سوار سبزپوش آرزوهای ما! یا صاحب الزمان…
تو میآیی و من خوب میدانم که روزی از همین دریچه که سال هاست بسته مانده است، جوانهای خواهد رویید؛ جوانهای سبز که از خیال همیشه منتظر من به سمت آسمانهای آبی حضور تو سر بر خواهد آورد.
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتصدبیستیکم
مثل جنازه ای که چندین سال از مرگش میگذره توی همون حالت خشکم زده بود،فقط مردمک چشمام بود که عصبی اینور و اونور دنبال راه فراری میگشت،حال و روز اردشیر هم دست کمی از من نداشت عصبی و وحشت زده لقمه ای که دستش بود رو توی سفره انداخت و از جا بلند شد و از مهمونخونه بیرون زد انگار عجله داشت تا قبل از اینکه آتاش برسه و توبیخش کنه فرار کنه!
استکان رو توی سینی گذاشتمو به مادرم نزدیک تر شدمو خودمو بهش چسبوندم،کمی بعد آتاش با اون اخمایی که فکر میکنم از وقتی به دنیا اومده بود روی صورتش نقش بسته وارد مهمونخونه شد و سلام کرد!
همه ترسیده سر به زیر انداخته بودن و زیر جوابشو دادن اما عزیز با اعتماد به نفس بالایی گفت:-سلام پسرم بفرما صبحانه بخور!
-ممنون خوردم،آنام برای فرحناز کاچی فرستاده!
-دستش درد نکنه،دخترم آیسن برو ظرف رو از شوهرت بگیر!
با چشمای گشاد شده نگاهی به عزیز انداختم میدونستم چرا اینو گفت حتما نمیخواست آتاش فرحناز رو اون شکلی ببینه،چشمی گفتمو نیمخیز شدم تا بلند شم که آتاش خیلی جدی گفت:-لازم نیست فرحناز خودت بیا ببرش!
یهو اتاق ساکت شد حتی عزیز هم دیگه حرفی برای گفتن نداشت!
زنعمو نگاه چپ چپی به فرحناز انداخت انگار میخواست حرفای دیشبشو براش یادآوری کنه و چند لحظه بعد فرحناز از جا بلند شد و سربه زیر به سمت آتاش رفت و همونجوری کاسه رو از دستش گرفت و زیر لب تشکری کرد!
آتاش دست گذاشت زیر چونشو سرشو بالا برد و روسریشو کنار زد و خیلی جدی با صدای نسبتا بلندی گفت:-صورتت چی شده؟
فرحناز با لکنت گفت:-هییییچی داداش،زمین خوردم!
آتاش پوزخندی عصبی زد و گفت:-مراقب خودت باش انگار زمین اینجا از عمارت ما لیزتره،ممکنه هر لحظه یکی لیز بخوره کسی چی میدونه شاید نفر بعدی اردشیر باشه یا شایدم...نگاهی به من که وحشت بهش زل زده بودم انداخت و پوزخندشو پررنگ تر کرد و گفت:-شایدم آیسن،خلاصه اینکه آقام پیغوم داده خیلی مراقب خودت باشی،بعد از ظهرم برای دیدنت میان بهتره این آثار زمین خوردگیت رو مخفی کنی چون ممکنه همه مثل من زود باور نباشن!💐💐💐
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
Joze 21-Aghaie Tahdir_1395-8-18-9-44.mp3
33.02M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی)
🌺 #جزء_21 #قرآن_کریم
📥توسط استاد معتز آقایی
⏲ «در 34 دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
📩 به دوستان خود هدیه دهید.
🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
┄┅─✵💔✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
🦋🌹💖
دعای روز بیست و دوم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ فَضْلَکَ وأنـْزِل علیّ فیهِ بَرَکاتِکَ وَوَفّقْنی فیهِ لِموجِباتِ مَرْضاتِکَ واسْکِنّی فیهِ بُحْبوحاتِ جَنّاتِکَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ المُضْطَرّین.
خدایا بگشا به رویم در این ماه درهای فضلت وفرود آر برایم در آن برکاتت را وتوفیقم ده در آن برای موجبات خوشنودیت ومسکنم ده در آن وسطهای بهشت ای اجابت کننده خواسته ها ودعاهای بیچارگان
💖🌹🦋
#سلام_مولایم♥️
کاش یک نشانی از شما داشتم
کاش میدانستم
باید کنار کدام جاده
چشم به راهتان بنشینم
تا بیایید و با یک لبخندتان
همه غمهای عالم فراموشم شود..
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتصدبیستدوم
با نگرانی نگاهی به عزیز انداختم، چشماشو آروم روی هم گذاشت،زنعمو اونقدر عصبی شده بود که پشت سر هم لقمه میگرفت و به دهان گشادش فرو میبرد،حالم هر لحظه بدتر میشد،از شدت دلشوره میخواستم همونجا بالا بیارم که آتاش خداحافظی نکرده بیرون رفت،حالم ازش بهم میخورد دیگه کارش به جایی رسیده بود که جلوی همه تهدیدم میکرد و همه اینا تقصیر اردشیر بود!
بعد از رفتن آتاش دیگه اشتهایی برای کسی نمونده بود اما عزیز فرحناز رو مجبور کرد تا چند لقمه ای فرو داد،همه مشغول تمیز کردن عمارت شدن امروز عصر همه عمارت بالا مهمون ما بودن حتما اورهان هم میومد تصمیم گرفته بودم اگه فرصت مناسبی پیش اومد همه چیز رو براش تعریف کنم،هنوز به این که بتونه هم از دست زنعمو و هم آتاش نجاتم بده امید داشتم،بی صبرانه منتظر بعد از ظهر و اومدن مهمونا چشم به در عمارت نشسته بودم!
بلاخره لحظه موعود رسید و مراد خبر ورود مهمونارو به عمارت اعلام کرد، روسری قرمز رنگمی که سر کرده بودم تا رنگ پریدگی چهرمو جبران کنه رو مرتب کردمو برای بدرقه مهمونا کنار مادرم ایستادم،همه یکی یکی وارد شدن اما خبری از آتاش و اورهان نبود،نا امید با لبهای آویزون شده ای ایستاده بودم که چشمم خورد به همون پسری که توی راهرو عمارت بالا دیده بودمش لبخند مهربونی زد و دستشو به نشونه احترام روی سینش گذاشت نتونستم نسبت بهش بی تفاوت باشم با یه لبخند جوابشو دادمو و رو به گلناز که کنارم ایستاده بود گفتم:-گلناز این پسره رو میشناسی؟
نگاه مشکوکی بهم انداخت و گفت:-خانومجان مگه کسی هست که پسرای نورگل خاتون رو نشناسه،توی ده بالا و پایین معروفن،ماشاالله یکی از یکی خوشتیپ ترن،این یکی اسمش ساواشه!
-اوهوم،بد نیست اما پسر بزرگه خان خیلی ازش بهتره!💑💑💑
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان عزیز
هدیه امروز مون #۳۱۳صلوات هدیه به #حضرتنرجسخاتونمادرامامزمان #عجلالله تعالی فرجه الشریف به #نیت سلامتی و ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و حاجت روائیِ دوستانی که با ما در ذکر صلوات همنوائی میکنند🌹🌹🌹
حدیث
امام جعفر صادق عليه السلام می فرمایند :
صلوات از جانب حقتعالی به معني نزول رحمت، و از سوی فرشتگان به معني ستايش و تمجيد، و از سوی انسانها به معني دعا ميباشد.
الصَّلاةُ مِن اللهِ عَزَّوَجَلَّ رَحمَةٌ، وَ مِن الملائِكَةِ تَزكِيَةٌ، وَ مِِن النّاسِ دُعاءٌ.
وسائل الشيعه7: 196 / بحار الأنوار 91: 55
🦋🌹💖
Joze 22-Aghaie Tahdir_1395-8-18-9-46.mp3
33.18M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی)
🌺 #جزء_22 #قرآن_کریم
📥توسط استاد معتز آقایی
⏲ «در 34 دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
📩 به دوستان خود هدیه دهید.
🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال
@hedye110
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#دوازدههمینمسابقه
#صفحهصدسیام
شمر با لشكر خود در ميان خيمه هاى سوخته مى تازد و همه با شتاب مشغول غارت خيمه ها هستند. ناگهان چشم شمر به امام سجّاد(ع) مى افتد.
او تعجّب مى كند و با خود مى گويد: "مگر مردى هم از اين قوم مانده است. قرار بود هيچ نسلى از حسين باقى نماند".
شمر به عمرسعد خبر مى دهد و او با عجله مى آيد و در خيمه اى نيم سوخته امام سجّاد(ع) را مى بيند كه در بستر بيمارى افتاده است. او حجّت خدا بر روى زمين است كه نسل امامت به او منتهى شده است.
عمرسعد فرياد مى زند: "هر چه زودتر او را به قتل برسانيد". شمر به سوى امام سجّاد(ع) مى آيد. زينب اين صحنه را مى بيند و پسر برادر را در آغوش مى گيرد و مى گويد: "اى عمرسعد اگر بخواهى او را بكشى اوّل بايد مرا بكشى".
صداى شيون و گريه زنان به آسمان مى رسد.
نمى دانم چه مى شود كه سخن زينب در دل بى رحم عمرسعد اثر مى كند و به شمر دستور مى دهد كه باز گردد.
من تعجّب مى كنم عمرسعد كه به شيرخواره امام حسين(ع) رحم نكرد و مى خواست نسل امام را از روى زمين بردارد، چگونه مى شود كه از كشتن امام سجّاد(ع) منصرف مى شود؟ اراده خدا اين است كه نسل حضرت زهرا(س) تا روز قيامت باقى بماند.
عمرسعد به گروهى از سربازان خود دستور مى دهد تا در اطراف خيمه هاى نيم سوخته، نگهبانى بدهند و نگذارند ديگر كسى آسيبى به آنها برساند و مواظب باشند تا مبادا كسى فرار كند.
دستور فرمانده كل قوا اعلام مى شود كه ديگر كسى حقّ ندارد به هيچ وجه نزديك اسيران بشود.
آرامش نسبى در فضاى خيمه ها حاكم مى شود و زنان و كودكان آرام آرام به سوى خيمه هاى نيم سوخته باز مى گردند.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#امامحسینعلیهالسلام
#دوازدههمینمسابقه
#ویژهیماهمبارکرمضان
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
آدمای کم حرف فقط با کسایی که دوسشون دارن زیاد حرف میزنن ...
اگه کنارت پر حرفم
دلیلش همینه و بس عسلم!😌😌😅😅
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
نجوا با امام زمان (عج): ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم | حاج میثم مطیعی_۲۰۲۲_۰۴_۲۴_۱۱_۰۸_۲۵_۴۸۶.mp3
3.65M
مناجات شب قدر ماه رمضان
ای کاش میشد با تو قرآن سر بگیرم
در آسمان چشم هایت پر بگیرم
حاج میثم مطیعی
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#سلام_مولایم♥️
کاش یک نشانی از شما داشتم
کاش میدانستم
باید کنار کدام جاده
چشم به راهتان بنشینم
تا بیایید و با یک لبخندتان
همه غمهای عالم فراموشم شود..
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻