.
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات_روضه
بپذیر این سر درمانده ی بی سامان را
رد مکن این دل وامانده ی بی درمان را
هر که هر طور که آمد تو پذیرفتی زود
ماندیدیم که آواره کنی مهمان را
من معطل نشدم زود رسیدم به خودت
ای فدای تو که برداشته ای دربان را
در دکان کرمت توبه شکستم بسیار
طلب از بنده نکردی ز کرم تاوان را
عدل مطلق سر این سفره نبودم به یقین
گر محک میزدی اول به دلم ایمان را
وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِي به خودت خسته شدم
سر به راه سحرت کن سر این نادان را
من به این اشک دلم زنده شود صبح و مسا
در بیابان دلم قطع مکن باران را
کار ما بسته به دو چشمه ی در صورت ماست
میبرد خشکی چشم از همه پیکر جان را
نکشم دست ز دامان کریمان حتی
گر ببرند از این سفره خالی نان را
ما به نان علی و فاطمه ایمان داریم
بس که دیدیم سر سفره یشان احسان را
شاهد آیات خداوند به قرآن کریم
نان زهرا و علی پخته کند انسان را
.
دستگیر دل بی تاب و قرارم گردان
ساقی از لب آب آمده ی عطشان را
گر چه دست و سر او را ز جفا بشکستند
نشکست از سر ایمان و وفا پیمان را
#محمد_علی_بقایی
بی برادر شدن کمر شکن است
علقمه مثل مقتل حسن است
جای خفتن بلند شو عباس
مادرت بی قرار در وطن است
جان من با تو رفته از خیمه
این که افتاده روی خاک ، من است
چاره از دست داده ام چه کنم ؟؟؟
پیکرت یک بدن نه چند تن است
بر دلم زخم طعنه افتاده
گاهی اوقات تیغ از سخن است
بی برادر شدن عواقب داشت
این همان انتهای سوختن است
#محمد_علی_بقایی ✍
پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۲
.
.
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات_روضه
در این ماه کرامت ماه غفران
دلم مرده مرا احیا کن ای جان
کنون که آمدم با دعوت تو
ز استقبال من رو بر مگردان
ز بس که کوله بارم گشته سنگین
به درگاهت سرم افتاده پایین
ببخشا تلخی زهر گنه را
به شیرینی عفو خویش آمین
نداری بدتر از من در حضورت
فدای چشم بینای صبورت
سیاهی زندگی ام را گرفته
منور کن وجودم را به نورت
حسابم کن ولی دورم مگردان
عتابم کن ولی دورم مگردان
تحمل میکنم هر طور باشد
عذابم کن ولی دورم مگردان
#محمد_علی_بقایی
قلب رئوف شاه خراسان شکسته شد
وقتی که درب حجره به روی تو بسته شد
آه ای جوان تشنه که آبت نمیدهند
تو داد میکشی و جوابت نمیدهند
زهر جفا چه با جگر پاک میکند
خون در دل تمامی افلاک میکند
زهر آنچنان که آتش بر پیکرت زده است
از دست و پا زدن نفست بند آمده است
این عمر کم ز روضه مکشوفه حاکی است
خاکم به سر که موی شریف تو خاکی است
خاکی که بر عبای تو امروز رفته است
دیروز بر خِمار سر مادرت نشست
خوب است اینکه طعمه ی سرنیزه نیستی
یا چون سر جدا شده بر نیزه نیستی
بر پشت بام رفتی و دیگر نسوختی
در سایه سار بال کبوتر نسوختی
باید بمیرم از غم آن شاه تشنه لب
کز تشنگی گذاشت به لبهای دشنه لب
آب از کنار تیغ و سر نیزه ها گرفت
خونش تمام بادیه ی کربلا گرفت ....
#محمد_علی_بقایی ✍
دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۲
.
.
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات_روضه
اقرار میکنم که دلم بی قرار نیست
در خواب غفلت است که شب زنده دار نیست
عاشق شبانه با تو مناجات میکند
چشم دلش به خواب پریشان دچار نیست
بی وقفه بی اراده به دنبال دلبرند
اعمال عاشقان ز سر اختیار نیست
مشغول چیست ؟ دل به چه داده است بعد تو؟
آن کس که در محبت تو بی قرار نیست
من شاکی ام ز دست خودم پاسخی بده
باید چه کرد دل که به دنبال یار نیست؟
اصلا نگارخانه نه ویرانه ی من است
در خانه ی دلم که نشان نگار نیست
من هم عزیز میشوم آخر به دست تو
هر کس پناه برده به تو خار و زار نیست
گاهی به سفره فقرا هم سری بزن
با بینوا نشستن سلطان که عار نیست
#محمد_علی_بقایی✍
#مناجات_با_خدا
#فراق_امام_زمان
سه شنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۲
.......................................................
کانال اشعار ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
گروه آموزش مقتل
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
.
#غزل_مناجات ماه مبارک رمضان و روضهیِ حضرت علی علیه السلام
بویِ رحمت میرسد از قبلهگاه
داده حق مخلوقِ مجرم را پناه
ماهِ غفران است ماهِ بندگی
ماهِ توبه ماهِ ندبه ماهِ آه
واٰ شده درهایِ لطف و مغفرت
بر رویِ این عبدِ زار و روسیاه
روسیاه و خاطیاَم امّا ببخش
یارب این درمانده را بر حقِّ شاه
حقِّ شاهِ لوُکَشَف سردارِ بدر
حقِّ قدرِ لیلةُالقدرَت اِلٰه
حقِّ حیدر روحِ قرآنِ مبین
حقِّ آهی که شنیده گوشِ چاه
حقِّ آن روزی که دستش بسته بود
کوثرش شد روبهرو با یک سپاه
حقِّ آن یاسی که شد رنگش کبود
غسل شد با گریه زیرِ نورِ ماه
حقِّ مولا حقِّ زهرا حقِّ شب
حقِّ زینب حقِّ تب در قتلگاه
حقِّ اربابِ غریبم اِی خدا
در جوارِ خود بده بر من پناه
#مناجات #ماه_مبارک_رمضان
#غزل #شب_قدر #امام_علی
#حضرت_علی_علیه_السلام
#حسین_ایمانی ✍
.
.
#زمزمه #شب_قدر
#شب_نوزدهم_رمضان
#سبک_من_دربدر_عشق_اباالفضل_وحسینم
امشب شب قدر است و دلم کرده هوایت
این دل شده با یاد غمت بزم عزایت
یا حیدر مظلوم (۳)
غم بر دل من با غم تو گشته شکوفه
با یاد غمت رفته دلم مسجد کوفه
یا حیدر مظلوم
آن دشمن دیرینه ی تو از ستم و کین
زد ضربه ای بر فرق تو بن ملجم بی دین
یا حیدر مظلوم
آمد به کنار بدنت نور دو عینت
همراه حسن بود ابوالفضل وحسینت
یا حیدر مظلوم
بیهوش فتادی تو ای در یگانه
بردند تو را نور دو چشمان ،سوی خانه
یاحیدر مظلوم
از دیدن تو جان حسن آمده بر لب
می سوزد و میگرید حسین همره زینب
یا حیدر مظلوم
#حاج_رضا_یعقوبیان✍
#ماه_مبارک_رمضان
#سبک_چو_گیسوی_تومن_درپیچ_وتابم
.
.
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات_روضه
#شب_بیست_و_یکم
#شب_قدر
#بستر_مولا
#شهادت_مولا
#شهادت_حضرت_زهرا
بستر برای زینب کبری
یادآور غم های بسیاری است
زخم سر بابای مظلومش
یک زخم سی ساله است که کاری است
زینب فراوان لاله برمیداشت
سی سال پیش از بستر زهرا
حالا همان بستر پر از لاله است
از خون جاری از سر مولا
خون دل است اینها نه خون زخم
سر باز کرده زخم دیرینه
امروز جاری از سر و دیروز
می آمد از پهلو و از سینه
این روزها حال و هوای او
حال و هوای حضرت زهراست
پیشانی مولا اگر باز است
شرح عزای حضرت زهراست
هر روز پیش چشم مولا بود
آن لحظه ای که فاطمه افتاد
سخت است ، ناموس علی آن روز
در پیش چشمان همه افتاد
.
جان دادم آن لحظه که نامردان
انسیه ، حورا را نمیدیدند
بر چادرش پا مینهادند و
انگار زهرا را نمیدیدند
نه اتفاقا خوب میدیدند
آن کوچه را از عمد سد کردند
نه اتفاقا خوب میدیدند
از عمد پهلو را لگد کردند
نه اتفاقا خوب میدیدند
که بین دیوار و در افتاده
یک لحظه دیدم دومین ابلیس
با پا به جان کوثر افتاده
اشک خجالت بود در چشمم
خون شهادت بر روی زهرا
خون میچکید از چشمهای من
خون میچکید از بازوی زهرا
حالا در آغوش پر از دردم
محسن پس از سی سال میآید
بار سفر بستم خدا را شکر
زهرا به استقبال میآید
#محمد_علی_بقایی ✍
#شب_بیست_و_یکم_رمضان
سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۲
.
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات_روضه
#بستر_مولا
تمام دین علی است و به غیر از این هم نیست
ز ما هرآنچه بگیرند جز علی غمنیست
درون سینه ی من ، قلب یا علی گوید
دلم اسیر علی گشته این خبر کم نیست
به جز زمان رسیدن به محضر مولا
مقابل احدی لحظه ای سرم خم نیست
همه پناه بگیرند در زمان بلا
مرا پناه به غیر از علی در عالم نیست
گدای یک نظر از چشم حضرتش هستم
خدا گواه است که چشمم اسیر خاتم نیست
شنیده ام که علی میرسد دم مرگم
تمام عمر به شیرینی همان دم نیست
همیشه گریه مرا سوق داده تا نجفش
چه دارد اشک که فیضش در آب زمزم نیست
همین که پلک رطوبت گرفت خیر آمد
هزار دریا را برکت همین نم نیست
نبی برای علی گریه کرد مثل حسین
بیا که گریه برایش کم از محرم نیست
.
سرش به یک طرف افتاده بر روی شانه
سرش اگر چه روی شانه هست محکم نیست
برای امر مراعات حال قاتل خود
به قدر شیر خدا هیچکس مصمم نیست
ببار در غمش اما بدان که قتل علی
اگر چه هست ولی کار ابن ملجم نیست
تمام عمر عزادار همسرش بوده است
سر دو تا شده نزد علی که ماتم نیست
#محمد_علی_بقایی
دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۲
.
#مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
#وداع
#غزل
تا داشت باز میشد باب رفاقت ما
گفتند سفره جمع است..کم بود فرصت ما
امشب شب وداع است گریه زیاد داریم
ساقی جوابمان کرد تا گشت نوبت ما
چشمی به همزدیم و سی شب ز دستمان رفت
بدبخت کرد مارا کفران نعمت ما
دیگرکجا بیاییم با تو سخن بگوییم
دیدی که شام غم شد شبهای رحمت ما
از این به بعد مارا در خانه ات نگه دار
ما با تو خوب خوبیم اینجاست جنت ما
هرشب حسین گفتیم هرشب علی کشیدیم
یادش بخیر باشد، خوش بود دولت ما
ماه خدا ثوابش با گریه بر حسین است
درروضه گریه کردیم این شد عبادت ما
فعلا خدانگهدار دیدار ما محرم!
شد هرشب محرم روز قیامت ما
وقت وداع زینب با دلبرش چنین گفت
دیدی رسید اخر وقت مصیبت ما
شمر آمد این حوالی مارا ببر مدینه
گودال رفتن توست شرح اسارت ما
عباس جان کجایی؟! نامحرمان زیادند
راضی نشو بخندند وقت اسارت ما
#سید_پوریا_هاشمی✍
#وداع_با_ماه_رمضان
.
.
#غزل مناجات آخر ماه مبارکِ رمضان و #عید_فطر فطر
باز دستم را گرفتی تا نَلغزد پایِ من
باز لطفِ تو شده حلّالِ مشکلهایِ من
باز هم جرم و خطایم دیدی و ستاریاَت
پوششی شد بر رویِ سیمایِ نازیبایِ من
آنقَدَر لطف و کرم کردی نیاید در شمار
باز هم شرمندگی پیداست در نجوایِ من
آفتابِ رحم و رحمت بر یخِ قلبم بتاب
باز از روحت بِدَم بر تکتکِ اعضایِ من
تو بخواهی راه پیدا میکند این گمشده
باز هم یاری کُن این بیچاره را سودایِ من
آخرِ ماه آمد و من اوّلِ راهم خدا
باز راهیاَم به سویِ قبله کُن اعلایِ من
کاش روزِ عید با دیدار میشد عیدتر
باز هم هجران و دردِ دوریات آقایِ من
#حسین_ایمانی ✍
#ماه_مبارک_رمضان
#آخر_ماه_رمضان
#عید_سعید_فطر
.
#ماه_مبارک_رمضان
#امام_حسین_علیه_السلام
به کوره راهم و چشمان سر به راه ندارم
چراغ راه، در این جادهی سیاه ندارم
ببین خراب شده هر پلی که پشت سرم بود
پناه آخر من شو! پناهگاه ندارم
رفیقِ راه، مرا با فریب، چاهنشین کرد
بگیر دست مرا؛ جز تو خیرخواه ندارم
برای بارشِ شبگریههای بی کسیِ خود
به غیرِ گوشهی محراب، سرپناه ندارم
همیشه آهِ خجالت کشیدهام که فقیرم
ببخش، بینِ بساطم به غیرِ آه ندارم
گناه، کردهام و مستحقّ آتشم؛ اما ...
سئوال میکنم از رحمتت؛ گناه ندارم ؟!
فضای آینهام را غبارِ آه، گرفتهست
که روسیاهترین آدمم؛ نگاه ندارم !
به وقتِ گردشِ تسبیح، جای ذکر تو کاری
به جز شمردنِ تعدادِ اشتباه ندارم
دوباره لشکرِ فاتح مرا به بند کشیدهست
شکست خوردهام از نفس، چون سپاه ندارم
برای مجلسِ بخشیدنِ گناه، گریزی
به غیر روضهی گودال قتلگاه ندارم
رضا قاسمی
#اشعار_مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
چه بهتر است ببخشم به لطف و احسانم
چگونـه جسـم ضعیـف تو را بسـوزانم؟
اگـر تـو خالـق خـود را خـدا نمـیدانی
منم خـدا و تـو را عبـد خویش میدانم
شـرار قهـر مرا آب بحـر، کـافی نیست
مگـر ز اشک تـو آبی بـر آن بیفشـانم
تو غافلـی و مـرا لحظـهای نمیخوانی
بیا منم که تو را سوی خویش میخوانم
هـزاربـار شـدم از تـو خشمگیـن امّـا
تـو کیستـی کـه ز تـو انتقـام بستانم؟
به عزتم قسم ار سـوی مـن بیـایی باز
تو را ز لطف در آغـوش خویش بنشانم
ز بس که اشک تو را دوست دارم، از رحمت
بلا دهم کـه تـو را لحظـهای بگریانم
هـزاربـار گنـه کـردهای بیـا یکبار
بگـو:الـه مـن العفـو مـن پشیمانم
ز سالها گنهت بگذرم به یک العفو
ببخشم و به تو ثابت کنم که رحمانم
اگـرچـه از همه آلودهتر بوَد «میثم»
به ذات اقـدسم او را ز در نمـیرانم
#حاج_غلامرضا_سازگار
#اشعار_مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
بار الها خسته ام از اینهمه تکرارها
آمدم با روسیاهی تا کنم اقرارها
بوده ام عمری درون معصیت ها غوطه ور
ساختم بین تو یا رَب ،با خودم دیوارها
ادعا ها میکنم در پیشِ چشم دیگران
بارها اما شکستم در خفا هنجارها
ظاهرم را بر خلاف باطنم آراستم
حالم آشفته شده از این ادا اطوارها
در مصاف تن به تن مغلوب نفسم گشته ام
زخمی ام اصلا ندارم قدرت پیکار ها
خون شده قلب امامم از من و رفتار من
تا به کی این بی مرامی ها و این آزارها
دفتر من پر شده از بیتهای انتظار
کو عمل؟مانده فقط در حد این گفتارها
نامه ی اعمال من گویای احوالم شده
نامه نه،از کثرت برگه شده طومارها
خسته ام یارب به درگاهت پناه آورده ام
ای امید آخرِ بیچاره ها؛ بدکارها
ماه مهمانی شده، با خوب ها هم سفره ام
همنشین گل شده خیل عظیم خارها
با همه بدبختی ام ،سوی حسینت آمدم
دل ندارند ای خدای من مگر بیعارها؟
اشک روضه بی گمان آخر نجاتم میدهد
میبَرَد باران گریه از دلم زنگارها
تشنه تشنه سر جدا شد از امام بی کَسَم
زهر شد در کام من با یاد او افطارها
#حیدر_محمدنژاد