eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🌻❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
شبهای پر از شهاب را خواهم دید دریاچه ی نور ناب را خواهم دید وقتی که سپیده می دمد می دانم من چهره ی آفتاب را خواهم دید                        @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 اژدرخان اشاره ای به دختر جوونی که جلوی در ایستاده بود کرد که بره آقامو خبر کنه و رو کرد به اردشیر که سر و صورتش هنوز از کتکایی که دیروز خورده بود زخمی بود و با غرور خاصی گفت:-فقط به خاطر عموت راضی به این ازدواج شدم برو به جونش دعا کن وگرنه همه این آدما که برای خواستگاریت اومدن باید برای مراسم عزات دورهم جمع میشدن پسر! عمو اتابک با چشمای به خون نشسته نگاهی به اردشیر انداخت و کلافه سرشو تکون داد انگار با نگاهش داشت اردشیر رو به خاطر آبروریزی که کرده بود سرزنش میکرد،اما عزیز دوباره خیلی جدی گفت:-اژدر تو همسن پسر منی و ما هم مهمونیم دوست ندارم تو خونه خودت بهت بی حرمتی کنم اما باید بدونی اگه نوه من خطایی کرده تنهایی نکرده گناه دختر تو هم از اون کمتر نیست،این چیزا برای مرد عیب نیست ولی برای دختر هست،مثلا خودتو ببین دوتا زن داری اما زنات فقط یه شوهر دارن،ما همه اینجاییم تا این موضوع فیصله پیدا کنه اگه قرار به زخم زبون زدن باشه ما هم بلدیم! اژدر خان عصبانی از تیکه ای که عزیز بهش انداخته بود و کلمه ی خانی که پشت اسمش برداشته شده بود اخمی کرد و خواست چیزی بگه که با اشاره زنش لا اله الا اللهی زیر لب گفت و تا اومدن آقام ساکت مونده! برام خیلی عجیب بود که اژدر خان با اون همه ابهتش به حرف یه زن گوش بده اصلا چرا وقتی زنش اینقدر براش مهم بود زن دوم گرفته بود؟ نفسمو دادم بیرون این چیزا به من مربوط نمیشد فقط با تموم وجودم میخواستم دعواها تموم بشه و همراه آقام برگردیم به روستای خودمون،تو این فکر بودم که بعد از اومدن اورهان ازش بخوام که دست مادرش و خونوادشو بگیره و بیاد روستای پایین خودم از آقام میخواستم بهش کار بده! با صدای در سر چرخوندم سمت آقام که دستشوبه نشونه سلام بالا برد و درست کنار عمو نشست،از اینکه سالم میدمش خوشحال بودم:-اینم از ارسلان خان حال بریم سر صحبتای اصلی باید بگم که ما نمیتونیم همینجوری به پسر شما اعتماد کنیم،پس دو راه پیش پاتون میذارم،خودتون هر کودوم صلاح میدونین انتخاب کنید،بعد از ازدواج یا دخترم و اردشیر توی عمارت ما زندگی میکنن تا زیر نظر خودم باشن،یا اینکه یه دختر از شما بگیریم برای یکی از پسرای عمارتمون،این شرط رو گذاشتم چون نمیخوام مشکل جدیدی بینمون پیش بیاد و حداقل به خاطر دختر خودتونم شده حرمت دخترمو ‌نگه دارین! عمو اتابک کاردش میزدی خونش در نمیومد،انگار غرورش اجازه نمیداد دخترشو اینجوری شوهر بده، دل کندن از اردشیر هم به عنوان جانشین خان براش ممکن نبود داشت با خودش کلنجار میرفت که عزیز گفت:-ما دخترمون سحرناز رو به عنوان عروس میفرستیم عمارت شما،تا بفهمین هیچ نیت بدی نداریم،فقط یه شرط دارم اونم اینه که هیچکس حق نداره سر دخترای عمارت ما هوو بیاره که اگه غیر از این شد باید پی همه چیز روبه تنش بماله از الان گفتم تا بدونید فکر نکنن چون آقاشون دوتا زن داره اونا هم اجازشو دارن،درضمن داماد باید از پسرا خودت باشه اژدرخان،ما دختر به کوچ و کلفت🌹🌹 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
~id➜|•@mola113•|↰_۲۰۲۲_۰۳_۰۸_۰۸_۴۶_۱۸_۰۰۴.mp3
11.54M
•°✨🦋ارباب پسردارشد همه نوکرا به صف کربلایی محمد رضا طاهری #                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
از تو ای عشق در این دل چه شررها دارم یادگار از تو چه شب‌ها، چه سحرها دارم تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی تو مرا غافل از اندیشه فردا کردی گرچه ای عشق شکایت ز تو چندان دارم که به عمری نتوانم همه را بشمارم باز هم گرم از این آتش جانسوز توام سرخوش از آه و غم و درد شب و روز توام کاش دائم دل ما از تو بلرزد ای عشق آندلی کز تو نلرزد به چه ارزد ای عشق                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
به رویدادی بزرگ محتاجم اتفاقی که بی خبر باشد کاش وقتی به خانه برگشتم کفش های تو پشت در باشد...                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
دوستت دارم ومولای‌درزاین‌عشق محال است برود!                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 💐☘❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
بازآ دلم ز گردش دوران شکسته است چون کشتی از تهاجم طوفان شکسته است آیینه خیال نهادم به پیش روی دیدم که قلبم از غم هجران شکسته است                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
Mehdi Yarrahi Cheshme To (2).mp3
3.39M
چشم تو❤️ انگیزه عاشق شدنو به وجودم داده....                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
Gol - Mohammad Alizadeh .mp3
7.76M
تو❤️رو جدا کردم از یه عالمه گُل🌹...                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
حس قشنگیه، یکی باشه یواشکی دوستت داشته باشه. یواشکی هواتو داشته باشه. حس قشنگیه، یکی باشه طاقت ناراحتیتو نداشته باشه. طاقت اشک ریختنت رو نداشته باشه. حس قشنگیه، یکی باشه که دلت به بودنش قُرص باشه. یکی باشه، اما کل دنیات باشه …                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
خدایا ما را بیشتر از طاقتمان امتحان نکن. ان شاءالله                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
ما هزار بار از هم خداحافظی کردیم و هراز و یک بار دل نکندیم ...                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
4_501486549053998750.mp3
7.15M
یوسف زمانی 🎶 🎻                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🌹سلام برعاشقان حضرت زینب(س)🌹 کانال درایتا 👌 ♥️دعوت شمابه این کانال اتفاقی نیست🌸🌸 🌸👇👇👇👇 📝 📱 ✏️ 📹 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @yazinb3 ✋لبیــک
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام و با توکل به اسم اعظمت میگشاییم دفتر امروزمان را ان شاالله در پایان روز مُهر تایید بندگی زینت دفترمان باشد 💖🦋🌻🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
آقا بیا بخاطر باران ظهور کن مارا از این هوای سراسیمه دور کن وقتی برای بدرقه عشق می روی از کوچه های خسته ما هم عبور کن اللهم عجل لولیک الفرج                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 تو یه لحظه تموم استرسم فراموشم شد و به زور جلوی خندمو گرفتم،نگاهی به‌گلناز که بدتر از من چهرش به کبودی میزد انداختم و لبمو به دندون گزیدم و برای اینکه جلوی خندمو بگیرم تیکه ی دیگه ای از شیرینی رو به دهانم گذاشتمو رو به‌گلناز گفتم:-واقعا دست و پنجمون درد نکنه چه شیرینی شده... اما هنوز جملم تموم نشده بود که با جمله ای که حوریه خاتون رو به عزیز گفت بقیه شیرینی پرید توی گلوم:-من این یکی رو میخوام،بیشتر به دل میشینه! عزیز کلافه نگاش رو بین من و حوریه خاتون گردوند: -این دختر ارسلانه خودت که میدونی پسر اولم بخاطر نداشتن پسر نتونست خان بشه این دختر به دردتون نمی خوره! -چه اشکالی داره همین که از دخترای عمارتتون باشه کفایت میکنه،روسریتو بردار ببینمت دخترجان! مثل سکته کرده ها خیره شده بودم به حوریه خاتون حتی پلکم نمیزدم،اینا چی داشتن میگفتن،من عروس عمارتی بشم که اورهان اونجا کار میکنه؟اصلا حتی تصورشم برام سخت بود چه برسه به انجام دادنش،با چنگی که مادرم با خوشحالی به روسریم زد با شرم سرمو به زیر انداختم:-ماشاالله ماشاالله دختر مطمئنم خوشگل ترین عروس عمارت ما میشی! عزیز در جواب گوهر خاتون که این جمله رو گفت:-آیسن هنوز کوچیکه حتی ماهیانه هم نشده،ما نمیتونیم قبل از شوهر دادن سحرناز،شوهرش بدیم! با حرف عزیز باریکه امید توی دلم روشن شد اما به چند ثانیه نکشید که حوریه خاتون گفت:-زیادم کوچیک نیس من نه سالم بود زن اژدرخان شدم، خودم یه شوهر خوبم برای سحرناز دست و پا میکنم دیگه میل خودتونه میتونید اردشیر خان رو بفرستین عمارت ما به هر حال از مردنش که بهتره! ‎-خیلی خب باید با آقای این دختر هم حرف بزنم ببینم راضیه دخترشو شوهر بده یا نه! ‎حوریه با اطمینان سرش رو تکون داد انگار مطمئن بود که جواب آقام مثبته! نگاهی به زنعمو که با خشم حسادت بهم چشم دوخته بود انداختم انگار که حق دخترشو خورده بودم، تموم امیدم برای منصرف کردن حوریه خاتون به زنعمو بود آخه مادرم از خوشحالی سر از پا نمیشناخت حتما پیش خودش فکر میکرد اینجوری خوشبختم میکنه،اما دریغ از یه کلمه حرف از طرف زنعمو،بعد از تموم شدن صحبت ها عزیز از جا بلند شد و گفت:-پس ما دیگه رفع زحمت میکنیم تا فردا خبرشو بهتون میدیم!  موقع خدا حافظی کل خانواده اژدر خان برای بدرقه مون توی حیاط حاضر شدن سه تا از پسرای عمارتم توی حیاط ایستاده بودن که چهره عصبانی آتاش بین همشون خودنمایی میکردم، خدایا من چطور میتونستم با یکی از اینا ازدواج کنم کسایی که حتی یه بارم باهاشون هم کلام نشدم،اگه اورهان بود هیچوقت اجازه نمیداد این اتفاق بیفته،دلم مثل سیر و سرکه میجوشید باید با آقام حرف میزدم اون تنها کسی بود که میتونست نجاتم بده،ولی بهش چی میگفتم میگفتم عاشق دستیار خان شدم باهاش قرار گذاشتم تا چند روزه دیگه میاد خواستگاری؟ 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻