ســـــلامـتـــــے اونـــــے ڪـــــہ تــــــــــو دلـمـــــــون درخـشـیـــــد
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
جواب دوسِت دارمی که
ثابت نشه و فقط زِر مفته
حتی “مرسی” هم نیس 🙂
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
قورباغه رو روی تخت طلا
هم بشونی بازم میپره تو آب …
جریان لیاقت بعضیاس :))
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
کسایی که در حدت نیستن
ضعف هات رو به روت میارن
تا عقده هاشون خالی شه !!
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
ما از اوناشیم که یه قدم برامون برداری …
برات دربست میگیریم ،
برسی به خواسته هات …
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
کاش میشد به سگ درونتون
واکسن بزنین که وقتی هاری میگیره
بقیه اذیت نشن 🙂
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
دیر گاهیست که افتاده ام ازخویش به دور
🍃🌷🌠شاید این عید به دیدار خودم هم بروم
🍃📚قیصر امین پور
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
💖🕊
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.💐✨
🪴 ارسالی یکی از اعضای محترم کانال
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
آغاز سخن یاد خدا باید کرد
خود را به امید او رها باید کرد
ای با تو شروع کارها زیباتر
آغاز سخن تو را صدا باید کرد
الهی به امید تو💚
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@hedye110
#سلام_امام_زمانم
شاعر شده ام تا کہ قلم بردارم
از قلب مبارک تو غم بردارم
آقا،تو براے من دعا کݧ کہ فقط
در راه رضاے تو قدم بردارم...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
#آیلاماهبانو🍀
#داستانواقعی💜
#قسمتصدشصتیکم 🌺
نشستم کنارشو چشم دوختم به شمعا:-ممنون که آوردیم اینجا حتما خیلی دلت به حالم سوخته که انقدر مهربون شدی!
-چرا دلم برات بسوزه میدونی که تقصیر توئه که من هم الان اون پایین بینشون نیستم!
-بی مقدمه لب زدم:-میدونی چیه؟الان واقعا حال اصغر خان رو درک میکنم،اگه لیلا هم سعی میکرد حرف منو گوش بده شاید انقدر ازم متنفر نمیشد،کاش تو هم میرفتی حداقل حرفاشو گوش بدی،میدونی چقدر مریض بود؟
-خیلی خب میرم!
با این حرف متعجب به سمتش سرچرخوندم طوری که حس کردم گردنم رگ به رگ شد،دستی روی گردنم گذاشتمو عصبی لب زدم:-آخ،معلومه امروز چت شده؟همش منو متعجب میکنی!
-گفتم میرم،فقط برای اینکه میدونم تا نرم دست از سرم بر نمیداری،حالا به جای این حرفا مراسم رو ببین،باید برگردم پایین کلی کار دارم!
-یعنی فقط به خاطر من اومدی؟
از جا بلند شد و گفت:-اوووف دختر تو چقدر حرف میزنی الان حال لیلا رو درکمیکنم اگه منم هر روز با تو توی یه اتاق بودم دیوونه میشدم!
به حرفی که زده بود خندیدمو نگاهمو دوختم به شمعایی که از دور نزدیک میشدن و همراه خودشون حس عشق و امید رو به قلبم نزدیک میکردن...
همونجور که آرات گفته بود کم کم توی ده پخش شدن و هر کدوم مسیری رو در پیش گرفتن و هنوزم. بهشون خیره بودم که با صدای داد عمو مرتضی چشم ازشون گرفتم:-آتیش....آتیییییش...
آرات عصبی خم شد و از کنار پشت بوم نگاهی به پایین انداخت و رو بهم گفت:-همینجا بمون الان برمیگردم و بدون اینکه منتظر جواب من بمونه دوید و از پله ها پایین رفت،ترس سرپای وجودمو گرفته بود،مطمئن بودم پای اون پیرمرد وسطه این ماجراس،از وقتی که دیده بودمش بدجوری ترس انداخته بود توی دلم،در حالی که دلم مثل سیر و سرکه میجوشید نزدیک لبه پشت بوم شدمو نگاهی به پایین انداختم چند نفری جلوی عمارت جمع شده بودن و سعی داشتن آتیشی که توی چند قدمی عمارت برافروخته شده بود رو خاموش کنن،زیر نوری که از شعله های آتیش دیده میشد نگاهی به چهره نگران آقام انداختم:-چه خبر شده عمو مرتضی؟کی این پیت نفتی رو آتیش زده انداخته اینجا؟
-نمیدونم آقا من داخل بودم وقتی شعلش رو دیدم اومدم بیرون!
عمو آتاش نزدیک شد و دست به کمر گفت:-اطراف عمارت رو گشتم کسی نبود،حتما یکی قصد اذیت کردن داشته!
-کی جرات همچین کاری داره؟ ما که با کسی سر دشمنی نداریم!
عمو شونه ای بالا انداخت و گفت:-نمیدونم اما این قضیه بوی خوبی نمیده،برو یه سر به دخترها بزن نگهبانارو هم بیشتر کن!
با این حرف هول زده دامنم رو بالا گرفتمو به سمت در پشت بوم دویدم اگه آقام میفهمید این موقع شب اونم با آرات روی پشت بوم بودم اصلا خوب نمیشد!
چند دقیقه ای طول کشید تا پله ها رو به سختی پایین اومدمو دویدم سمت حیاط که همزمان توی بغل آقام فرو رفتم،نفسی بیرون داد و گفت:-اینجا چیکار میکنی؟
بزاق دهنمو به سختی فرو دادموخواستم چیزی بگم که با سوال دومش تا مرز سکته رفتم:-در پشت بوم چرا بازه؟
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#آیلاماهبانو🍀
#داستانواقعی💜
#قسمتصدشصتدوم 🌺
نمیدونستم چی بگم،مطمئن بودم اگه بفهمه تنبیه بدی در انتظارمه!
-من باز گذاشتم خان عمو اونجا بودم که صدای عمو مرتضی اومد وقت نکردم درو ببندم!
با صدای آرات نفسی آسوده بیرون دادم،آقام که حسابی نگران به نظر میرسید،سری تکون داد و گفت:-خیلی خب بیشتر مراقب باش،یالا تو هم برو توی اتاقت خوب نیست توی این تاریکی اینجا باشی!
سری تکون دادمو با سرعت به سمت اتاقم دویدمو بدون اینکه نگاهی به لیلا بندازم خزیدم توی رختخوابم قلبم هنوزم پر تپش میکوبید...
#آیلا_فصل_پنجم220
***
شمع توی دستمو با شعله شمع آنام روشن کردمو کنارش بقیه شمعا گذاشتم و با دیدنش آهی کشیدم:-چقدر آه میکشی دختر خدا رو خوش نمیاد!
-آخه آنا امسال اصلا نشد توی مراسما شرکت کنیم،حتی آقاجون در عمارت رو هم بسته،هر سال این موقع اینجا پر از آدم بود!
-خب چیکار میکرد دختر مگه ندیدی دیشب چی شد؟آقاجونتم چشمش ترسیده،نگران اینه کسی بخواد به ما آسیبی بزنه،وضع منم که میبینی!
با مهربونی رو بهش لبخندی زدم:-آره آنا همین که شما سالم باشین کافیه،راستی آقاجون نفهمید آتیش سوزی دیشب کار کی بود؟
دستی به شکمش کشید و سرش رو به چپ و راست تکون داد:-معلوم نیست،بازم خدارو شکر که اتفاق بدتری نیفتاده،دیگه بلند شو برو داخل هوا سرده،ممکنه سر ما بخوری!
چشمی گفتمو از جا بلند شدم و همونطور که نگاهم به شمعای روی ایوون بود رفتم سمت اتاق،کفشامو از پا بیرون آوردم تا داخل بشم که با دیدن آرات که هول زده به سمتم میومد متعجب همونجا ایستادم،با رسیدن بهم دستش رو به دیوار گرفت و نفس نفسی زد،با چشمای گشاد شده نگاهی بهش انداختمو پرسیدم:-چه خبر شده؟
نفس عمیقی کشید و بریده بریده گفت:-گفتی اون زن به لیلا دوا داده بود تا به خورد آنات بده؟
نفهمیدم راجع به چی حرف میزنه ابرویی بالا انداختمو متعجب نگاهش کردم!
دستی به پهلو گذاشت و گفت:-گوهر،گوهر رو میگم!
-آهان،آره چطور مگه؟
-کجاست؟
-مگه توی کلبه اش نیس!
-دوا رو میگم،کجاست؟
ابرویی بالا انداختمو متعجب پرسیدم:-میخوایش چیکار؟
-نپرس،فقط اگه هنوز داریش برو بیارش!
مات برده لب زدم:-گمونم یه مقدار ازش مونده باشه همینجا بمون بیارمش!
سری تکون داد و متعجب رو ازش گرفتمو وارد اتاق شدمو مستقیم رفتم سمت آینه و یواشکی از لیلا از پشتش شیشه دوا رو برداشتم،نمیدونستم آرات برای چی میخوادش،گوهر میگفت این دوا برای آبستن شدنه!
هر چی فکر کردم عقلم به جایی قد نداد شونه ای بالا انداختمو شیشه دوا رو بردم برای آرات،با اخم نگاهی بهش انداخت و درش رو باز کرد و بویی ازش کشید و با چهره ای که از بوی دوا در هم شده بود تشکری کرد و رفت سمت مطبخ!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
Tahdir joze29.mp3
4M
#هر_روز_با_قرآن
#ختم_قرآن_کریم_در_رمضان
جزء بیست و نهم
👤با صدای استاد معتز آقایی
#التماس_دعا_برای_ظهور
@hedye110
سلام دوستان عزیز
طاعات و عبادات قبول مارو هم از دعای خیرتون بی نصیب نذاری🙏🙏🌹
یه ختم قران دسته جمعی داشته باشیم؟؟
به نیت اول #امامرضا و شادی علما #شهداء و اموات دسته جمع🌹
ثوابش رو هم هدیه میکنیم به ۱۴ معصوم 🌹
جزء1⃣✅
جزء2⃣✅
جزء3⃣✅
جزء4⃣✅
جزء5⃣✅
جزء6⃣✅
جزء7⃣
جزء8⃣✅
جزء9⃣
جزء0⃣1⃣
جزء1⃣1⃣
جزء2⃣1⃣
جزء3⃣1⃣
جزء4⃣1⃣✅
جزء5⃣1⃣
جزء6⃣1⃣
جزء7⃣1⃣
جزء8⃣1⃣✅
جزء9⃣1⃣✅
جزء0⃣2⃣✅
جزء1⃣2⃣✅
جزء2⃣2⃣
جزء3⃣2⃣✅
جزء4⃣2⃣✅
جزء5⃣2⃣✅
جزء6⃣2⃣✅
جزء7⃣2⃣✅
جزء8⃣2⃣✅
جزء9⃣2⃣✅
جزء0⃣3⃣✅
دوستانی که مایل به شرکت در ختم قرآن هستند از آیدی زیر جزء مورد نظرشون رو دریافت کنند⤵️⤵️
@Yare_mahdii313
اجرتون با قران🌹
✨🍁
ما از دلگیری روزهایمان ...
به شب پناه می بردیم ...
『 ♥️⃤ #ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
هرچیزی در زمان
خودش رخ میدهد
باغبان حتی اگر باغش
را غرق آب کند،
درختان خارج از فصل
خود میوه نمیدهند🌹
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
فطریه و کفاره خود را بابرکت کنید برای نیازمندان سردار دلها❤️
نیازمندان چشم به راه زکات فطریه عید هستند😔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مرکز نیکو کاری سردار دلها *آماده دریافت فطریه و کفاره* روزه شما عزیزان و خانواده می باشد می باشد.
یقینا با نگاه مهربان شما اندیشمندان و فرهیختگان و دستان توانمند همه خیرین بتوانیم گامی مثبت در جهت کمک رسانی به افراد نیاز مند کل کشور و مناطق محروم😔 برداریم .
🌸🌸
امید که بازهم با سرازیر شدن فطریه شما عزیزان به حساب مرکز نیکوکاری بتوانیم گام خداپسندانه ای در راستای چشم انداز اهداف تعیین شده برداریم .
درود و رحمت خدا بر همه عزیزان نیکوکار 💐
بر طبق فتوای مقام رهبری وبرخی از مراجع عظام تقلید فطریه روزه هر نفر براساس قوت غالب کسانی که بیشتر نان مصرف میکنند معادل ۶۰ هزار تومان وکسانیکه برنج بیشتر مصرف میکنند ۱۵۰الی۳۶۰ هزار تومان درنظر گرفته شده است.
وکفار روزه قضای عمد ۷۲۰ هزار تومان
و کفاره روزه غیر عمد ۱۲ هزار تومان(هرروز)
پس از واریز حتما اطلاع دهید🙏
شماره تماس مرکز نیکوکاری :
۰۹۳۵۸۳۱۹۵۰۶ پیامک تماس ایتا واتساپ
۰۹۱۲۰۸۴۸۷۱۳ تماس و پیامک
شماره کارت خیریه جهت کمک و واریز هزینه
۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۲۶۹۰۵۱
خوب بودن 💵 زیادی نمیخواد، فقط یه ❤️ بزرگ میخواد.....
شماره کارت حساب مرکز نیکوکاری را جهت کمک ب نیازمندان و ایتام و امور نیکوکاری ب دیگران معرفی نمایید.
پروردگارا..... دعای خیر و مستجاب اهل بیت علیهم السلام و نیازمندان را بدرقه همه کسانی که در این طرح های خداپسندانه شرکت میکنند نصیب بفرما.....آمین
ان شالله
فقیر #
مرکز سردار دلها #
فطریه #
کفاره #
نیازمند #
May 11