eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5.1هزار دنبال‌کننده
281 عکس
178 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
حدیثی نقل باید کرد از لولاک بالاتر که نورش لیله ی قدر است و از ادراک بالاتر طهورای وجودش قبل از این عالم زبانزد شد طلوع نور او سوغاتی معراج احمد شد قدم رنجه نموده در جهان تاثیر بگذارد قدم بر روی چشم آیه ی تطهیر بگذارد جهان پر نور شد از روشنای صبح لبخندش مه و خورشید حیران کرامات گلوبندش خدیجه در سلوک نور، وقتی رهسپارش شد در آغوشش گرفت و سالها خدمتگزارش شد خدا بر گنج عصمت در و مروارید بخشیده به یمن فاطمه بر عالمی توحید بخشیده همان حوریه ای که سابقاً در عرش ساکن بود همان گنجینه خلقت که خود گنجور محسن بود تمام طایفه او را خدای ایل می گفتند ملائک سجده بر او کرده و تهلیل می گفتند کسی که از ازل در آسمان ام ابیها شد همان آیینه ای که مادر اسماء حسنی شد همان که شرح می دادند قدسی ها عفافش را به سائل می دهد پیراهن شام زفافش را خدا پرده نشین منزلش کرده است عصمت را به او بخشیده بین رقعه ای حکم شفاعت را بهشت از عطر بانو وام می گیرد شمیمش را پیمبر بوسه می‌زد دائماً دست کریمش را قَدَر را مشت کرده ریخته در بین دستاسش قضا تقدیر شد بین قنوت گرم احساسش گلی نازکتر از گل، خلق کرده خیل حورا را همان نوری که بخشیده است معنا لفظ "زهرا" را تلألو داشته روزی سه دفعه زهره بر حیدر تجلی میکند کوثر فقط بر ساقی کوثر سپیده دم سپید و ظهر، زرد و عصرها حمرا بخوان روح القدس ذکر "و ما ادراک ما زهرا" چه اشراقی جمالش بر امیرالمؤمنین دارد که از نور حسینش این تجلی در جبین دارد نگین بارگاه عرشی اش یاقوت حمرا شد زبرجد میوه ی این شاخسار سبز طوبی شد شده او حجت الله علی الاطلاق معصومین تمام دردها را نام بانو می دهد تسکین خبر دار است زهرا از "بِمَا کانَ" ، "بما کائِن" تجلی کرده واجب گوییا در قالب ممکن نماز شب، خدا بود و مباهاتِ به نجوایش چنان غرق قیامش شد ورم کرده ست پاهایش "الهی بِعَلیٍ" را ،صد و ده بار میخواند قنوتش نیمه شب "الجار ثم الدار" میخواند خدا هر لحظه در عرشش به این قدیسه مینازد که با اکسیر چشمش از غباری فضه میسازد به زیر پای او ،فرش از پَرَش، جبریل گسترده یهودی رو به سوی چادر او سجده آورده پناه آسمان وقتی که باشد چادر زهراء نباشد واژگان خاکی ما در خور زهراء سیاه چادرش باشد شب شعر غزل خیزی به غیر از چادرش هرگز نباشد دست آویزی بگو نورٌ علی نور است، چون چادر کند بر سر شکوه ریشه های چادر او پهن در محشر تمام عالم هستی، شبیه مرد نابینا همیشه دور... از درک وجودِ...نوریِ زهرا عوالم مثل تسبیحی که باشد در کف بانو ظهور علم یعنی صفحه صفحه مصحف بانو ملَک از مریمِ چشمان او انجیل می خواند نبی با مُصحف پیشانی اش ترتیل می خواند نگو که سرور مریم بگو که "بَل هِیَ اعظم" همان که خلقتش بوده ست قبلِ خلقت آدم برای خاکبوسیِ درش روح الامین آمد به حالِ "اُدخلوها بِسلامٍ آمنین" آمد ملائک صف به صف خدمتگزار خانه ی بانو که عزراییل هم اذن شرفیابی گرفت از او مقامات نبوت با کراماتش شود کامل به نانِ دست پخت او، تمام انبیا سائل حکایت میکنم آن جودِ مافوق تصور را بگویم از عنایاتش، بخوانم روضه ی حُر را به این درگاه هر کس منتسب شد، مرتبت دارد که فرمودند صد جا مِهر زهرا منفعت دارد قیامت خواب دیده شب به شب فصل حضورش را که تشریفش گلستان میکند راه عبورش را شفیعی که سوار ناقه ای از نور می آید رُخَش زیرِ پرِ حوریه ها مستور می آید شفق ناخوانده مهمان رخ آن ماه طلعت شد چنان که ماه، روی خاک افتاد وُ قیامت شد جلال گوشواره بر زمین افتاد و خاکی شد شکست وُ ابتدای ماجرای دردناکی شد لگد می خورد بر احساسِ مانند گل یاسش امان از دست آن همسایه های قدر نشناسش خبر از ماجرای کوچه، تنها، قاصدک دارد حسن با کوچه و دیوار، رازی مشترک دارد.....
افتاده بر پایش قلم هایی که قادر نیست یعنی که از زهرا نوشتن کار شاعر نیست باید یکی همواره از ما بهتران گوید روح القدس باید خودش از عمقِ جان گوید باید بگوید نور در اُوزان نمی گنجد در شعر شاعر روحِ الرحمن نمی گنجد خیر کثیر حضرت داور تولد یافت مجموعۀ پیغمبر و حیدر تولد یافت ناموس حق گهواره جنبانش ملک باشد تنها فدک نه سهم الارثش نُه فلک باشد هفت آسمان را هم بگردی مثلِ زهرا نیست معراج رفته تازه می فهمد که زهرا کیست یک تَن ولی در چارده تَن جلوه دارد او یک پرتو از انوار پاکش ضامن آهو... هر جلوه اش دل می برد از حضرتِ طاها اُم ابیها ، فاطمه ،انسیهُ الحوراء پیوسته در قرآن خدا با ما سخن گفته در هل اتی از رحمت زهرا سخن گفته بنویس جای فاطمه سر منشأ خیرات با من بخوان اهلاً و سهلاً مادر سادات محتاج زهراییم در معبر گشایی ها هستند زیر منتِ او کربلایی ها مدیون زهرا بود هر نسلی حسینی بود اندیشۀ زهرا در افکارِ خمینی بود جاریست فیض حضرت او چارده قرن است آزاده ایم از برکت او چارده قرن است ما را به راه راست دعوت می کند زهرا با فعل و تغریرش هدایت می کند زهرا تا چند وعده، شامِ آقا زاده هایش را از لطف، تقدیم رعیت می کند زهرا آن درس مسجد آمدن دشمن شناسی بود در صحنه تدریس بصیرت می کند زهراء تحریم هم باشد توافق در مرامش نیست تفسیر صبر و استقامت می کند زهراء از نقشِ سربند شهیدان می توان فهمید دارد که بر دل ها حکومت می کند زهراء ما تا قیام مهدی اَش از پا نمی افتیم چون قائمیون را حمایت می کند زهراء در انتقامی سخت ،سیلی کار مادر بود میدان که می آید قیامت می کند زهراء تصویر ما از فاطمه تعریف قرآنیست شاگرد درس مکتبش قاسم سلیمانیست رزمنده ها را نهضت زهرا به خط کرده زهرا ،سلیمانیِ ما را تربیت کرده ارزش ندارد جان اگر نذر ولایت نیست پایان راه فاطمیون جز شهادت نیست از لطف خورشید است نور ماه اگر داریم از خونِ سردار است یوم الله اگر داریم بیست و دو بهمن شعارم ذکر یا زهراست با فاطمه این مملکت همواره پا برجاست جز رحمت زهرا نمی آید به کار ما با او گره خورده چِهل سال اقتدار ما سرکوبی دشمن از آه حضرت زهراست ما هر چه داریم از سپاه حضرت زهراست بر خط خود ، بر کِید دشمن خوب آگاهیم ما قدر دان پاسدار عصمت اللهیم فرزند زهرا هر که بد خواه رجیمش شد مغلوب بسم اللهِ رحمن الرحیمش شد موسی، عصا بر کف بیا، هنگام طوفان است فرمان بده حیفایشان با خاک یکسان است با سر می افتد قوم فرعونِ زمان در نیل شیعه کمر بسته به نابودی اسرائیل از جبهه ی حق میرسد آوایِ پیروزی قطعاً تماشایی شود فردای پیروزی در قدس اگر فردا نماز جمعه ای بر پاست سید علی مان خطبه خوانِ مسجد الاقصاست نخلی که چون کوه است پا برجا نمی خشکد روحیۀ فرمانبری در ما نمی خشکد حتی اگر در خاک و خون افتاده ها داریم در معرکه سردار حاجی زاده ها داریم حق بر نمی تابد دگر گردن فرازی را یک جمله گویم پادشاهان حجازی را آل سعود، آل یهود، ای قوم شیطانی اِسْمَعْ و اِفْهَمْ کلنا قاسم سلیمانی شادی روح مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی صلوات
. دلم گرفته درین وسعت ملال ، بلال اذان بگوی خدا را ، اذان بلال ! بلال سکوت تلخ تو ، با درد همنشینم کرد اذان بگوی و ببر از دلم ملال ، بلال من و تو شعله وریم از شرار فتنه ، بیا برای این همه غربت چو من بنال ، بلال هنوز یاد تو ، در خاطر زمان جاری است از این گذشته روشن به خود ببال ، بلال دوباره بانگ اذان در مدینه می پیچد ؟ ! سکوت نیست جواب چنین سؤال ، بلال اذان اگر تو نگویی ، نماز می میرد بخوان سرود رهایی ، بخوان بلال ! بلال اذان بگو به بلندای قامت توحید که دشمنت ندهد بعد از این مجال ، بلال کبوتر حرم عشق ! بال و پر واکن به شوق آمدنِ لحظه وصال ، بلال بخوان که عمر گل باغ عشق ، کوتاه است چو آفتاب که دارد سر زوال ، بلال برای مرغ مهاجر ، زکوچ باید گفت بخوان سرود غم انگیز ارتحال ، بلال سرود سبز تو ، با خشم سرخ من مانَد به یادگار برای علی و آل ، بلال ................. . آزار داده‌اند ز بس در جوانی‌ام بیزار از جوانی و از زندگانی‌ام جانانه‌ام که رفت، چرا جان نمی‌رود؟ ای مرگ! همتی که به جانان رسانی‌ام هر شب به یاد ماه رخت تا سحرگهان هر اختری‌ست شاهد اخترفشانی‌ام بر تیرهای کینه، سپر گشت سینه‌ام آرَم گواه پیش تو پشت کمانی‌ام یاری ز مرگ می‌طلبم، غربتم ببین امت پس از تو کرد عجب قدردانی‌ام! موی سپید و فصل جوانی خبر دهد کز هجر خود به روز سیه می‌نشانی‌ام دیوار می‌کند کمکم راه می‌روم دیگر مپرس از من و از ناتوانی‌ام سوزنده‌تر ز آتش غم غربت علی‌است ای‌مرگ! مانده‌ام که ز غم‌ها رهانی‌ام .........____________________________ کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
در روايات ناب معصومين در احادیث نغز اهل ولا شرح نورانی مفاخره ای‌ست آیه آیه تمام نور هدی روزی از روزها که در صحرا فاطمه با علی سخن می گفت از کرامات خالق یکتا از عنایات ذوالمنن می گفت ناگهان حین خوردن خرما چید مولا رطب ز باغ جنان نور حق جاری از لبانش شد با گل خنده گفت: فاطمه جان هیچ دانی پیامبر من را دوست دارد چو جان شیرینش بی گمان او نمی دهد ترجیح هیچکس را به یار دیرینش گفت زهرا: نمی شود هرگز که تو باشی عزیز تر از من میوۀ قلب او منم زهرا کی به جز فاطمه‌ست پارۀ تن هر دو رفتند با لبی خندان نزد خورشید عشق، پیغمبر گفت زهرا: پدر بگو امروز من گرامی ترم و یا حیدر؟ گفت پیغمبر امین با او: تو و حیدر که روح و جان من اید همۀ هستی ام شما هستید به خدا نور دیدگان من اید دوست دارم تو را حبیبۀ حق بیشتر از همه در این دنیا نزدم اما علی عزیز تر است از تمام جهان و ما فیها گفت مولا به فاطمه: بنگر که گذشته شکوه من از حد مادرم هست مظهر تقوا مادرم فاطمه ست، ‌بنت اسد گفت زهرا به همسرش حیدر: مادر من خدیجۀ کبراست آنکه در جانفشانی و ایثار بی بدل، بی نظیر، بی همتاست گفت مولا علی: انا بن صفا حیدرم! افتخار پرچم دین خانۀ کعبه زادگاه من است خادمم کیست؟ جبرئیل امین گفت زهرا: منم ملیکۀ عرش سورۀ رحمت خدای کریم دختر خَاتَمُ النَّبِیینَم آنکه دارد همیشه خلق عظیم گفت مولا: که بوده پرچم دین دم به دم روی شانه های علی «وَ أنَا الضَّارِبُ عَلَى التَّنزِیل» چه کسی می رسد به پای علی؟ علی ام نخل طور سینینم منم آئینۀ کتاب حکیم آیه آیه تجلی قرآن با خبر از چه؟ رویداد عظیم شاه مردان روزگارم که در رکوعم دهم زکات، نگین و «أنَا سَیدُ بَنِی هَاشِمٍ» تار موی من است حبل متین شیرمرد جدال باطل و حق قهرمان شجاع مکه منم تیغ من تیغ عدل و انصاف است سرور اوصیا، ابالحسنم گفت زهرا: که در شب معراج پدرم رفت سوی عرش خدا نسبت قرب او و حضرت حق «قاب قوسین» بود «او ادنی» منم آن بانویی که بسته شده عقد من در حضور رب جلیل خادمانم ملائک جنت همکلامم فرشتۀ راحیل سدره المنتهی ست گرم طواف گرد من، نور بی حدی دارم گل یاس بهشت احمدی ام عطر و بوی محمدی دارم قلم عفو می کشد خود حق بر گناه همه ، به خاطر من سورۀ‌ قدر و هل اتی هستم آیه هایم بود حسین و حسن منم آن کوثری که در طلبم سهم عالم شده ست تشنه لبی دختر آفتاب مکه منم ماهتاب پیمبر عربی گفت مولا: منم همان حیدر که به اصحاب کهف گفته سخن بهترین بندۀ خدا علی ام از نبی ام من و نبی ست ز من روز محشر ولایتم میزان مرتضایم قسیم جنت و نار بر مدار دو چشم من گردد آسمان و زمین و لیل و نهار خوانده حق در کتاب قرآنش جان من را چو جان پیغمبر اولین یاور رسولم من پدر خاندان پیغمبر من که دریای علم و معرفتم شیعیان جرعه نوش جام من اند منم آن گنج بی نیازی که همه در حیرت از مقام من اند نامم از نام حق گرفته شده ربّ من «عالی» است و من «علی» ام سرّ آیات حاء و میم کتاب آیه آیه حقیقت جلی ام گفت زهرا: منم که روز ازل سورۀ رحمت آفریده شدم بانوی بهترین زنان جهان من همانم که برگزیده شدم هل أتی، کوثر و مباهله ام طاء‌ و سین کتاب ربّ ودود آیه در آیه حسن و روشنی ام آفتاب بهشت صبح وجود ربّ من «فاطر السماوات» است نامم از نام اوست «فاطمه» ام من پناه تمام اهل جهان در صف حشر و روز واهمه ام مستحق دعای من شده است هر دلی که اسیر مهر من است رأفت و جود، لطف و فضل و کرم کوکب و اخترِ سپهر من است مرتضی گفت: بر روی آدم باب توبه به لطف من وا شد فاطمه گفت: از تفضل من زیر برگ نجاتش امضا شد گفت مولا: منم سفینۀ نوح کشتی ام کشتی نجات بشر گفت زهرا: منم صراط نجات رهروان من اند اهل نظر گفت مولا: که سورۀ طورم گفت زهرا: کتاب مسطورم مرتضی گفت: مصحف نورم فاطمه گفت: بیت معمورم گفت حیدر: که سقف مرفوعم آسمان روی شانه های من است گفت کوثر: که بحر مسجورم بخشش ایزد از دعای من است ولی الله گفت: دانش من همه علم پیمبران خداست فاطمه گفت: دختر نبی ام آنکه مهرش شفیع روز جزاست اسد الله گفت: بعد نبی بهترین بندۀ خدا هستم فاطمه گفت: مادر حسنین سورۀ عصمت و وفا هستم ناگهان رو به سوی فاطمه کرد سید الأنبیا، رسول امین گفت باشد سکوت شایسته دختر من بسنده کن به همین که علی در جهان ولی الله روز حشر است صاحب برهان شافع بی بدیل روز جزا قهر او آتش است و مهرش امان فاطمه گفت رو به سوی پدر: که منم یاس باغ مصطفوی من و حیدر حریف هم هستیم کاش حامی مرتضی نشوی گفت حیدر: منم چو جان نبی گفت کوثر: منم چو روح رسول گفت مولا: منم صحیفۀ حق گفت زهرا: منم حبیبه، بتول مرتضی گفت: رستگاری خلق بسته بر رشتۀ ولای من است فاطمه گفت: روشنی بهشت جلوۀ نور ربنای من است 👇ادامه...
. (غسل و تدفين) آهسته می شوید یگانه همسرش را با آب زمزم آیه های کوثرش را آهسته میشوید غریب شهر یثرب پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را تنها کنار نیمه های پیکر خود می شوید امشب نیمه های دیگرش را آهسته می شوید مبادا خون بیاید آن یادگاری های دیوار و درش را پی می برد آن دستهای مهربانش بی گوشواره بودن نیلوفرش را می گوید اما باز مخفی می نماید با آستینی بغضهای حنجرش را در خانه‌ی او پهلوی زهرا ورم کرد حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را با گریه های دخترانه زینب آمد بوسد کبودی های روی مادرش را برشانه های آفتابی اش گرفته مهتاب هجده ساله‌ی پیغمبرش را دور از نگاه آسمانها دفن میکرد در سرزمینهای سؤالی همسرش را ......................................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. شاعر آه ای قرار من شده ام بیقرار تو من نیمه جان ز غصه چشمان تار تو لختی نگر تو حال مرا ای مریض عشق بیمارتر شده، ز تو این غصه دار تو کم سو اگر چه دیده تو گشته فاطمه چشمان من شده ز غمت اشکبار تو بیزارم از کسی که تورا خونجگر نمود خونین جگر نمود و مرا کرد زار تو بامن سخن بگو،مکن اینگونه با علی حرفی نمیزنی که شدم ناله دار تو آیا شود که پرده نگیری به چهره ات اذنی بده که دیده ببیند عذار تو ای یاس پرپرم،که صفای دلم ز توست در حیرتم چه زود خزان شد بهار تو .......................... . آه ای پرستویم مکنی کوچ از این قفس من بیکس و غریب،تو به فریاد من برس آوای کاروان فراقت رسد به گوش از کاروان هجر،نماندست،غیر یک جرس ای همنفس که مانده فقط یک نفس زتو از آخرین نفست، من فتادم از نفس این لحظه های آخر عمرت چه میشود حرفی بزن تو با من بیکس،همین وبس با آنکه با وجود تو غربت مرا گرفت با رفتنت غریبتر شوم ازهرزمان و کس تو عزم ترک ما کنی و من در این میان از بهر ماندنت شده ام همچو ملتمس آلاله های پرپر رویت نشان دهد بعد تو طعنه میزندم هر چه خار و خس حالا که میروی تو ز پیشم، عزیز من راضی مشو پس از تو بماند علی سپس ✍ ......................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کم گریه کن که گریه امانت بریده است گویا که وقت رفتن بابا رسیده است حق داری از غمش به سرو سینه می زنی چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است در روز آخرش چه شده این چنین نبی جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است برگو که مرتضی چه شنیده کنار او رنگش چنین زطرح مسائل پریده است اینجا همه برای شما گریه می کنند چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است این روزها به پشت در خانه ات مرو گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است جان حسین و جان حسن جان مرتضی کم گریه کن که گریه امانت بریده است
در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را خونین مکن جان پدر چشم تَرَت را فردا همینکه جمع کردی بسترم را آماده کن کم‌کم عزیزم بسترت را آماده کن از آن کفنها دومین را بیرون بیاور یادگار مادرت را بگذار روی سینه‌ام باشد حسینت بگذار بر قلبم حسن را دخترت را بگذار با طفلان تو قدری بسوزم حالا بگویم حرفهای آخرت را زاری مکن بر حال من با حال و روزت خاکی مکن دنبال بابا معجرت را تو بار شیشه داری و می‌ترسم از تو خیلی مواظب باش طفل دیگرت را وقتی که  می‌ریزند هیزم روی هیزم وقتی که می‌سوزاند آتش سنگرت را بابا حواست باشد آنجا مُحسنت را بابا مواظب باش پشتِ در سرت را ای کاش می‌شد روضه‌ی بازو نمی‌شد وقتی علی می‌شوید آهسته پَرَت را این جمله‌ی آخر عزیزم با حسین است: "با خود مَبَر در قتلگه انگشترت را"
در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را خونین مکن جان پدر چشم تَرَت را فردا همینکه جمع کردی بسترم را آماده کن کم‌کم عزیزم بسترت را آماده کن از آن کفنها دومین را بیرون بیاور یادگار مادرت را بگذار روی سینه‌ام باشد حسینت بگذار بر قلبم حسن را دخترت را بگذار با طفلان تو قدری بسوزم حالا بگویم حرفهای آخرت را زاری مکن بر حال من با حال و روزت خاکی مکن دنبال بابا معجرت را تو بار شیشه داری و می‌ترسم از تو خیلی مواظب باش طفل دیگرت را وقتی که  می‌ریزند هیزم روی هیزم وقتی که می‌سوزاند آتش سنگرت را بابا حواست باشد آنجا مُحسنت را بابا مواظب باش پشتِ در سرت را ای کاش می‌شد روضه‌ی بازو نمی‌شد وقتی علی می‌شوید آهسته پَرَت را این جمله‌ی آخر عزیزم با حسین است: "با خود مَبَر در قتلگه انگشترت را" .