eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
Dir Kardi - Mehdi Yaghmaei.mp3
8.59M
دانلود آهنگ جدید به نام دیر کردی                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عیدتون مبارک سالی پر برکت و پر از اتفاقات خوب داشته باشید 🌹🌹🌹🌹@hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄ به نام خدایی که نزدیک است خدایی که وجودش عشق است و با ذکر نامش آرامش را در خانه دل جا می دهیم ❤️💐☘🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
چه زیباست درس آموختن از طبیعت و بهاری شدن با تمنای استجابت دعای حول حالنا الی احسن الحال بهارتان قرین شادی و آرامش 💖🌹🦋💐☘🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌈🌸⛈☀️آوای سورنا و ساز و دهل و پایکوبی اقوام مختلف برا فصل بهار و سال نو👌😍 . @hedye110
🔹 🦚 با وحشت از خواب پریدم،تموم دیشب کابوس رهام نکرده بود،مدام چهره اون پسره و چشمای سرخ شدش از خشم رو به روم بود ازش متنفر بودم،خواستم از سر جام بلند شم که چشمام سیاهی رفت انگشتمو روی گیج گاهم گذاشتمو به هر نحوی بود از سر جام بلند شدم،کل تنم درد میکرد انگار که از روی پشت بوم افتاده بودم درست مثل همون سیبایی که روز عقد تو دامن عروس میندازن،سرمو محکم تکون دادم نمیخواستم به این چیزای مزخرف فکر کنم،میخواستم هنوزم فکر کنم متعلق به اورهانم،دستی به موهام کشیدمو روسریمو سرم کردم و با این که تموم تنم درد میکرد به سمت آشپزخونه عمارت راه افتادم:-چت شده دختر،ناخوش احوالی؟ -نه عمه چیزیم نیست خواب بدی دیدم! با شک نگاهی بهم انداخت و ابروهاشو داد بالا و گفت:-رنگ و روت پریده برو یه چیزی بخور! چشمی گفتمو خجالت زده سرمو زیر انداختم و خواستم برم که گفت:-عمارت خان بالا اینجوری نیست که تا این موقع بخوابی حواستو جمع کن آبرومونو نبری چند وقت دیگه عروسیته! بدون اینکه برگردم سمتش و جوابی بهش بدم با اخمای تو هم رفته وارد آشپزخونه شدم،از خودم متنفر بودم،چرا گذاشتم این آدما که کوچکترین حسی به من ندارن برای زندگیم تصمیم بگیرن،اما به خاطر اورهان و مادرم مجبور بودم:-خانوم جان بفرمایین براتون نون فطیر کنار گذاشتم راستی دیروز... هول زده انگشتمو روی دهان گلناز گذاشتم،نمیخوام هیچی از دیروز بشنوم گلناز سرم درد میکنه میشه یکم تنهام بذاری؟ ناراحت نگاهی بهم انداخت و گفت:-معلومه که میشه خانوم جان،اما صبحونتونو بخورین رنگ به روتون نمونده! سری تکون دادمو با خارج شدن گلناز نون رو روی میز بزرگی که وسط عمارت بود گذاشتمو به سرعت رفتم سمت چاقویی که همیشه آنام برای ریز ریز کردن گوشت ازش استفاده میکرد،گرفتمش تو دستامو نگاهی به تیغه تیزش کردم،شاید اگه من میمردم همه چیز تموم میشد،چاقو رو نزدیک کردم به مچ دستم میدونستم اگه این قسمت رو ببرم طولی نمیکشه که تموم خون بدنم خالی میشه،اما حتی جرأت این کارم نداشتم،مدام تصویر مادرم جلوی چشمم بود که دوباره زنعمو مجبورش میکرد کلفتی کنه،اون چه گناهی کرده بود؟اما حضور من بیشتر مایه آبروریزیشون بود،من حتما باید میمردم مصمم تر از قبل چاقو رو روی مچم گذاشتم اما اینبار صدای آشنایی مانعم شد،تموم تنم لرزید،مطمئن بودم صدای خودشه،اورهان من...🦋🦋 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست هنوز نعره برآرم که دوستت دارم ‌ امید من به خطاپوشی تو آنقدر است که در شمار نیاید گناه بسیارم ‌ تو را به فضل تو می‌خوانم و امیدم هست اگر به قدر تمام جهان خطاکارم...                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻