#شرح_خطبه۹۹ (بخش۲)
⛔️به سرعت همه چيز دنيا پايان مى يابد:
در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) بعد از حمد وثناى الهى - که در بخش پيشين گذشت - مردم را با عباراتى بسيار مؤثّر و نافذ، به زهد در دنيا ترغيب مى کند و بى اعتبارى دنيا را در لابه لاى عباراتى لطيف و پويا مجسّم مى سازد.
✅مى فرمايد: «اى بندگان خدا! شما را به ترک اين دنيايى که سرانجام رهايتان مى سازد توصيه مى کنم، هر چند شما ترک آن را دوست نداشته باشيد!» (عِبَادَ اللهِ! أُوصِيکُمْ بِالرَّفْضِ لِهذِهِ الدُّنْيَا التَّارِکَةِ لَکُمْ وَ إِنْ لَمْ تُحِبُّوا تَرْکَهَا).
👈چه دردناک است که انسان دنبال معشوقى بدود که او با تمام قدرت از وى فرار مى کند! امام(عليه السلام) مى فرمايد حال که دنيا چنين است شما هم آن را ترک کنيد، هر چند بر خلاف اميال و هوس هاى شما باشد; چرا که به مصداق آيه شريفه: «وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ» ممکن است امورى باشد که انسان ظاهر بين آن را دوست داشته باشد، ولى در درونش سمّ جانگدازى نهفته باشد!
✅سپس مى افزايد: «دنيايى که جسم هاى شما را کهنه و فرسوده کند، با اينکه شما دوست داريد همواره تازه و نو گردد!». (وَ الْمُبْلِيَةِ لأَجْسَامِکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ تَجْدِيدَهَا).
👈هر کس با گذشت زمان، آثار پيرى و فرسودگى را در خود ملاحظه مى کند: از بين رفتن طراوت پوست بدن👴، سُست شدن استخوانها، کم نور شدن چشم، سنگينى گوش، لکنت زبان، خميدگى قامت، ضعف عضلات و اعصاب و مانند آن; و به يقين هر کس از مشاهده آنها نگران و متأسّف مى شود و گاه تلاش و کوشش مى کند که اين حرکت طبيعىِ برگشت ناپذير را، با وسايلى برگرداند! ولى به يقين، اگر موفقيّت جزيى نصيب او شود، سرانجام اين مسير را خواه ناخواه طى مى کند. آيا سزاوار است با مشاهده اين امور باز هم انسان به آن دل ببندد؟🙄
قابل توجّه اينکه دنيا نه تنها موجودات زنده و بخصوص جسم انسان ها را کهنه و فرسوده مى کند، بلکه قانون فرسودگى بر تمام جهان مادّه، از کهکشان ها گرفته تا اتم ها حاکم است. حتّى اين آفتاب عالمتاب و خورشيد درخشان🌞 نيز، تدريجاً کهنه و فرسوده مى شود و روزى به کلّى نابود خواهد شد. نه تنها قرآن سخن از «تکوير شمس» (تاريکى خورشيد) مى گويد، بلکه علم امروز هم با صراحت به اين معنا اشاره دارد.
✅در ادامه سخن امام(عليه السلام) با ذکر تشبيهى، وضع ساکنان دنيا را روشن مى سازد. مى فرمايد: «شما نسبت به دنيا، به مسافرانى مى مانيد که وقتى گام در جاده نهاده اند، احساس مى کنند به آخر رسيده اند; و تا قصد رسيدن به نشانه اى در (وسط راه) کرده اند، گويى بلافاصله در کنار آن قرار گرفته اند; (آرى، دنيا آنچنان به سرعت مى گذرد که تا چشم بر هم مى زنند همه چيز پايان مى يابد)». (فَإِنَّمَا مَثَلُکُمْ وَ مَثَلُهَا کَسَفْر سَلَکُوا سَبِيلا فَکَأَنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوهُ، وَ أَمُّوا عَلَماً فَکَأَنَّهُمْ قَدْ بَلَغُوهُ).
✅در ادامه اين سخن و تأکيد بر مطلب بالا مى افزايد: «چه نزديک است کسى که (دراين دنيا) به سوى مقصد پيش مى رود، به محض حرکت، به آن برسد!». (وَ کَمْ عَسَى الْمُجْرِي إِلَى الْغَايَةِ أَنْ يَجْرِىَ إِلَيْهَا حَتَّى يَبْلُغَهَا!).
✅و در تعبير و تأکيد ديگرى اضافه مى فرمايد: «چگونه مى تواند اميد به بقاء داشته باشد آن کس که روز معيّنى در پيش دارد که از آن نمى تواند فراتر برود، و مرگ به سرعت او را دنبال مى کند، و به پيش مى راند، و اجل او را به زور و بر خلاف ميلش به جدايى از دنيا وادار مى سازد!»☠ (وَ مَا عَسَى أَنْ يَکُونَ بَقَاءُ مَنْ لَهُ يَوْمٌ لاَ يَعْدُوهُ، وَ طَالِبٌ حَثِيثٌ مِنَ الْمَوتِ يَحْدُوهُ، وَ مُزْعِجٌ فِي الدُّنْيَا حَتَّى يُفَارَقَهَا رَغْماً!).
👈اين تعبيرهاى چهارگانه، که هر يک در قالب الفاظى نوريخته شده، يک حقيقت را بيان مى کند و آن ناپايدارى دنيا و بى اعتبارى آن است. حقيقتى که غالب انسانها از آن غافل و بى خبرند وهمين غفلت، بلاى سعادت وخوشبختى آنها است.⚠️
✅سپس امام(عليه السلام) از اين بحث (ناپايدارى و بى اعتبارى دنيا) نتيجه گيرى مى کند و در بيانى زنده و گويا مى فرمايد: «حال که چنين است براى به دست آوردن عزّت و افتخارات (موهوم) دنيا، سرو دست نشکنيد و به زينت و نعمتهايش فريفته نشويد و از رنج و ناراحتى هاى آن جزع و بى تابى نکنيد!». (فَلاَ تَنَافَسُوا فِي عِزِّ الدُّنْيَا وَ فَخْرِهَا، وَ لاَ تَعْجَبُوا بِزِينَتِهَا وَ نَعِيمِهَا، وَ لاَ تَجْزَعُوا مِنْ ضَرَّائِهَا وَ بُؤْسِهَا).
«چرا که عزّت و افتخاراتش به زودى پايان مى گيرد، زينت و نعمتهايش زايل مى گردد، و رنج و ناراحتى هايش تمام مى شود و (در يک کلمه) دوران هر چيز، سپرى مى شود و هر موجود زنده اى به سوى فنا پيش مى رود!». (فَإِنَّ عِزَّهَا وَ فَخْرَهَا إِلَى انْقِطَاع، وَ إِنَّ زِينَتَهَا وَ نَعِيمَهَا إِلَى زَوَال، وَ ضَرَّاءَهَا وَ بُؤْسَهَا إِلَى نَفَاد، وَ کُلُّ مُدَّة فِيهَا إِلَى انْتِهَاء، وَ کُلُّ حَيٍّ فِيهَا إِلَى فَنَاء).
👈امام(عليه السلام) در اين عبارات زيبا، نخست انگشت روى عزّتها و افتخارات، نعمت ها و زينت ها و درد و رنجهاى دنيا مى گذارد وهمه را فانى و ناپايدار معرّفى مى کند
و بعد به صورت يک قانون کلّى مى فرمايد: «همه چيز اين دنيا پايان مى پذيرد و همه زندگان بدون استثناء به سوى مرگ پيش مى روند; حال که چنين است اين همه دعوا و کشمکش و قال و غوغا و بى تابى و زارى براى چيست؟» به گفته يکى از «شارحان نهج البلاغه» پيشينيان، رفتند و خاک شدند و ما از روى آنها عبور مى کنيم و ما هم به زودى خاک مى شويم و آيندگان از روى ما مى گذرند، ولى باز هم بيدار نمى شويم!!😭
🔅جالب اينکه امام باقر(عليه السلام) در حديثى زرق و برق نعمت هاى دنيا را تشبيه به مالى مى کند که انسان در خواب پيدا مى کند، ولى هنگامى که بيدار شد چيزى در دست خود نمى بيند: «أَوْکَمَال وَجَدْتَهُ فِي مَنَامِکَ، فَاسْتَيْقَظْتَ وَ لَيْسَ مَعَکَ مِنْهُ شَىْءٌ»‼️
و به گفته شاعر عرب:
«أَلاَ إِنَّمَا الدُّنيَا کَمَنْزِلِ رَاکِبِ أَنَاخَ عَشِيّاً وَ هُوَ فِي الصُّبْحِ رَاحِلُ
وَ کُلُّ شَبَاب، أَوْ جَدِيد إِلَى الْبَلاءِ وَ کُلُّ امْرِء يَوْماً إِلَى اللهِ صَائِرُ»
«آگاه باشيد! دنيا همچون منزل مسافرى است که شب هنگام در آنجا توقّف مى کند و صبحگاهان از آن کوچ مى نمايد.
هر جوان، يا نوى به سوى پيرى و فرسودگى پيش مى رود و هر انسانى روزى به سوى خدا (و عالم آخرت) مى شتابد».
#خطبه۹۹(بخش۳)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
آيا اگر درست بينديشيد براى شما در آثار پيشينيان عامل بازدارنده اى نيست؟ و در نياکان گذشته شما وسيله بينايى و عبرت وجود ندارد؟ آيا نمى دانيد که گذشتگانتان باز نمى گردند و بازماندگان شما باقى نمى مانند؟! آيا اهل دنيا را مشاهده نمى کنيد که صبح و شام حالات گوناگونى دارند: يکى مى ميرد، و بر او مى گريند، و ديگرى مى ماند و به او تسليت مى گويند; يکى در بستر بيمارى افتاده، و ديگرى به عيادت او مى رود، و يکى ديگر، در حال جان کندن است. يکى به دنبال دنيا مى رود، در حالى که مرگ در پى او در حرکت است; ديگرى در عالم غفلت فرو رفته، در حالى که مرگ از او غافل نيست (آرى!) بدين گونه، بازماندگان به دنبال گذشتگان در حرکتند!
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۹۹(بخش۳)
🔰صحنه هاى عبرت انگيز دنيا!
امام(عليه السلام) اين معلّم بزرگ جهان انسانيّت، براى بيدار ساختن ارواح خفته، به دنبال بحثهاى بيدارگر گذشته در زمينه ناپايدارى دنيا، در اين فراز چنين مى افزايد:
✅«(به گذشته تاريخ باز گرديد)، آيا اگر درست بينديشيد براى شما در آثار پيشينيان عامل بازدارنده اى نيست، و در نياکان گذشته شما وسيله بينايى و عبرت وجود ندارد؟!» (أَوَلَيْسَ لَکُمْ فِي آثَارِ الاَْوَّلِينَ مُزْدَجَرٌ، وَ فِي آبَائِکُمُ الْمَاضِينَ تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبَرٌ، إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ!).
✅در توضيح اين سخن مى فرمايد: «آيا نمى دانيد که گذشتگانتان باز نمى گردند و بازماندگان باقى نمى مانند⁉️». (أَوَلَمْ تَرَوْا إِلَى الْمَاضِينَ مِنْکُمْ لاَ يَرْجِعُونَ، وَ إِلَى الْخَلَفِ الْبَاقِينَ لاَ يَبْقَوْنَ).
👈اشاره به اينکه قانون مرگ و فنا قانونى است فراگير و شامل، که هيچ گونه استثنايى نمى پذيرد. آنها که رفتند باز نمى آيند و آنها که هستند، به دنبال آنها در حرکتند و همه در اين قافله شرکت دارند. با اين تفاوت که بعضى در صفوف مقدّم اند و بعضى در صفوف مؤخّر;
🔅 همانگونه که امام در جاى ديگر - هنگامى که ارواح خفتگان در خاک را در پشت دروازه کوفه مخاطب مى سازد - مى گويد: «أَنْتُمْ لَنا فَرَطٌ سَابِقٌ، وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبْعٌ لاَحِقٌ; شما پيشگامان اين قافله بوديد و ما دنباله رو و تابع شما».
باز در شرح اين سخن، به تحليل دقيق تر و گوياترى پرداخته و حال مردم دنيا را که در چنگال حوادث گوناگون گرفتارند، در يک تقسيم بندى هفتگانه چنين بيان مى کند
✅. مى فرمايد: «آيا اهل دنيا را مشاهده نمى کنيد! که صبح و شام حالات گوناگونى دارند: يکى مى ميرد، و بر او مى گريند😭، ديگرى مى ماند و به او تسليت مى گويند😢 ،يکى در بستر بيمارى افتاده🤒، و ديگرى به عيادت او مى رود، و يکى ديگر در حال جان کندن است😰; يکى به دنبال دنيا مى رود، در حالى که مرگ (همچون سايه) در پى او در حرکت است، ديگرى در عالم غفلت فرو رفته، در حالى که مرگ از او غافل نيست; و بدين گونه، بازماندگان به دنبال گذشتگان در حرکتند!». (أَوَلَسْتُمْ تَرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْيَا يُصْبِحُونَ وَ يُمْسُونَ عَلَى أَحْوَال شَتَّى: فَمَيِّتٌ يُبْکَى، وَ آخَرٌ يُعَزَّى وَ صَرِيعٌ مُبْتَلىً، وَ عَائِدٌ يَعُودُ، وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ يَجُودُ، وَ طَالِبٌ لِلدُّنْيَا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُهُ، وَ غَافِلٌ وَ لَيْسَ بِمَغْفُول عَنْهُ; وَ عَلَى أَثَرِ الْمَاضِي مَا يَمْضِي الْبَاقِي!).
👈اين تجزيه و تحليل چقدر جالب، گويا و فراگير است که اگر کسى صحنه هاى آن را بتواند مجّسم کند و انسانها پشت سر هم، اين صحنه ها را ببينيد چقدر مؤثّر خواهد بود: در جايى کسى از دنيا رفته و بر او اشک مى ريزند! در جايى ديگر مجلس عزا و يادبود برپاست و مردم گروه گروه به بازماندگان تسليت مى گويند!
در جاى ديگر، گروهى در بستر بيمارى ناله مى کنند و به خود مى پيچند و جمعى از دوستان و آشنايان در گرد بستر آنها، به عنوان عيادت حلقه زده اند!.
در جاى ديگر، کسانى آخرين ساعات عمر خود را طى مى کنند و در حال جان کندن هستند و کارى از دست هيچ کس براى آنها برنمى آيد!
در صحنه ديگرى، افرادى با تمام قدرت به دنبال دنيا مى دوند و بدون توجّه به حلال و حرام، مشروع و ممنوع، در پى به چنگ آوردن آن هستند; ولى حوادث مرگبار به دنبال آنها و در کمين آنهاست; ناگهان در يک لحظه آنها و مرکبشان را به درون درّه اى واژگون مى کند و همه چيز پايان مى يابد!
و بالأخره; در جاى ديگر، گروهى غافل، مشغول عيش و نوش و مست باده غرورند و فرياد شادى آنها به آسمان بلند است، در حالى که مرگ در کمين آنهاست; ناگهان يکى را از آن ميان در يک لحظه مى گيرد و مجلس شادى شان به عزا مبدّل مى شود و يا سقف بر آنها فرود مى آيد و تمام مجلس تعطيل مى شود.
اينها صحنه هايى است که هميشه در تاريخ بشر بوده و هميشه خواهد بود و چقدر عبرت انگيز و آموزنده است، افسوس که عبرت گيران و فرهيختگان کم اند
#شرح_خطبه۹۹(بخش۴)
#بخش_آخر
♨️درهم کوبنده لذّات:
امام(عليه السلام) در پايان اين خطبه بليغ و فصيح و نافذ، اشاره به دونکته مى فرمايد که بحثهاى گذشته را کامل و جامع مى سازد:
نخست، اشاره به مرگ ☠است که يادآورى آن از عوامل بسيار مهم بيدارى انسانهاست.
✅مى فرمايد: «به هوش باشيد! در آن زمان که با شتاب به سراغ اعمال قبيح مى رويد نابود کننده لذّات و برهم زننده خواسته ها و قطع کننده آروزها را به ياد آوريد! (أَلاَ فَاذْکُرُوا هَاذِمَ اللَّذَّاتِ، وَ مُنَغِّصَ الشَّهَواتِ، وَ قَاطِعَ الأُمْنِيَاتِ، عِنْدَ الْمُسَاوَرَةِ لِلأَعْمَالِ الْقَبِيحَةِ).
👈در اين جا، امام(عليه السلام) از مرگ به سه عنوان ياد کرده است:
1⃣نخست «نابود کننده لذّتها;» چرا که بسيارى از مردم، يک عمر زحمت مى کشند تا وسايل زندگى و عيش و نوش و لذّت را ازهر جهت فراهم سازند و درست اين در زمانى است که نشانه هاى مرگ به صورت انواع بيماريها ظاهر شده است. اضافه بر اين، بسيار ديده شده که مجالس عيش و نوش، در يک لحظه، با يک حادثه به مجلس عزا مبدّل گشته است و عجب اينکه هيچ تضمينى درباره هيچ کس درباره اين خطرها وجود ندارد.😢
2⃣ديگر: «گلوگير کننده شهوات و خواستها»; چرا که مرگ - همان مرگى که تاريخ و زمان معيّنى ندارد و به هيچ وجه قابل پيش بينى نيست - در آن لحظه که انسان جرعه شهوات و کاميابى ها را سر مى کشد، گلويش را مى فشارد و به همه چيز پايان مى دهد⚠️
3⃣سوّم: «قطع کننده آرزوها»; چرا که آروزهاى انسان به قدرى دامنه دار است که هرگز پايان نمى پذيرد; بلکه گاه با گذشت عمر - همانند سايه هايى که نزديکى غروب آفتاب گسترده تر مى شود - دامنه دارتر مى گردد و تنها چيزى که آروزها را قطع مى کند، مرگ است و مرگ!
👈اين تعبيرات به قدر کوبنده و هشدار دهنده است که هر انسانى را تحت تأثير قرار مى دهد و جالب اينکه مى فرمايد: «از مرگ زمانى ياد کنيد که به اعمال قبيح حمله ور مى شويد» (زيرا کلمه «مُساوره» از مادّه «سور» (بر وزن غور) به معناى پريدن و حمله کردن است)😢 اشاره به اينکه بسيار مى شود که زشتى ها آن چنان زرق و برق دارد و هواى نفس آن را تزيين مى کند که انسان مانند جانور درنده اى که به صيد خود حمله مى کند و بر آن مى پرد به سراغ آن مى رود 😣و در اين لحظه ياد مرگ مى تواند عامل بازدارنده اى باشد.
و در دومين نکته، همگان را توصيه مى کند که به ياد نعمت هاى خدا باشند که آن، عامل بازدارنده ديگرى است در برابر گناه;
✅مى فرمايد: «براى اداى حقّ واجب خداوند و نعمت هاى بى شمار و احسان هاى بى پايانش، از او يارى بطلبيد!» (وَ اسْتَعِينُوا اللهَ عَلَى أَدَاءِ وَاجِبِ حَقِّهِ، وَ مَا لاَ يُحْصَى مِنْ أَعْدَادِ نِعَمِهِ وَ إِحْسَانِهِ).
شکر مُنعم (سپاسگزارى در برابر بخشنده نعمت ها) نه تنها انسان را به معرفة الله رهنمون مى شود; بلکه در اداى واجبات و ترک محرّمات نيز، عامل مؤثّرى است
#خطبه۱۰۰(بخش۱)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
ستايش مخصوص خداوندى است که فضل و بخشش خود را در تمامى مخلوقات منتشر ساخته، و دست جود و سخايش را به سوى آنان گشوده است! او را در تمام کارهايش ستايش مى کنيم و براى رعايت حقوقش از او يارى مى طلبيم. و گواهى مى دهيم که جز او معبودى نيست و محمّد بنده و فرستاده اوست. او را فرستاد تا فرمان حق را آشکارا بيان کند، و به تبيين اوصافش بپردازد. او با امانت رسالت خويش را ادا کرد و با راستى و درستى به راه خود ادامه داد.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۱۰۰
💠خطبه در يك نگاه:
اين خطبه را امام عليه السلام در آغاز خلافت خود بيان فرمود و در آن، نخست به حمد و ثناى الهى مى پردازد و از رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله و خدمات برجسته آن حضرت و لزوم اطاعت و پيروى از وى سخن مى گويد.
سپس، با اشاره سربسته اى، به پيشگويى وضع خود و مردم عراق مى پردازد
و در آخرين بخش از خطبه، درباره عظمت آل محمّد عليهم السلام سخن مى گويد و از بركات وجودى آنها بحث مى كند و اينكه هدايت هاى آنها استمرار دارد و هر زمان يكى از آنان مى رود، ديگرى به جاى او مى نشيند.
🚩با پرچم حق همراه باشيد:
بى شک، هدف اصلى خطبه، بيان اوصاف رسول الله(صلى الله عليه وآله) و خدمات آن حضرت و مقامات اهل بيت او است;
ولى از آن جا که به مضمون حديث معروف که: «إِنَّ کُلَّ خُطْبَة لَيْسَ فِيهَا تَشَهُدٌ فَهِىَ کَالْيَدِ الْجَذْمَاءِ; هر خطبه اى که در آن شهادتين نباشد، مانند دست قطع شده است🖐» امام(عليه السلام) سخن خود را با حمد و ثناى الهى و شهادت به الوهيّت پروردگار و نبوّت پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) آغاز مى کند، تا دل هاى شنوندگان در پرتو اين دو شهادت، نور و صفا يابد✨ و آماده پذيرش مطالب آينده خطبه شود. مى فرمايد:
✅«ستايش مخصوص خداوندى است که فضل و بخشش خود را در تمامى مخلوقات منتشر ساخته و دست جود و سخايش را به سوى آنان گشوده است».(الْحَمْدُ للهِِ النَّاشِرِ فِي الْخَلْقِ فَضْلَهُ، وَ الْبَاسِطِ فِيهمْ بِالْجُودِ يَدَهُ).
👈سپس به گسترش دامنه حمد و ستايش او اشاره کرده،
✅ مى فرمايد: «ما او را در تمام کارهايش ستايش مى کنيم، و براى رعايت حقوقش از او يارى مى طلبيم!». (نَحْمَدُهُ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ، وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى رِعَايَةِ حُقُوقِهِ).
👈تعبير به «جَميعِ اُمُور»اشاره به آن است که نه تنها در نعمت و کاميابى و سلامت و رفاه او را حمد و سپاس مى گوييم; بلکه، در بلا و شدّت و مصيبت، و به هنگام هجوم طوفان حوادث نيز، شاکر و سپاسگزاريم. چرا که،
1⃣ اوّلا مى دانيم هر کارى مى کند، موافق حکمت و نهايت مصلحت است، حتّى مصايبى که براى آزمايش ما، يا به عنوان کفّاره گناهان ما، يا سبب بيدارى ما از خواب غفلت است.
2⃣و ثانياً، اين حوادث، سبب مى شود که ما اجر صابران، و پاداش شاکران را ببريم و اين خود نعمت ديگرى است.
👈و جمله «وَ نَسْتَعِينُهُ...» اشاره به اين حقيقت است که براى اطاعت فرمان او، و رعايت حقوقش، نيز بايد از او يارى بجوييم; که بدون يارى او، کارى از ما ساخته نيست و اين همان چيزى است که شب و روز در نمازها مى گوييم: «إِيَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاکَ نَسْتَعِينُ».
امام(عليه السلام) بعد از اين حمد و ثنا، شهادت به الوهيّت او مى دهد
✅و مى گويد: «گواهى مى دهيم، جز او معبودى نيست». (وَ نَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ غَيْرُهُ).
زيرا هنگامى که پذيرفتيم همه نعمت ها از سوى او است، عبوديّت و پرستش نيز تنها شايسته ذات پاک او خواهد بود.
✅سپس امام مى افزايد: «و گواهى مى دهيم که محمّد (صلى الله عليه وآله) بنده و فرستاده اوست». (وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ).
تکيه بر عبوديّت، قبل از رسالت، علاوه بر اينکه هرگونه شرک را از مؤمنان دور مى سازد، اشاره به اين است که مقام عبوديّت، از مقام رسالت نيز برتر و بالاتر است! 😳
زيرا، بنده کامل و خاصّ خدا کسى است که تمام وجودش متعلّق به او باشد; به جز او نينديشد و غير از او را نخواهد و اين، اوج تکامل انسان است و مقامى فراتر از آن نيست و همان است که شايستگى لازم براى رسالت را فراهم مى سازد.
به دنبال آن، در پنج جمله، اوصافى را براى پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) بيان مى کند که بسيار پرمعنا و پربار است;
✅ مى فرمايد: «او را فرستاد تا فرمان حق را آشکارا بيان کند، و به شرح و تبيين اوصافش بپردازد. او با امانت، رسالت خويش را ادا کرد; و با راستى و درستى به راه خود ادامه داد، و پرچم حق را در ميان ما به يادگار گذارد». (أَرْسَلَهُ بَأَمْرِهِ صَادِعاً، وَ بَذِکْرِهِ نَاطِقاً، فَأَدَّى أَمِيناً، وَ مَضَى رَشِيداً; وَ خَلَّفَ فِينَا رَايَةَ الْحَقِّ).
👈امام(عليه السلام) در اين چند جمله، به ابعاد خدمات پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) اشاره مى کند: از يک سو، اشاره به ابلاغ اوامر و نواهى حق مى فرمايد; که به طور شفاف و روشن و آشکار و بدون پرده پوشى همه را بيان فرمود.
و از سوى ديگر، آنچه براى معرفة الله و شناخت پروردگار لازم بود، تشريح کرد.
از سوى سوم، در ابلاغ اين ماموريّت ها نهايت امانت را رعايت کرد.
و از سوى چهارم، خودش نيز در عمل، اين راه را بپيمود و سرمشقى براى همگان شد.
و از سوى پنجم، به فکر نسل هاى آينده بود و پرچم حق را که همان کتاب و سنّت باشد، در ميان مردم به يادگار گذاشت.
#خطبه۱۰۰(بخش۲)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
و پرچم حق را در ميان ما به يادگار گذارد. پرچمى که هر کس از آن پيشى گيرد از دين خارج شود! و هر کس از آن عقب بماند، هلاک گردد! و آن کس که همراه و ملازم آن باشد (به سر منزل سعادت) مى رسد. راهنماى اين پرچم، با تأنّى سخن مى گويد و دير به پا مى خيزد; امّا هنگامى که به پا خاست، با سرعت و قاطعيّت پيش مى رود.
امّا زمانى که شما تحت فرمان او در آييد و با انگشت به سوى او اشاره کنيد (و همه تسليم فرمان او گرديد) مرگ او فرا مى رسد و دورانش سپرى مى شود و بعداز او، مدتى در انتظار خواهيد بود، تا خداوند شخصى را ظاهر کند که شما را جمع نمايد و پراکندگيتان را به جمعيّت مبدّل سازد. بنابراين، به چيزى که نيامده، دل نبنديد و نسبت به آنچه گذشته، مأيوس و نگران نباشيد! زيرا آن کس که پشت کرده، ممکن است يکى از پاهايش بلغزد و ديگرى برقرار ماند. سپس هر دو با هم، به جاى خود باز گردد و ثابت شود (و پيروزى بيافريند).
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹