eitaa logo
انوار الهی💥
291 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
15.3هزار ویدیو
269 فایل
حال خوش را با ما تجربه کنید💖
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 🎗 ۱۲ 📢‼️ این داستان واقعی است !! 🎬 این قسمت | زینت علی مادرم بعد کلی دل کردن، حرف پدرم رو گفت ... بیشتر نگران علی و اش بود و می‌خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخوردهای اونها باشم... هنوز توی شوک بودم که دیدم علی جلوی در ایستاده ... تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود ، چشمم که بهش افتاد ام گرفت نمی‌تونستم جلوی خودم رو بگیرم ... روی لبش خشک شد با تعجب به من و مادرم نگاه می‌کرد چقدر گذشت؟ نمی‌دونم مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین - شرمنده‌ام علی آقا، دختره!! نگاهش خیلی جدی شد هرگز اون طوری ندیده بودمش ... با همون حالت، رو کرد به مادرم : ، عذر می‌خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو بزارید مادرم با ترس در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می‌کرد رفت بیرون ... اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش ... دیگه نبود با صدای بلند زدم زیر گریه بدجور دلم سوخته بود - خانمِ آخه چرا ناشکری می‌کنی؟ دختر خداست زندگیه خدا به هر کی نظر کنه بهش میده عزیز دل و آسمان و زمین هم دختر بود ... و من بلند و بلند تر گریه می‌کردم با هر جمله‌اش، شدت گریه‌ام بیشتر می‌شد ... و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاق با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می‌کنه ... بغلش کرد و در حالی که می‌گفت و می‌فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت کنار داد چند لحظه بهش خیره شد حتی پلک نمی‌زد در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود دانه‌های اشک از چشمش سرازیر شد .. گفت: - بچه اوله و این همه زحمت کشیدی حق خودته که اسمش رو بزاری اما من می‌خوام پیش دستی کنم! مکث کوتاهی کرد یعنی پدر .... پیشونیش رو بوسید :) . و من هنوز گریه می‌کردم اما نه از غصه، ترس و نگرانی .... ✍ نویسنده؛ شهید سید طاهای ایمانی .... 🆔 @anvar_elahi ❣ ❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣🖇❣
گفتم: خدایا احساس تنهایی میکنم گفت:من باتوهستم! گفتم:خدایا هیچکس نمی دونه تو دل من چی می گذره گفت همه رامی‏دانم گفتم:خدایا به یادم باش گفت:پس به ياد من باش، تا به يادت باشم! گفتم:خدایا اگر دوستم داری چرا دعایم را اجابت نمی کنی ؟ گفت:چه بسا چيزى را که دوست داری حال آنكه شرِّ تو در آن است ومن میدانم، وتو نمی‏داني 「🦋」
خـــــــداونـــــدا! تو تنهایی منم تنهای تنها تو یکتایی و بی همتا ولی من نه یکتایم نه بی همتا فقط تنهای تنهایم و محــتاج نگاه تــو...!!☘ 「🦋」
❣🖇❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣ ❣ 🎗 ۳۱ 📢‼️ این داستان واقعی است !! 🎬 این قسمت | مهمانی بزرگ بعد از پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون .. علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می‌تونست بدون کمک دیگران راه بره .. اما نمی‌تونست توی خونه بشینه .. منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه میذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره!! بالاخره با هزار بهونه زد بیرون و رفت سپاه دوستاش .. قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده .. همه چیز این بخشش خوب بود .. اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن .. هم سر و کله چند تا از رفقای جبهه‌اش پیدا شد ... پدرم که چندان از علی و اون بچه‌ها نداشت .. زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و .. دیگه نمی‌دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه .. مراقب پدرم و دوست‌های علی باشم ... یا مراقب بچه‌ها که پیش نیاد!! یه لحظه، دیگه خودم رو کنترل کنم .. و زینب و مریم رو دعوا کردم .. و یکی محکم زدم پشت دست مریم ... نازدونه‌های علی، بار بود دعوا می‌شدن .. قهر کردن و رفتن توی اتاق .. و دیگه نیومدن بیرون ... توی همین حال و هوا .. و عذاب بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد .. قولش بود .. راس ساعت زنگ خونه رو زد .. بچه‌ها با هم دویدن دم .. و هنوز نکرده ... - بابا!! ... بابا!! ... مامان، مریم رو زد!! 💥خاطرات شهید سیدعلی حسینی 👤 از زبان همسرشان ... @anvar_elahi ❣ ❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣ ❣ 🎗 ۴۵ 📢‼️ این داستان واقعی است !! 🎬 این قسمت | کارنامه‌ات را بیار تا شب، فقط گریه کرد ... کارنامه‌هاشون رو داده بودن .. با یه برای ... بچه‌ی ، زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره!! - مگه شما مدام شعر نمی‌خونید .. شهیدان زنده اند الله اکبر .. خوب ببر کارنامه‌ات رو بده پدر زنده‌ات امضا کنه!! اون شب، زینب نهار نخورده، هم نخورد و خوابید!! تا صبح خوابم نبرد .. همه‌ش به اون فکر می‌کردم ... خدایا... حالا با کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟!!. هر چند توی این یه سال مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد اما می‌دونم توی دلش ... کنار اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می‌کردم که صدای اذان بلند شد!! با اولین الله اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت .. نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز .. خیلی خوشحال بود .. مات و شده بودم .. نه به حال دیشبش، نه به حال صبحش !! دیگه دلم طاقت نیاورد .. سر سفره، آخر به روش آوردم .. اول حاضر نبود چیزی بگه اما بالاخره مُهر دهنش شکست : - دیشب بابا اومد تو خوابم .. کارنامه‌ام رو برداشت و کلی تشویقم کرد .. بعد هم بهم گفت : زینب، بابا؟!! کارنامه‌ت رو امضا کنم؟ ... یا برای کارنامه‌ی عملت از حضرت زهرا امضا بگیرم؟!! منم با خودم فکر کردم دیدم، این یکی رو که خودم بیست شده بودم .. منم اون رو انتخاب کردم .. بابا هم سرم رو بوسید و رفت!! مثل ماست وا رفته بودم .. لقمه غذا توی دهنم .. اشک توی چشمم!! حتی نمی‌تونستم پلک بزنم .. بلند شد، رفت کارنامه‌ش رو آورد براش امضا کنم .. قلم توی دستم می‌لرزید .. توان نگهداشتنش رو هم نداشتم!! ... ❣ ❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣🖇❣
✦ [ اللّٰهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ غَيْبَةَ وَلِيِّنا دلبرجان، ما از نبودن امام‌مان، شکایت داریم ...] من که از حساب کتاب نبودنت سر در نمی‌‌آورم! راستش که توضیح و توجیه سرش نمی‌شود... فقط همینقدر می‌فهمد که باید باشی و نیستی؛ دقیقا شبیه هوا برای آدمیزاد یا شبیه آب برای ماهی ... قاضیُ القُضّات؛ لازم است؛ تا به شکایتی که خودمان در آن متهم ردیف اولیم؛ رسیدگی کند.💫 @anvar_elahi
استاد علیپور: در سیستم های ، مخاطب هر مقدار فکرش را بیشتر می‌کند، آن مقدار مطلب برایش باز می‌شود. ⁉️ شاید یک نفر سؤال کند که در مباحث علمی هم اینگونه است، در مسائل هم اگر کسی تمرکز فکرش را بیشتر کند عمق مفاهیم بیشتر برایش باز میشود؟ 👈 می گوییم بله درست است؛ اما اندازه ، همین اندازه نیست که ما آن را تصور می‌کنیم. 🔹 فکر هر قدر عمیق‌تر تمرکز کند، جا دارد از آن تمرکز کند. یعنی می‌رسد به مرحله‌ای که دیگر فکر آخرین تمرکز خودش را به کار ببرد. آنجا دیگر توانسته در میدان علمی، عمق مطلب را بگیرد، تازه شروع می‌شود. 📍تمرکز فکر از آن عمیق‌تر و مراحل عمیق تر از آن تا برسد به ، مواجه بشود و برخورد کند؛ ✅ همان که تمرکز فکر به دل رسید در آنجا خواهد دید که یک اثر دیگری دارد. آنجا یک زندگی خواهد شد، آنجا دیگر محسوس خواهد کرد. @anvar_elahi
‌∞♥∞ 📻 (ره): انسان در اثر وسوسه های ، تصور میکند که دائم الذکر بودن دشوار است... 🕰🙃 اما به تدریج می فهمد که نه! مشکل نیست... با دیگران حرف می زند، اما دلش پیش خداست! 😇🤍 🖇میدونی... باید عاشق باشی تا این و روحت این حرف رو بفهمه! اگه درکی ازش نداریم یعنی نیستیم... 🥀 میخوام اینجا بگم آخدا! عاشقی بلد نیستم... اما دعای عاشقی که بلدم! اگه من عاشق نیستم تو عاشقم کن... ✨ اگه من لایق نیستم تو لایقم کن... من تو رو میخوام اما ندارمت! 🍂میشه خودتو بهم بدی؟! من میخوام داشته باشمت اما بلد نیستم! 🍂میشه بلدم کنی؟! @anvar_elahi
📻 (ره): انسان در اثر وسوسه های ، تصور میکند که دائم الذکر بودن دشوار است... 🕰🙃 اما به تدریج می فهمد که نه! مشکل نیست... با دیگران حرف می زند، اما دلش پیش خداست! 😇🤍 🖇میدونی... باید عاشق باشی تا این و روحت این حرف رو بفهمه! اگه درکی ازش نداریم یعنی نیستیم... 🥀 میخوام اینجا بگم آخدا! عاشقی بلد نیستم... اما دعای عاشقی که بلدم! اگه من عاشق نیستم تو عاشقم کن... ✨ اگه من لایق نیستم تو لایقم کن... من تو رو میخوام اما ندارمت! 🍂میشه خودتو بهم بدی؟! من میخوام داشته باشمت اما بلد نیستم! 🍂میشه بلدم کنی؟!
♥️ یاد گرفتہ‌ام چادر مشکے🖤✨ یا گلگلےاش را برای حجاب نباید سر کرد برای باید سر ڪرد .. :)
🔸 دل و جان را درین حضرت بِـپالا چو صـافی شـد، روَد صـافی به بـالا 🔺بـپالا: پالایش کن علیه‌السلام رحمه‌الله
‌∞🖤∞ محمدجان...وصیٺ‌میڪنم[💔] من ماتمی دیگر ندارد غمی جز غربت ندارد شب وصلت ڪنار من باش ڪه زهرا دخترت ندارد😔💔 [🖤🕯] ❣
به شب جمعه ... کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا و کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلاء ... با گریه و اشک زنده کردیم ، که بندگی کنیم ...
: آدمی نشسته بود! 🚶🏻‍♂ شش نفر آمدند... سه نفر طرف راستش نشستند! و سه نفر طرف چپ! 🍃 به یکی از سمت راستی‌ها گفت : «تو کیستی؟» گفت : «» پرسید : «جای تو کجاست؟» گفت : «» از دومی پرسید : «تو کیستی؟» گفت : «» پرسید : «جای تو کجاست؟» گفت : «» از سومی پرسید : «تو کیستی؟» گفت : «» پرسید : «جایت کجاست؟» گفت : «» سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد : «تو کیستی؟» جواب داد : «» پرسید : «محلت کجاست؟» گفت : «» گفت : «با عقل یک جایید؟» گفت : «من که آمدم عقل می‌رود.» از دومی پرسید : «تو کیستی؟» جواب داد : «» محلش را پرسید. گفت : «» پرسید : «با مهر یک مکان دارید؟» گفت : «من که بیایم ، مهر خواهد رفت.» از سومی پرسید : «کیستی؟» گفت: «» پرسید : «مرکزت کجاست؟» گفت : «» گفت : «با حیا یک جا هستید؟» گفت : «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.» ▫️مراقب اعمالمان باشیم تا در روزی که خداوند وعده حقیقی آن را داده است، شرمسار خدا نشویم. 🍁
مگو در کوی او تا بهر چه میگردی که گم کرده‌ام آنجا و می‌جویم نشانش را 🦋🌵
💠امیرالمومنین حضرت علی -علیه‌السلام- : ✅ در نتیجه‌ی هوا و هوس، خاطره‌هایی در باقی خواهد ماند.... 📚 | الکافی، ج۸، ص۲۲
🎉🍬🍬 🍬 🍬 حاج اســماعیل دولابی: 🔸همیشه سعی کنید دیگران باشید و برای بندگان خدا چیز خوب بخواهید. مـــؤمن می‌تواند با خود به اهل زمین و آسمان خـیر برساند. «دولابی