eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
976 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💪 قهرمان نوجوان ۱۵ ساله لهستانی که مقابل تظاهرات همجنس‌بازان و در کشورش به تنهایی ایستاد! 👆 💢 بیش از چهار هزار سال قبل، پس از این‌که حضرت لوط (ع) یک تنه در مقابل جامعه‌ی سدوم قیام کرد، او را از شهر بیرون کردند و عذاب شدند!! امروز هم اگر به در غرب اعتراض کنی، پلیس ضد شورش می‌شود طرف‌دار همجنس‌بازان و این‌گونه شما را بازداشت می‌کنند! | 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۶۸ #سبک_زندگی #مدیریت_اقتصادی #فرزندآوری #عبرتها حتما سعی کنید قبل ازدواج مشاوره مزاج
۳۶۹ خسته نباشید و خدا قوت بهتون میگم میبینم که عزیزان در کانال، تجربه های موفق و خوبشون رو به اشتراک میذارن ولی من میخوام تجربه تلخ خودم رو برای عبرت بنویسم. 😔😔 بیست ساله بودم که تو شهر غریب دور از خانواده هامون رفتیم زیر یه سقف و زندگی مشترکمون رو با عشق و محبت شروع کردیم. چون همه میگفتن خیلی زود ازدواج کردی، دلم نمیخواست دیگه بخاطر زود بچه آوردن تمسخر بشم 😔😔 بعد از سه سال و اندی خداوند دختر گلم رو بهمون هدیه کرد🤲👧 تنهایی و بی تجربه گی باعث شد دوران سختی رو هم از نظر جسمی و هم روحی پشت سر بگذارم که همین دلیلی شد که دیگه به بچه فکر نکنم😔 البته اشتغال به کار مورد علاقه ام ( معلمی) بعد از دو سالگی دخترم، دلیل محکمتری بود که خودم رو راضی کرده بودم که هر سال چندین دانش آموز رو آموزش و تربیت میکنم و همین برا اون دنیام کافیه.!!! وقتی به خودم اومدم که دخترم هشت سالش بود و از سه سالگی آرزوی خواهر و برادر تو دعاهاش و بازی هاش رو ندیده بودم و من و همسرم تازه فهمیده بودیم چه ظلمی به پاره ی تنمون کردیم .🤦‍♀ تصمیم گرفتیم که بچه دار بشیم🤱 ولی انگار قهر خداوند شاملمون شده باشه و بی هیچ ‌دلیل مادی و علمی الان دخترم🙍‍♀ پانزده سالگیشو در حسرت و تنهایی داره سپری میکنه و امکانات و رفاهی که داریم خوش حالش نکرده و خودمون هم هر روز که میگذره با حسرت به سالهای طلایی زندگی مون نگاه میکنیم که توان مالی و روحی و جسمی برای چندین بچه رو داشتیم ولی کوتاهی و نادانی کردیم. تجربه ی خودم رو در سی و هشت سالگی امیدوارانه و خواهرانه،☺️ تقدیم میکنم.. که فرزند آوری رو فدای هیچ شغل و رفاه و گردش و ....نکنید، چون حکمت خداوند زمان زیادی در اختیار یک زن قرار نداده💐 امیدوارم دوستان با دلبندان عزیز و نور چشمان معصومشون برای همه ی آرزومندان فرزند دعا کنند که خونه های شیعیان پر بشه از صدای فرشته های خداوندی. ان شاء الله 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۸۴ #معیار_و_ملاک_ازدواج #قسمت_اول سال ۶۰ در تهران به دنیا اومدم؛ تو اوج جنگ و وسط ترور
۳۸۴ تو همون سفر اول به شیراز، معنای حرف‌های مادرم رو درک کردم.😔 صحنه‌هایی دیدم که الان هم یادآوریش برام تلخه.😔 کاری بود که با اطمینان انجامش داده بودم، اما دیگه تو عاقبتش دچار تردید و دودلی شده بودم... هنوز عقدمون یکساله نشده بود که فهمیدم اشتباه بزرگی کردم، اما از برگشت، وحشت داشتم. هرچی جلوتر هم می‌رفتیم، بدتر و بدتر می‌شد، اما باز از تموم کردنش، می‌ترسیدم. اسفند ۸۶، با بغض، بدون اینکه خانواده‌ام چیزی از مشکلاتمون بدونن، رفتیم مشهد و بعدش رفتیم خونه خودمون. حقیقت اینه که من با خدا معامله کرده بودم... از همون اول که دوستان دانشگاه امام صادقیش، به ایمانش شهادت دادن... ایمانی که فقط ظاهر بود؛ ظاهری که بعد دو ماه زندگی زیر یک سقف وا رفت و اون آقا اعتراف کرد: «خانواده من این هستن و منم با همین ها بزرگ شدم و تو هم از اول می‌دونستی...» و هیچوقت نگفت این جمله «نمی‌خوام مثل خانوادم باشم» روز خواستگاری چه معنایی داشت!!! من با خدا معامله کردم و معامله با خدا هیچ ضرری توش نیست... سه سال شد... تمام زندگیمون زیر یک سقف سه سال شد، هرچند دردهاش هنوز هم ، قلبم رو خراش می‌ده. همینقدر بگم که فتنه ۸۸ دستش رو کاملا رو کرد و درونش کامل نمایان شد... وقتی برای تجمع‌های غیرقانونی فتنه‌گران می‌رفت، به پاش افتادم و التماس کردم نره. کنارم زد و گفت که نباید به کارش کار داشته باشم.😔 البته برای راهپیمایی ۹ دی هم رفت، اما دیگه معلوم بود دلش با انقلاب نیست... دیگه دوست نداشتم تو راهپیمایی‌ها کنارش راه برم، در راهپیمایی ها با بغض و کینه به مردم انقلابی نگاه می‌کرد. رفتنش به سربازی، زندگی بهم‌ریخته‌مون رو بهم‌ریخته‌تر کرد... دو ماه آموزشی، با یک عده افراد بی‌قید و بند هم گروه شد و منزجر از اون همه قید و بند تو زندگی با یک ظاهر مؤمن انقلابی، برگشت... آستین کوتاه و لباس تنگ، آهنگ خواننده‌های زن و رفتن به کافه‌های معروف مسئله‌دار، رفت تو کارنامه‌اش... هرچند ظاهر رو هنوز برای دیگران حفظ می‌کرد و در دانشگاه امام صادق، با همون ظاهر قبلی، مشغول فعالیت بود، اما جلوی من دیگه نمی‌تونست ظاهر رو رعایت کنه. دستش برای من کاملا رو شده بود. همین هم بیشتر آزارش می‌داد و برای از هم پاشیدن زندگی، مصممش می‌کرد... 👈 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۳۸۴ #سبک_زندگی #عبرت #قسمت_دوم تو همون سفر اول به شیراز، معنای حرف‌های مادرم رو درک کردم
۳۸۴ با تمام اذیت‌هایی که می‌شدم، باز حاضر به از هم پاشیدن زندگی نبودم و سعی می‌کردم با شرایط کنار بیام. او چند بار پیشنهاد جدایی داد، اما من از جدایی و عاقبت مبهم و تاریکی که در انتظارم بود، وحشت داشتم... هرچند، پذیرش من در مقطع دکتری و عدم پذیرش او، آخرین تیر رو به ستون سست زندگی‌مون زد و انگار بهانه‌ای شد برای اجرای آنچه او ماه‌ها به دنبالش بود. یک ترم از دوره دکتری من که گذشت، فهمیدم بالا رفتن مقطع تحصیلی من، فشار روحی داره براش. این بود که دیگه ترم دوم رو نخواستم برم، اما به اصرار او، باز ادامه دادم. بقول دوستم، می‌دونست که می‌خواد بره، لااقل این لطف رو کرد که من از دکتریم نمونم... اواخر فروردین ۹۰، فردای اعلام نتایج قطعی آزمون دکتری بعد از رسیدگی به اعتراض‌ها، و قطعی شدن عدم پذیرش او در مقطع دکتری، اعلام کرد که دیگه نمی‌تونه این زندگی رو ادامه بده و رفت... اولش پذیرشش برام سخت بود... منی که تمام تلاشم رو کرده بودم و حتی از خیلی علایق و متأسفانه اون اواخر، از عقایدم کوتاه اومده بودم تا زندگیم حفظ بشه، اینکه او رهام کنه و بره، خیلی برام سنگین بود... خیلی سنگین بود...😔😔😔 اما الحمدلله تقریبا فقط دوران عده برام سخت گذشت و از عده که دراومدم، انگار گشایش شد و روحم رها شد، هرچند بعضی خاطرات، هنوزم که هنوزه، آزارم میده، اما بعد از عده، اوضاع روحیم خیلی بهتر شد. مقطع دکتری رو با یک رساله عالی پشت سر گذاشتم و تدریس تو دانشگاه و موفقیت‌های دیگر و... مثل پرنده‌ای شده بودم که تازه بال و پر گرفته... اما... اوضاع جسمیم کم کم ریخت به هم... دردهای شدید در ناحیه ساق پا که گاه تا کمر می‌رسید. تقریبا دو سال بعد از جدایی مشکلم جدی و جدی‌تر شد. به جایی رسیدم که دیگه گاهی از شدت درد حتی نمی‌تونستم راه برم یا روی پا بایستم... هیچ دکتری نتونست درمانم کنه و هیچکس نمی‌فهمید مشکلم چیه، جز یک مشاور که بهم گفت این مشکل جسمی، معمولا برای افرادی که تجربه ازدواج دارن و بعد به هر دلیل رابطه ازدواجشون پایان پیدا می‌کنه، پیش میاد. درمانش هم فقط ازدواجه... در کنار این درد جسمی، یه درد روحی جدید هم اضافه شد‌... تأکیدهای مکرر امام امت بر فرزندآوری و... ناتوانی من از عمل به این فرمان... و از اون بدتر اینکه هر روز سنم بالاتر می‌رفت... فکر اینکه سنم بگذره و دیگه نتونم برای امامی که سی سال دشمن رو پشت مرزها نگه داشته، سرباز بیارم، آزارم می‌داد...😭 با وجود اینکه دیگه تقریبا هیچ شرطی برای ازدواج نداشتم، جز دینداری و انقلابی بودن فرد، اما خواستگارها یا همین شرایط اندک رو هم نداشتن، یا اونها من رو رد می‌کردن... بقول خواهرم "too qualified" بودم... زیادی نکته‌های مثبت داشتم و انگار خواستگارها حاضر نبودن کسی رو که از یکسری جنبه‌های ظاهری از خودشون بالاتره، بپذیرن... تو همون روزهای پردرد، استادی گرانقدر، روایت «الجنة تحت اقدام الأمهات» رو خیلی زیبا برامون تشریح کردن... خلاصه‌اش اینکه: بهشت زیر پای اُم هست، نه والده... والده فقط بچه دنیا میاره. اما اُم، امام تربیت می‌کنه... بخاطر همین همسر حضرت لوط، با وجود مادر بودن، بهشت زیر پاش نیست، ولی حضرت آسیه، مادر نبودن، اما بهشت زیر پاشونه... همین کافی بود تا منی که وارد فضای دبستان، مسجد، پایگاه بسیج و فرهنگسرا شده بودم برای تدریس به بچه‌ها، جانی تازه بگیرم و به جای مادری دو تا حداکثر هفت هشت بچه، برای صدها بچه، مادری کنم... 👈ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag