eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
☘☘☘☘☘☘☘☘☘🤔🤔 سوال شما: از چه سنی باید مراقب اختلاط دختر و پسر باشیم؟ جواب: اختلاط دختر و پسر تا سن دبستان، پیامد اخلاقی و جنسی ندارد. فقط ممکن است به جهت حس کنجکاوی بخواهند بدن یک دیگر را ببینند یا لمس کنند که در صورت مواجهه با این پدیده، باید با برخورد سنجیده، آن ها را راهنمایی کرد. از سن دبستان به بعد و به ویژه در دوران نوجوانی(12 تا 18)، مراقب اختلاط دختر و پسر باشید و برای پیشگیری از انحرافات اخلاقی و جنسی آنان، زمینه های این اختلاط را از بین ببرید؛ زیرا دختر و پسر از این سن به بعد، نقش جنسی خود را به خوبی در می یابند. 1. بهترین روش، روش الگویی است. خودتان با نامحرم اختلاط نداشته باشید. 2. در موقعیت های مناسب، با نرمی و عطوفت، فرزند خود را از آموزه های دینی در این زمینه آگاه کنید. 3. در شب نشینی ها و مهمانی ها از فرزندان خود غافل نشوید. گاهی بر اثر غفلت والدین، متأسفانه کودکان و نوجوانان، در اتاقی جداگانه و به صورت مختلط می خوابند که زمینه های انحراف آنان را فراهم می آورد. 4. در صورت ضرورت اختلاط، با کنترل نامحسوس، مراقب خلوت آنان باشید. این کنترل باید کاملاً غیرمستقیم باشد تا حساسیتی ایجاد نشود. توجه داشته باشید که فرزندان شما، به ویژه نوجوانان، به مراقبت های شما بسیار حساسند و در صورت آشکار شدن این مراقبت، ممکن است به موضع لج کشیده شوند. ☘☘☘☘☘☘☘☘😊 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمارهایی شگفت‌آور از آینده 🔴 ثمره چند صد ساعت پژوهش را در این ۲دقیقه ببینید ⁉️ چه کسانی از شعارهای فمینیستی سود می‌برند؟! ‼️ ظلم به زن با شعار ⁉️ بیشترین میزان ظلم به زنان در کدام کشور است؟! ❌ کشوری که حقوق زنان را نادیده می‌گیرد! ⁉️ آمار باورنکردنی از فرزندان نامشروع در دنیا! ‼️ افزایش ۵۰ درصدی خودکشی زنان در آمریکا 🔻افزایش ۵۹ درصدی فرزندان نامشروع در فرانسه ♦️ ۸۳ درصد جرم و جنایت‌ها از فرزندان تک سرپرست 🔹 برشی از گفتگوی 🆔 @asanezdevag
۴۷ ✴️احساس امنیت روش دوم ساختن حس امنیت؛ 👈درباره اوضاع کاری نیازها،سختیها و گاه ناراحتی هایتان باهمسرتان حرف بزنید،اما زیاده روی نکنید! تا او خود را محرم رازتان بداند. 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛لطفا با هندزفری گوش کنید📛 این ویدیو رو دست‌به‌دست برسونید به سمع‌ونظر پدرمادرایی که جوون ازدواجی تو خونه دارن. حل مشکل ازدواج جوونای شما با فال ورق و قهوه و کف‌بینی و طلسم و جادوجنبل که خرافاته ولی گره اصلی ازدواج بچه‌های شما بسته‌شدن بخت‌شون توسط اره و اوره و شمسی‌کوره نیست! سیم‌خاردار‌هاییه که شما دورشون کشیدین و مین‌هاییه که با توقعات بالا و غیرمنطقی‌تون دور تا دور بچه‌هاتون کاشتید و اجازه انتخاب و تصمیم‌گیری عاقلانه و منصفانه بهشون نمی‌دید. اگه دعانویسی و ورد و فال و طالع‌بینی و امثال اینا واقعی بودن و زبون داشتن حتما بهتون می‌گفتن که تا شما شرایط جوون و روزگار الان رو درک نکنید گره‌کور ازدواج‌شون باز نمیشه که نمیشه... پدر عزیز! مادر گرامی! شما مقصرید! 🆔 @asanezdevag
سلام. اینم فرزند چهارم ما، فاطمه خانوم که یک هفته ست به جمع شاد خانواده مون اضافه شده. بعد از کلی استرس که بخاطر نتیجه غربالگری بهمون وارد شد که می گفتن بچه ریسک سندرم داون بالا داره، امروز فاطمه خانوم ما سالم الحمدلله، کنار ماست. تجربه بزرگی بود که دیگه برای فرزند بعدی، دنبال این آزمایشات پرهزینه و کاذب نریم. بچه ها خیلی خوشحالن و تموم روز کنارش میشینن و تماشاش میکنن😍😊 ان شاالله نصیب همه آرزومندان. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۵۲ ⚠️ مراقب باشید... 🆔 @asanezdevag
۵۵۳ دقیقا پارسال اول محرم بود که فهمیدم باردارم، یه بارداری ناخواسته یعنی همون خداخواسته، خیلی شوکه شده بودم وقتی به همسرم گفتم خیلی ناراحت و عصبانی شد و گفت سقطش کن، الان که تازه آزمایش دادی و هنوز کوچیکه بهتره.... من اون زمان ۵ تا فرزند داشتم،۳تا دختر و ۲تا پسر، یکی از دخترام هم ازدواج کرده بود و داماد داشتم، تو این شرایط به فکر حرف مردم، یه لحظه خودم هم با همسرم موافق بودم که، زشته من داماد دارم، بچه هام بزرگن و... ولی واقعا ترسیدم و به همسرم گفتم من هیچ کاری نمیکنم و از خدا میترسم. چند روز گذشت ولی همسرم هنوز مصمم بود و پافشاری میکرد و گفت باید سقط کنی تا بچه بزرگ نشده، اقدام کن چون بچه هام بزرگ بودن بیرون میرفتیم و در این مورد حرف میزدیم ولی به نتیجه ای نمیرسیدیم، و من نمیتونستم همسرم را قانع کنم که نمیتونم اینکار را بکنم و اصلا این کار هم از نظر شرعی و هم از نظر قانونی اشتباهه... کارم شده بود گریه و التماس ولی فایده نداشت، به زور من رو برد پیش متخصص زنان و باهاش صحبت کرد، خانم دکتر گفتن که اینکار غیرقانونی هستش ولی میتونید برید سونوگرافی انجام بدید اگه قلب جنین تشکیل نشده باشه به صورت قانونی سقط میکنی، من پیش ماما هم کلی گریه کردم و بهش گفتم راضی نیستم بچه را سقط کنم، این بچه هم مثل بچه های دیگم هستش و نمیتونم بلایی سرش بیارم، دکتر با همسرم صحبت کرد و گفت شما وقتی خانمت راضی نیست و بچه را میخواد نمیتونی برای سقط مجبورش کنی، ولی همسرم بهش گفت پیش یه دکتر دیگه میریم، خانم دکتر برام سونوگرافی نوشت، روز بعد سونوگرافی را انجام دادم البته قبل از رفتن برای سونوگرافی زیارت عاشورا خوندم و کلی گریه کردم و توسل کردم به امام حسین علیه السلام، نوبتم رسید و منشی اسمم را صدا کرد، رفتم و روی تخت خوابیدم. دکتر وقتی سونو را داشت انجام میداد، ازم پرسید چندتا بچه داری بهش گفتم ۵تا گفت ماشاءالله الان شدن ۷تا، اینها دوقلو هستن و به منشی گفت دوتا ساک حاملگی... من واقعا دیگه چیزی نمیشنیدم و فقط گریه میکردم و به این فکر میکردم که چطور به همسرم بگم، سریع از روی تخت بلند شدم و به همسرم زنگ زدم چون سرکار بود خیلی شوکه شد و بهم گفت بعدازظهر آماده شو دوباره بریم دکتر، باید سقط کنی... تا همسرم از سرکار بیاد کلی گریه کردم، بچه هام تعجب کردن مامان چی شده؟ چرا اینقدر گریه میکنی؟! اتفاقی افتاده؟... چیزی بهشون نگفتم، همسرم که اومد، دوباره باهاش حرف زدم التماسش کردم، به دست و پاش افتادم ولی فایده ای نداشت وقتی دیدم فایده ای نداره، با پدرومادرم صحبت کردم اومدن خونه مون و با همسرم حرف زدن ولی فایده نداشت، همش میگفت خدا رو شکر ۵تا بچه داریم دیگه نمیخواهیم. وقتی دیدم فایده ای نداره حرف زدن، لباسهام رو جمع کردم و رفتم خونه پدرم. ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺🔺 ⚠️(قسمت اول) 🎤وحید یامین پور زن و مرد، مادر و پدر اند یا رفیق لحظه‌های شهوانی؟ کسانی مثل اشپنگلر معتقدند اولين نشانه‌های تهی شدن درونی يك تمدن، تهی شدن آن از هسته اوليه و پايدار اجتماعی و كانون خانواده است. عقل جدید، تعهد نسبت به یک فرد به عنوان همسر را درک نمی‌کند و طلب لذت بی‌نهایت او را به تنوع طلبی غیر متعهدانه می‌کشاند. "خانه" یا "کافه" ؟ کدام با درک لذت‌طلبانه همخوانی دارد؟ اشپنگلر می‌گوید آنگاه که هوش بشر به این نقطه برسد تمدن‌ در میان دیوارهای بلند شهرهای بزرگ و باشکوه می‌میرد. چه کسی از شأن حقیقی انسان دفاع خواهد کرد؟ 🆔 @asanezdevag
✨قرآن می‌فرماید: «قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ‏ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً» (انعام/۱۴۰) دو تا فحش در این آیه هست. فحش، بعد هم می‌گوید: «قد خسر» خسارت زدی، بچه کم داری، باختی. بعد هم می‌گوید: بچه‌ات را کشتی؟ «سفها» سفاهت است ... «خسر اولادهم سفهاً» یعنی این کشتن بچه سفاهت است. 🌐 درس‌هایی از قرآن - ۹۹/۱۰/۲۵ 🆔 @asanezdevag
ارث فرزندان من، عشق حسین بن علی است از خدا در روضه ها، نسل حسینی خواستم 👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» 🆔 @asanezdevag
✅ مبلغین روی افرایش جمعیت کار کنند. استاد مرتضی آقا تهراني در جلسه مبلغين گفتند: با حضرت آقا ديدار داشتم از حضرت آقا پرسيدم، من در جلسات روي چه موضوعی تأكيد كنم؟ سياست؟ اقتصاد؟ سبك زندگي؟ ایشان عرض کردند: بگویید مبلغين روي افزايش جمعيت كار كنند، بگویید اگر من را هم قبول ندارند، به خاطر كشورشون اين كار رو بكنند، به خاطر اسلام! رهبر معظم انقلاب: پیر شدن کشور، کم شدن نسل جوان در چندین سال بعد، از همان چیزهائی است که اثرش بعداً ظاهر خواهد شد؛ وقتی هم اثرش ظاهر شد، آن روز دیگر قابل علاج نیست؛ اما امروز چرا، امروز قابل علاج است. ۱۳۹۲/۰۲/۱۱ 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۵۳ #فرزندآوری #خداخواسته #سقط_جنین #قسمت_اول دقیقا پارسال اول محرم بود که فهمیدم بار
۵۵۳ وقتی دیدم فایده ای نداره حرف زدن، لباسهام رو جمع کردم و رفتم خونه پدرم، تصورش رابکنید دختر بزرگم ۲۱ ساله، پسرم ۲۰ ساله، یکی از دخترام ازدواج کرده، من لباسام رو جمع کنم و برم خونه پدرم، واقعا برام خیلی سخت بود. از طریق تلفن با همسرم در ارتباط بودم و باهاش حرف میزدم و او همچنان پافشاری میکرد تا اینکه برام پیام فرستاد که اگه بچه ها‌ رو سقط نکنی طلاقت میدم، وقتی پیامک همسرم را دیدم واقعا دلم شکست و خیلی ناراحت شدم و گریه زیادی کردم، گوشیم رو خاموش کردم. دوباره زیارت عاشورا خوندم و توسل کردم به امام حسین علیه السلام، خونه پدرم روضه داشتن، چون ایام محرم بود به روضه خوان گفتیم روضه حضرت علی اصغر علیه السلام بخونه و به همه گفتیم دعا کنن، دیگه هیچ ارتباطی با همسرم نداشتم فقط بچه هام بهم سر میزدن. یک هفته گذشت و در کمال ناباوری دیدم که همسرم اومد دنبالم و بهم گفت واقعا نمیدونم چی بگم، من به خاطر خودت گفتم این بچه ها رو سقط کن ۳۹ سالته، بدنت ضعیفه، بارداری آخرت چقدر سخت بود و استراحت مطلق بودی... ولی واقعا نتونستم نظرت رو عوض کنم. بیا خونه ان شاءالله کمکت میکنم. خدا رو شکر کردم، از امام حسین علیه السلام و حضرت علی اصغرعلیه السلام تشکر کردم و نذر کردم که ان شاءالله هر سال تو خونه مون روضه باشه والحمدلله به خونه برگشتم. بعد از چند روز درد شکمم و کمرم شروع شد، رفتم دکتر گفت باید استراحت کنی و دارو برام نوشت، تا ۲۷ هفته استراحت مطلق بودم و دارو استفاده میکردم. هفته ۲۸ دردهای زیادی داشتم دقیقا مثل دردهای زایمان، بیمارستان که رفتم، گفتن احتمال زایمان زودرس هستش و بستری شدم. خدا‌ رو شکر دردها بهتر شد ولی دکتر گفت ما اینجا امکانات نداریم و بچه ها کوچیکن اگه باز درد داشتی باید بیمارستانی بری که nicu داشته باشه، چون شهری که من توش زندگی میکنم شهر کوچیکی هستش و تقریبا دو ساعت فاصله هست تاجایی که بیمارستان و امکانات بستری نوزاد نارس داشته باشه، مجبور شدم برم خونه خواهرم که تو مرکز استان بود و به بیمارستان نزدیک... تو این مدت که استراحت مطلق بودم، چقدر همسرم و بچه هام کمکم کردند، غذا میپختن کارهای خونه را انجام میدادن، و... خواهرم هم کوچیکتر از منه، وقتی خونه شون بودم خیلی به من محبت کرد و واقعا با تمام وجودش از من مراقبت کرد. خدا خیرش بده همیشه براش دعا میکنم. دوباره دردهام شروع شد ولی ایندفعه با تدابیر طب اسلامی، الحمدلله باز هم دردهام قطع شد و تونستم بچه ها رو تا ۳۳ هفته نگه دارم. خدا رو شکر بچه ها ۲۹ بهمن به دنیا اومدن و در بخش نوزادان دوهفته بستری شدن، و خدا رو شکر بچه هام الان وزن گرفتن و حالشون خوبه و همسرم خیلی خوشحاله و خیلی بچه ها رو دوست داره درسته که همسرم اولش راضی نبود و میخواست که بچه ها رو سقط کنم ولی بعد که دید من راضی نیستم، خیلی کمک کرد. حواسش به بچه ها بود، به خصوص پسر ۵ سالم که خیلی بهانه گیر شده بود، آشپزی میکرد، ظرف می شست و... خدا رو شکر وقتی دوقلوها بدنیا اومدن، یه پسر و یه دختر ناز و ریزه میزه، همه خیلی خوشحال شدیم بخصوص همسرم، درطول این دو هفته که بچه ها بستری بودن و من هم پیششون بودم در کنارم بود لحظه ای منو تنها نگذاشت، چقدر به من دلداری میداد، چون خیلی نگران بودم برای دوقلوها، الحمدلله وقتی مرخص شدن و به خونه رفتیم، بچه ها خیلی خوشحال بودن بلاخره مادرشون و دوقلوها بعد از تقریبا دوماه ونیم به خونه برگشتن. کلا خونه مون حال و هوای دیگه داشت، پسر کوچیکم خیلی خوشحال بود و مرتب بچه ها‌ رو میبوسد، همسرم و بچه ها خیلی کمکم کردند، دوقلوها خیلی کوچیک بودن و احتیاج به مراقبت بیشتری داشتن، خودم هم چون سزارین کرده بودم، زیاد حالم خوب نبود و بدنم خیلی ضعیف شده بود. الان همسرم اینقدر این بچه ها رو دوست داره و ازشون مراقبت میکنه، من که مادرشون هستم اینقدر حساس نیستم. من و همسرم خدا‌ را هزار مرتبه شکر میکنیم به خاطر نعمت فرزندآوری درپایان میخواستم بگم هیچوقت به خاطر حرف مردم و یا خرج و مخارج زیاد و یا فشار همسر، بچه تون رو سقط نکنید، امیدوار باشید‌ و با مشکلات بجنگید الان و در این زمان واقعا فرزندآوری جهاد است، وقتی یه عمریه برای ظهور امام زمان عجل الله فرجه دعا می کنیم خدای بزرگ و مهربان من و همسرم رو امتحان کرد که آیا میتونیم برای ظهور حضرت سرباز آماده کنیم و میتونیم سختی های این مسیر رو تحمل کنیم. 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانم کارآفرین و موفقی که یک حسرت بزرگ در زندگی‌اش داشت ... 🆔 @asanezdevag
⁉️ آخرین باری که واقعاً با همسرتان صحبت کردید چه زمانی بوده؟ 🔽 به جز پرسیدن این که برای ناهار یا شام چه می‌خواهد؟ 🔸 تنش‌ها و درگیری‌های روزمره وقتی برای هیچکس نمی‌گذارند، اکثراً زمانی که خواب هستیم در کنار همسرمان هستیم در حالی که داشتن رابطه جنسی با کیفیت نیازمند برقراری ارتباط عاطفی در زمان بیداری است. 🔹 راه حل : هر شب قبل از خوابیدن چند دقیقه وقت برای صحبت کردن با شریک زندگیتان صرف کنید. درسته که علاقه زیادی به فرزندانتان دارید ولی از زندگی خودتون غافل نشید. 🆔 @asanezdevag
2_341314750296096869.mp3
1.24M
🔴 اهمیت صبحانه در رابطه زوجین ✅ استاد حورایی 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۵۳ #فرزندآوری #خداخواسته #سقط_جنین #قسمت_دوم وقتی دیدم فایده ای نداره حرف زدن، لباسه
۵۵۴ بین این ۹ تا خونه ای که در این بیست سال جا به جا شدیم، برای من سخت ترین دوران زمانی بود که از یه خونه حدود ۱۲۰ متری که حیاط هم داشت، وارد یه خونه ۶۰ متری شدم، اون هم زمانی که قرار بود تا چند ماه دیگه خانوده ی ما ۷ نفره بشه. روز اسباب کشی، سخت ترین روز این زندگی جدید بود، کلی اسباب و وسایل که نمیدونستم کجا بذارم، اونم طبقه چهارم، شش ماهه باردار و یه بچه یک ساله هم داشتم که هنوز خوب نمیتونست راه بره... بالاخره ساکن شدیم. ابراهیم کلاس دوم بود، علی پیش دبستانی، نادیا ۳ ساله، مجتبی یک ساله و سه ماهه بود که محمد بدنیا اومد. صبح ها بعد از نماز، بچه ها رو آماده میکردم برا مدرسه و بعدش من میموندم و سه تا کوچولو که تا چشم بهم میزدی اونا هم بیدار میشدن، تا صبحانه بدم و یکم تر تمیز کنم، ظهر میشد و ناهار درست کن و..‌‌‌.... خدا خدا میکردم تا قبل اومدن بچه ها از مدرسه، یه نیم ساعت وقت کنم بخوابم که معمولا فرصت نمیشد، اکثر وقتها حتی نمیتونستم کامل خونه رو مرتب کنم ولی هر جوری بود سعی میکردم برا ساعت شش و هفت که همسرم میاد، خونه تمیز باشه، این دوران سخت هم گذشت. خاطرم هست اوایل ازدواج همسرم روی نظافت منزل خیلی حساس بود، جوری که وقتی برمی گشت خونه، روی طاقچه و میز دست می‌کشید و اگر گرد و خاکی بود. میگفت انگار امروز نرسیدی خونه رو تمیز کنی😉 به غذا هم خیلی اهمیت می دادند و دوست داشت وقتی میرسه خونه، غذا آماده باشه اما تمام این مسائل به مرور زمان و آمدن بچه ها کمرنگ شد. انقدر کمرنگ شد که الان تا من میام از شلوغ کاری بچه ها و بهم ریختن خونه چیزی بگم، ایشون میگن اشکال نداره، بچه ن دیگه، بزرگ میشن، درست میشه و یا اگه نرسم غذا درست کنم میگن طوری نیست یه حاضری میخوریم. یه دوره چهار پنج ساله تحصیلم رو گذاشتم کنار، چون واقعا نمی رسیدم. در حد همین مطالعه کتب تربیتی و کتاب هایی که مدرسه پیشنهاد می داد، بسنده کرده بودم. اون دوران چون از لحاظ اقتصادی هم وضع خوبی نداشتیم، خیلی نمی تونستیم جایی بریم بهمین خاطر همسرم گاهی زودتر میومد خونه و میگفت پاشو من بچه ها رو نگه میدارم شما برو یه چرخی بزن، یه پارکی، استخری و... بعد چند وقت باشگاه اسم نوشتم و هفته ای دو سه روز میرفتم پیلاتس کار میکردم خیلی برا روحیه ام خوب بود و همسرم هم معتقد بود حفظ روحیه من و به تبع بچه ها از خیلی چیزها مهمتره... تو همین اوضاع یدفعه لباسشویی مون هم خراب شد و تا چند ماه لباس ها رو با کمک همسرم با دست میشستیم و این اوضاع کماکان ادامه داشت، تقریبا سه سال تو اون خونه ساکن بودیم که مهدی بدنیا اومد یک سالش بود که صاحبخانه گفت پسرم داره ازدواج میکنه و خونه رو میخوام و ما افتادیم دنبال خونه، هر جا میرفتیم، میگفتن آپارتمان به چهار نفر بیشتر نمیدن، نهایتا پنج نفر، و ما ۸ نفر بودیم. یکی دوماه دنبال خونه بودیم که متوجه شدیم با پولی که ما داریم و شرایط مون تهران دیگه جای زندگی برای ما نسبت و تصمیم گرفتیم بیایم نزدیک مادرم شهری در ۸۰ کیلومتری تهران، این اولین هجرت زندگی ما بود و چقدر دل کندن از شهری سالها توش زندگی کرده بودیم سخت بود، خدا هجرت به اون دنیا رو برامون آسون کنه ان شاءالله. درسته از خیلی محاسن تهران گذشتیم، اما محاسن بیشتری اینجا نصیبمون شد، همین نزدیکی به مادرم، هزینه های پایین که تقریبا یک سوم تهران هست، هوای پاک، طبیعت و.... یکی از مهمترینش این بود که دوباره تونستم دانشگاه رو ادامه بدم. اینجا که هستم گاهی از کمک خدمتکار استفاده میکنم چون مثلا در ازای چهار ساعت کار که من معمولا میگیرم، فقط چهل تومن یا گاهی کمتر هزینه میدم. هر زمان که ببینم دیگه نمی تونم و نیاز به کمک دارم و دیگه کشش ندارم، از این امکان استفاده می کنم. چون الان ۸ تا بچه دارم، درس هم می خونم... ممکنه از سایر هزینه ها بزنیم اما هرزگاهی از این امکان استفاده کنم. همسرم هم میگه من این مقدار برای هزینه های خونه در نظر گرفتم، هر طور می خوای هزینه کن. و من ترجیح دادم که خیلی وقت ها از این امکان استفاده کنم. معمولا در حد سه چهار ساعت و جمع جور کردن کلی... هیچ وقت پختن غذا و آشپزی رو به کسی نسپردم. چون معتقدم غذا خیلی روی بچه ها اثر داره... خلاصه من گاهی از کمک استفاده می کنم، اما نه اینکه پرستار دایم داشته باشم و از صبح تا شب منزل باشه. 👈ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag