eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
995 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۲ ✴️مدیریت دعوا 👈بدترین زمان برای تصمیم گیری، موقع عصبانیته! ❌قهر هم ممنوعه زمانی که آروم شدین؛ حتماً باهم حرف بزنید و رفتار همسرتونُ نقد کنید، اما شخصیتش رو هرگز⛔️ 🆔 @asanezdevag
اعتقادی که هست، اعتمادی که نیست! 🆔 @asanezdevag
📝آزمونی برای پیش بینی آینده رابطه زوجین: ✔️ویلیام کارلین گلسر در کتاب «ازدواج بدون شکست» فرمول جالبی را برای پیش بینی میزان موفقیت یک ازدواج ارایه می دهند. آنها نیازهای اصلی انسان را به پنج دسته: بقا، عشق، قدرت، آزادی و تفریح تقسیم می کنند و هرکدام از این موارد را براساس مقیاس 5 تایی در زن و مرد به صورت مجزا می سنجند. نیمرخ حاصل از این ارزیابی، راهنمایی خوبی برای پیش بینی آینده ازدواج آنها خواهد بود. ♦️برای روشن شدن مطلب، پنج نیاز اصلی به این صورت شرح داده می شود: 1) بقا: محتاطانه عمل کردن؛ اهمیت دادن به سلامتی، تغذیه و ورزش؛ اهمیت دادن به رابطه زناشویی. 2) عشق: محبت دیدن و محبت کردن؛ کلام محبت آمیز؛ صمیمیت جسمی و رفتاری. 3) قدرت: توانمند بودن و قدرت را در دست داشتن؛ مطرح بودن؛ ریاست کردن. 4) آزادی : پایبند و اسیر نبودن؛ آزادی در تصمیم گیری برای زندگی؛ انتخاب های آزادانه. 5) تفریح : بازی کردن؛ لذت بردن از زندگی و انجام فعالیت های لذت بخش؛ شوخی و خنده؛ پارک و سینمارفتن. 🔴ویلیام و کارلین گلسر معتقدند نیاز افراد به هریک از این 5 مورد، متفاوت است و تنها کسانی می توانند یک زندگی مشترک موفق داشته باشند که نیازهای آنها در هریک از این 5 دسته به هم نزدیک باشد. 🔺مثلا کسی که نیاز به بقای او از مقیاس 5تایی، 5 باشد، یعنی شخص بسیار محتاطی است که به سلامت و تغذیه اش و همچنین به رابطه عاطفی با همسرش اهمیت زیادی می دهد و چنین فردی در ازدواج با کسی که این نیاز در او مثلا در حد 2 است و بنابراین در این زمینه بی قیدتر است، دچار مشکل می شود. 🔻شما و همسرتان می توانید میزان نیازتان را در هریک از این 5 دسته مشخص کنید و به ترتیب از چپ به راست بنویسید: 12345. نیمرخ هایی که از این طریق به دست می آید به راحتی قابل مقایسه و نتیجه گیری است؛ مثلا 55354 با 23253 رابطه خوبی نخواهد داشت، اما با 54454 رابطه ای نسبتا خوب را تجربه می کند. 🔍ویلیام و کارلین گلسر معتقدند اختلاف تنها 1 تا حداکثر 2 درجه آن هم در یکی یا در نهایت دو تا از این 5 مورد می تواند رابطه خوبی را شکل دهد، اما اختلاف بیش از این می تواند مشکل آفرین شود و هرچه میزان این اختلاف بیشتر باشد، احتمال شکست ازدواج هم بیشتر خواهد شد. البته این نکته بسیار اهمیت دارد که سنجش ها باید بسیار دقیق و همچنین صادقانه انجام شود تا نتیجه قابل اعتمادی به دست آید. 📚ازدواج بدون شكست 🖊 دکتر ويليام گلسر 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۱۴ #فرزندآوری #همراهی_همسر #سبک_زندگی_اسلامی #قسمت_ششم چند ماه طول کشید تا خودمو پید
۴۱۵ یه خانواده ی ده نفره بودیم، مادرم که از سن پایین بچه دار شده بود، بعد از ششمی دیگه میخواست استراحت کنه. بعد از شهادت دائیم، به شدت روحیه ی خواهر ها بهم ریخته بود و دل به زندگی نمی دادن، به پیشنهاد مادر بزرگم که میگفت باید نفری یه بچه بیارین تا دلگرمی به دلها و خونه هاتون برگرده، مادرم تصمیم گرفت بچه ی هفتم رو هم بیاره.. سال ۶۶ تقریبا همه ی خاله ها یه نی نی آوردن، فکر خوبی بود با ورود نوزادهای جدید روحیه ها بهتر شد؛ ولی مامانم سر چهار ماه خدا خواسته دوباره باردار شد، به شدت ناراحت وغصه دار شد، خلاصه بچه ی هشتم هم به سلامتی اوایل سال ۶۸ به دنیا اومد؛ من که بعد از برادرم دومین بچه ی بزرگ خانواده بودم؛ باید کمک حال مادر میشدم، تو خونه خوب بود بچه ها رو دوست داشتم و می رسیدم، ولی وای از اون موقع ای که مراسمی بود و یا جائی دعوت بودیم، اونوقت یکی از بچه رو باید برمیداشتم؛ واقعا از این کار ناراحت بودم؛ یه دختر ۱۴ ساله که دنبال ناز و ادا بود، باید کنار یه خانم سی ساله مثل اون بچه بغل میشد، دیگه اطرافیان هم میدونستن من از این کار اکراه دارم، جائی میرفتیم یکی از بچه ها میموند زمین، تا من خودمو راضی کنم و بغلش کنم. خلاصه سال ۷۰ بالاخره پدر مادر به یکی از خواستگارها رضایت دادن،و راهیه خونه ی بخت شدم، تازه از بچه داری خلاص شده بودم و اصلا به بچه فکر نمی کردم. همسرم هم همینطور اصلا عجله ای نداشت. چندین ماه خبری نبود، برامون مهم هم نبود. تا اینکه کم کم نزدیک یک سال شد و حرف و حدیث ها شروع شد. سال دوم دیگه هم دوره ای های من اکثرشون مامان شده بودن، مادر شوهرم دیگه علنی اعتراض میکرد، ولی دست خدا بود، تا اینکه یه روز با مامانم رفتیم دکتر، خانم دکتر گفتن مشکلی ندارن نگران نباشید. هر ماه برا من یک سال میگذشت، یه روز مادر شوهرم غیر مسقیم گفت: درخت بی بار رو میبرن. همه ش فکر میکرد ما جلوگیری میکنیم، خلاصه با کلی توسل و استرس، اواخر دو سال احساس کردم حال خوشی ندارم و بعد هم که متوجه شدیم لطف خداوند شامل حالمون شده، در پوست خودم نمی گنجیدم، لحظه ها رو میشمردم تا زودتر کوچولوم رو بغل کنم و من هم مامان بشم، بد ویار بودم و خیلی سخت بود. باید سختی ها رو از درون تحمل میکردم و بروز نمی دادم، وگرنه حرف و حدیث میشد. جثه ی لاغری داشتم، خیلی ها متوجه بارداریم نمی شدن، ولی کم وبیش تحت نظر پزشک بودم، اواخر ۸ ماه احساس ناراحتی کردم، دکتر کم تجربه ای داشتم و بالاخره تشخیص داد که باید بیمارستان برم. یک روز بعد بچه به دنیا اومد. بچه سالم وخوب بود، ولی چون زود به دنیا اومده بود باید چند روزی تو دستگاه می موند. و من خوشحال از اینکه این دوران سخت زودتر تمام شد. هر روز برا بچه شیر میبردم. ولی اجازه نداشتم بغلش کنم، به بچه های مامانایی که حال خوشی نداشتن و نمی تونستن بچه هاشون رو شیر بدن هم شیر میدادم تا شیرم خشک نشه، یک هفته ای بیمارستان بودم تا اینکه یه روز یه پرستار بهم گفت که قلب بچت ضعیفه، به شدت ناراحت شدم و توسل کردم، هر روز اشک میریختم و از خدای مهربون سلامتی بچه م رو میخواستم. التماس خدا میکردم که بچم رو ازم نگیره؛ بعد یه روز با بی رحمی تمام خبر از دست دادن بچه م رو دادن.. دنیا روی سرم خراب شد، همسرم، با اینکه اول مشخص نبود، ولی تو این یک هفته چقدر ذوق داشت. خانواده ی خودم و همسرم....برادرم که به اجبار از سربازی مرخصی گرفته بود تا اولین نوه و خواهر زاده شو رو ببینه... همه چی تمام شد. و متهم شدم به این که احتمالا اینم مثل دختر خاله ش نمیتونه بچه بیاره و سقط میکنه. ظاهرا زندگی برگشت به روال گذشته، ولی همسرم افسرده شد و دیگه به کارگاه نمیرفت، یه چرخ خیاطی گرفت و گوشه ی زیر زمین نم نمک مشغول بود، منم بیشتر در سکوت. فکر میکردم، چرا؟اون همه گریه التماس، چرا؟ برا خدا که کاری نداشت. چهل روز گذشت و هر روز منتظر بودم حالم بهتر بشه، ولی روز به روز احساس ضعف میکردم، تا اینکه با ظهور علایمی متوجه شدم باردارم، دیگه کسی ذوق و شوق قبل رو نداشت، خودم بودم و خدای خودم و البته همسر و مادرم تنها کسانی بودن که واقعا نگرانم میشدن، هر دو با توجه به ضعف من سعی میکردن غذاهای مقوی برام درست کنن، مادرم هر چه اصرار میکرد که برم پیش دکتر قبول نکردم، مقداری ضعف عمومیم بهتر شده بود، ولی هر چه زمان میگذشت درد های عجیبی احساس میکردم، طفلکی مامانم خیلی اصرار کرد که برم پیش پزشک ولی میگفتم اگه دکتر موثر بود، بچه قبلی رو باید نگه میداشتن، پس دکتری نیست خدائیه، با خودم عهد کردم اگه بچه زنده و سالم بود و در تقدیرم مادری بود به زندگی ادامه میدم وگرنه قید زندگیه مشترک رو میزنم ومیرم. 👈 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔥🔥📛 !! ⛔️🔻بعد از شرک به خداوند هیچ گناهی بزرگ‌تر از این نیست که مردی نطفه‌ی حرام خود را در رحمی که بر او حلال نیست، مستقر کند! 🔰 حضرت محمد (ص) | مستدرک، ج۲، ص۵۶۷ 🆔 @asanezdevag
👼 🤱🏻 تربیت معنوی نوزاد 🍃 هر محرکی که بوسیله یکی از حواس پنج گانه در مغز و اعصاب کودک اثر بگذارد، در زندگی و آینده ی او تاثیرگذار خواهد بود. کودکی که در محیطی دینی پرورش یافته باشد و صدای تلاوت قرآن و ذکر اهل بیت را شنیده باشد با کودکی که پیوسته سخنان ناشایست و آهنگ های فسادانگیز را شنیده باشد و چشمهایش نیز صحنه هایی را مشاهده کرده باشد که عنصر خشم و شهوت در آنها حکم فرماست، یکسان نیستند. بدیهی است که این دو کودک، سرنوشت یکسانی نخواهند داشت و همانند یکدیگر امنیت و آرامش را تجربه نخواهند کرد. 🆔 @asanezdevag
30.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سخنرانی استاد دهنوی در سوئد(استکهلم) بخش دوم مهارت ارتباط کلامی بین زن و شوهر 🆔 @asanezdevag
🌺 یك چیزی به شما بگویم. آیا فرمول هواپیماسازی را آمریكا به شما یاد می‌دهد؟ می‌گوید: نه! انرژی هسته‌ای را راضی است یا نه؟ اما از ماهواره هرچه می‌خواهی عكس ... [مبتذل] برایت می‌فرستد. ... تو اگر ما را دوست داری چرا به فكر عقل ما نیستی؟! به فكر شهوت ما هستی. ... هواپیما اِف ۱۶ كه هیچی، فرمول پپسی! ... به هیچ كشوری یاد نمی‌دهد كه این پپسی موادش چیست؟ .... ولی هرچه بخواهی برایت عكس مبتذل می‌فرستد. برای شما این كافی نیست كه بفهمیم آمریكا دشمن شما است؟ ... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۱۵ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری #قسمت_اول یه خانواده ی ده نفره بودیم، مادرم که از سن
۴۱۵ ویارم بهتر شده بود ولی درد امان نمیداد، ناچار به اصرار مامانم تا درمانگاه برا چکاپ رفتم تا حدی که بدونم بچه زنده است، درمانگاه سمت منزل ما کمی ابتدائی بود. در حد قد و وزن و فشار و اینکه با چیزی مثل قیف صدای قلب بچه رو گوش میدادن، پیشنهاد آزمایش و سونو و... دادن. هیچ کدوم رو قبول نکردم، فقط فهمیدم قلب بچه نرماله خیالم راحت شد، در ماه های ۷ و ۸ بارداری دو نفر از نزدیکانمون به رحمت خدا رفتن، همون اندک توجه هم دیگه نبود، دردها اینقدر شدید بود که دست به در و دیوار میگرفتم، و نشست و برخاست میکردم. ولی خدا با من بود، مراسم ها رو همراه خانواده شرکت میکردم، کاری از دستم بر میومد کمک میکردم، بعضیا ترحم میکردن و بعضیا مسخره. ماههای آخر شبها نشسته میخوابیدم، نفسم سنگین بود، بعضی از شبها راه میرفتم و گریه میکردم. خلاصه وارد ماه نهم شدم، نمیدونم چندمین هفته بود، ولی احتمالا هفته های اول ماه نهم بود که درد های هشدار شروع شد، ولی چون نگران بودم ماه هشتم باشم قبول کردم و پیش پزشک رفتیم، ایشون هم تشخیص داد که وقتشه و اینکه مقداری مشکوکه و باید سریع به بیمارستان برم. تا به بیمارستان برسیم کمی حالم بهتر شده بود؛ خودم فکر میکردم علت استخوان دردهای شدید؛ بارداریه پشت سر هم باشه، ولی.... دکتر های بیمارستان شروع به بررسی کردن؛ حالم بهتر بود ولی اجازه ی مرخصی ندادن و بعد از عکس و آزمایش در کمال ناباوری اعلام کردن که دو قلو باردارم... بستری شدم، و روز بعد در شب نیمه ی شعبان با عمل سزارین خدای مهربان دو فرشته به من و همسرم هدیه داد. واقعا شوک بر انگیز بود، یکی از قل ها ضیف بود و باید میرفت داخل دستگاه، بعد از ۱۰ روز بستری بالاخره با رضایت خودمون مرخص شدیم، خیلی نگران کننده بود ولی همیشه توکل به دادمون میرسید. حالا حرف وحدیث های جدید شروع شده بود، مردم یکی یکی دختر میارن مال ما دوتا دوتا و به خاطر همین حرفها همسرم اول خوشحال نبود. ولی با ورود دوقلوها به داخل منزل دیگه حرفها برامون مهم نبود. انگار نور و امید به خونه اومد و همسرم مثل قبل ذوق زده و خوشحال بود، برکت بود که سرازیر میشد. با اصرار یکی از همکارانش دوباره کارگاه جدید زدن و رونق ش هنوز هم تو زندگیمون جاریه. دوقلوهام دوونیم سالشون بود که دختر سومم شب عاشورا به دنیا اومد، ورود این بچه شیرینی و امید رو در زندگیمون چندین برابر کرد. کار همسرم رونق گرفت و بالاخره ما صاحب خونه ی بزرگی شدیم. همسرم بچه ها رو خیلی دوست داشت وخیلی کمک حالم بود.تو این مدت یاد گرفتم به حرف مردم اهمیت ندم، هر جور زندگی کنی بالاخره یه حرف پیدا میکنن پشت سرت بگن، یکی از موفقیتهای زندگیم فهمیدن همین موضوع بود. دختر کوچیکم ۴ سالش بود که تصمیم گرفتم بچه ی بعدی رو بیارم. این بار نه به خاطر حرف مردم و نه به خاطر همسرم که اوایل دوست داشت پسر دار بشه، از خدای مهربون خواستم که دخترام، برادری داشته باشن و از لطف خدای مهربان و دعای خالصانه ام، صاحب پسر هم شدیم. البته اون زمان فرزند چهارم و.... مثل اینکه جرمی مرتکب شده باشی بود. شناسنامه رو هم به زور میدادن و دیگه این بچه حقوق دیگه ای تو جامعه نداشت، کالابرگ، دفترچه ی بیمه و...... به اصرار مادرم و بهانه هایی که تو بیمارستان میاوردن که سه بار سزارین کافیه و خطر داره و... همسرم رو هم راضی کردن و موقع عمل سزارین و به دنیا اومدن پسرم، بدون توجه به نارضایتی من، بنده رو عقیم کردن. اوایل خیلی غصه میخوردم، ولی نمیشد کاری کرد و بالاخره کنار اومدم. در حال حاضر به لطف خدای مهربون دختر خانوما تشریف بردن سر زندگیشون، الحمدلله سه تا نوه دارم؛و پسرم راهیه خدمت سربازی است. ولی هیچ وقت از بچه سیر نشدم، ای کاش توان بیشتری داشتم و موقعیت جامعه اجازه میداد بچه های بیشتری داشته باشم. روزی دخترم پرسید که بچه های ما رو دوست داری؟ گفتم: بچه های شما امید و فرصت دوباره ای هستش که خدای مهربون به من عنایت کرده. اگر در جوانی با کم تجربگی یا کم توانیه جسمی و یا مالی، ناخواسته کمبودی برا فرزندانم بوده، الان فرصت جبران دارم، من عاشقه فرصتهای دوباره ی زندگیم هستم. 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ فواید جسمی و روحی 👇👇 💞 ۱- فواید مالی وقتی فردی ازدواج می کند، نه تنها سعی می کند درآمد بیشتری کسب کند بلکه در خرج کردن هم محتاطانه عمل کرده و بیشتر پس انداز می کند. همچنین ثبات مالی بیشتری در کنار هم خواهندداشت. 💍 ازدواج احساس مسئولیت مالی را در افراد بالا می برد و به همین دلیل این است که افراد متاهل به ویژه آقایان در محیط کارشان احساس مسئولیت بیشتری از خود نشان می دهند. اگر فکر می کنید ازدواج بار مالی اضافی به دوش تان می گذارد زمانش رسیده که تغییر عقیده دهید. 💞 ۲- مجرد بودن به زیبایی که به نظر می رسد نیست. گاهی اوقات در زندگی شما احساس می کنید که دل تان می خواهد دوست تان داشته باشند و به شما توجه نشان دهند. دوست دارید با کسی لحظات اندوه و یا شادتان را شریک باشید. می خواهید به کسی از موفقیت ها و یا شکست هایتان بگویید. کسی که همراه شما باشد و درک تان کند. ازدواج، در صورت انتخاب صحیح، کمک می کند که شما چنین فردی را همیشه کنار خود داشته باشید. 💞 ۳- سلامت ذهنی افراد مجرد سختی بار مشکلات زندگی را بیش از افراد متاهل حس می کنند. درحالی که متاهلان می توانند از حمایت عاطفی و تسلی همراه زندگی شان برخوردار شوند. بنابراین وقتی با موانع مختلف مواجه می شوند کمتر دچار اضطراب و نگرانی می شوند و از سلامت احساسی بیشتری برخوردار هستند. 😊 وقتی افراد ازدواج می کنند ذهن شان قوی تر شده و در وضعیت باثبات و مناسبی قرار می گیرند. 💞 ۴- همراه تا پیری مجردها باید از خود بپرسند وقتی موهایشان سفید و صورت شان پر از چین و چروک شد باز هم تنهایی به دردشان خواهدخورد؟ هرچه سن بالا می رود نیاز به داشتن یک همراه دلسوز بیشتر حس می شود. داشتن چنین فردی کنار خود موجب می شود که از تنهایی و یا مرگ نهراسید. با خود می توانید بگویید که تان می تواند تمام تنهایی هایتان را پر کند و اجازه دلتنگی به شما ندهد. درک این موضوع در سن جوانی بسیار سخت است اما هرچه مسن تر شوید بیشتر به آن پی خواهید برد. 💞 ۵- کودکان بیشتر اوقات مردم احساس می کنند داشتن بچه به زندگی آنها معنا می دهد. در حقیقت بدون داشتن خانواده زندگی چندان لطفی نخواهدداشت و ازدواج بنیان یک خانواده است. ازدواج کمک می کند که علاوه بر داشتن خانواده ای مستحکم صاحب فرزند شوید و نسل تان حفظ شود. پدر یا مادرشدن جنبه ای از بزرگسالی است که هرکس دوست دارد آن را تجربه کند و ازدواج محیطی باثبات برای این منظور فراهم می کند. 😍 همچنین کارهایی که کودکان در خردسالی شان انجام می دهند لذت و شادی را به قلب والدین شان می آورد. هیچ چیز شیرین و زیباتر از عشق بدون شرطی نیست که والدین نسبت به فرزندان شان دارند. و وقتی کودکان نیز به والدین خود محبت نشان می دهند قلب شان را بیش از پیش گرم می کنند. 💞 ۶- تعهد به وسیله ازدواج می توانید عشق تان را به کسی که دوست دارید ثابت کنید. چرا که با ازدواج به او تعهد می دهید که در تمام امور زندگی (چه خوب و چه بد) کنارش خواهید بود. ازدواج بزرگترین تعهدی است که می توانید به کسی که دوست دارید بدهید. دادن چنین تعهدی زندگی تان را به طور کامل عوض خواهدکرد و رابطه تان با کسی که دوستش دارید شکل جدی تری به خود گرفته و با هدف می شود. 💞 ۷- زندگی شاد متاهل ها معمولا شادتر از مجردها هستند. آنها احساسات مثبتی را تجربه می کنند و نسبت به زندگی شان احساس رضایت عمیقی دارند و همین موجب می شود که شادتر از دیگران باشند. ازدواج ثبات بیشتری به زندگی و می دهد تا آنجا که موجب می شود هر دو به موفقیت های بیشتری دست پیدا کنند. به عبارت دیگر ازدواج، دروازه قصر شادمانی هاست! 💞 ۸- زندگی سالم ازدواج باعث می شود که افراد در امور جنسی سالم تر و ایمن تر باشند و کمتر به خطا و گناه بیافتند. 💞 ۹- عشق واقعی ازدواج در نهایت موجب می شود دو نفر که همدیگر را دوست دارند، عشق واقعی را بهتر درک کنند. آنها با ازدواج به یکدیگر می گویند که نمی خواهند لحظه ای از هم دور باشند و این احساس مشترک و زیبا پیوند میان شان را محکم تر می کند. در حقیقت افراد متاهل بیشتر امکان دارد که نسبت به یکدیگر فداکاری کرده و برای رفاه هم تلاش کنند. آنها می توانند لحظه به لحظه زندگی شان، از عشق و علاقه ای که به یکدیگر ابراز می کنند لذت ببرند. ________________ دانستنی های 🆔 @asanezdevag
⭕️زایمان تلخ گزارشی از برخورد زننده برخی پرسنل بیمارستان با زنان باردار 🔻لحظه تولد فرزند یکی از زیباترین لحظات زندگی یک مادر است. آن لحظه که پس از 9 ماه انتظار و مراقبت دست‌های کوچک نوزادش را در دست می‌گیرد و او را با تمام وجود لمس می‌کند. 🔻تمام اتفاقاتی که در این لحظات میوفتد می‌تواند در ذهن مادر خاطراتی تاثیرگذار ایجاد نماید. نزدیکترین افرادی که مادر درهنگام زایمان با آنها سر و کار دارد پرسنل بیمارستان و زایشگاه است. در نتیجه نحوه برخورد و رفتار این افراد با مادر می‌تواند لحظات حساس زایمان را به لحظاتی شیرین تبدیل کند یا اینکه مادر یکی از زجرآورترن لحظات زندگی خود را پشت سر بگذارد. 🔻در مراجعه تعدادی از مادرانی که برای زایمان طبیعی به بیمارستان‌های دولتی رفته بودند،مشخص شد متاسفانه علیرغم سیاست‌های ترویج زایمان طبیعی و فرزندآوری، ازسوی کادر بیمارستان برخوردهای بسیار نامناسبی با مادران می‌شود، که این امر موجب آزار روحی و روانی مادر و ایجاد خاطره‌ای ناگوار از لحظات زایمان در ذهن او می‌شود. #زایمان #زایمان_طبیعی #سزارین #مادر #نوزاد #رزیدنت #پزشک #بیمارستان #کادر_درمان 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۱۵ #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند #قسمت_دوم ویارم بهتر شده بود ولی درد امان نمیداد، ناچار
۴۱۶ بنده ۲۱سالمه و یک فرزند سه ساله دارم و خیلی خلاصه میگم که واقعا خدا رو شکر میکنم که زود ازدواج کردم. با ازدواج زود، هم با همسرم چند بار مسافرت دونفری رفتیم و هم زود بچه دار شدیم. یعنی بعد از گذشت نه ماه از عروسیمون خدا بهمون ارزنده ترین هدیه شو داد. ما همین یکی رو که داشتیم، میگفتیم فعلا بسه. چون همه دوستان اطرافمون هنوز اسم بچه رو نمی‌آوردند تا اینکه پسرکم به حرف اومد و مدام و در هر زمانی با زبون بچگونش به ما میگفت که خواهر و برادر میخواد و از طرفی هم رهبر عزیزم به فرزندآوری امر کردن. این مسئله خیلی منو یه جورایی اذیت میکرد و واقعا بچه دوست داشتم ولی میدونستم که همسرم مخالفه و یکی از دلیلاش اینه که همسنای ما هنوز اسم بچه رو هم نمیارن، اونوقت ما بریم برای دومی!!!!!! توکل کردم به خدا و شروع کردم با همسرم صحبت کردن برای راضی کردنش و مدام با خدای خودم صحبت میکردم و میگفتم: خدایا من برای دین عزیزمون اسلام و امام زمانم عج و تربیت هر چه بهتر فرزند اولم از تو بچه میخوام، مهرشو به دل همسرم بذار و کاری کن که حرفام به دلش بشینه. یک شب به همسرم گفتم که بریم بیرون کارت دارم. رفتیم جایی نشستیم. پسرم مشغول بازی شد و من با امید به خدا شروع به حرف زدن کردم. (بیشتر حرف سر بحث مالی بود) از رزاقیت خدا گفتم. یه عالمه و اینکه برنامه زندگی ما مخصوص خودمونه و اشتباهه منتظر کس دیگه بمونیم. (همه اون حرفایی که من اون شب زدمو شاید همه شما بلد باشید اما چیزی که برای من معجزه بود توی راه برگشت از اونجا بود) همسرم به اقتضای فعالیتایی که داره داشت به من می‌گفت امنیت خیلی بد شده، دزد زیاد شده، که ما رسیدیم به ماشینمون، که دیدیم کلیدامون نیست هرچقدر گشتیم نبود. که یهو دیدیم کلید روی در ماشین، سمت راننده جا مونده و ماشینمون توی یک جای پر از تردد پارک بود. شوهرم گفت تا حالا انقدر واضح خدا بهم نشونه نداده بود. حس میکنم قششنگ خدا داره بهم میگه: این منم که برات مال و پولتو حفظ میکنم و رزق تو و بچه هاتو میدم. همون شب هم، من خواب سردار سلیمانی رو دیدم که با هم سوار یک ماشین بودیم و در حرکت، تعبیرشو که از یک فرد موثق پرسیدم از روی قرآن بهم گفت که خییلی خوابه خوبیه و تعبیرش اینه که با سردار هم مسیریت و آینده روشن و پرسعادتی داره چونکه در حال حرکت بوده ماشین. و ما قبل از اون خواب فقط درباره اقدام به فرزندآوری صحبت کرده بودیم و اون خواب هم یک نشونه بود که منو همسرمو خیلی خوشحال کرد و دلمون رو قرص کرد. الانم دو ماهه باردار هستم و واقعا خداروشکر میکنم که در سن ۲۲ سالگی خودم و ۲۶ سالگی همسرم به لطف خدا داریم صاحب دو فرزند میشیم و برای همه هرروز دعا میکنم که خدا این هدیه قشنگو سالمو صالح به همه بده. و شما هم برای بنده دعا کنین که فرزندم سالمو صالح باشه. فقط کافیه به خدا اعتماد و ایمان قوی داشته باشیم. 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» 🆔 @asanezdevag
🌺 احترام به پدرمادر 👨‍👩‍👧‍👦 یه چیزی ست که حد و مرز نداره و مختص دین ما هم نیست ، در همه جای دنیا 🌎 انسانهای آزاده برای پدر و مادر جایگاه ویژه ای قائل هستن ، گاهی این احترام 🙏🏻 گذاشتن ممکنه در زندگی زناشویی همسران 👩‍❤️‍👨 تداخل هایی رو بوجود بیاره ، چه برای خانم 🙍‍♀️ و چه برای آقا 🙎‍♂️ ، فرقی نمیکنه. نقش همسران و زن و شوهر بعد از ازدواج 💘 نسبت به پدرمادر شون چطوره ؟ شما تجربه ای دارین در اطرافیان تون که خانواده ها باعث بهم خوردن یک زندگی شده باشن ؟ یا خانم ناراحت میشه از اینکه آقا زیاد به والدین اهمیت میده ؟ ✅ نظر شما چیه ؟ ‌🆔 @asanezdevag
۳ ✴️مدیریت دعوا ❌هرگـز دعواهای خودتونُ با دوستان، بستگان و والدین و... برای همسر و فرزندانتون،تعریف نکنین. 👈اگر برای این موارد نیاز به کمک داشتین، از مشاور کمک بگیرید. 🆔 @asanezdevag
، شفابخش بیماری‌هاست. 💢 امام عسکری(ع): یک لقمه نان حلال را نگه‌دار؛ وقتی گرفتار درد لاعلاج شدی، ذره‌ای از آن را بخور، خوب می‌شوی. | | استاد حسین انصاریان 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۱۶ #ازدواج_در_وقت_نیاز #فرزندآوری #مخالفت_همسر #رزاقیت_خداوند بنده ۲۱سالمه و یک فرزن
۴۱۷ ✅ زندگی زیباست... همسر من کشاورزه و مجبور شد در استانی غیر از محل سکونتمون مشغول به کشت و کار بشه و چون اونجا دور از شهره و قابل سکونت نیست، من و دو تا بچه هام فعلا از برکت وجود فیزیکی ایشون محرومیم... با این حال که حضورا نیستند که من رو در بزرگ کردن دو تا بچه‌ی ۴ ساله و ۱ ساله‌مون کمک بدن، اما گرمای وجودشون از اون مسافت دور هم به ما میرسه.... طوریکه قصد داریم( اول هم به اصرار و اشتیاق خودم) دو تا بچه‌‌ی دیگه هم بیاریم اونم با فاصله‌ی دو سال با قبلی... چرا اینطوره؟ چون ایشون بسیااار خوش اخلاق و حلیم و بامحبت و البته پرتلاش هستند.... من همیشه نسبت به ایشون خودم رو بدهکار میدونم... ناراحتم که چرا نزدیکشون نیستم که بتونم به اموراتشون رسیدگی کنم😔 بارها هم بهشون گفتم دوست داشتم به هم نزدیک بودیم تا بهت خدمت کنم... ببخش که نمی تونم به وظایفم در قبالت خوب عمل کنم.... و متقابلا ایشون هم بابت این وضعیت بارها از من عذرخواهی کردند و ابراز شرمندگی....(که همین محبتی که دارند هم برای من کافیه💝) یعنی هیچ موقع به ذهنم نرسیده و نگفتم چرا نیستی که کمک حال من باشی!!! چون می بینم که با این مخارج سنگین در این دوره زمانه، مردان خانواده هم بسیار تحت فشار هستند و اکثرا در شرایط سخت در حال مجاهدت اند... گرفتاریهای بیرون از منزل رو هم فراموش نکنیم.... بلاخره اوضاع اقتصادی رو همه مون خبر داریم... زندگی برای مردهامون هم سخت و طاقت فرسا شده... درک شون کنیم اگر وقتی میان خونه از فرط خستگی نتونند با بچه ها بازی کنند یا برای ما ظرف بشورند! البته اینها دلیل نمیشه که خدای نکرده آقایی کم بگذاره برای وقت گذراندن برای زن و بچه ش... وقتی زن و مرد بدانند که هر کدام نهایت تلاش خودشون را دارند می کنند، نه خستگی بر کسی غلبه می کنه نه مشکلات گوناگون و هرکدام خود را بدهکار دیگری می داند.... اینطوری زندگی خیلی زیباست☺️ 🆔 @asanezdevag