحویل خان بدینش؟
سکوت کرد..نگاهی به دستهای مشت شده اش انداختم...اگه فرار کنه دیگه دستمون بهش نمیرسه هاا؟ یعنی میخوای بزاری فرار کنه؟
با عیض به سمتم برگشت و عصبی لب زد:-بس کن دختر نمیبینی دارم سعی میکنم خودمو کنترل کنم تا مبادا بلایی سرش بیارم؟حوریه هر چی باشه ناموس ماست اصلا نمیتونم هضمش کنم به آقام خیانت کرده باشه،دنبال چیزی توی گذشته اش میگشتم،وقتی که هنوز ناموس آقام نشده بود،الان با دستای خودم سند بی آبرو شدن آقامو بردارم ببرم عمارت چی بگم؟حتی نمیدونم داره راستشو میگه یا نه؟دیدی که چقدر دروغ میگفت،باید اول مطمئن بشم!
-من که چیزی نگفتم فقط گفتم یه وقت بی مجازات فرار نکنه،آخه من حدس میزنم اون حوریه رو مجبور کرده باشه،حتما ازش باج خواسته مثل اون پولا!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتسیصددوم
آتاش با چشمای از کاسه درومده نگاهی بهش انداخت و از زمین بلندش کرد و مثل برگه کاغذی به دیوار چسبوندش:-چی میگی مردک چرا حوریه باید همچین دروغی رو باور کنه؟آوان پسر دومشه،چند سال بعد از ازدواجش با خان به دنیا اومده،نکنه....نکنه بعد از ازدواج حوریه تو باهاش خوابیدی؟
با حرفی که آتاش زد نفسم توی سینه حبس شد،علی دله که انگار تازه فهمیده بود چه سوتی بدی داده با چشمای گشاد شده به آتاش خیره موند:-نه اونو نگفتم پسر بزرگش منظورم بود،اسمش چی بود اور...هان!
-خفه شو مردک حروم زاده اورهان شبیه عموی دیوونته؟نه؟وقتی بردمت پیش خان میفهمی چه گه زیادی خوردی اون وقت به خطایی که کردی اعتراف میکنی،راه بیفت!
درست متوجه حرفاشون نمیشدم، نفسم به شماره افتاده بود و گیج بهشون زل زده بودم تا یکیشون دهن باز کنه و بگه که چه خبره تو همون حال علی دله خودشو روی پاهای آتاش انداخت و در حالی که گریه میکرد گفت:-به علی توبه کردم،جوونی کردم الان چند سالی میشه که پامو توی ده بالا نذاشتم و دیگه دستمم بهش نخورده همش یه بار بود و بعدش فهمیدم آبستنه!
چی داشت میگفت یعنی حوریه به خان خیانت کرده بود؟!چطور جرات پیدا کرده همچین کاری کنه؟اصلا چرا حوریه باید این مردک بی چشم و رو رو به خان ترجیح بده؟مطمئنم مجبورش کرده حتما علی دله فهمیده
که خان از ازدواج قبلی حوریه بی خبره و حوریه رو تهدید کرده که به خان همه چیز رو میگه اما حتی توی این شرایطم کار حوریه هیچ توجیهی نداشت میتونست همون موقع همه چیز رو به خان بگه اون وقت شاید خان هیچ وقت با زیور ازدواج نمیکرد. حتما آتاش هم داشت همین چیزا رو تو مغزش مرور میکرد که ثانیه به ثانیه عصبی تر میشد.با وجود همه اینها نفهمیده بودم اوان واقعا پسر خان هست یا نه.چهره ی مظلوم توی ذهنم تداعی شد.نه امکان نداشت اوان معصومتر از اون بود که بخواد انگ حرومزادگی به پیشونیش بخوره.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
امشب به جنون کشیده میلم برگرد
ای جاری ندبه در کمیلم برگرد
بی تو شب تاریک مرا نوری نیست
برگرد ستاره ی سهیلم برگرد . . .
#ربیع_الاول
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠