.
#روز_مباهله
بسم الله الرحمن الرحیم
خلقت کجا دیگر چنین درّی ثمین دارد
چون پنج خورشیدی که بر روی زمین دارد
نه باورش سخت است آن روزی بیاید که
نفرین به لب ها رحمت اللعالمين دارد
"من حاجک" پس "نبّهل" تقدیر هر قومی ست
که ادعای برتری و درد دین دارد
پس در شکوه سادگی دیدند پيغمبر
آورد آن را که نه آن دارد نه این دارد
گفتند اینگونه که او آرام می آید
بی شک به حقانیت راهش یقین دارد
باطل شده "تثلیث نجراني" که همراهش
غیر از پسرها و پدر ، روح الامین دارد
آورد با خود خویش را آورد حیدر را
دیدند که در دست ، قرآن مبین دارد
ابنائنا ابنائکم تکلیف معلوم است
تا که محمد از پسرها بهترین دارد
از خاک پای فاطمه دیدند مریم را
که روی تاج سروری خود نگين دارد
دیدند عیسی را که در اوج مسیحایی
مهر غلامي علی را بر جبین دارد
همواره برحق است آن جمعی که حیدر را
در خود بعنوان امیرالمؤمنین دارد
#علی_کاوند✍
#مباهله
.
.
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم
به انتهای مسیرش رسید دلنگران
گذشت از دل قومی پلید دل نگران
قدم گذاشت به دارالخلافه با هیبت
قدم گذاشت یل موسپید دلنگران
میان کوفه قدم میزد اینچنین مسلم
غریب ، تشنهجگر ، ناامید ، دل نگران
به پای بندی مردان کوفه دلبسته است
مراد عازم شهر و مرید دلنگران
بگو به غیرت تاریخ کوفه بر بخورد
سفیر نامهبرش شد شهید دل نگران
نوشتهاند که در لحظهی شهادت بود
حسین بابت خیمه شدید دلنگران
#علی_کاوند ✍
#غزل
.
.
#طوفان_الاقصی
انتفاضه سه نقطه پیروزی
در مصاف دوبارهی شکها
درکی از صبر و استقامت نیست
در مرام یزید مسلک ها
ظلم در هر لباس محکوم است
"فتح خون" اعتبار مظلوم است
همچنان بعد سالها انگار!!!
پُرِ بدبینیاند عینکها
نوعروسان شهر خوابیدند
حجله آبستن شهادت شد
جای اکران بازی مرگ است
خیمههای شب عروسک ها
انتفاضه سه نقطه عاشورا
ارض قدس ارض کربلا شدهاست
از صدای بلند می ترسند
هم زنان هم تمام کودک ها
خنده را از لب برادر برد
گریه را روی چشم خواهر برد
سنگ دلتر نمیشناسم از
ماشهی بیحیای موشک ها
هیچ کس بر مزار خوشبین نیست
وصله بر "پارهی تن دین" نیست
یک به یک روی خاک می افتند
خانهها در "نوار" شهرک ها
رونق از روغن چراغ گرفت
شعله را از دل اجاق گرفت
در سیاهیِ لشگر ظلم است
نقش این روزهای فندکها
گرچه گرگ و شغال همدستند
شیخهای قبیله هم مستند
"بدر" اما نشانمان دادهست
میشود بُرد سهم اندک ها
گرچه کبکش خروس میخواند
"موش" در گوش فیل خوابیدهست
سیل خون تازه راه افتادهست
موج دریا کجا و اردکها
غزّه خیبرتر است از خیبر
غزّه را غزّوه میکند حیدر
عاقبت ذوالفقار میگیرد
خنده را از دهان دلقکها
#علی_کاوند
#غزه
.
.
#حضرت_زهرا
گاه حتی در مصیبت آه کم می آورد
پیش بغض مرد گاهی چاه کم می آورد
زخم کاری باعث تحلیل نیرو می شود
شیر بین چند تا روباه کم می آورد
تکیه بر دیوار دادن چاره ی ناچاري است
سینه ی مجروح بین راه کم می آورد
در سپر بودن برای ضربه های بی هوا
مطمئنا قامت کوتاه کم می آورد
خانه بی مادر شبیه گور دسته جمعی است
مثل توحیدی که "الا الله" کم می آورد
چند روزی پشت ابر آستین پنهان شده
صورتی که پیش نورش ماه کم می آورد
داغ زهرا کوه را هم از کمر خم می کند
زانوی خیبر گشا هم گاه کم می آورد
فاطمه پشت و پناه اشک های حیدر است
بعد سرلشگر ، سپاه شاه کم می آورد
هیچ کاری بر نمی آید بغیر از صبر از
آنکه در احقاق حق همراه ، کم می آورد
#علی_کاوند ✍
#حضرت_زهرا_سلاماللهعلیها
#فاطمیه
#گروه_ادبی_یاقوت_سرخ
.
.
بکم فتح الله و بکم یختم
#ترکیب_بند تقدیم به محضر #حضرت_علی_اکبر صلوات الله علیه
چشم در چشم ابوفاضل شد
کار تشخیص کمی مشکل شد
پرده ی چهره ی خود را برداشت
ماه در روز دهم کامل شد
دست انداخت به آغوش پدر
سوره ی عشق خدا نازل شد
تا که چشم بد از او دور شود
جای اسپند به آتش دل شد
جامه ی رزم به تن کرد ، چقدر
بین این جامه علی خوشگل شد
هم تداعی پیمبر می کرد
هم زمان جلوه ی حیدر می کرد
خیمه قرآن غنی تر دارد
سوره هایی مدنی تر دارد
خُلق و خویَش چو پیمبر اما
کرمی بس حسنی تر دارد
گونه هایش چو عقیق یمن است
لب سرخی یمنی تر دارد
لب او غنچه ی باغ ختن است
که ز مُشکش دهنی تر دارد
مثل ماه است ولی در رویش
قرص ماهی علنی تر دارد
طعم انگور و رطب با هم بود
عشق و مستی و طرب با هم بود
هر که مثل علی اکبر دارد
باز در خانه پیمبر دارد
ابرویش نه! که هلال قمر است
چشم هایی عسلی تر دارد
بس که زیباست کسی قادر نیست
چشم از چشم علی بر دارد
هر یلی هست در عالم ، اکبر
یک سر و گردن از او سر دارد
با خودش گفت پدر، شکر خدا
باز هم قافله حیدر دارد
این پسر نیست که دلبند من است
هدیه ی لطف خداوند من است
تکیه بر اصل و نسب می فرمود
بعد از آن مرد طلب می فرمود
رنگ از روی اجل هم می ریخت
لحظاتی که غضب می فرمود
در حضور پدرش بنشیند!!!
هرگز! از بس که ادب می فرمود
پدرش خار به پایش می رفت
آن شب از دلهره تب می فرمود
شب خود را به مناجات خدا
روز را روزه به شب می فرمود
چهره اش نور خداوندی داشت
بس که بر مُهر سرش را بگذاشت
روح در پیکر ایمان می ریخت
از شرابی که به فنجان می ریخت
تا که می گفت پدر ، از قِبَلش
صد و ده بار پدر جان می ریخت
علی آرام قدم بر می داشت
از لبش آیه ی قرآن می ریخت
نقشهی عاشقی یوسف را
اول جاده ی کنعان می ریخت
تب مجنونی و رسوایی را
باز در میثم و سلمان می ریخت
او علی بن حسین بن علی ست
جلوهی تام رسول است ولی ست
طرح تکبیر اذانش عشق است
لب و دندان و دهانش عشق است
عمه جان گفتن او فرق کند
عمه را طرز بیانش عشق است
قلبش از عشق پدر لبریز و
انعکاس ضربانش عشق است
پیش او نام رقیه ببری
دائماً روی زبانش عشق است
کفتری بر سر بامش می گفت
خوردن خردهی نانش عشق است
خانه اش شهره به بیت الکرم است
حسن دوم اهل حرم است
جنگ با حوصله ای برپا کرد
با پدر فاصله ای برپا کرد
گره انداخت به ابروی کجش
ناگهان ولوله ای برپا کرد
با عقابش به زمین سم می کوفت
در زمین زلزله ای برپا کرد
علیِّ اکبر لیلا آمد!!!
این خبر غائله ای برپا کرد
با خم سلسلهی گیسویش
در جهان سلسله ای برپا کرد
آنچه در حق علی نازل بود
«جاءَ حقُ زهق الباطل» بود
شدت زلزله ها دائم شد
معرکه پشت سپر قائم شد
دوش در دوش عمو عباسش
سلسله کوه بنی هاشم شد
لشگر از ترس به خود می لرزید
دشمن آنروز سپر لازم شد
ترس در عمق دلش اردو زد
سایه مرگ بر او حاکم شد
نعرهای زد که علی آمده است
جلوهای کرد و اباالقاسم شد
قصد تاراج اراذل دارد
چقدر شیر خدا دل دارد
رجز و عربده اش یکسره بود
غرش شیر در این حنجره بود
بین ابروی بنی هاشمی اش
ذوالفقاری پُرِ خشم و گره بود
وارد میمنه شد از سمتی
وقت برگشت ته میسره بود
آنچه در بین هوا می رقصید
سپر و نیزه و تیغ و زره بود
مشق شمشیر برایش انگار
مثل نقل دو سه تا خاطره بود
جنگ بازیچه ی این یل شده است
کو حریفی ،که معطل شده است
شیر در دامنه بازی می کرد
تازه با هیمنه بازی می کرد
با دل اهل حرم با صوتش
در دل ماذنه بازی می کرد
نوهی حیدر و زهرا انگار
داخل میمنه بازی می کرد
حیدری بود و اباالفضلی بود
جنگ را یک تنه بازی می کرد
مثل این بود پیمبر روی
دامن آمنه بازی می کرد
کربلا را به شکوه آورده است
دشمنش را به ستوه آورده است
مرگ را سنگ محک می انداخت
بعد بر بال ملک می انداخت
نوک شمشیر به ماه و لبه اش
بر زمین چند ترک می انداخت
تیغ از هر طرفی رد می شد
دست و سر را به الک می انداخت
قدرت ضربه سر دشمن را
آن طرفتر ز فلک می انداخت
آنقدر مثل پیمبر شده بود
کوفه را نیز به شک می انداخت
جام از دست خدا می نوشید
خون حیدر به رگش می جوشید
خون سر ، تا سر سربند آمد
تیغ سرتاسر سربند آمد
دوره کردند علی اکبر را
نفس تند پدر بند آمد
قلب بابا به تپیدن افتاد
خون در بین جگر بند آمد
ارباً اربا شد و دیدند حسین
با چه حالی سر هر بند آمد
دست را بر سر هر زخم گذاشت
خون هر زخم مگر بند آمد!!!
مانده با این سر زخمی چه کند
با علی اکبر زخمی چه کند
#علی_کاوند ✍
#ماه_شعبان
.
.
#رباعی
هم حال تضرع و دعا میخواهیم
هم بخشش و رحمت از خدا میخواهیم
در لحظهی افطار پس از خوردن آب
یک تذکرهی کربوبلا میخواهیم
#علی_کاوند ✍
#ماه_رمضان
#امام_زمان
.
.
#طوفان_الاقصی
در مصاف عشق بازی تیغ دست دلبر است
راه عشق از ابتدای راه ، پر دردسر است
ترس از مردن ندارد چونکه از گهوارهاش
ذکر لالایی خواب شیعه تیغ و حنجر است
نسل شیعه با شهادت خورده پيوندي عجیب
مکتب کربوبلا لبریز از این باور است
هرچه از ما می کشد ما زندهتر خواهیم شد
شیشه وقتی بشکند از قبل برّندهتر است
"میثم تمارها" پای علی جان داده اند
تازه حالا نوبت تمارهای دیگر است
با علی و آل او دست ارادت دادهایم
کمترین هدیه برای این ارادت ها ، سر است
زیر بار ننگ سازش سر نباید خم نمود
جنگ با طاغوت در هرجا جهاد اکبر است
سایه ی تیغ دودم را حس کن ای اهل یهود
شیعه برق ذوالفقار پهلوان خیبر است
نیجریه،سوریه،بحرین،یمن،غزه ببین
امتداد انقلاب شیعه مثل کوثر است
پای منبر دیده سربازان خود را یک به یک
پیر ما وقتی که می فرمود مسجد سنگر است
شیعه اسرائیل را نابود خواهد کرد تا
حضرت سید علی در جبههی حق رهبر است
#علی_کاوند ✍
#روز_قدس
#طوفان_الاحرار
.
#ولادت_حضرت_عباس_ع
یا قمرالعشیره
زمین و آسمان را گرم یا قدوس و یا هو کرد
همینکه صحبت از زیبایی آن چشم و ابرو کرد
خدا وقتی بنا بود از رخ خود پرده بردارد
علی را آفرید و مرتضی عباس را رو کرد
جنان خوشبو شد از آن لحظه ای که لحظه ای کوتاه
شمیم گیسوی مشک آفرینش را سحر بو کرد
به هرجا که قدم می زد شمیم یاس می پیچید
بیابان را به حکم کیمیایی غرق شب بو کرد
تمام دشت را آن شیر خفته در نگاه او
به شوق صید بودن پیش چشمش دشت آهو کرد
نمی دانم خدا هنگام نقاشی ابرویش
کمان را آفریده یا که میل دو پرستو کرد
نمی دانم هنر را آفرید اول سپس عباس را یا که
هر آنچه از هنر را بود صرف خلقت او کرد
به اخمی نیمی از لشگر به اخمی نیمه ی دیگر
شمار کشتگان را در نبرد خود ترازو کرد
به توفیق مقام عبد بودن می رسد هر کس
غبار صحن را با توتیای چشم جارو کرد
#علی_کاوند
#ولادت_حضرت_عباس_ع
یا قمرالعشیره
زمین و آسمان را گرم یا قدوس و یا هو کرد
همینکه صحبت از زیبایی آن چشم و ابرو کرد
خدا وقتی بنا بود از رخ خود پرده بردارد
علی را آفرید و مرتضی عباس را رو کرد
جنان خوشبو شد از آن لحظه ای که لحظه ای کوتاه
شمیم گیسوی مشک آفرینش را سحر بو کرد
به هرجا که قدم می زد شمیم یاس می پیچید
بیابان را به حکم کیمیایی غرق شب بو کرد
تمام دشت را آن شیر خفته در نگاه او
به شوق صید بودن پیش چشمش دشت آهو کرد
نمی دانم خدا هنگام نقاشی ابرویش
کمان را آفریده یا که میل دو پرستو کرد
نمی دانم هنر را آفرید اول سپس عباس را یا که
هر آنچه از هنر را بود صرف خلقت او کرد
به اخمی نیمی از لشگر به اخمی نیمه ی دیگر
شمار کشتگان را در نبرد خود ترازو کرد
به توفیق مقام عبد بودن می رسد هر کس
غبار صحن را با توتیای چشم جارو کرد
#علی_کاوند
.
#بحرطویل
#امام_حسن علیه السلام
داشت آرام قدم برمیداشت
شیخ الاسلام قدم برمیداشت
مست میکرد هرآنچه که سر راهش بود
ماه مست از روی چون ماهش بود
کوچهها مست و خیابانها مست ،مست تر هر خانه
مثل این بود که در میخانه
باده و جام قدم برمیداشت
همه مشغول تماشای نگاهش بودند
مات از جلوهی زیبای نگاهش بودند
چه نگاهی بهبه
که ز اعجاز مسیحایی اش از بادیهی خشک
چمن می روید
غنچه باغ ختن می روید
سوسن و لاله و زنبق همه در دشت و دمن میروید
و خلاصه چه تماشایی بود
من همیشه سر هر کوچه که او رد میشد
می نشستم هربار هر زمان حال دلم از بد دوران و زمان بد میشد
آنقدر زیبا بود که مسیری که به بیتش میخورد
دائم از شدت دلباختهها سد میشد
خودم من نیز گرفتار جمالش بودم
تشنهی جام وصالش بودم
محو اخلاق و کمالش بودم
چه مسیحایی بود
تا که دستش به سرم گرم نوازش میشد
دلم از شوق گرفتار همان چهرهی بازش میشد
و زبانم و نگاهم پره خواهش میشد
که اگر میشود آقا به من خسته و درمانده و سائل کرمی یا که اگر درهمی از کیسهی شاهانه نه از فضل کریمانهی خود بذلکنی
مثل هربار محبت میکرد بس که از لطف عنایت میکرد که مرا غرق خجالت میکرد
تازه یکبار که از شرم نگاهم فهمید
زود نعلین خودش را بخشید
و چه آقایی بود
تا که یک روز سواری وسط شهر که از شام عرب بود چنان چهرهاش آشفته و پر بغض و غضب بود که من دانستم به سرشنیت شومی دارد
گره انداخت به ابرو و دوتا مشت و به بازو و چنان با عجله با همه نیروی به سمت حسن آمد
و دهان را وا کرد تو بگو کوره ای از آتش کینه که رساندهست خودش را به مدینه
و چقد طعنه و نفرین و چقد حرف بد و زشت به روی لبش آورد وَ دشنام بدی داد که تو باعث شرمندگی و ذلت اسلامی وبدنامی و تو مایه ننگی و خلاصه که همه جمع شدند از همهی شهر که این کیست که با این غضب و قهر به آقای کریم اینهمه الفاظ رکیک و بد و بیراه بگوید یکی دست به تیر و دگری دست به شمشیر
که فرمود در این بین حسن شاه کریمان جهان اسوهی اخلاق و ادب : ساکت و آرام بمانید و بدانید که این مرد غریب است وکمی خسته و تشنه است کمی آب دهید آتش بین جگرش را ، بتکانید غبار سفرش را
یقینا که گرسنهست و فرمود که این جان من است و قدمش روی دو چشمان من است و بخدا شامل احسان من است و پساز این لحظه بدانید که مهمان من است
و چقد این منشش سیرهی زهرایی بود
خاطرم هست که این مرد کریم اینکه با بی ادب شام چنین تا کرده یک زمان بین جمل معرکه برپا کرده تیغ ابروی کجش دروسط میمنه غوغا کرده همه مبهوت رجزخوانی و جنگیدن و رقصیدن شمشیر حسن در دل میدان بودند
همهی لشگریان از غضب و هیبت این شیر پریشان بودند پریشان که نه حیران بودند که علی در وسط جنگ رجزخوان شده یاکه اسدالله جوانتر شده یا اینکه حسن جلوهی حیدر شده یا اینکه علی عازم خیبر شده است
خاطرم هست که این شیردل بخشنده این یل رزمنده
از دل میمنه تا میسره را مثل یک شیر شکاری طی کرد چارتا پای شتر را پی کرد و چنان نعره کشید که سوارش پس از آنروز که از ترس به خود می لرزید تا به امروز فقط خواب پریشان حسن را همه شب می بیند
که حسن قوت بازوی علی بن ابیطالب و بر کل یلان غالب و در وصف نیاید که نوشتند
علی در وجناتش علی در سکناتش علی در حرکاتش علی در کلماتش علی در ضرباتش علی در حسناتشعلی در نفحاتش علی در برکاتش علی در جملاتش علی در همه جا در همه ی قول بیانش به اذانش بهنمازش به سجودش به رکوعش به وجودش به صیامش به قیامش به قعودش شده تکرار نه اصلا متجلیشده عالی شده اعلی شده مصداق اشداء علی الکفار است که حسن سیدالابرار و حسن حیدر کرار به تکراررسیده است به این کسوت و این صولت و این نسبت او تا ابدالدهر نثار همه سادات که بر آل محمد به محمدصلوات
#ماه_رمضان
#امام_حسن_علیهالسلام
#علی_کاوند ✍
.
.
#امام_حسین_علیه_السلام
دریای استقامت و کوه ارادهایم
پا به رکاب هیئت اربابزادهایم
در روضههای هرشب او چشممان تر است
یعنی همیشه مست می این دو بادهایم
دورهمی برای غمش گریه میکنیم
با این حساب ما همه یک خانوادهایم
شکرخدا به درد حسینیه میخوریم
شکر خدا که لایق این استفادهایم
در روضههای کربوبلا داد میزنیم
مانند مادر پسر از دستدادهایم
هرجا گره به کار من و مادرم رسید
آن را به دستهای اباالفضل دادهایم
مثل حبیب و میثم و حر و زهیر ما
پای علی و آل علی سر نهادهایم
یعنی که پای پرچم ارباب بی کفن
تا قطرههای آخر خون ایستادهایم
گریه برای داغ اسیری نکردهایم
ما را ببخش گربهی سیری نکردهایم
#علی_کاوند ✍
#محرم
#امام_حسین
.
.
#شهادت_امام_سجاد
بپرس از خون روی سلسله حدّ غم او را
زده در محضرش صبر از حیا وقتی دوزانو را
الهی لاتودبنی که میخواند به گوش باد
شمیمش مینوازد گونههای خیس شببو را
اگرچه نیست چاه غربت، اما بین نخلستان
به گوش ماه میخواند مناجات دوپهلو را
شبیه پلکهایش خون دل خوردند هرخط از
دعاهایی که جا ماندند بعد از جنگ عاشورا
پیمبر زاده بود و خارجی خواندند آن شاهی
که دارد در اصالت مادری چون شهربانو را
لهوف از نالهی «الشّام» او هم ناله سر میداد
روایت کرد وقتی هتکحرمتها به بانو را
کجای گریههای گاه و بیگاهش بگنجاند؟
غم گهواره را، خلخال را بغض النگو را
چگونه تاب آورده است «شمرُ جالسٌ» را یا
چگونه «ارباً اربا» یا شکاف بین ابرو را
چهلسال است بزم روضهاش گرم است با این خط
که حتما تیز کن قصاب وقت ذبح چاقو را
#علی_کاوند ✍
#امام_سجاد_علیهالسلام
#محرم
#امام_زمان
.