⭕️ پوشش زنان قبل و بعد از جهانی سازی
🔻لباس، هیچگاه در طول تاریخ، صرفا پوشاننده و ساتر اعضا نبوده است؛ پیوستگی لباس تن با بدن و همراهی آن با پیکره محرک آدمی همواره حامل پیام ها و پیغام هایی بوده است که متناسب با محیط و فرهنگ حاکم بر آن اشاعه یافته است.
🔻از محیط های روستایی با جامه های رنگارنگ از سنخ طبیعت گرفته تا مجامع شهری و البسه با کاربری خاص خود هر کدام نوعی از سبک زیستن را گوشزد کرده اند.
🔻اما با غلبه نظام سرمایه داری، این بار پوشش زن و مرد بود که مطمح نظر طماعان صنعت مد قرار گرفت. رفته رفته بار سنگین فرهنگی غول های صنعت مد بر دوش خرده فرهنگ ها، آنها را به خاک انداخت و یکسانی و یکنواختی فرهنگ پوشش و بالتبع سبک زندگی را با نام جهانی سازی رقم زد.
#مد #پوشش #مدلینگ #مرد #زن #صنعت_مد #فرهنگ #خرده_فرهنگ #روستا #لباس
🆔 @asanezdevag
🌺 #استاد_عباسی_ولدی
📚 یک همسر و یک مادر، برای این که بتواند خوب از عهدۀ شوهرداری و تربیت فرزند بر آید، باید اهل مطالعه باشد.
⚠️متأسّفانه، برخی از مادران فکر میکنند که تربیت بچّه، جز آنچه از پدران و مادران خود آموختهاند، اصولی ندارد؛ در حالی که ناهنجاریهای تربیتی در فرزندان، حاصل همین نگاه به تربیت است.
✳️ تربیت، یک تخصّص بوده، نیازمند به مطالعه و مشاوره است.
💯 اگر مادری عظمت و اهمّیت تربیت فرزند را بداند و به نقش برجستۀ مادر در تربیت هم ایمان داشته باشد، آرام و قرار خود را از دست میدهد و برای به دست آوردن راههای صحیح تربیت، لحظهای از پای نخواهد نشست.
✅ همسرداری هم قاعدههای مخصوص به خود را دارد که نیازمند به مطالعه و مشاوره است.
‼️البتّه این، بدان معنا نیست که مردها نیازی به این مطالعات ندارند. حتماً مردان هم باید در زمینۀ تربیت فرزند و همسرداری به اندازۀ زنها و حتّی بیشتر، مطالعه داشته باشند.
📛 یکی از مشکلات امروز خانوادهها، اجرای سیاستهای دوگانۀ تربیت فرزند به وسیلۀ پدر و مادر است که به ناهنجاریهای تربیتی منتهی میشود.
❌متأسّفانه، امروزه بسیاری از خانوادهها برای اموری که ضرورت چندانی ندارد، هم هزینۀ مالی و هم هزینۀ وقتی بسیاری صرف میکنند؛ امّا به کتاب که میرسند، میگویند: گران است و وقتی هم برای مطالعه نداریم!
📚بشقابهای سفره پشت باممان ص۲۶۶
#سبک_زندگی_اسلامی
#تربیت_فرزند
#آیین_همسرداری
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۸۹ #ازدواج #قسمت_اول ۲۳ سالم بود و در یک تشکل دانشجویی فعالیت داشتم. از طریق یک واسطه م
#تجربه_من ۴۸۹
#ازدواج
#فرزندآوری
#قسمت_دوم
۳ ماه از دانشگاه جدید می گذشت و من ۲۷ سالم شده بود. که مجدد خواستگار قبلی، که دو سال به خاطرش صبر کرده بودم و با مخالف خانواده شون، منتفی شده بود، پیگیر شدن که من ازدواج کردم یا نه؟ خیلی خوشحال شدن از اینکه من ارشد قبول شدم، بهم گفتن که توی این ۲ سال هیچ جا خواستگاری با خانواده نرفتن و فهموندن که یا با این خانوم یا هیچ کس ... شهریور همون سال هم سفر کربلا داشتن و باز زیره قبه جدشون، من را خواسته بودن و همه ی دعاهاشون این بار مستجاب شده بود وخانواده شون این بار مشتاق این وصلت و بسیار عجول.
طی ۲۰ روز همه چیز انجام شد و ما صیغه محرمیت خوندیم و قرار شد بعد از امتحانات ترم اول من عقد کنیم. در بهمن ماه عقد کردیم و بسیاری از دوستان ایشون و بنده که مطلع از این جریان در طی این ۴سال بودن شگفت زده و خوشحال از این وصلت.
خلاصه بعد از ۱.۵ سال دوران عقد و تمام شدن درس من و استخدام شدن ایشون در یکی از بهترین ارگان ها که این هم ثمره ازدواج بود، رفتیم سره خونه زندگیمون. و من روزی هزاران بار شاکر خدای مهربون که آسونی پس از سختی رو بهم داده.
از اول با همسرم صحبت کردیم که زود بچه دار بشیم و حداقل ۳ تا بچه رو خدا روزیمون کنه. به همین خاطر ۳ماه پس از عروسی اقدام کردیم برای بچه دار شدن ومن هر ماه منتظر😉😉😉 تا اینکه پس از ۵ ماه در اولین عید نوروز زندگی مشترکمان فهمیدم باردارم.
دوران بارداری بسیار راحتی رو پشت سره گذاشتم و سید محمد من در یک زایمان بسیار سخت ولی طبیعی و شیرین به دنیا آمد. بسیار پسرک شلوغ و بازیگوش و باهوش از وقتی چهار دست و پا رفت دیگه من یادم رفت استراحت رو البته الحمدلله که سالم بود اطرافیان یه موقع هایی میگفتن خیلی صبروحوصله داری ولی من که سری کتاب های من ِدیگر ما از استاد عباسی ولدی رو خونده بودم، میدونستم تمام کارهاش و ریخت وپاش هاش تمام مراحل رشدش هست و کنار می آمدم و سخت نمی گرفتم طوری که از ۸ ماهگی از خواب که بیدار میشد یک راست می آمد سراغ کابینت قابلمه ها و شروع میکرد بازی وسروصدا تا خوابش میگرفت هر روز کارش بود تا این حد که من قابلمه میشستم نمی ذاشتم بالا میذاشتم کف آشپزخونه برا آقا😂😂😂
هر مرحله از رشدش کارهای خاص خودش رو داشت از ۲سالگی دیگه آمد تو فاز آشپزی و من هرکاری کردم نتونستم کاری کنم که نیاد فقط مواظب بودم اتفاق خطرناکی نیفته در حدی که ۴ سالگی قشنگ نیمرو می پخت خودش یه بار که خواب بودم پخته و خورده بود 😂😋😋😋 خلاصه میخوام بگم خیلی خیلی شلوغ بود و حتی یه فازی بود از رشدش من ۱۰ دقیقه خونه مامانم نمیتونستم بمونم از بس اذیت میکرد و شلوغ کاری ...
۳ سالش که شد دوباره آزمون استخدام آموزش وپرورش رو گذاشتن. و من که عااااشق معلمی بود خیلی دلم خواست شرکت کنم. توی منطقه ما ۲ نفر رو بیشتر نمیخواستن. یادمه ماه رمضون بود از سحر میخوندم تا ۱۰صبح که آقا بیدار میشد. بعد کارهای پسرم رو انجام میدادم. بعد میبردمش پارک بازی میکرد منم روی چمن ها خلاصه نویسی میکردم بعد تا ۲ظهر که همسرم می آمد با پسرم بود. خوابش میکردم همسری که می آمد می رفتم کتابخونه تا افطار. خداییش همسرم خیلی کمک حالم بود شب و روز خوندم و رتبه اول تو منطقه خودم شدم و بعد از کلی مراحل مصاحبه و این داستان ها به آرزوی خودم که معلمی بود رسیدم.
👈 ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 چی میشه یک بچه میره مسائل غیر اخلاقی جستجو میکنه؟!
⭕️چرا باید نگران سلامت جنسی فرزندانمان باشیم؟
⭕️پدران و مادران دغدغه مند ببینند...
🆔 @asanezdevag
✅ یک ازدواج_ناموفق ☹️ بهتره یا هرگز ازدواج نکردن ؟
🔻انصافا با کدوم گزینه بیشتر آرامش دارین؟
این حدیث شریف پیامبر_اکرم خیلی توش نکته 🤔 داره
🔻چقدر خوبه واقعا توجه کنیم داریم چه گام مهمی برمیداریم
🔻بعضی ها هم هستن تو پرونده های مشاوره میان میگن اصلا دوست نداریم حتی بریم خونه مون 😔
🔻چقدر این زندگی با زندگی رو به رشدی که اهل بیت مد نظر شون بوده متفاوته
دوستای خوبم 😊، این که برات مهم باشه با چه کسی وصلت میکنی خوبه ، اما فکر نکن همه کامل هستن ، اقای 🙎♂️ محترم خانم 🙍♀️ گرامی ، خودت کامل نیستی که دنبال یه همسر کامل میگردی👌🏻
🆔 @asanezdevag
#خانواده_ی_شاد ۲۹
✴️شیوه ی شِکوِه
در دوحالت به همسرتان اعتراض نکنید؛
✅۱_در حضور دیگران
✅۲_در زمانی که اسباب حواس پرتی،
مثل صدای بلند تلویزیون،
یا سروصدای بچه ها، کلافه تان میکند!
🆔 @asanezdevag
✅ زندگی به سبک شهدا...
سالی که ما ازدواج کردیم، مشکلات اقتصادی بهشدت الان نبود. اینقدر هم به خرید کالای ایرانی تأکید نمیشد، اما ایشان اصرار داشت تمام وسایل جهیزیهام را ایرانی بخریم؛ حتی به مادرم گفت «اگر جنس خارجی تهیه کنید، میبرم پس میدهم!» یک بار چای و نوشابهی خارجی خریده بودم، آقا حمید مقداری از چای نوشید و گفت «خوشطعم است؛ اسمش چیست؟» وقتی اسمش را گفتم، گفت «این که خارجی است! اشتباه کردید خریدید. دفعهی دیگر جنس خارجی نخرید.» فنجان را کنار گذاشت و بقیهی چایشان را هم نخورد. وقتی برای خرید بیرون میرفتیم، به فروشنده میگفت فقط اجناس ایرانی را برایمان بیاورد.
🔷 ایشان به نقل از حضرت آقا میگفتند «ملاک حلال و حرام بودن فیلم و موسیقی، پخش شدن از رسانه نیست.» و بهشدت در مورد این مسئله مراقبت میکرد.
👌زندگی سادهای داشتیم. مراسم عروسیمان را هم بسیار ساده، با لباس عروس ساده، یک مدل غذا و سالاد، و کمخرج برگزار کردیم. آقا حمید گفته بود غذاها را در دیس بکشند تا هرکس به اندازهی تمایل، برای خودش بکشد که اسراف نشود. حتی برای جلوگیری از اسراف، به مسئولان سالن سپرده بود به مهمانها ظرف یکبارمصرف بدهند تا هرکسی باقیماندهی غذایش را ببرد.
💠ایشان برای اجارهی خانهی مشترک، مقداری پول داشت؛ خانهی بزرگ و نوسازی در منطقهی خوبی از شهر پیدا کردیم. وقتی پسندیدیم و از خانه خارج شدیم، گوشی آقا حمید زنگ خورد. وقتی تلفنشان تمام شد، گفت «یکی از دوستانم دنبال خانه است و پولش کافی نیست. قبول میکنی مقداری از پولمان را به آنها بدهیم؟» قبول کردم و نصف پول پیش خانهمان را به آنها دادیم. نهایتاً یک خانهی ۴۰ متری و قدیمی را در محلهای پایین شهر اجاره کردیم.
سال بعد که به طبقهی بالای همان خانه نقل مکان کردیم، از سقفش آب وارد خانه میشد... اگرچه رفاه و آسایش دنیاییمان در آن خانه کم بود، اما آرامش و ایمانی که از نگاه خدا و امام زمان (عج) نصیبمان میشد، بسیار دلچسب بود. حقوق اندک آقا حمید برکت زیادی داشت. من در آن خانهی ۴۰ متری، بهشدت خوشبخت بودم.
🔰میگفت «هر روز، غذایمان نذر یکی از اهلبیت (ع) باشد و غذا، هر روز با یکی از اسامی خداوند طبخ شود. وقتی اسم «نذری» روی غذا میآید، یعنی باید مراقب باشید یک دانه برنج هم اسراف نشود.» اقلام خوراکی خانه را هم تماماً ایرانی تهیه میکرد.
#همسر_شهید_حمید_سیاهکلی
#سبک_زندگی_اسلامی
#ساده_زیستی
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۸۹ #ازدواج #فرزندآوری #قسمت_دوم ۳ ماه از دانشگاه جدید می گذشت و من ۲۷ سالم شده بود. که
#تجربه_من ۴۸۹
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_سوم
راستی یادم رفت بگم که ما در پنج ماهگی پسرم صاحب ماشین شدیم. یه دوره ۱ ساله رو باید می رفتیم باز دانشگاه و من ۳تا ۴سالگی پسرم رو صبر کردم و برای بعدی اقدام نکردم در این حین خدا لطف کرد و صاحب خونه شدیم.
تابستانی که دوره تمام شد و من مهرش میخواستم برم سر کار، اقدام کردم برای بعدی و گفتم خُب ۵الی ۶ ماهی طول میکشه و خواست خدا این بود که ماه دوم به ما عنایت کرد.
یادمه قبل از اقدام به فرزند دار شدن ۲رکعت نماز استغاثه به امام زمان (عج) خوندم آخه من وهمسری خیلللللللی دلمون دختر میخواست. یه دعایی بعد نماز داره با اشک خوندم و گفتم آقاجان اگه صلاحمون هست به ما دختر بدین.
مهر و آبان رو رفتم مدرسه اواخر آبان بود که دچار یکسری مشکلات شدم ولی متاسفانه مدیر مدرسه خیلی اذیت میکرد و اصلا باهام همکاری نمیکرد طوریکه که مجبور شدم ۳ هفته مرخصی بگیرم. گفتم کامل خوب میشم و میرم مدرسه کم کم خوب شده بودم اما یه روز بعد از تمام شدن نماز، حالم بد شد. با هزار زحمت خودم رو رسوندم به تلفن و به خونه مامانم زنگ زدم چون همسرم محل کارش خارج از شهر بود. گفتم نخواد با سرعت تو جاده بیاد،چیزی نگفتم بهش.
مامانم باخواهرم آمدن و رفتم بیمارستان بستری شدم، پرستارها می آمدن و بیشتر احتمال سقط میدادن، به خواهرم میگفتم من از درد سقط خیلی میترسم دعا کن برام.
تا ۵ بعد از ظهر بیمارستان بودم یک عمر گذشت تا با اورژانس من رو بردن خارج از بیمارستان تا سونو دادم هیچ وقت اون لحظه رو یادم نمیره صدای قلبش رو شنیدم، دکتر گفت بچه سالمه اما یه هماتوم پشت جفت هست.
من وخواهرم انگار دنیا رو بهمون داده بودن خوشحال دوباره با اون پرستاری که بیمارستان فرستاده بود، برگشتیم بیمارستان. فردا صبح مرخص شدم و عصرش رفتم پیش دکترم وقتی سونو رو دید گفت باید استراحت مطلق بشی هماتوم ۵۰ درصد خطرناکه، گفتم دکتر پس مدرسه رو چکار کنم؟ گفت باید بین بچه و کارت یکی رو انتخاب کنی و من تماس گرفتم اداره و گفتم نمیتونم فعلا بیام و اونها هم یه نیروی موقت جایگزین من کردن.
۵۰ روز استراحت مطلق شدم خیلی سخت بود، هم برای من هم همسرم هم پسرم که هر روز باهاش بازی میکردم و الان نمیتونستم بلند بشم. خیلی دوران سختی بود، هفته ۲۰ گفته بودن معلوم میشه که بچه میمونه یا نه. هفته ۱۸ بود که رفتم سونو فقط به هماتوم فکر میکردم که الان چند درصد شده وقتی گفت ۲۵ درصده خیلی خوشحال شدم سریع پرسیدم دکتر جنسیت بچه چیه؟ گفت دختره😍 و من اشک شوق در چشمانم جمع شد، اشکام می آمد همه چیزش سالم بود و من دستپاچه که زودی برم بیرون به همسرم بگم دختردار می خوایم بشیم. وقتی بهش گفتم چشماش از خوشحالی برق میزد. همون شب رفتم چند تا کتاب برا پسرم خریدم و یه کتاب در مورد حجاب برا دخترم😘😘😘
👈 ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
7.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️🎞 قانون سوم نیوتن برای ولنگارها
✍ ای کاش این کلیپ برسد بدست تمام کسانی که معتقدند پوشش و رفتارشان فقط بخودشان ربط دارد؛ نه دیگران!
البته معتقدم این قانون نهتنها برای خانمها بلکه برای آقایان نیز صادق است؛ چون اساسا غیرت و حیاء، امور فطری هستند که خلقت بر پایهی آنها بنا نهاده شده و برهمزنندگان قوانین الهی و طبیعی، حتما خودشان نیز برهم میخورند!
🖋محمد جوانی
🆔 @asanezdevag