میگفت میترسم از اینکه نمیدونم
بدترین اتفاق زندگیم
تا الان رخ داده یا نه
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
دوست داشتن ما پسرا شاید زیاد دروغ
توش باشه اما بیشتر از هر چیزی
عاشق بودنمون دروغ نیست.
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐امید و انگیزه و تلاش👌😍.
🍃💐🦆🐥☀️لحظات زیبایی از تلاش جوجه اردکا برا رسیدن به مادرشون👌😍.
🍃💫🐥🦆☀️نتیجه امید داشتن و تلاش و صبوری ؛ موفقیت هستش؛ نگا کنین این جوجه اردکا چند بار برا رسیدن به هدفشون شکست میخورن؛! اما هرگز نا امید نشدن 👌😍.
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#سكوتآفتاب🪴
#قسمتبیستهشتم🪴
🌿﷽🌿
افسوس كه اين فريادها را جوابى نيست، اين مردم دل به زندگى دنيا بسته اند و نمى توانند از آن جدا شوند، ياران واقعى على(ع) پر كشيدند و رفتند و او را تنها گذاشتند.
عمّار كجا رفت؟ مالك اشتر كجا رفت؟
هر چه خوب در كوفه بود جانش را فداى آرمان مولايش نمود، اكنون على(ع)مانده است و يك مشت آدم ترسو كه فقط عشق به دنيا، در سينه دارند.
على(ع) ديگر از دست اين مردم خسته شده است، خيلى عجيب است، هيچ كس صبرى مانند صبر على(ع) ندارد. صبر على(ع) در حوادث بعد از وفات پيامبر، مايه تعجّب فرشتگان شد. آن روز على(ع) براى حفظ اسلام صبر كرد و آرزوى مرگ نكرد، امّا من نمى دانم اين مردم كوفه با على(ع) چه كرده اند كه ديگر صبر او تمام شده است!!
حتماً شنيده اى كه مردم كوفه بىوفا هستند، اگر در سخنان على(ع) دقّت كنى خيلى چيزها را مى فهمى و اوج غربت يك رهبر را درك مى كنى.
امروز ديگر على(ع) تنها شده و دلش هواى ديار ديگرى را كرده است.
■■■□□□■■■
#سكوتآفتاب🪴
#امامشناسی🪴
#پانزدهمینمسابقه🪴
#ویژهعیدمیلادامیرالمومنینع
#نشرحداکثری🪴
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
『♥️』
•
دلم از اون خونه های قدیمی حیاط داری که توش باغچه و حوض داشت میخواد 🏠🌱
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
『♥️』
خودت باش رفیق !
چراغ بنز به پیکان نمیاد ...
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
『♥️』
ما از آنها که
تسلّایشان می دادیم غمگین تر بودیم...
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
مهم نیست شب چقدر تاریکه.....
دلت به نور خدا روشن باشه..
شب بخیر🌟
⭐️✨🌙💫
@hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
بنام او آغاز میکنم
چرا که نام او
آرامش دلهاست و
ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺳﻬﻢ ﺩﻟﯿﺴﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺼﺮﻑ ﺧﺪﺍﺳﺖ💖
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@hedye110
بخوان دعای فرج را که یار برگردد
بخوان دعای فرج را
که شب سحر گردد
بخوان دعای فرج را
اگر که می خواهی
حدیث غیبت یار تو مختصر گردد
بخوان دعای فرج را و از خدا بطلب
وجود نازکش ایمن ز هر خطر گردد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
#آیلاماهبانو🍀
#داستانواقعی💜
#قسمتصددوم🌺
نزدیک به یک ساعتی توی اتاق نشسته بودمو ومثل ماتم زده ها به درو دیوار نگاه میکردم،آنام چند باری برای بردنم اومده بود اما هر دفعه بهش گفته بودم که میخوام تنها باشم،میدونستم با کاری که کرده بودم حتما هم آقام و هم عمه ازم حسابی کفری ان و جرات بیرون رفتن نداشتم،از پنجره نگاهی به بیرون انداختم کم کم حیاط داشت خلوت میشد و رعیت به سمت خونه هاشون و بقیه سمت مهمونخونه قدم برمیداشتن،سری توی حیاط چرخوندمو با دیدن آرات که کنار پنجره اتاقش تکیه داده بود و مستقیم نگاهم میکرد،نا خودآگاه خودمو کنار کشیدمو همون پایین پنجره نشستمو دست روی سینه ام گذاشتم قلبم وحشیانه میکوبید،چرا آرات اینجوری شده بود،شاید هم مثل همیشه فقط میخواست مراقبم باشه و من بد برداشت میکردم!
با باز شدن در نفس عمیقی کشیدمو نگاهی به آنام که نگران داخل میشد انداختم و صاف نشستم:-دختر امروز عروسی خواهرته شگون نداره اینجا بشینی و زانوی غم بغل بگیری،پاشو بریم موقع شامه،همه تو مهمونخونه منتظرن نذار بی بی هم از دستت دلخور بشه،میدونی که چقدر حساسه!
-نمیام آنا،الان آقاجون عصبانیه ممکنه دعوام کنه دلم نمیخواد جلوی عمه کوچیک بشم من فرهان رو نمیخوام!
-خیلی خب نمیخوای که نمیخوای،همه چیز به وقتش اما درست نبود جلوی همه اونجوری رفتار کنی،میذاشتی بعد جشن به خودم یا آقات میگفتی،زوری که شوهرت نمیدیم،اینجوری تربیت منم زیر سوال بردی،پاشو بریم تا عمه ات نرفته ازش عذر خواهی کن قال قضیه رو بکن میدونی که اون کینه شتری داره، اگه اینجوری بره حتما روابط دوتا آبادی بهم میریزه شوهرش رو که میشناسی منتظر بهونست تا با آقات سر جنگ بگیره،پاشو ببینم دختر!.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#آیلاماهبانو🍀
#داستانواقعی💜
#قسمتصدسوم🌺
آهی کشیدمو سری تکون دادمو با اشاره آنام از جا بلند شدم و با چشمای سرخ شده سر به زیر راه افتادم سمت مهمونخونه،همه دور تا دور مجلس نشسته بودن،از کوچک تا بزرگ،حتی آراتم بود،دلم نمیخواست با عذرخواهی کردن از عمه خودمو کوچیک کنم،اما مجبور بودم،دلم نمیخواست به خاطر رفتار من مادرم رو مواخذه کنن،عمه با دیدنم اخمی کرد و رو برگردوند و آنام همون نزدیکیا نشست و آروم رو بهش گفت:-فرحناز خاتون دخترم اومده تا بابت رفتارش عذرخواهی کنه یکم شوکه شده بوده تو ببخشش!
عمه ابرویی بالا داد و خواست چیزی بگه که با صدای آقام ساکت شد:-احتیاج به عذرخواهی نیست،کار فرحناز اشتباه بود،بدون هماهنگی و هیچ حرف و صحبتی نباید جلوی جمع اون کار رو میکرد،من که بهت گفته بودم بعد از عروسی لیلا راجع به این وصلت صحبت میکنیم،هنوز هیچ قرار و مداری نبوده چرا همچین کاری کردی؟
دهنم از تعجب باز موند،گمون نمیکردم آقام پشت من در بیاد،فکر میکردم به خاطر رفتارم حتما تنبیهم میکنه،با تعجب به عمه که عصبی به نظر میرسید نگاه کردم نگاهی به آرات انداخت و به حالت طعنه گفت:-چه حرفیه خان داداش،کار اشتباهی نکردم فقط میخواستم دیگران خیال برشون نداره که بخوان برای آیلا پا پیش بذارن!
معنی نیش کلام عمه رو خوب فهمیدم،حتما متوجه نگاه های آرات به من شده بود پس من اشتباه ندیده بودم...
-گفتم که بمونه برای بعد از عروسی لیلا نمیخوام تا اون موقع راجع بهش حرفی بزنم!
-خان داداش خودت میدونی که برای فرهان من دختر زیاده اگه میبینی به این وصلت اصرار دارم چون خودش آیلا رو میخواد،این دو ماه رو هم صبر میکنیم ان شاالله بعد از عروسی لیلا سنگامونو وا میکنیم!
اینو گفت و نگاهی به عمو آتاش که عصبی بهش خیره شده بود انداخت:-خان داداش تو نمیخوای برای پسرت آستین بالا بزنی؟بعد از اون خدا بیامرز چند بار گفتم عروسی کن اگه مادر بالای سرش بود تا الان دوماد شده بود،خدایی نکرده ممکنه راه کج بره!
به جای عمو آتاش بی بی اخمی کرد و در جواب عمه گفت:-چیکار به این پسر داری فرحناز کم به پر و پاش بپیچ،چرا انقدر بهش نیش میزنی،آرات مراقب رفتارش هست،تا بحال ندیدم راه کج بره،تو مراقب پسر خودت باش!
آرات پوزخندی زد و گفت:-بی بی اشکالی نداره،عمه نگران منه،نه که داغ اولاد دیده،میترسه بلایی به سر من هم بیاد،اما نگران نباش عمه جان من خودم میتونم گلیمم رو از آب بیرون بکشم،احتیاجی به نامادری هم ندارم هر چند آقام مختاره برای زندگی خودش تصمیم بگیره،درست مثل شما،البته با این تفاوت که برای خوشبختی خودش منو فدا نکنه!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻