eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
271 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. پس از حسين، جهان بر سرش خراب شد برای حفظ حرم، انتخاب شد نشاند بوسه به حلق بريده، از آن رو به خون تشنه لبی، معجرش خضاب شد كسی كه داغ دو فرزند بر جگر دارد نشسته سنگ صبورِ دلِ رباب شد چه رفته بر دل زينب؟ كسی نمیداند دمی كه وارد مهمانی شراب شد اگرچه خطبه خودش خوانده بود اما شهر پر از صدای رسای ابوتراب شد هزار مرتبه تا روز آخِرَت، نفرين به شام و بزم می و كوفه‌ی خراب‌شد به صبر عمه‌ی سادات، شيعه مديون است كه شرح كرب‌و‌بلا مانده و كتاب شد ✍ .
. سلام‌الله‌علیها زینب که بود؟ آنکه فراوان شهید شد در خیمه و میانه ی میدان شهید شد وقتی علیِ اکبر لیلا به خون نشست او هم در این کشاکش طوفان شهید شد وقتِ شهادتِ پسرانش شکسته شد قاسم که رفت، با دل سوزان شهید شد آن لحظه ای که مشکِ علمدار تیر خورد چون رود،بی قرار و خروشان شهید شد شش ماهه را که بُرد برادر به قتلگاه فکر رباب بود و پریشان شهید شد جانش به جان حضرت ارباب بسته بود بالای تل، خمیده و بی جان شهید شد دیگر برای ناله زدن هم نفس نداشت وقتی که شاه، بی کس و عریان شهید شد آنجا که رفت چشم حرامی به خیمه‌ها زینب هزار بار به قرآن شهید شد آتش رسیده بود به دامان دختران بی تاب، روی رمل بیابان شهید شد از تاول شکفته به پا، جان به لب شد و در لابلای خار مغیلان شهید شد او که برای کل اسیران پناه بود در امتداد شام غریبان شهید شد قرآن که خواند راس برادر: توان گرفت تا چوب خورد بر لب و دندان شهید شد ▪️▪️▪️ .
. عشق بی نام و نشان می ماند اگر زینب نبود قدر آزادی نهان می‌ماند اگر زینب نبود عشق با او فارغ التحصیل دانشگاه شد صبر هم در امتحان می‌ماند اگر زینب نبود چهره‌ی نورانی اسلام و مذهب بی‌گمان در حصاری از گمان می‌ماند اگر زینب نبود در غم گل‌های پرپر، باغبان دشت خون قامتش همچون کمان می‌ماند اگر زینب نبود آتش بیداد وقتی بر گل و گلشن فتاد باغ گل بی باغبان می‌ماند اگر زینب نبود بار داغ یک گلستان لاله بر دوشش کشید بر زمین باری گران می‌ماند اگر زینب نبود کاروان دادخواه خون هفتاد و دو گل بی امیرِ کاروان می‌ماند اگر زینب نبود پاسداری کرد او از مکتب عدل و شرف دین حق کی در امان می‌ماند اگر زینب نبود! مژده‌ی فتح و ظفر با خود آورد اربعین این سفر بی ارمغان می‌ماند اگر زینب نبود کرد دل‌ها را هوایی در هوای کوی دوست کربلا کی جاودان می‌ماند اگر زینب نبود! ای «وفایی» مکتب اسلام مدیونش بُوَد دین حق بی ترجمان می‌ماند اگر زینب نبود .
. بانوی برتر با چادرش قیامت عظما رقم زده بانویِ برتری که جهان را بهم زده در علقمه علم به زمین زَد برادرش در شام و کوفه اوست که حالا علم زده با«یاحسین»گفتن خود عشق می کند او که فقط زِ عشق حسین آه.. دم زده غم های او چو کوه بلند است و اُستوار با صبر خود چه طعنه بر این کوهِ غم زده از کودکی به غصّه و غم مبتلا شده لطمه به صورتش زِ همان سنّ کم زده زینب عفیفه ایست که در راه عفتش معجر نداده، بوسه به دست قلم زده از آسمان بپرس چه شد عاقبت، که او.. در کربلای خونِ خدایش قدم زده! ای«ملتمس»قیام خدا زنده شد از او، او زیرِ تازیانه دَم از این ستم زده.. .
. روضه‌ شهر مولاتنا یا جبل الصبر اغیثینی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خودم دیدم که شهر شام با رأست تجارت کرد تجارت با سر پاک تو کرد آقا خسارت کرد قلوب بانوان و کودکان آل عصمت را پر از درد و بلا و غصه و رنج و مرارت کرد که می‌داند چه‌ها با جان ما این شامیان کردند چه غم‌‌هایی که آوردند و دل را پرحرارت کرد من از این شهر و این دروازه ساعات دلگیرم چرا که بر دل و قلب صبور من جسارت کرد خدا لعنت کند آن پیرزن را که سر بامی به قلوه سنگ بی‌رحمی به سوی تو اشارت کرد برادر جان! تو بر نی بودی و دیدی در آن محشر چگونه بوته خــــار شعله‌ور ما را زیارت کرد میان ازدحــــام چشم‌های خیره‌ی مردم عزیزم! خواهرت بدجور احساس حقارت کرد به جان مادرم من نگذرم از خیزرانی که ... به پیش چشم‌هایم لعل و دندان تو غارت کرد نمی‌دانم چرا نشکست سقف آسمان آن لحظه‌ی شومی که آن بی شرم با مِی بر سرت قصد شرارت کرد میان آن کشاکش من فقط محو رخت بودم نگاه زخمی‌ات آنجا دل من را عمارت کرد .
. مولاتنا یا جبل الصبر اغیثینی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دم دروازه ساعات قیامت شده بود حضرت عمه سادات اذیت شده بود نه فقط عمه که در تابش داغ خورشید سوخته عارض ذریه عصمت شده بود بین آن هلهله و ولوله و رقص و طرب به بنات علوی سخت جسارت شده بود پیش ناموس خدا آن همه سر بر سر نی پای سرها چقدر مضحکه راحت شده بود آن همه سنگ پران بر سر بام و سر راه قحطی معرفت و قحطی غیرت شده بود قافله بود معطل در دروازه شهر و چه خونی به دل آل رسالت شده بود بین این شور و بلا چشم و دل بانوی صبر محو دیدار لب و حنجر و صورت شده بود ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍ .
. سرم هرگز نشد پیش کسی‌ خم همیشه سربلندم زیر پرچم ابالفضلی! پریشان حسینم سلام آقا! خداحافظ محرم گدای سفره ات پیغمبرانند نداری دور این سفره گدا کم شفای عاجل از تربت گرفتم نشد بیمار تو محتاج مرهم رفاقت با یکی آنهم تو ارباب! در عالم تو فقط خوردی به دردم بجز زهرا که دستم را گرفته نمیخواهد کسی من را در عالم جوانی میکنم با عشق اکبر فدای اصغرت اولاد آدم برای اشک ما زحمت کشیده علی یک عمر، دور چاه زمزم اهالی نجف مهمان نوازند بساط اربعین را کن فراهم خدا حفظت کند بر روی نیزه ز شر سنگ تیز و نامنظم سر ناموس خود معجر ندیدی سرت با خون تازه شد معمم دم دروازه ساعات، زینب معطل بود و شد محتاج محرم ✍ .
. سلام‌الله‌علیها گفتیم آسمانی و دیدیم برتری گفتیم آفتابی و دیدیم بهتری گفتیم دختر اسدالله غالبی ایام کوفه آمد و دیدیم حیدری تو از زمان کودکی‌ات تا بزرگی‌ات شیواترین مُفسّر الله اکبری ای آفتاب روشن شب‌های کربلا ای زینب مدینه و زهرای کربلا ای ماورای حد تصور، کمال تو بالاتر از پریدن جبریل بال تو غیر از حسین فاطمه، چیزی ندیده‌ایم در انعکاس آینه‌های زلال تو نزدیک سایه‌های عبورت نمی‌شویم نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ گیرم که خیمۀ تو به تاراج رفته است  گنجینه‌های باغ بهشت است مال تو از گوشه‌های چشم تو ساحل درست شد محض رضای پای تو محمل درست شد تو زینبی و شیر زن بعد کربلا تفسیر نفس مطمئن بعد کربلا زهرا، نبی، حسین و علی و حسن تویی بانو تویی تو «پنج تن » بعد کربلا گاهی که طعنه می‌شنوی صبر می‌کنی یعنی تویی همان حسن بعد کربلا ای گریهٔ غریبی عریان بی کفن حالا تویی و پیرهن بعد کربلا قلبت تپید و سورهٔ مریم شروع شد غمگین‌ترین غروب محرم شروع شد ای سایهٔ بلند اباالفضل بر سرت ای بال جبرئیل گلستان معبرت مهتاب هم رشیدی قدّ تو را ندید از بس که چون هلال گذشت از برابرت شب‌زنده‌دار شام غریبان کربلا دل بستهٔ نماز شب تو برادرت ای خطبهٔ‌رسای تو نهج‌البلاغه‌ات وی محمل بدون جهاز تو منبرت هجده سربریده به دنبال چشم تو هجده سر بریده نگهبان معجرت ای قلّهٔ نجابت توحید، جای تو   عطر حضور فاطمه دارد حیای تو .
. سلا‌م‌الله‌عليها بر سر نیزه بلند است اگر بال شما ما هم آشفته، روانیم به دنبال شما گرچه صیاد شکسته است مرا بال امید بسته پروانه نگاهم به پر و بال شما بر سر نیزه اگر غرقه به خون می‌گردید مثل خورشید، بلند آمده اقبال شما زینبم، خسته، غمین، آبله پای، افسرده زرد رو کرد مرا، سرخی احوال شما بعد از ‌این قسمت من شیون و سرگردانی است خانه در روضۀ رضوان خدا، مال شما بعد از‌ این، زینب و آوارگی کوفه و شام تا کجا می‌کشدش جذبۀ آمال شما زینب آشفته درد است، تو معذورش دار نگرفته است سراغی اگر از حال شما عشق را تا دل خورشید نشان خواهد بود بعد از ‌این‌ آینه در ‌آینه تمثال شما بانگ تکبیر رهایی است که تا عرصۀ حشر اوج در اوج بلند است ز گودال شما .
. (ع) رفتی و اهل حرم در به در صحرا شد ذکر تسبیح حرم ناله ی واویلا شد رفتی و غارت اهل حَرمت برپا شد دست من گرچه به زنجیر و غل اعدا شد از ازل مِهر تو بندی ابدی بست به دست من به قربان سرِ تو که شده دست به دست زده اند آتش اگر باغ و گل و بستان را گرچه دیدم بدن زیر سم اسبان را خواستم تا که بپوشم ز مژه باران را خواستم تا بنهم بر جگرم دندان را "به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد" نه مرا تشنگیِ وقت نزاعت سوزاند نه مرا جای لگد بر اضلاعت سوزاند نه مرا ذبح تو در ظرف دوساعت سوزاند که مرا غربت در وقت وداعت سوزاند بانگ مِن ناصر و هَل ینصرنی کشت مرا شاه تنها شده در قتلگهِ عاشورا! باورم نیست شدم با سر تو روی به رو خبرت هست ز احوال دلم موی به مو شده ام بعد تو آواره ز هر کوی به کو قاری منبر سر نیزه به یک آیه بگو "صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم تا به کی در غم تو ناله ی شبگیر کنم" ورد هر لحظه ی من! مایه ی تاب و تب من! دفعه ای هم ز سر نیزه بگو، زینب من! مومنِ متن دعاهای نماز شب من آنقدر ذکر حسین (ع) است به روی لب من "در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد" گله دارم که گل از ساقه ی گل گشته جدا گله دارم ز حروفش شده کم چند هجا گله ای نیست اگر قامت من گشته دوتا تا که زلفش ز سر شانه ی نی گشت رها "دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس" جان مهتاب به تابندگی مهر، بنا است سر من بر تن من، راس تو بر نیزه، جفاست گفته ای صبر کنم، صبر در این غم، زیباست در عزای تو حسینم به خداوند رواست "دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم و اندر این کار، دل خویش به دریا فکنم" قوم نمرودی ناپاک، خدا را نزنید از غمم سوخته افلاک، خدا را نزنید جان من خفته بر این خاک خدا را نزنید منزلش گشته به خاشاک خدا را نزنید "مَبَریدَم، که در این دشت مرا کاری هست گرچه گل نیست ولی صحنه‌یِ گلزاری هست" ✍ 1404/05/01 .
. سلام الله علیها ندارم از غم، آن حالت که گویم حالت خود را پریشان‌تر شوم چون یاد آرم حسرت خود را تو سرّاللّهی و آگاهی از حالم؛ ولی خواهم بیان سازم ز سوز دل، حدیث محنت خود را به کویت از پیِ تجدیدِ دیدار آمدم اینک پذیرا شو، برادر! زائرین تربت خود را حسین! ای میزبانِ خلق، ما هستیم مهمانت دریغ از ما مفرما رحمتِ بی منّت خود را به عنوان اسارت رفته و آزاد می‌آیم به دست آوردم آخر، عجز دشمن، عزّت خود را به شام و کوفه رفتم، خطبه خواندم، بازگشتم من به نیکی داده‌ام انجام، مأموریّت خود را به هر منزل تو با ما هم قدم بودی ولی آخر چرا در خانه‌ی خولی نبردی عترت خود را؟ نبینی تا به رخسارم نشان درد و حرمان را بپوشم در نقاب اشک خونین، صورت خود را اگر پرسی ز من حال رقیه دخترِ زارت به آهی جان گداز ابراز دارم خجلت خود را غمِ مرگِ رقیه دخترت، یک باره پیرم کرد از این ماتم، هلالی کرده‌ام من قامت خود را نیاوردم به کف در این سفر من دُرّ پیروزی ندادم تا ز کف آن گوهر پُر قیمت خود را "موید" گاه گاهی بر غم من اشک می‌ریزد به جان من مگیر از او نگاه رحمت خود را مرحوم‌ .
. بالانشین نیزه ها چله دگر سرآمده چله نشین ماتمت جانب پیکر آمده خیز ز جا برادرم سید و میر و سرورم جلوه نما تو در برم خواهر مضطر آمده گر چه خمیده قامتم، همچو علیست صولتم فاتح کوفه و دمشق دختر حیدر آمده طائر پر شکسته ام اسیر دست بسته ام ببین چقدر خسته ام که طاقتم سرآمده رنج بسی کشیده ام زخم زبان شنیده ام ز داغ ها که دیده ام آه جگر بر آمده سرم به چوب محمل وراس تو روی نیزه ها اشارتی ز دل بُوَد که سوی دلبر آمده ترا به جان مادرت مپرس حال دخترت کزین عزا به قلب من داغ مکرر آمده شد اربعین ماتمت در این عزای اعظمت به پای روضه ی غمت دوباره مادر آمده ✍ .