eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
998 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسخه ای معنوی برای درمان ناباروری!! کسانی که بچه دار نمی شدند خدمت حضرت آیت الله بهجت(رحمه الله) می رسیدند تا توصیه ایی یا دعایی بکنند و ایشان به حدیثی که در ادامه خواهد آمد، توصیه می کردند و بچه دار می شدند... روزی امام باقر علیه السلام به هشام دربان که از یاران ثروتمند آن حضرت بود، فرمودند: می خواهی دعایی به تو یاد بدهم که صاحب فرزند شوی. دربان گفت: بله پس حضرت فرمودند: در هر صبح و عصر ✅ هفتاد مرتبه «سبحان الله» بگو ✅ ده مرتبه «استغفر الله» بگو ✅ دوباره ۹ مرتبه «سبحان الله» و یک مرتبه استغر الله و این آیات را بخوان: «اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ إِنَّهُ کاَنَ غَفَّارًا یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکمُ مِّدْرَارًا وَ یُمْدِدْکمُ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ یجَعَل لَّکمُ جَنَّاتٍ وَ یجَعَل لَّکمُ أَنهْارًا دربان این اذکار را خواند و صاحب فرزندان زیادی شد و کسی که این روایت را نقل کرده است می گوید من و همسرم به این روایت عمل کردیم و صاحب فرزند شدیم، و به دیگران که فرزند نداشتند یاد دادیم و آنها هم صاحب فرزند شدند. 👈 توصیه شده است که تا زمانی که به نتیجه برسید هر روز به این روایت عمل کنید. 📚مکارم الأخلاق-ترجمه میر باقرى، ج۱، ص ۴۳۰ 🆔 @asanezdevag
در رحم مادر، خداوند بچه را در آبی بسیار شور قرار داده تا جسمش تمیز بماند و مادر سنگینی بچه را کمتر احساس کند، و خداوند روزی جنین را از طریق بند ناف که به مادر وصل است به او می‌رساند... پس اگر مادر در غذا خوردن کوتاهی کند، از غذای جنین چیزی کم نمی‌شود، به خاطر وجود غده‌هایی که با گرفتن مواد لازم از دندان‌ها و استخوان مادر غذای جنین را تأمین می‌کند. اگر آدم‌ها بدانند که مادرشان به خاطر آن‌ها استخوانش آب می‌شده در این می‌مانند که چگونه قدردانی بکنند.. ✨پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: «هنگامى كه زن باردار مى شود ، همانند روزه دارِ شب زنده دار و مجاهدى است كه با جان و مالش در راه خدا جهاد مى كند و هنگامى كه فارغ شود ، پاداشى دارد كه نمى دانى عظمت آن چه قدر است و هنگامى كه شیر بدهد ، در هر بار مكیدن ، پاداش آزاد كردن یكى از فرزندان اسماعیل (علیه السلام ) براى اوست و آن گاه كه شیردادن تمام شود ، فرشته اى بر پهلوى او مى زند و مى گوید : عمل را از نو آغاز كن كه بى تردید ، آمرزیده شدى.» 📚بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۱۰۷ 🆔 @asanezdevag
👌«همدم امروز، یاور فردا» 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۰۱ #ازدواج_آسان #فرزندآوری #قسمت_اول آخرین فرزند یه خانواده پرجمعیت و مذهبی بودم و به
۵۰۱ بعد از یک ماه، خبر پدر شدن را به همسرم دادم و ایشون واقعا خوشحال شدند اما به خاطر شرایط (بارداری پر خطر) تصمیم گرفتیم خانواده ها را تا خبر قطعی در جریان نگذاریم. بعد از ۴ ماه اطرافیان را مطلع کردیم که خیلی خوشحال شدند، کم کم همه مشتاق بودند جنسیت جنین را بدانند. اگرچه برای خودم فرقی نمی کرد اما دوست داشتم فرزند اولم دختر باشد اما خانواده همسرم با اینکه دختر نداشتند، پسر را ترجیح می دادند. جنسیت معلوم شد و خدا به ما فاطمه ی عزیزم را هدیه داد. بارداری نسبتا سختی را پشت سر گذاشتم، دور از خانواده‌ها، خیلی غریب و به جای اینکه وزن اضافه کنم، ۱۳ کیلو وزن کم کردم، اما خدا را شکر دختر عزیزم با وزنی طبیعی به دنیا آمد. تا ۲ سالگی دخترم، از طرف اطرافیان سختی هایی تحمیل شد علاوه بر آن بیشتر اوقات همسرم شیفت کاری داشتند و دور از خانواده ها بودم و همسایه ها هم فرهنگی متفاوت داشتند و... که این امور باعث کمی حالات افسردگی شد. از آنجا که خانواده همسرم می گفتند اگر پسر داشتید که کافی بود اما حالا که دختر دارید، یک پسر دیگر بیاورید، با یک لجبازی کودکانه تصمیم گرفتم تا زمانی که طرز تفکر شان را عوض نکنند بچه دار نشوم و فقط زمانی به دومی فکر کنم که در مورد جنسیت حرف نزنند. غریب بودن باعث شد من و دخترم خیلی بهم نزدیک باشیم و با هم بازی کنیم اما با بزرگتر شدن دخترم نبود همبازی مناسب (از لحاظ فرهنگی و مذهبی) خیلی آزار دهنده شد، تا جایی که دخترم با گریه از ما خواهر و برادر ی برای بازی می خواست. به دلیل ذخیره آهن پایین تمام دکترها باردار شدن را تا بهبودی کامل درست نمی دانستند، به همین خاطر درمان را شروع کردم. اما تمام درمان ها یک یا دو سال به طول می انجامید. زندگی یکنواخت شده بود، زندگی سه نفره، که اکثرا هم همسرم نبودند را خیلی سخت می کرد که ناگهان آزمون استخدامی آموزش و پرورش را اعلام کردند، به طور خیلی اتفاقی با خبر شدیم و تفریحی 😁 همسرم ثبت نام کردند تا جایی که برای آزمون ایشون نمی تونستند مرخصی بگیرند، اما خدا را شکر شرایط کاری ایشون عوض شد و در آزمون شرکت کردند، که پذیرفته شدند و برای مصاحبه و.. دعوت شدند. شیفت کاری فشرده ایشون را خیلی خسته کرده بود و مخالفت خانواده شان با دبیری (چرا که از لحاظ مالی واقعا به صرفه نبود ) باعث شد منصرف شوند که با اصرار من، علیرغم میل باطنی، برای مصاحبه رفتیم، اگر چه همه قبولی را با پارتی می دانستند اما الحمدلله قبول شدند و دو ماه آموزشی را پشت سر گذاشتند و با عنایت الهی برای شغل دبیری ما به شهر خودمان بازگشتیم. (البته تمام این مراحل خیلی ناباورانه و با مخالفت شدید اطرافیان، تنها با توکل و توسل سپری شد ) پس از بازگشت چند ماهی درمان با داروهای شیمیایی که تقریباً بدون نتیجه بود را انجام دادم و این باعث شد به طب سنتی روی بیاورم که آن هم به دلیل طولانی بودن درمان واقعا خسته کننده بود، بنابراین تقریبا درمان را رها کردم، اما تصمیم گرفتم تا سنم بالاتر نرفته باردار شوم، پس نزد دکتر زنان رفتم و ایشون در کمال ناباوری بدون هیچ معاینه و صحبتی من را نابارور دانسته و گفتند باید با درمان (کاشت جنین )باردار شوید. بعد از این صحبت، شوکه شدم و با پیشنهاد یکی از دوستان نزد دکتری دیگری رفتم و درمان کم خونی را شروع کردم. بعد از یک ماه درمانم کمی نتیجه داد که دکترم گفتند انشاءالله تا سه ماه دیگر کاملا بهبودی حاصل میشه که هنوز یک ماه نگذشته بود که احساس کردم باردار هستم. خیلی خوشحال از لطف الهی، از آنجایی که همیشه فرزندان زیادی دوست داشتم بر سالهایی که از دست داده بودم و حرص ها و مریضی هایی که کشیده بودم، افسوس خوردم. از خدا خواستم فرزندم ابتدا سالم و صالح باشد و اگر صلاح هست پسر (چرا که من متاسفانه ظرفیت شنیدن حرف ناحق را از جانب اطرافیان ندارم و نمیتوانم بحث و جدل کنم) و الحمدلله لطف الهی مثل همیشه شامل حالم شد و خداوند پسری سالم، محمد عزیزم را به من هدیه داد. دوستان گلم، تجربه را تجربه کردن خطاست، من با وجود اینکه فرزندان زیاد با فاصله سنی کم دوست داشتم، حرف های اطرافیان را اولویت قرار دادم و گاهی با شنیدن جملاتی (مثل اینکه اگر به نوزاد پسری توجه میکردم میگفتند، آرزوی پسر داری، میخواهی فرزند دار شوی تا بلاخره یکی پسر شود) ناراحت شدم و لطف الهی را فراموش کردم. اما خدای مهربان راه را به من نشان داد تا در فرصت اندک دنیا توشه ای برای آخرت فراهم کنم و ، من هم مصمم شدم. البته اگرچه اطرافیان هنوز هم بر نظرات خود پا فشاری می کنند که دوتا کافی است 😊😁اما با دعای خیر شما دوستان، از خداوند امانت های بیشتری را خواهانم. هیچ گاه راه درست را به خاطر حرف دیگران کج نکنیم. التماس دعا 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقایون بخوانند🧔 وقتی میگن زن مثل گُلِ ، الکی نمیگن آقایی که یه گل از بین گل ها انتخاب کردی، شما مسئولی فرق نمیکنِ گلت ١٨سالش باشه ٣٠ یا ۵٠ اگر بی مناسبت براش هدیه نگرفتی 🌷 اگر تو هوای بارونی نگفتی پاشو بریم راه بریم ☔️ اگر وقتی ناراحت بود سعی نکردی شادش کنی اگر وقتی دعوا کردین فکر نکردی اون لطیف تر از تویه مقصر تویی اگر گلت دیگه خوشرنگ نیست 🥀 بوش سر مستت نمیکنه رنگش به براقیِ روزای اول نیست شما مقصرید از گُلت مراقبت کن 🌸🌿 🆔 @asanezdevag
✅ با خیال راحت بخورید... همسر ایشان: نخستین فرزندمان هفت‌ماهه بود که به شهر مشهد مقدس آمدیم. ابتدا خود آقای برونسی آمده بودند و بعد هم نامه‌ای برای پدر نوشتند که اگر دوست دارید دخترخانمتان را بفرستید به مشهد، اگر هم دوست ندارید من حرفی ندارم، فقط فرزندمان را نزد من بفرستید. من حتی اگر کلاهم نیز در آن روستا بر سر نیزه بیفتد نمی‌آیم آن را بردارم! چون تقسیم اراضی صورت گرفته و اشکال شرعی دارد و عوایدش حرام است. ... ابتدا که ایشان آمدند مشهد، در یک کارگاه ماست‌بندی و مغازه لبنیاتی مشغول کار شدند و روزی پنج تومان به او حقوق می‌دادند. ... یک هفته بعد از آن‌که ما آمده بودیم مشهد، آقای برونسی روزی آمد و گفت که من دیگر نمی‌روم در آن لبنیاتی کار کنم. گفتم به چه دلیل؟ آنجا که نزدیک خانه است و از این حرف‌ها. جواب داد صاحب آنجا هر وقت می‌خواهد شیر به مردم بفروشد، از قبل مقادیر زیادی آب به شیرها اضافه کرده است. آن آب‌های اضافه را خود من باید با شیرها مخلوط کنم. بعد هم شیرهای ناخالص و تا حدی تقلبی را من باید پای ترازو ببرم. حالا از من و شما گذشته، ما هیچی! این بچه چه تقصیری دارد![؟] اگر او الان نان حرام بخورد، فردا می‌خواهد چه موجودی بار بیاید؟ بدین ترتیب شهید برونسی از آن لبنیاتی بیرون آمدند و بلافاصله در یک مغازه سبزی‌فروشی ... مشغول کار شدند ولی دوباره چند روز بعد دیدم که آمده و می‌گوید اینجا هم دیگر سر کار نمی‌روم. یک سری بیل و کلنگ و وسایل مربوط به بنایی خریده و با خود به خانه آورده بود. گفتم با این‌ها می‌خواهی چه‌کار کنی؟ گفت از فردا می‌خواهم با این وسائل سر گذر بایستم تا برای کسانی که کار بنّایی دارند کار کنم. سبزی‌هایی که صاحب‌کارم در آن سبزی‌فروشی به دست مردم می‌دهد پر از گِل و زائدات است و پولی که مردم می‌پردازند صرف هزینه سنگینیِ افزوده و غیرواقعی به این سبزی‌ها می‌شود. بنابراین هر نانی که از آن‌جا در بیاید دارای اشکال شرعی است. ... آن زمان من سن و سال کمی داشتم و گاهی که بین من و همسرم حرفی سخنی رد و بدل می‌شد، می‌پرسیدم ما این همه راه را از روستا هم آمده‌ایم و شما مدام شغلت را عوض می‌کنی، حالا مردم روستا و فامیل‌ها آیا به ما نمی‌خندند؟ آیا نمی‌گویند این آقا عبدالحسین، ملکی را که از ناحیه تقسیم اراضی سهم قانونی خودش محسوب می‌شده قبول نکرده و رفته سر گذر ایستاده و می‌خواهد کار بنایی کند؟ ایشان در پاسخم گفت این حرف‌ها و سخن‌ها هیچ عیبی ندارد، بلکه درآوردن نان حرام با عیب و اشکال همراه است. این بچه اگر با نان آمیخته با حرام بزرگ شود، خدا می‌داند که فردا چگونه بار می‌آید و در جامعه چگونه ظاهر می‌شود. ولی در مقابل اصلاً ننگ نیست که من سر گذر جویای کار باشم و نان سالم و حلال دربیاورم. خلاصه، چند روزی رفته بود سر گذر که ایشان را بردند سر کار ... روزی را به خاطر دارم که ایشان از صبح رفتند سر کار بنّایی. غروب که شد، دیدم در بازگشت، اسباب‌بازی‌هایی برای بچه‌ها خریده‌اند، از آن طرف هم پاکت‌هایی مملو از موز و چند نوع میوه دیگر خریده بود و با افتخار و غرور می‌گفت نگاه کن! من امروز خیلی خوشحالم، چرا که هرچه از این‌ها بخورید کاملاً حلال و طیب و طاهر است. خب من که او را کاملاً می‌شناختم و میزان تقیدات شرعی‌اش را می‌دانستم، با تعجب می‌پرسیدم درآمد شما که همیشه حلال است، مگر درآمد امروزتان چه فرقی با دیگر روزها دارد؟ می‌گفت: «امروز با همیشه فرق دارد، چون آنقدر عرق ریخته‌ام که هرچه حساب کنید نانمان حلال و پاک و سالم است؛ با خیال [راحت] از این‌ها ... بخورید، هیچ غشی در آن نیست، خیلی برای این نان زحمت کشیده‌ام، من همین‌طور کارها را دوست دارم». 📚شاهد یاران - شماره ۹۴ و ۹۵ 🆔 @asanezdevag
پدر و مادری در میان فرزندانشان هستند. در آن خانه غذا و میوه و شیرینی و لباس میان اهل خانه تقسیم می‌شود. ... از بچه ها هر كدام ببیند سهم او از میوه یا غذا یا شیرینی یا لباس از سهم دیگری كمتر است ناراحت می‌شود، قهر می‌کند، گریه می‌کند، و چون احساس مظلومیت و محرومیت می‌کند، درصدد انتقام برمی‌آید. لهذا لازم است پدران و مادرانی كه به سعادت فرزندانشان علاقه مند هستند، میل دارند بچه هایشان از كودكی روحیه ی سالم داشته باشند، از اول هیچ گونه تبعیضی بین آنها قائل نشوند. تبعیض، تخم اختلاف كاشتن است، تخم حسادت كاشتن است، تخم انتقام كاشتن است. تبعیض موجب می شود، هم روح آن بچه ی محروم فشرده و آزرده و ناراحت بشود و هم آن بچه ی عزیز كرده، متكی به غیر، ضعیف النفس، زودرنج، لوس و ننر بار بیاید. 📚 بیست گفتار 🆔 @asanezdevag
نکات مهم در طب سنتی ایرانی باید تغییر در رژیم غذایی هم پدر و هم مادر به منظور تلاش برای تعیین جنسیت جنین قبل از بارداری حداقل سه ماه قبل از بارداری بر حسب مزاج آنان انجام شود. از تغییرات در رژیم غذایی خود بدون توجه به مزاج فردی و اقدام برای تشخیص مزاج جدا خودداری نمایید. این نکته نیز فراموش نشود که تا وقتی از مزاج خودتان اطلاعی ندارید، بدون مشورت متخصص و خودسرانه رژیم‌های مختلف را امتحان نکنید. زیرا رعایت نکردن تناسب غذاها با مزاج، علاوه بر تأثیر منفی در عملکرد جنسی به عوارض مختلف در دیگر اعضا منجر خواهد شد. همچنین اگر رژیمی را شروع کردید و عوارض ناخوشایندی بعد از آن بروز کرد از ادامه آن بپرهیزید. اگر فرزند پسر می‌خواهید توصیه های زیر را نیز جدی بگیرید! به طور کلی غذاهای طبع گرم برای بارداری پسر توصیه می‌شود. موارد زیر را نیز به عنوان توصیه‌های غذایی در نظر داشته باشید. مصرف زیاد لبنیات را محدود کنید. آب سرد کم بنوشید. استفاده از شیرین کننده‌های طبیعی با مزاج گرم مانند نبات، عسل و مغزهای آجیلی توصیه می‌شود. خوردن ادویه‌ها و مواد غذایی با طبع مایل به گرمی نیز می‌تواند به پسردار شدن کمک کند. گوشت سفید محدود و از گوشت گوسفند و تخم مرغ عسلی بیشتر استفاده شود. میوه های تازه با مزاج گرم همچون انگور، خرما، انجیر و انبه را در اولویت مصرف قرار دهید. در این مدت از خوردن سبزی‌های مانده و رازیانه خودداری کنید. در طب سنتی توصیه شده که زوجین قبل از هر آمیزش مقداری توت فرنگی بخورند. علاوه بر این خوردن کاهو، انگور زرد و سبزیجات تازه نیز در این زمینه بسیار موثر است. از مصرف غذاهای فست فودی که مهم ترین عامل ایجاد سوء مزاج های سرد در خانم ها است، بپرهیزید. از مصرف نوشیدنی های الکلی پرهیز کنید زیرا این نوشیدنی های الکلی باعث تضعیف اسپرم می‌گردند 🦋 ╲\╭┓ 🦋 ╭⁦🌸🍃 ┗╯\╲ ╭━━━⊰ ~ ❀ 🧕 ❀ ~⊱━━━╮ 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۰۱ #فرزندآوری #جنسیت_فرزند #حرف_مردم #قسمت_دوم بعد از یک ماه، خبر پدر شدن را به همسرم
۵۰۲ در سن ۲۴ سالگی بعد از اتمام لیسانس و شاغل شدن در آموزش و پرورش ازدواج کردم💖 با همسری بسیار متدین که از نظر چهره زیاد مطلوب دل مادر بنده نبودن. بعد از یکسال دوست داشتم باردار بشم که همسر قبول نکردن و گفتن من تا ۵ سال مایل به بچه دار شدن نیستم. من هم گریه و زاری که من بچه میخواهم. خلاصه با هزار صحبت راضی شدن. اما خدا نخواست و نشد. آزمایشات بنده را دچار کمبود تیرویید تشخیص داد. من شروع به درمان کردم. بعد از ۷ ماه به لطف خدا باردار شدم. پسری سالم و زیبا. بعد از آن همسرم دوست داشتن فرزند بعدی رو سریع بیارم که این بار بنده به دلیل زندگی در غربت و دور از خانواده و شاغل بودن خودم زیر بار نرفتم. پسرم حدودا ۴ساله شد که دیگه جلوگیری را کنار گذاشتم تا بچه دار بشم اما نشد. چند وقتی گذشت و خبری نشدو درست بعد از سه ماه از فوت برادر جوانم😢😢😢 فهمیدم خداخواسته اما در بدترین شرایط روحی باردار شدم. روزهای بسیار بسیار سختی بود. شب وروز کارم گریه بود اما امیدوار به لطف خدا که بتونم بگذرونم. دختر آرامی بود اما نمی دانم چرا حوصله اش را زیاد نداشتم و علاقه چندانی بهش نداشتم😔😔😔😔 فکر میکنم از نظر روحی در شرایط بدی قرار داشتم. اوایل آرام بود و می خوابید اما به محض اینکه چهار دست و پا رفت بسیار بسیار شیطون بودو خیلیها میگفتن این بچه بیش فعال است. به هر حال هر جور بود مشغولش بودم باز هم با سرکار رفتن و دست تنها. دخترم رو همراه خودم به مدرسه می بردم و در مهد مدرسه کنارم بود و زنگهای تفریح می رفتم و شیر می دادم. دخترم ۷ و نیم ماهه بود و من هنوز خودم را پیدا نکرده بودم که ناگهان در کمال تعجب خدا خواسته باردار شدم😔😔😔 آن شب تا نیمه های شب گریه کردم. چون واقعا شرایط روحیم همراهی نمیکرد برای بچه سوم. و من هیچگونه آمادگی نداشتم. اما همسرم خوشحال خوشحال بود😊 بعد از کلی گریه و شیون ولی به خودم اجازه ندادم ناشکری کنم به هیچ وجه. از فردای آن روز به خودم گفتم من که در دو بارداری قبلی بعد از چندین ماه که اقدام به بارداری داشتم باردار شدم اما این بار به اینگونه حتما حکمت و مصلحتی در آن بوده است. در این شرایط نگاه های سنگین اطرافیان سخت بود ولی مهم نبود. مهم خواست پروردگار بود. حدود هفت هفته و نیم بارداری را پشت سر گذاشتم. سونوگرافی رفتم قلب بچه تشکیل شده بود و من تازه داشتم با این جنین خدا خواسته دوست می شدم و حال خوبی پیدا میکردم که ناگهان یک روز دل درد شدیدی از عصر شروع شد. هر چه استراحت کردم خوب نشد. به چند سونوگرافی زنگ زدم وقت ندادند. خسته و ناراحت در شب بالاخره یک سونوگرافی پیدا کردم. لکه بینی هم شروع شد. رفتم سونو گفتن خانم چندتا بچه داری گفتم دوتا. گفت اهان پس اینو نمیخواستی. با لبخند 😊گفتم نه خانم دکتر ولی الان خیلی دوستش دارم😍گفتن مطمئنی کاری نکردی بچه سقط شود گفتم نه به خدا. جواب دادن این بچه سه روز هست در شکم شما مرده. من را می گویید انگار دنیا روی سرم خراب شد. از اتاق بیرون امدم و با ترس به همسر گفتم مطمئن بودم غمگین می شود و همین هم شد. تا رسیدن به خانه که حدود نیم ساعتی طول کشید فقط اشک ریختم😭 در راه به مادرم زنگ زدم، نه تنها ناراحت نشد بلکه خوشحال هم شد انگار🙈 خلاصه آمدم منزل و جنینی که همیشه می گویم خداخواسته آمد و خدا خواسته سقط شد و فقط برای امتحان من و همسرم بود و من با یقین به این موضوع رسیدم. تمام شد و من در شوک و باز هم بی میل به دختر نازنینم که در حال بزرگ شدن بود. ماه ها گذشت و همسرم باز زمزمه بچه خواستن را شروع کرد. از او اصرار و از من انکار که من دست تنها در غربت با کار بیرون بچه نمی خواهم. وقتی دیدم دست بردار نیست گفتم باشه به شرطی بچه دار می شویم که شما کمی بیشتر کمک کنی چون سر دو بچه قبل خیلی خیلی کم کمک حال من بودند. قبول کردند و این بار هم چند ماه طول کشید تا باردار شوم. راستی این را بگویم که بعد از بارداری دوم همسرم به دلیل مشکلی به پزشک مراجعه کردند و پزشک گفته بودند بچه داری. همسر گفته بودن یک دختر و یک پسر. پزشک جواب داده بودند خدارو شکر چون شما دیگر بچه دار نمی تونید بشوید. اما همسر از آنجایی که آدم معتقدی بودند گفته بودند تا خدا چه خواهد😊 خلاصه من باردار شدم فرزند سوم رو. 👈 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇 میگه:شوهر دختر خالم یکسره با من چت می‌کنه و ابراز علاقه می‌کنه و چند بار گفته کاش اول تو را می‌دیدم (!) این دختر خانم،گریه می‌کنه و میگه:چرا باید این حس را داشته باشه و چرا باید اینجوری خیانت کنه به دختر خالم؟ میپرسم:شخصیت این آقا چجوریه؟ یک‌جوری از ویژگی های مثبتش تعریف میکرد نمیدونستم این الان ناراحته یا خوشحال 😐 خب آخه خانم محترم ، دقیقا فازت چیه ؟ چرا باید به اون آقا انقدر میدون بدی که بیاد هرچیزی رو بهت بگه و همینطور ادامه بدی اون کارش‌ بد باشه توهم باید همپاش ادامه بدی ؟ در قرآن می فرماید از گامهای پیروی نکنید وقتی می فرماید گام ها، یعنی شیطان یدفعه ادم رو به سقوط نمیکشه بلکه ذره ذره ذره یجوری میکشه ت که خودتم نفهمی تو این پرونده ماهم قضیه همینه خانم و اقای محترم باهم شروع به گفت و گو میکنن میکنن کم کم کم کم برای هم درد و دل میکنن بعد اقا شروع میکنه از مسائل مختلف گفتن و کار به جایی میرسه آقا میگه کاش از اول با تو آشنا میشدم تا با خانمم جالبه همسر آقا و این خانم دختر خاله هم هستن و ایشون داره که چرا دخترخالم داره به ی من میکنه 🆔 @asanezdevag
💎 آیا باید کودک را در حوزه فعالیت خود آزاد گذاشت؟ تا چه مقدار باید باشد؟ در این بین دایره مراقبت‌های والدین تا چه میزان باشد؟! 💎 آزادی لازم است اما برای کودک، آزاد گذاشتن باید به ‌صورت باشد و در عین حال باشد نه اینکه به حال خودش رها شود. بچه باید کند که آزاد است، یعنی برای انتخاب‌هایش اختیار داشته باشد و احساس اجبار نکند تا منافق و دورو نشود. 💎 است، چون اگر رها شود ممکن است به عادت زشتی مبتلا شود که گرفتنش از آن عادت سخت باشد... 🆔 @asanezdevag
۳۴ ✴️شوکِ شَک احترام به همسر، هم در جمع و هم در خانه، پدیدآورنده ی حس اعتماد، در فردِ مقابل است. ✅اعتماد که پررنگ شود؛ شک و بدبینی کمتر حمله میکند. 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 گزارش جالب مجله "خبری تلویزیونی" آمریکایی از راه‌کارهای در امان ماندن دختران از آزار جنسی و نگاه‌های هوس آلود در متروها! 🔹 ️"اگر در مسیر رفت و آمد خود نگاه‌های وحشتناکی را احساس می‌کنید، به فکر داشتن یک لباس مخصوص مترو باشید!" 🔹 ️ مجله خبری تلویزیونی"Inside Edition" در گزارشی از چالش‌هایی که زنان و دختران در متروهای این کشور با آن روبرو هستند سخن گفت؛ بخشی از این گزارش به راهکارها و توصیه‌های دختران آمریکایی برای در امان ماندن از تعرضات جنسی و نگاه‌های هوس آلود اشاره دارد. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۰۲ #فرزندآوری #آزمایش_الهی #قسمت_اول در سن ۲۴ سالگی بعد از اتمام لیسانس و شاغل شدن د
۵۰۲ واقعیت وقتی اصرار همسر را برای بچه دار شدن می دیدم فکر می کردم دلش یک پسر دیگر می خواهد اما وقتی نازنین دخترم به دنیا آمد و برق شادی را در چشمان همسر دیدم، فهمیدم نه موضوع عمل به حرف رهبر عزیز بوده است. دختری که به اصرار پدر و انکار من به دنیا آمد الان عزیز دردانه خانه است و فقط خدا می داند چقدر دوستش دارم. دوست داشتنی و شیرین. اما من که از جهت روحی و جسمی آمادگی نداشتم شروع کردم به سردرد.به حال بد.طاقت سرو صدای بچه ها را نداشتم و موضوع وقتی سخت تر شد که این بچه حدود نه ماهگی شروع کرد شبها ساعت ۴ تا ۷ صبح بی دلیل گریه گردن😭😭😭 و من باید ساعت ۸ مدرسه می بودم. همسر کمک می کرد در نگهداری ولی مگر میشد ساکتش کرد. روز به روز ناتوانتر از بچه داری و ناشکری😔😔😔 اینجا بود که با حال بد شروع کردم به ناشکری. چرا من با این شرایط سه تا بچه. کار بیرون چی کار کنم. در بین این ناشکری ها دختر بزرگم که با دختر کوچکم ۲ سال و ۱۱ ماه فاصله سنی دارند و از بچگی زیاد تب می کرد. این بار به دنبال تب تشنج کرد. وای نگویم برایتان از حالم در ان لحظه😔😔😔😔😢😢😢 یک لحظه به خودم آمدم فهمیدم ناشکری و دوست نداشتن این بچه باعث این اتفاق شده. در آن لحظه یادم هست فقط حضرت رقیه را صدا زدم تا دخترم را صحیح و سالم به من برگرداند. الحمدلله دخترم خوب و سالم شد. من هم او را نذر حضرت رقیه کردم. الان عاشق هر سه فرزندم هستم و امیدوارم خدا بر من ببخشاید لحظه های ناسپاسی و کم ظرفیت بودنم را. لحظه های خوب برای من از وقتی شروع شد که شبها به جای گله و شکایت به درگاه خدا از اینهمه بی کسی غربت بارداریهای سخت بچه های لجوج و گریه کن در کودکی همه را کنار گذاشتم و شب که می خوابم می گویم خدایا شکرت به خاطر همسر خوب و سالم و متدین. خدایا شکرت بابت بچه های سالم. خدایا شکرت بابت سرپناه. سلامتی و هزاران نعمت دیگه که از شمارش من ناقص خارج هست و در ان لحظه هست که میفهمم چقدر شرمنده خدا هستم😔 دوستان عزیز من الان خوشحالم که به حرف همسرم و رهبرم گوش کردم. الان کمی از سختیهای آن روزها کاسته شد هر چند بچه داری همیشه مسایل خودش را دارد. اما الان هم هر کجا گیر کنم و گره ای به زندگیم بیفتد تسبیحات حضرت زهرا را می گویم شروع میکنم دعای فرج را خواندن هر تعداد که حالم را بهتر کند و می گویم یا صاحب الزمان من فقط برای تعجیل در فرج شما دعا میکنم شما هم ما را دعا کن و در آن لحظه هست حال خوب به سراغم می آید و گره کارم باز می شود. 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
904.1K
🎙 سوالی که میخواستم از سرکار خانم ثمنی بپرسید: ایشون چطوری تونستن بین کاراهاشون(درس خواندن،خانه داری،همسرداری،به‌خودشون رسیدن و...) و فرزند آوری و فرزند داری جمع ببندند و نقش خودشون رو توی هر کدوم به بهترین نحو ایفا کنند و سوال دیگه ای که داشتم: قبل از اقدام به فرزند آوری آیا از دوره یا کتاب های خاصی هم برای این بعد جدید از زندگیشون استفاده کردند یا نه ممنون 🆔 @asanezdevag
📌نگویید: «مستحب است؛ شد، شد؛ نشد، نشد» هرچه می توانید سنت‌های خود را در عید غدیر، جدی‌تر بگیرید. نگویید: «مستحب است؛ شد شد؛ نشد نشد». این سنت‌ها از اوجب واجبات است. چرا؟ چون ما شیعیان است. پدرها جوری نسبت به عید غدیر ارادت به خرج بدهند که بچه‌ها از یک ماه، دو ماه قبل چشم‌ انتظار عید غدیر باشند! حتی اگر لازم شد، کنید و یک عیدی حسابی -به اندازه‌ای که به علی ارادت دارید- به بچه‌ها بدهید. نگویید: «باز من باید یک چیزی خرج کنم!» نه! مقروض می‌شوی، خب بشو! تو که برای چیزهای دیگر قرض کرده ای، یک بار هم برای حضرت علی مقروض شو. مسیحی‌ها بابانوئل درست می‌کنند و به بچه هایشان می‌گویند: «او برای تو هدیه را آورده؛ مسیح برای تو این هدایا را آورده». بچه از اول ذهنش با عیسی (علیه‌السلام) انس می‌گیرد، رفاقت می‌کند. حالا بروید ببینیم چه کار می‌کنید! این شما و این عید غدیر. سفری، تفریحی، گردشی می‌خواهی ببری، بگو این مال عید غدیرت است! اگر هم تابستان می‌بری بگو، قولش را عید غدیر به شما دادم. قول‌هایی که می‌خواهید به آن‌ها بدهید، عید غدیر بدهید. هدایایتان و وعده‌هایتان را بگذارید در این روز تا این‌ها با عید غدیر جوش بخورند. 🆔 @asanezdevag
👌«فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حق نداری اگه فرزندت کار بدی کرد بهش بگی دوست ندارم،متنفرم ازت .... شخصیت فرزندان با اینگونه القاب دیگر به راحتی ساخته نخواهد شد. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۰۲ #سختیهای_فرزندآوری #قسمت_دوم واقعیت وقتی اصرار همسر را برای بچه دار شدن می دیدم فکر
۵۰۳ بهار سال ۹۷ عقد کردیم، تصمیم قطعی گرفته بودم که یا مراسم عقد یا مراسم عروسی، از ریخت و پاش بیزارم و عاشق ساده زیستی، بنا به خواست همسرم قرار شد مراسم عقد را ساده و خانوادگی برگزار کنیم و بعدا جشن عروسی بگیریم. خیلی شنیدیم که خیلی ها زندگی رو از صفر شروع کردند اما من و همسرم زندگی رو از زیر صفر و فقط با توسل به ائمه اطهار و توکل به خدای رزاق شروع کردیم. وقتی همسرم به خواستگاری من اومدند ورشکسته بودن و کلی هم بدهی داشتن، پدرم که با پدرشون آشنایی داشتن کاملا ازین موضوع باخبر بودند اما من بی خبر... همسرم عاشق پدرم هستن و همیشه میگن هیچکس با این شرایط به من دختر نمیداد و امثال پدر تو کم هستن تو این دنیا... کمک های خدا و ائمه رو لحظه به لحظه ی ازدواجمون به چشم دیدیم اما بخوام بگم طولانی میشه از بس زیاده لطفشون... خرید های عقد به بهترین شکل ممکن انجام شد با قیمت هایی که حتی فکرش هم نمیکردیم. سحرگاه صبحی که قرار بود برای خرید بریم از خدا خواسته بودم کاسب های منصف سر راهمون قرار بده و همینم شد. همسرم کارش رو از دست داده بود و شغلی نداشت، پدرم وقتی میخواست من رو به این ازدواج راضی کنه گفت بابا پول بعدا بدست میاد اما اصالت خانوادگی نه، اینم بگم که پدرم زبان زد هستن در انتخاب همسر مناسب و تا حالا نشده از ایشون مشورت گرفته بشه در امر ازدواج و عکسش ثابت  بشه. روزهای عقد با خوبی و خوشی سپری میشد اما کار همسرم درست نشد که نشد... درست که نمیشد هیچ بلکه هر روز همه چیز به طرز عجیبی گرون میشد و ناامیدی به سراغ ما اومده بود که نکنه واقعا اوضاع به همین منوال پیش بره و ما حالاحالاها نتونیم بریم سر خونه زندگیمون😳😳😳 همسرم مهندسی دارن و خیلی هم باهوش و فنی هستن اما از اونجایی که سال ها با پدرشون و تو کارگاه خودشون کار کرده بودن سختشون بود جای دیگه کار کنند اما چاره چی بود، یه مدت حتی به عنوان زیر دست رفتن پیش کسی و چند ماه سخت کار کردند که نهایت اون آقا پولمون رو خوردند یه آبم روش... اینم بگم که اقوام همسرم به راحتی میتونستند براشون کار فراهم کنند اما ایشون میگفتند از وقتی ازدواج کردیم کل فامیل موندن که من با چه اعتماد به نفسی تو این شرایط کاری ازدواج کردم و اگر بهشون رو بزنم حرف و حدیث به راه می افته که شما که ورشکسته شدین زن گرفتنت چی بود تو این اوضاع گرونی!!! غرور همسرم برام مهم بود و از اون مهم تر این تفکر بود که زندگی رو تو همین اوضاع سخت هم میشه به یاری خدا شروع کرد و دلم نمیخواست جوان های مجرد فامیل خودم و همسرم که ما رو میدیدند ناامید بشند و بگند دیدین نباید زندگی رو دست خالی شروع کرد... 👈 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مبارک 🌸🌺 فقط حیدر امیرالمؤمنینه👌💐 🌺➣┅────────────── 🆔 @asanezdevag