eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6.1هزار دنبال‌کننده
271 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. علیه‌السلام ختم رسل ز فرط عنایات کامله بر پاپ‌های نجران بنْوشت مرسله کای قوم دور مانده ز شرع و صراط دین! تا کی ز حق ببایدتان بُعد و فاصله؟ آمد دمی که جهل ز سرها کنید دور شد وقت آن که کید ز دلْتان شود یله مأمورم از خدای احد تا که با شما یک کار از سه کار نمایم معامله یا دین حق قبول و یا جزیه‌ام دهید یا آن که با شما بنمایم مقابله چون‌شد وصول‌نامه بر آن‌قوم ناصواب از آن رسیله سخت افتاد ولوله آراستند مجلس شوری كه اندر او بتْوان مگر كنند همی حلّ مسأله کردند یک دو روزی با هم مکابره افتاد در میانه‌ی آن‌ها مجادله در آن گروه ده دله یک نفس پاک بود کاو بود با رسول و خداوند یک‌دله گفت: ای گروه! چند نمایید قیل و قال؟ تا چند و کی ببایدتان این مماطله؟ در امر هو کنید چرا این مسامحه؟ در دین حق کنید چرا این مساهله؟ باللَّـه! که این محمّد باشد همان کز او معدوم می‌شود همه ادیان باطله هان! بنگرید جمله بر اخبار انبیا هان! بنگرید جمله بر آیات منزله این‌ست آنکه موسی گفته‌است درحقش باشد شبان و هر چه بُوَد در جهان، گله این است آن یگانه پیمبر که بر مسیح مریم شد از دمش به یکی نفخه حامله گفتند پس ببایدمان سوی او کنیم زآنسان که خضر سوی بقا طیّ مرحله هشتاد تن که سیّد و عاقب بر آن گروه بودند شیخ و راهبر و میر قافله زآن‌پس سوی‌مدینه‌چوحاجی سوی‌حرم کردند طیّ مرحله با زاد و راحله کوته کنیم قصّه ز بعد سه روز چون کردند با رسول گرامی مقابله بس نکته‌ها شنیده و گفتند و عاقبت کردند ابلهانه قبول مباهله آن گه رسول و دختر و داماد و دو پسر گشتند حلقه‌وار به یک جایْ سلسله قرآن تمام از الف، آن گاه تا به یا گردید جمع یک‌جا چون بای بسمله باری؛ نکرده نفرین، دیدند آن گروه افتاده در زمین و فلک، شور و غلغله آماده از سحاب در آفاق، رعد و برق افتاده در جبال ز تب، لرزه زلزله نزدیک شد نجوم درافتد از آسمان نزدیک شد که چرخ بماند ز هروله از ترس گشت رُخْشان مانند زعفران وز بیم گشت دلْشان پرخون چو آبله سوی سحاب رحمت یزدان روان شدند افراخت بیم در دلشان چون که مشعله در نزد بوتراب نهادند رخ به خاک زآنسان که او به نزد خدا گاه نافله شاهنشهی که‌خصم خود اندر گه‌جدال پا در کمند بنْهد و گردن به سلسله آن کس که کم ز مزرعۀ قدرتش بُوَد از دانه، خرمن مه و از خوشه، سنبله هشتند بار جزیه ز ذلّت به دوش‌خویش مشرک هماره بار مذلّت کشد؛ بله از بعد این‌چکامه، «غمگین»! کجا رواست کز طبع خویشتن بنمایی دگر گله؟ در مدح آل احمد و احباب او مدام می‌کوش بهر کسب شرف نز پی صله «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ......... . محمد آمد و نورٌ علی نور است همراهش علی یک سمت و آن سو حضرتِ زهرای دلخواهش حسن محکم گرفته مهربان؛ دستِ حسینش را قدم برداشت و رویید گل ها بر سرِ راهش خدا دلدادۂ این بود و سفارش کرد که بی وقفه بگردد دورشان، خورشید با ماهش مسیحیانِ نجران آمدند اما عقب رفتند پیمبر بود و خانوادۂ از غیب آگاهش هراس افتاده بر جانِ کلیسا، میزند ناقوس ترک خورده صلیبِ سنگی از اندوهِ جانکاهش علی بر هم گره اندازد ابرو را، همین کافیست که عیسی میرسد بیتاب و سرگردان به درگاهش خدا داده به زهرا آنچنان اعجاز که والله به ویرانی مبدّل میکند یک آهِ کوتاهش پسرهای علی هم که اگر نفرین کنند ای وای... زمین می مانَد و کوهی که نه! آری بخوان کاهش مبادا لحظه ای بیرون بیاید از غلاف خود امان از ذوالفقارِ مرتضی و خشم گهگاهش! ✍ ................................ محمّد، با خودش آورد، محبوبش، حبیبش را حسن، آن باغ حُسنش را، حسین و عطر سیبش را زنی از راه می‌آید، که دارد آرزو مریم، به رویش وا کند، یک لحظه چشمان نجیبش را رسید از راه، روح‌الله و سرّالله و سیف‌الله شنید از آسمان، عیسی‌ابن‌مریم هم، نهیبش را نگاهی می‌کند یعسوب و می‌ترسند ترسایان چه کس، این‌گونه بیرون کرده از میدان، رقیبش را؟ بپرس از خیبر، ای نجران! که لرزان با تو واگوید: چه خواهد شد اگر حیدر، کِشد تیغ مهیبش را «پدر» با ما، «پسر» با ما، دَمِ «روحُ‌القدس» با ماست بگو در پای حیدر، افکنَد ترسا، صلیبش را ........ کس را نبود و نیست ، توانِ مقابله تا مرتضاست یک طرفِ این معادله نصرانیان و صومعه لرزند یک به یک تا نام مرتضاست میان مباهله تصریحِ  نَصِّ"انفسنا" داد می زند مابین مصطفی و علی نیست فاصله در بدر و خیبر و اُحد و لیله المبیت دستِ علیست در همه جا ختم غائله دنیا پُر از کتاب شود هم نمی شود پیش خطی ز خطبه ی او ، غیرِ باطله از او سوال کردن ما ، محضِ گفتگوست ورنه جواب را بدهد قبلِ مسئله دست خداست دستِ علی ، ما گرفته ایم آری ز دست هایِ یدُاللهی اش صله
نه فقط خلیل، تبر به ،کف به مصاف بتكده : يا على... نه فقط کلیم عصا به دست میان شعبده : یا علی... به ركوع آيه «إنّما»، به وفای سوره «هل أتى» به حدیث قدسی ،لافتی که خدا صدا زده یا علی نه کسی شبیه تو تا ابد، که «يَكن لَكَ كُفواً أَحَد» نه کسی شبیه تو از ازل به جهان نیامده یا علی به شهادت «أرنى» قسم، به «فَمَن يَمُت يَرَني» قسم که ز هر طرف به تو میرسم به یکی مشاهده یا علی چه مباهله است و غدیر خم؟ «وَ نِسائنا وَ نِسائكم» که تمام فاطمه یک صدا همه یا علی شده یا علی تو همان که فاتح خیبری تو همان که ساقی کوثری که بدون این همه ،دلبری دو جهان چه فایده یا علی!؟ پسرعدالت ،مرتضی، همه اولیا، همه انبیا « لِتُرابِ مَقدَمِه الفِدا» تو بشارتش بده یا علی! ضربان میکده یا حسین و سکوت میکده یا حسن صلوات میکده یا محمد و ذکر میکده یا علی
در دل شب ز گرد راه رسید با نگاه صمیمی و صافش آسمان آسمان سخن می ریخت از نگاه شریف شفافش بر دل تیره گون شب بارید نیمه شب ماه بی بدیل حجاز چشم هایش نشانه ای از نور حرف هایش نشانه ی اعجاز با عبایی به رنگ یک رنگی با عزیزان خود رسید از راه آسمانِ نشسته در ظلمت پر شد از عطر ناب بسم الله این طرف یاوران حق بودند آن طرف نیز خیل بدخواهان این طرف نور لايزال خدا روبه روی سپاه گمراهان از لبان مبارکش می ریخت موج آیات مکی و مدنی کلماتی چو در می افشاندند دو عقیق شکفته یمنی گوش تا گوش آسمان پر شد از نوایی که راز هستی بود گوشه ای از حجاز را می خواند حرف او عین حق پرستی بود جز به بیراهه ها دچار نشد هر کسی نیت مجادله کرد جز به حق راه دیگری نشناخت هرکه با اهل حق مباهله کرد آسمان و زمین مجاب شدند از شمیم خدایی کلمات همه از جان و دل فرستادند بر محمد و آل او صلوات
ناگهان صومعه لرزید از آن دق الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب رجز مأذنه ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطه کابوس انداخت قصه فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته ست ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد عیساست لاجرم چاره ای انگار به جز جنگ نماند «قُل تَعالوا...» به رخ هیچ کسی رنگ نماند به رجز نیست، در این عرصه یقین شمشیر است برحذر باش که زنار گریبان گیر است کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون ریزتر است بانگ طوفاني القارعه طوفان آورد آنچه در چنته خود داشت به میدان آورد با خود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته ست نبی جانش را عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف آرایی آن پنج نفر خیره شدند پنج تن پنج تن از نور خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد گوش کن گوش کن این قصه تماشایی شد با طمأنینه خود راه می آمد آرام دست در دست یدالله می آمد آرام دست در دست یدالله چه در سر دارد؟ حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد ايها الناس، من از پاره تن میگویم دارم از خویشتن خویش سخن می گویم آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است آنکه با ذات خدا عزّ و جل ممسوس است من علی هستم و احمد، من و او خويشتنیم او علی هست و محمد، من و او خویشتنیم نه فقط جسم، علی روح محمد باشد یک تنه لشکر انبوه محمد باشد دیگر اصلاً چه نیازی ست به طوفان، به عذاب؟ زهره معرکه را اخم علی میکند آب
. بسم الله الرحمن الرحیم خلقت کجا دیگر چنین درّی ثمین دارد چون پنج خورشیدی که بر روی زمین دارد نه باورش سخت است آن روزی بیاید که نفرین به لب ها رحمت اللعالمين دارد "من حاجک" پس "نبّهل" تقدیر هر قومی ست که ادعای برتری و درد دین دارد پس در شکوه سادگی دیدند پيغمبر آورد آن را که نه آن دارد نه این دارد گفتند اینگونه که او آرام می آید بی شک به حقانیت راهش یقین دارد باطل شده "تثلیث نجراني" که همراهش غیر از پسرها و پدر ، روح الامین دارد آورد با خود خویش را آورد حیدر را دیدند که در دست ، قرآن مبین دارد ابنائنا ابنائکم تکلیف معلوم است تا که محمد از پسرها بهترین دارد از خاک پای فاطمه دیدند مریم را که روی تاج سروری خود نگين دارد دیدند عیسی را که در اوج مسیحایی مهر غلامي علی را بر جبین دارد همواره برحق است آن جمعی که حیدر را در خود بعنوان امیرالمؤمنین دارد .
. دستـی به دعـا و نافلـه برداریم دستی به سُرور و هلهله برداریم خشـنودی ِ قـلب فاطمـه گامی در... زیبــا شــدن ِ مبـاهــله بـرداریـم ....................................................................... کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. بر هیبت عترت پیمبر صلوات بر جان نبی حضرت حیدر صلوات بر فاطمه و دو نور چشمش، حسنین بر عید مباهله مکرر صلوات بر نور مبین حی سرمد صلوات بر جمع کسای آل احمد صلوات بر دشمن پنج تن دمادم لعنت بر پنج تن آل محمد صلوات ........................................................................ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. مسمط مربع بزرگداشت من و این خانواده معنی عین الیقین هستیم تبارک می خورد سوگند که ما بهترین هستیم خدا دانـَد ستـون آسمـانها و زمـین هستیم تمام شـرح قـرآن مبین و روح دین هستیم بگو با قوم نـَجرانی اگـر نفـرین کـنـد زهـرا قیامت می شود برپا و می ریزد به هم دنیا محـمد عاشق و معشوق را همراه خود دارد خودش خورشید نورانی نظر بر ماه خود دارد در این پَنـجی که می بینی دل و دلخواه خود دارد نـگاه خـاصّـی حـتـماً به ثـارالله خـود دارد فراوانـند کـفـّار و قَلیلی بی کران دیدند ندارم شک که حتـی از همین اطفال ترسیدند اگرچه ظاهراً کوچک ولی مردان میدانند فقط با طرفةُ العیـنی عـَوالم را بچرخانند دو شیر حیدری از نسل پاک شیر یزدانند فدای این دو فرزنـدم ... فداییان قرآنند کـریـم آل طاهـا و امیـر کـربلا دارم علی دارم چه باکی از اَراجیف شما دارم نیازی نیست شـیر لشـکرم شمـشیر بردارد امان از لحظه ای که فاطمه چشمان تر دارد نگاه کوثر من قدرت شـَقُّ القمـر دارد اگرچه پشت در مسمار در بطن پسر دارد بخوان ای جبرئیل آیات ناب آل عمران را به حـقِّ فاطـمه پایان بده ایام هـجران را ✍ .
. با قصـد مباهلـه بـه میدان آمد با هرچه که داشت، از دل و جان آمد دیدند مسیحیان نجران ، احمـد با حوریـه و لولوء و مرجان آمد .
. 🔸اتفاق تاریخی روز از سما بانگ هلهله آمد عاشقان عشق یک دله آمد باز آل کساء بهم پیوست روز روز مباهله آمد مرغ طبعم ببین کجا پر زد ماه و خورشید از سماءسر زد همه دیدند بین شهر نبی ز آسمان نور پنج تن سر زد در مدینه دوباره غوغا شد باز حرف از علی و زهرا شد روز روز مباهله شده بود شاهدان را دلیل پیدا شد گوئیا روح آمده به بدن فاطمه بوده باحسین وحسن یک طرف راهبان نصرانی یک طرف اهلبیت شاه زمن محور عالم است پیغمبر جانشینش ز امرحق حیدر فاطمه لنگر زمین و زمان حسنیند هر دو چون گوهر مصطفی همچوماه تابان شد روبرو باسپاه نجران شد در یمین و یسار او بودند فاطمه با علی نمایان شد تا خبر از خدایشان آمد عرش در زیر پایشان آمد استجابت حقیقت محض است تا که عطر دعایشان آمد هیبت پنج تن عیان تا شد کل هستی به پیششان تا شد همه نجران به حیرت افتادند این جماعت به پایشان پا شد تا عیان شد جمال لم یزلی تا که دیدند روی ماه علی همه تسلیم امر حق گشتند به رسول خدای گفته بلی شرح این قصه را همه دیدند یا که دیدند یا که بشنیدند منکران علی همه کافر دوستانش بخویش بالیدند همه با آل مصطفی خرسند قسمتش میشود گل لبخند با علی کارها شود آسان با علی بنده میشود پابند حرف آخر کلام اول ماست تا که عالم همیشه پابرجاست یک پیام از مباهله.... دارم همه عالم طفیل آل کساست ✍ .
. شکوفا می‌کند انفاس تو "شن‌زار قحطان" را که حاصل‌خیز کردی با نگاهی هر بیابان را همین که آمدی با پنج‌تن از اهل‌بیت خویش مسلمانی مسلّم شد مسیحی‌های نجران را نمی‌بینند نقش‌تازه‌ای جز نام تو بر آن چو بردارند مُهر کهنه‌ی هر لوح پنهان را به حقانیّتت شک داشتند و با خود آوردند به همراه "شُرَحْبیل"و"جَهیر"و"کَرزْ"، شیطان را می‌آوردند اگر موسی‌و‌عیسی را؛ علی را بود اگر انجیل‌و‌تورات‌وصحف؛ داری تو قرآن را به لبخند و لباس ساده بودی فاتح دل‌ها گرفتم این که آوردند صد ملک سلیمان را به حکم "قُل تَعالوا نَدعُ"،"ثُمَّ نَبتَهِل" دیدند که تو از بین خواهی برد با یک‌آیه ایشان را به اعجازی که پیدا شد فقط روح‌القدس باید ببندد دیده‌ی آیینه‌های مانده حیران را علی این‌بار بی‌شمشیر ختم ماجرا را خواند مشخص کرد تا دست خدا پیروز میدان را ✍ .
. با کوهی از دلایل روشن نشد مجاب ابری که خواست پرده بگیرد بر آفتاب بعد از هزار بحث و جدل جز مباهله دیگر نداشت هیچ کسی حق انتخاب اهل کسا مقابل جمع مسیحیان یک سمت در تبسم و سمتی در اضطراب فرجام این مباهله چون روز روشن است با ایل نور و قوم دعاهای مستجاب ترسیده بود اسقف اعظم که بعد از آن نازل شود به امر خدا ناگهان عذاب اصلا ورق عوض شد و پایان گرفت کار وقتی که پا گذاشت به میدان ابوتراب خیبر شکن،وصی نبی،راز« هل اتی» زیبا ترین تلالؤ ایمان ابوتراب روزی که کنده شد در خیبر به دست او گفتند عرشیان همگی ،جان ابوتراب اصلا برای وصف و شکوهت نبوده است آخر کدام آیه ی قران، ابوتراب؟ دنیا طفیل رحمت این خانواده است احمد،صدیقه، لولو و مرجان ،ابوتراب . .