eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5.1هزار دنبال‌کننده
279 عکس
178 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. ۲۱۱ روم از بین شما بر دلم آذر نزنید کوفیان طعنه به زخم دل حیدر نزنید سرم از ضربه‌ی شمشیر شکستید ولی من نگویم که به تن ضربه‌ی دیگر نزنید هر چه خواهید بیارید سر من امّا خواهشاً سنگ بر آن جسم مطهر نزنید همه‌ی دل نگرانیّ من از گودال است نیزه ها بر بدن لاله‌ی پرپر نزنید گوئیا در نظرم هست که زینب گوید ته شمشیر به لبهای برادر نزنید مادری را نکشانید میانِ جنجال پسری را جلوی دیده‌ی مادر نزنید اهل کوفه به خدا،ذبح شرایط دارد کاشکی با نوک پا،ضربه به حنجر نزنید سر او را نگذارید میان خورجین و دگر ساز به سوز دل خواهر نزنید به روی خار اگر کودک معصوم دوید چنگ بر گیسوی بابائی دختر نزنید همه سرها چو بریدید و اگر نیزه زدید به سرِ نیزه ولیکن سر اصغر نزنید سر عباس اگر بر سر نی جا نگرفت با طنابی سر مرکب دگر آن سر نزنید بس بوَد خنده‌ی شادی به غم زینبِ من لااقل سنگ به ناموس پیمبر نزنید . . . بگو از قول علی با همه مردم،شائق! جز درِ خانه‌ی محبوب دگر در نزنید ............ . ۲۱۹ کوفیان! طعنه به زخم جگر من نزنید حرفی از سوختن و غارت گلشن نزنید یوسفم را به تهِ چاه کشاندید اگر به تن دَرهم او نیزه ولیکن نزنید قصد دارید به گودال بَرَش گردانید لااقل با لگد اینقدر روی تن نزنید آن زمانی که نوامیس مرا آوردند سر بازار دگر داد سرِ زن نزنید زینبم را سر بازار تصدّق ندهید شعله دیگر به دلِ سوخته خرمن نزنید دخترم را سر بازار مُعطل نکنید جلوی چشم علمدار معطّل نکنید ✍ .
. امشب شب قدر است و دلم کرده هوایت این دل شده با یاد غمت بزم عزایت یا حیدر مظلوم (۳) غم بر دل من با غم تو گشته شکوفه با یاد غمت رفته دلم مسجد کوفه یا حیدر مظلوم آن دشمن دیرینه ی تو از ستم و کین زد ضربه ای بر فرق تو بن ملجم بی دین یا حیدر مظلوم آمد به کنار بدنت نور دو عینت همراه حسن بود ابوالفضل وحسینت یا حیدر مظلوم بیهوش فتادی تو ای در یگانه بردند تو را نور دو چشمان ،سوی خانه یاحیدر مظلوم از دیدن تو جان حسن آمده بر لب می سوزد و می‌گرید حسین همره زینب یا حیدر مظلوم .
. به خویش بند شدم بنده ی خدا نشدم اسیر نفس شدم عاشق شما نشدم هزار مرتبه رفتم ولی پشیمانم ببخش اگر که ز دنیای دون رها نشدم (هزار جهد بکردم که یار من باشی) مقیم ساحت قدسی تو چرا نشدم...؟؟؟ تمام عمر به دنبال روضه ات بودم ولی شبیه وهب با تو آشنا نشدم شنیدم و به دو تا قطره اشک بگذشتم شهید روضه سنگین کربلا نشدم اگر چه دائما اینجا نبوده ام اما از آستان ولایت دمی جدا نشدم ز کودکی سر این سفره ها بزرگ شدم به نان غیر تو یک لحظه مبتلا نشدم همیشه گردن خود را فراز میگیرم چرا که پای غمی غیر روضه تا نشدم مرا که عاقبت الامر مرگ خواهد برد نبینم اینکه برای شما فدا نشدم . . غریب بودی تنها ، نبود یار تو را رسیده بود ز غم انتهای کار تو را فدای بی کسی ات قبل مقتلت کشتند ز درد و رنج و مصائب هزار بار تو را نکرد هیچ مراعات و با قساوت قلب کشید جانب گودال نیزه دار تو را چه حال داشت در آن لحظه عمه سادات که چشم خیسش گم کرد در غبار تو را فدای زینب کبری و صبر بی حدش چگونه دید گرفتار  نیزه زار تو را بدن نبود در آن بین عطرت اما بود نمیشناخت وگرنه به چشم تار تو را (...حافظ...) ✍ شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۲ ....................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. ۲۱۴ شهر کوفه از نوا افتاده ام کن تماشا من ز پا افتاده ام اینکه من از عالمی تنهاترم اوّلین مظلوم عالم حیدرم همچو زهرایم غریب و بی معین مثل او دستم به دیواری ببین گرچه خون می ریزد از فرق سرم یاد خون سینه و میخ درم تاکه زهرا بود یاری داشتم هم بهار ولاله زاری داشتم کِی رود از خاطر من بین دود یاورم در موج خون افتاده بود اشک من جاری بود از هر دوعین شهر غم،جان تو و جان حسین شهر کوفه گرشنیدی نای نی کن مدارا با سر بالای نی با سرِنیزه به رخ چنگش مزن شهر کوفه تو دگر سنگش مزن با تو گویم می رود هستش ز دست بین سرها یک سر ششماهه است قلب من از ماتمش در پیچ و تاب گر بیفتد بر زمین،وایِ رباب شهر کوفه گرچه جانم بر لب است اشک من جاری برای زینب است شائق ار خواهی خدا بخشد تورا گریه کن بهر حسین و کربلا .
. کفر است از امیر دو عالم جدا شدن یارب روا مدار چنین بی حیا شدن ما از ازل گدای در خانه‌اش شدیم عشق است در جوار علی بی نوا شدن دست خدا و چشم خدا مرتضی علی‌ست یعنی سزاست شیر خدا را خدا شدن شاهِ جهان شده که به عالم نشان دهد دنیا فراهم است برای گدا شدن مردانگی و معرفت از او بها گرفت شایسته ی علی‌ست شَهِ لافتی شدن شب های قدر ذکر لب من فقط علی‌ست یک یاعلی بس است به حاجت روا شدن شرط ادب وفای به عهد است تا ابد دور از رفاقت است بر او بی وفا شدن در کشتی جهان که اسیر بلا شده است در شأن مرتضی است فقط ناخدا شدن ما خاکیان فانی و او هم ابوتراب عشق است در مسیر علی خاکِ پا شدن ماه مبارک است، خوشا با ملائکه مشغول ذکر یا علی و ربنا شدن سعی صفا و مروه چنین است، از نجف هرسال راهی سفر کربلا شدن از خوشه‌های تاک ضریح مطهرش یک بوسه است فاصله تا مبتلا شدن بی شک اذان به نام علی با صفا شده قطعا علیست لایقِ مدح و ثنا شدن تنها دلیل محکم معراج احمد است با رتبه‌ی خدای علی آشنا شدن حُبِّ ولایتش فقط باب رحمت است یعنی علیست شرط پسند و سوا شدن شیرِ خدا چو هم سخن اژدها شده موسی کجا و هم سخن اژدها شدن تفسیر لافتی نبُوَد غیر یاعلی چون نیست کار هر بشری مرتضی شدن حتی اگر تمام جهان دشمنش شوند نامردی است لحظه‌ای از او جدا شدن ما را خدا برای همین آفریده است تنها برای حضرت حیدر فدا شدن در روز حشر خاصیت ذکر یا علیست مُهر جواز نوکری شیعه‌ها شدن .
. با داغ مولا علی علیه السلام داغت شکست پشت زمین را علی علی درهم شکست قامت دین را علی علی دست نفاق تیغ جفا را به کف گرفت در خون نشاند از تو جبین را علی علی بودی نگین خاتم قرآن که دشمنت از کین دو نیم کرده نگین را علی علی مولای من ، تمامت دین مبین تویی دشمن چه کرد دین مبین را علی علی طفلی یتیم دامن مادر گرفته است پاسخ دهید طفل غمین را علی علی در انتظار پیر خرابه نشین بیا نانی به بر خرابه نشین را علی علی زینب ز داغ سر به گریبان فرو نهاد دارد به دیده اشک حزین را علی علی آتش گرفت قلب حسین عزیز تو باور نداشت داغ چنین را علی علی در سینه نیز بغض سکوت حسن شکست بر لب نشاند شور طنین را علی علی طفلان دل شکسته تو را جستجو کنند خواهند جمله یار و معین را علی علی چشم قلم گریست چو «یاسر» ز داغ تو گریان ببین تو اهل یقین را علی علی ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. قرآنِ زینب! سوره ات کوتاه تر شد بابا چرا افطارت امشب مختصر شد نان و نمک خوردی به زخم من نمک خورد دختر شدن خیلی برایم دردسر شد من دختری بابایی ام دلشوره دارم در خواب دیدم که سرت شَقّ القمر شد امشب زمین و آسمان کرد التماست امشب دعاهایم تماماً بی اثر شد حتی همین نعلین پُر از وصله پینه گفتند آقا جان نرو مسجد اگر شد اصلاً خبر داری دلم خیلی گرفته دیدی که سردردم از امشب بیشتر شد یادم نرفته خانه ای که در مدینه آتش گرفت و معبر آن چِل نفر شد یادم نرفته کوچه دستان تو را بست مادر زمین خورد و شهیدِ میخ در شد یک وقت دیدی کوفه هم شد دشمن ما یک وقت دیدی ناله هایم پر شرر شد یک وقت دیدی که سرِ دروازه شهر خیرات این مردم به اطفالِ تو شَر شد یک وقت دیدی که اراذل سر رسیدند صدها جسارت از حرامی ها به سر شد چه فکرهایی که نکردم از سر شب بازار و چوبِ محملِ خونی زینب ✍ .
. عمریست گرچه خواندم، با گریه ربنّا را هم توبه را شکستم، هم حرمت خدا را با اینکه جاهلانه مهمانی اش بهم خورد پیش همه نگه داشت، او حرمت گدا را نگذاشت آبرویم پیش کسی بریزد هرچند که گناهم، بد بود و آشکارا بالا نشسته بودم، کبرم مرا زمین زد یکبار هم نبردم، فرمان کبریا را غفار بود و بخشید ... ستار بود و پوشاند جایش چکار کردیم؟ ... بی عفتی ما را! باید بترسم از آن گنجی که یاغی ام کرد از لقمه ای که بلعید، قارون بینوا را تا کی خطا و لغزش؟ تا کی حیا و سازش؟ یکبار هم غضب کن، اینکه نشد مُدارا "در کوی نیکنامان، ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی، تغییر ده قضا را" انگور تو نجف را میخانه کرده ساقی قدری قدح بچرخان، مستان آشنا را دست مرا بکش بر خاک ضریح حیدر یکبار قسمتم کن، دیدار مرتضا را در وادی السلامش من حاضرم بمیرم ختمِ به حیدرش کن پایان ماجرا را یکبار روزه ام را، بی روضه وا نکردم پس باز کن به رویم، آغوش کربلا را رسوا مکن مرا در، نزد "رئوس الاشهاد" یا رب بحق زینب، دفعش کن این بلا را خواهر که در دهانِ ارباب نیزه دیده بر روی نیزه هم دید قاری دلربا را کوفه شلوغ بود و معجر نداشت زینب بردند دور محمل، صد دفعه نیزه ها را با آستین پاره، پوشاند صورتش را پیش همه عیان کرد، این درد نخ نما را ✍ .
. گناه آورده ام بسیار یا غفار ارحم بپوشان هر چه را می‌بینی ای ستار ارحم کنار این همه گل آمدم چون خار ارحم تمنا میکنم همواره پُر تکرار ارحم نبخشی میروم سر به بیابان می‌گذارم طلب کن هر چه خواهی تو بگو جان می‌گذارم شب قدر آمد و من همچنان پشت درم وای شکسته از گناه و معصیت بال و پرم وای به دست غم چه خاکی پس بریزم بر سرم وای اگر با دست لطف خود نگیری در برم وای حسابم را نده دست کسی غیر از امیرم اگر چه از خجالت پیش مولایم بمیرم من از دست امام مهربانم مطمئنم که از همدردی صاحب زمانم مطمئنم خودش یک عمر داده آب و نانم مطمئنم نمیاندازد آتش را به جانم مطمئنم میان سینه طرح آه میاندازد امشب دعایش کار ما را راه میاندازد امشب ✍ آسمان و قمر پریشان است چقدر این سحر پریشان است صحن این خانه مثل هر شب نیست مثل دیوار و در پریشان است در نگاه پدر چنین دیدیم مژه چشم تر پریشان است منتظر بوده سالها انگار غصه دارد اگر پریشان است دست بر دامنش اگر زد میخ از همه بیشتر پریشان است محکم از خانه رفت تا مسجد مرد و مردانه رفت تا مسجد ماذنه خاک بوس مولا شد بعد از آن روز قامتش تا شد داشت محراب بر سرش میزد آتش از جان به منبرش میزد ناگهان اشقی الاشقیا برخواست قاتل نفس مصطفی برخواست آبرو از تمام دنیا برد تیغ را با دو دست بالا برد آنچنان ضربه زد که سر وا شد در جنان قد فاطمه تا شد قامت دین به خاک افتاده حیدر است این به خاک افتاده مثل دستار خونی بابا چشم های پسر پریشان است چشم های حسین کاسه خون چشمهای قمر پریشان است از دل کوچه بوی خون آمد زینب از این خبر پریشان است ام کلثوم می‌زند بر سر بر روی شانه سر پریشان است ✍ یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۲ ........................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. (علیه السلام) دنیا به حال آل علی غبطه می خورد بر آن همه کمال علی غبطه می خورد دنیای فانی من و تو ای مرید عشق بر روح بی زوال علی غبطه می خورد یوسف که در جلالت صورت نمونه بود هر لحظه بر جمال علی غبطه می خورد عالم همه فدای نخ شال سبز او حبل المتین به شال علی غبطه می خورد باغ و چمن به جای خودش، در تمام فصل جنّت به سیب کال علی غبطه می خورد تنها نه هر سخنور و راوی و کاتبی حتی نبی، به قال علی:غبطه می خورد عاشق هماره در پی معشوق گفته است بر عشق بی مثال علی غبطه می خورد بالاترین مدال شجاعت از آن اوست مرحب بر این مدال علی غبطه می خورد رنگ سفید و سرخ و طلائی و زرد و سبز بر آن سیاه خال علی غبطه می خورد با اینکه او به مال کمش کرد اکتفا اما جهان به مال علی غبطه می خورد حقش نبود خانه نشینی و بی کسی حقانیت به حال علی غبطه می خورد گرچه که او به شصت و سه سالی بسنده کرد تاریخ ما به سال علی غبطه می خورد .
. در فراق دوست‌ ز هجران تو دارم چشم بارانی در این شب ها تو را می جویمت ای ماه نورانی در این شب ها به شوق وصل می مانم فقط آقا بیا بنگر روم از هجر رویت رو به ویرانی در این شب ها زدم لاف محبت لیک چون دارم خطا مولا خودم را کرده ام در خویش زندانی در این شب ها تو می آیی به دلجویی ز یارانت ، بدین خاطر نشستم من به نجواهای طولانی در این شب پریشانی فتاده در میان دوستدارانت رها کن دوستان را از پریشانی در این شب ها اگرچه نیستم لایق ، کرامت کن ولی مولا به پابوست رسم یک شب به مهمانی در این شب ها به سمت عاشقانت یک نفس جاری کن ای مولا مناجات جگر سوزی که می خوانی در این شب ها تو با یاد شهید کربلا می سوزی و ای کاش مرا هم با نفس هایت بسوزانی در این شب ها به دامان غم انگیزی که گلگون می شود از خون مرا چون گوهر اشکت به غلتانی در این شب ها گذشت آب از سر «یاسر» درین دریا، مکن غیبش که دارد دیده ای از اشک توفانی در این شب ها ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. با (عج) در شهادت مولا علی (ع) ای به سویت دل هجران زده ی ما نگران کوی وصل تو بود مقصد خونین جگران در شب قدر، شب راز و نیاز ملکوت ناله دارند به درگاه خدا منتظران این همه سوخته دل در سفر کوی تواند شوق دیدار تو دارند همه همسفران جاده در جاده نشستیم که هنگام عبور بنشیند ز تو گردی به رخ رهگذران بگذارید رقیبان همگی طعنه زنند حال ما را که ندانند، ز ما بی خبران باکی از دیده ی غفلت زده ی دشمن نیست چون به جایی نرسد دیده ی کوته نظران با تو ما همسفر کوفه ی دردیم همه تا بسوزیم به حال همه خونین جگران شد دوتا فرق علی در دل محراب دعا می رود ناله ی هستی ز کران تا به کران می کشد آه ز اندوه پدر دختر او آه او شعله زند، شعله به جان دگران یک طرف ناله زنان در غم او دخترهاش یک طرف اشک فشانند ز ماتم پسران «یاسر» از چشم مخواه این که نجوشد اشکش می شود داغ در اندوه علی پرده دران . . . . . . . «یاسر»✍ ‌.