eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5.1هزار دنبال‌کننده
279 عکس
178 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. با داغ مولا علی علیه السلام داغت شکست پشت زمین را علی علی درهم شکست قامت دین را علی علی دست نفاق تیغ جفا را به کف گرفت در خون نشاند از تو جبین را علی علی بودی نگین خاتم قرآن که دشمنت از کین دو نیم کرده نگین را علی علی مولای من ، تمامت دین مبین تویی دشمن چه کرد دین مبین را علی علی طفلی یتیم دامن مادر گرفته است پاسخ دهید طفل غمین را علی علی در انتظار پیر خرابه نشین بیا نانی به بر خرابه نشین را علی علی زینب ز داغ سر به گریبان فرو نهاد دارد به دیده اشک حزین را علی علی آتش گرفت قلب حسین عزیز تو باور نداشت داغ چنین را علی علی در سینه نیز بغض سکوت حسن شکست بر لب نشاند شور طنین را علی علی طفلان دل شکسته تو را جستجو کنند خواهند جمله یار و معین را علی علی چشم قلم گریست چو «یاسر» ز داغ تو گریان ببین تو اهل یقین را علی علی ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. قرآنِ زینب! سوره ات کوتاه تر شد بابا چرا افطارت امشب مختصر شد نان و نمک خوردی به زخم من نمک خورد دختر شدن خیلی برایم دردسر شد من دختری بابایی ام دلشوره دارم در خواب دیدم که سرت شَقّ القمر شد امشب زمین و آسمان کرد التماست امشب دعاهایم تماماً بی اثر شد حتی همین نعلین پُر از وصله پینه گفتند آقا جان نرو مسجد اگر شد اصلاً خبر داری دلم خیلی گرفته دیدی که سردردم از امشب بیشتر شد یادم نرفته خانه ای که در مدینه آتش گرفت و معبر آن چِل نفر شد یادم نرفته کوچه دستان تو را بست مادر زمین خورد و شهیدِ میخ در شد یک وقت دیدی کوفه هم شد دشمن ما یک وقت دیدی ناله هایم پر شرر شد یک وقت دیدی که سرِ دروازه شهر خیرات این مردم به اطفالِ تو شَر شد یک وقت دیدی که اراذل سر رسیدند صدها جسارت از حرامی ها به سر شد چه فکرهایی که نکردم از سر شب بازار و چوبِ محملِ خونی زینب ✍ .
. عمریست گرچه خواندم، با گریه ربنّا را هم توبه را شکستم، هم حرمت خدا را با اینکه جاهلانه مهمانی اش بهم خورد پیش همه نگه داشت، او حرمت گدا را نگذاشت آبرویم پیش کسی بریزد هرچند که گناهم، بد بود و آشکارا بالا نشسته بودم، کبرم مرا زمین زد یکبار هم نبردم، فرمان کبریا را غفار بود و بخشید ... ستار بود و پوشاند جایش چکار کردیم؟ ... بی عفتی ما را! باید بترسم از آن گنجی که یاغی ام کرد از لقمه ای که بلعید، قارون بینوا را تا کی خطا و لغزش؟ تا کی حیا و سازش؟ یکبار هم غضب کن، اینکه نشد مُدارا "در کوی نیکنامان، ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی، تغییر ده قضا را" انگور تو نجف را میخانه کرده ساقی قدری قدح بچرخان، مستان آشنا را دست مرا بکش بر خاک ضریح حیدر یکبار قسمتم کن، دیدار مرتضا را در وادی السلامش من حاضرم بمیرم ختمِ به حیدرش کن پایان ماجرا را یکبار روزه ام را، بی روضه وا نکردم پس باز کن به رویم، آغوش کربلا را رسوا مکن مرا در، نزد "رئوس الاشهاد" یا رب بحق زینب، دفعش کن این بلا را خواهر که در دهانِ ارباب نیزه دیده بر روی نیزه هم دید قاری دلربا را کوفه شلوغ بود و معجر نداشت زینب بردند دور محمل، صد دفعه نیزه ها را با آستین پاره، پوشاند صورتش را پیش همه عیان کرد، این درد نخ نما را ✍ .
. گناه آورده ام بسیار یا غفار ارحم بپوشان هر چه را می‌بینی ای ستار ارحم کنار این همه گل آمدم چون خار ارحم تمنا میکنم همواره پُر تکرار ارحم نبخشی میروم سر به بیابان می‌گذارم طلب کن هر چه خواهی تو بگو جان می‌گذارم شب قدر آمد و من همچنان پشت درم وای شکسته از گناه و معصیت بال و پرم وای به دست غم چه خاکی پس بریزم بر سرم وای اگر با دست لطف خود نگیری در برم وای حسابم را نده دست کسی غیر از امیرم اگر چه از خجالت پیش مولایم بمیرم من از دست امام مهربانم مطمئنم که از همدردی صاحب زمانم مطمئنم خودش یک عمر داده آب و نانم مطمئنم نمیاندازد آتش را به جانم مطمئنم میان سینه طرح آه میاندازد امشب دعایش کار ما را راه میاندازد امشب ✍ آسمان و قمر پریشان است چقدر این سحر پریشان است صحن این خانه مثل هر شب نیست مثل دیوار و در پریشان است در نگاه پدر چنین دیدیم مژه چشم تر پریشان است منتظر بوده سالها انگار غصه دارد اگر پریشان است دست بر دامنش اگر زد میخ از همه بیشتر پریشان است محکم از خانه رفت تا مسجد مرد و مردانه رفت تا مسجد ماذنه خاک بوس مولا شد بعد از آن روز قامتش تا شد داشت محراب بر سرش میزد آتش از جان به منبرش میزد ناگهان اشقی الاشقیا برخواست قاتل نفس مصطفی برخواست آبرو از تمام دنیا برد تیغ را با دو دست بالا برد آنچنان ضربه زد که سر وا شد در جنان قد فاطمه تا شد قامت دین به خاک افتاده حیدر است این به خاک افتاده مثل دستار خونی بابا چشم های پسر پریشان است چشم های حسین کاسه خون چشمهای قمر پریشان است از دل کوچه بوی خون آمد زینب از این خبر پریشان است ام کلثوم می‌زند بر سر بر روی شانه سر پریشان است ✍ یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۲ ........................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. (علیه السلام) دنیا به حال آل علی غبطه می خورد بر آن همه کمال علی غبطه می خورد دنیای فانی من و تو ای مرید عشق بر روح بی زوال علی غبطه می خورد یوسف که در جلالت صورت نمونه بود هر لحظه بر جمال علی غبطه می خورد عالم همه فدای نخ شال سبز او حبل المتین به شال علی غبطه می خورد باغ و چمن به جای خودش، در تمام فصل جنّت به سیب کال علی غبطه می خورد تنها نه هر سخنور و راوی و کاتبی حتی نبی، به قال علی:غبطه می خورد عاشق هماره در پی معشوق گفته است بر عشق بی مثال علی غبطه می خورد بالاترین مدال شجاعت از آن اوست مرحب بر این مدال علی غبطه می خورد رنگ سفید و سرخ و طلائی و زرد و سبز بر آن سیاه خال علی غبطه می خورد با اینکه او به مال کمش کرد اکتفا اما جهان به مال علی غبطه می خورد حقش نبود خانه نشینی و بی کسی حقانیت به حال علی غبطه می خورد گرچه که او به شصت و سه سالی بسنده کرد تاریخ ما به سال علی غبطه می خورد .
. در فراق دوست‌ ز هجران تو دارم چشم بارانی در این شب ها تو را می جویمت ای ماه نورانی در این شب ها به شوق وصل می مانم فقط آقا بیا بنگر روم از هجر رویت رو به ویرانی در این شب ها زدم لاف محبت لیک چون دارم خطا مولا خودم را کرده ام در خویش زندانی در این شب ها تو می آیی به دلجویی ز یارانت ، بدین خاطر نشستم من به نجواهای طولانی در این شب پریشانی فتاده در میان دوستدارانت رها کن دوستان را از پریشانی در این شب ها اگرچه نیستم لایق ، کرامت کن ولی مولا به پابوست رسم یک شب به مهمانی در این شب ها به سمت عاشقانت یک نفس جاری کن ای مولا مناجات جگر سوزی که می خوانی در این شب ها تو با یاد شهید کربلا می سوزی و ای کاش مرا هم با نفس هایت بسوزانی در این شب ها به دامان غم انگیزی که گلگون می شود از خون مرا چون گوهر اشکت به غلتانی در این شب ها گذشت آب از سر «یاسر» درین دریا، مکن غیبش که دارد دیده ای از اشک توفانی در این شب ها ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. با (عج) در شهادت مولا علی (ع) ای به سویت دل هجران زده ی ما نگران کوی وصل تو بود مقصد خونین جگران در شب قدر، شب راز و نیاز ملکوت ناله دارند به درگاه خدا منتظران این همه سوخته دل در سفر کوی تواند شوق دیدار تو دارند همه همسفران جاده در جاده نشستیم که هنگام عبور بنشیند ز تو گردی به رخ رهگذران بگذارید رقیبان همگی طعنه زنند حال ما را که ندانند، ز ما بی خبران باکی از دیده ی غفلت زده ی دشمن نیست چون به جایی نرسد دیده ی کوته نظران با تو ما همسفر کوفه ی دردیم همه تا بسوزیم به حال همه خونین جگران شد دوتا فرق علی در دل محراب دعا می رود ناله ی هستی ز کران تا به کران می کشد آه ز اندوه پدر دختر او آه او شعله زند، شعله به جان دگران یک طرف ناله زنان در غم او دخترهاش یک طرف اشک فشانند ز ماتم پسران «یاسر» از چشم مخواه این که نجوشد اشکش می شود داغ در اندوه علی پرده دران . . . . . . . «یاسر»✍ ‌.
. شب رسید و سکوت سنگینی به هیاهوی شهر حاکم شد با کمی نان به سمت نخلستان مردی از جنس نور عازم شد می‌رود تا به پیرمردی که در خرابه‌ست باز سر بزند کودکان یتیم منتظرند تا که مرد غریبه در بزند پادشاه کدام مملکتی در غم مردمش سهیم شده؟ چه کسی جز علی در اوج مقام مرکب کودک یتیم شده؟ خیلی از بچه‌ها نمی‌دانند نام این مرد آسمانی را ولی او هدیه می‌دهد به همه نان و خرما و مهربانی را کوله‌بارش همین که خالی شد شکر کرد و به کار خود برگشت یک نفر مانده بود و او حالا به محل قرار خود برگشت خلوتی داشت در سیاهی شب با خودش رو به ماه زمزمه کرد دردهای فراق فاطمه را باز در گوش چاه زمزمه کرد تو بگو دست جهل مردم شهر به کجا می‌برد مرا ای چاه... تا سحر با دل شکسته گرفت زیر لب نغمه‌ی " الا ای چاه... " مسجد کوفه آخرین روز است که علی را امام می‌بیند نانجیبی به تیغ زهرآلود کار او را تمام می‌بیند سر او را شکسته‌اند، اما دل او از همه شکسته‌تر است خسته از عدل اوست کوفه ولی علی از روزگار خسته‌تر است همه دیدند در کنار علی خون محراب باغ لاله شده وسط روضه با همین تصویر روضه‌ی دیگری حواله شده ناگهان در غروب روز دهم در دل اهل‌خیمه غوغا شد وسط جنگ بین زجر و سنان سر یک گوشواره دعوا شد سر اصغر به نیزه بند نشد فرق عباس با عمود شکست بدن اکبر ارباً اربا شد شمر بر سینه‌ی حسین نشست... .
. علیه‌السلام؛ فراق اگرچه مدح تو پیچیده در معانی نیست ولی سرودن تو شأن هر زبانی نیست تمام خلق خدا ریزه‌خوار خوان تواند ولی غذای خودت غیر قرص نانی نیست عجیب نیست که غیر از بلا به تو نرسید زمین مناسب مردان آسمانی نیست به این سوال فقط "عَمروْ" می‌دهد پاسخ که در مبارزه غیر از تو پهلوانی نیست هزارویک شب اگر لیلةُالمَبیت شوند کسی بجز تو مهیای جان‌فشانی نیست هرآن طرف که تو هستی "فَثمَّ وجهُ‌الله" بجز مسیر تو سمت خدا نشانی نیست به "مَن یَمُت یَرَنی" تو دلخوشم مولا که پاسخ "أَرِنی" غیر "لَن‌تَرانی" نیست محبت تو تمام امید ماست علی برای هر در بسته کلید ماست، علی خداست مست جمال تو و تو مست خدا به جلوه آمده در تو تمام هست خدا رسیده عشق تو از روز اول خلقت به بندگان خداجو و حق‌پرست خدا به‌جز تو که همه‌ی عمر در "بلا" بودی کسی برآمده از عهده‌ی الست خدا؟ به شوق این که دوباره نماز می‌خوانی به انتظار تو در عرش خود نشسته خدا تلاش کرده بفهمند حق فقط با توست به‌غیر باب تو ابواب را که بسته خدا به روز معرکه از تو شکست خواهد خورد هر آن که آمده با نیّت شکست خدا بریده باد دودست ابولهب‌صفتی که دست‌های تو را بسته است، "دست‌خدا" نوشته شد به تمام جهان و مافیهم؛ علی‌ست شان " یدالله فوق ایدیهم " اگرچه در همه عمر از غم علی گفتیم ولی هنوز کمی از کم علی گفتیم تمام شهر خریدار دار عشق شدند همین که جمله‌ای از میثم علی گفتیم به مرز شرک رسیدند مردم عالم اگرچه شمه‌ای از عالم علی گفتیم سوال کردم از او که: چگونه خوشبختیم؟ به خنده گفت پدر؛ چون دم علی گفتیم به جرم بردن نام علی شهید شدیم ولی به کوری چشم همه علی گفتیم شکست از کمر و عاقبت به خاک افتاد به کوه ذره‌ای از ماتم علی گفتیم غم علی غم زهراست، ما نمی‌فهمیم اگرچه در همه عمر از غم علی گفتیم علی که رفت جهان خالی از عدالت شد تمام سهم بشر از علی خجالت شد جهان بدون تو از هر بهار خالی ماند همیشه جای تو در روزگار خالی ماند قرار خسته‌دلان بوده‌ای و بعد از تو دل زمین و زمان از قرار خالی ماند کجایی ای همه‌ی فخر دین، که دین خدا بدون نام تو از افتخار خالی ماند تو رفتی و همه‌ی گردوخاک‌ها خوابید تمام معرکه‌ها از سوار خالی ماند کجاست حیدر کرار خیبر و احزاب که جان معرکه از ذوالفقار خالی ماند ندیده چشم زمانه به خاطر فقرا که شانه‌های تو از حمل بار خالی ماند صدای پای تو امشب نیامد از کوچه پیاله‌های پر از انتظار خالی ماند فقط علی درِ هر خانه رفت و در می‌زد به هر یتیم و اسیر و فقیر سر می‌زد شد از مصیبت تو قد چرخ مینو خم ولی هنوز نیاورده‌ای به ابرو خم تمام عدل جهان یک‌طرف اگر باشد هنوز هست به سمت علی ترازو خم کسی که سمت علی نیست، هرکجاست، خطاست. درخت بی‌ریشه می‌شود به هر سو خم اگرچه شانه‌ی او کوه استواری بود که چشم عالم و آدم ندید از او خم غمی عجیب دلش را دوباره می‌گیرد همین که فاطمه‌اش می‌شود به پهلو خم چگونه قد بکشد مرتضی؟ که شد کمرش به یاد دیدن قدّ کمان بانو خم فراق فاطمه از پا نشاند مردی را که در برابر عالم نکرد زانو خم نخورد در همه‌ی جنگ‌ها شکست، علی به داغ فاطمه آخر زمین نشست، علی... .
. محراب و تیغ می زند خصم دنی بر فرق حیدر تیغ را می کند گلگون ز خون از پایْ تا سر تیغ را مرتضی نَفْسِ پیمبر بود و ایمان تمام می کِشد ابلیس بر نَفْسِ پیمبر تیغ را می شود سجّاده و محراب هر دو غرقِ خون می زند بر فرق حیدر خصم کافر تیغ را قبل از آن هم در مدینه ، در میان کوچه ها دیده بر فرق علی زهرای اطهر تیغ را کوفه بر پیشانی حیدر زنَد شمشیر خصم کربلا دشمن نَهد بر روی حنجر تیغ را کوفه زینب روی گلگون دیده و ، شمشیر نه دیده امّا روز عاشورا مکرّر تیغ را کوفه تنها روی گلگون را تماشا کرده است کربلا امّا به روی جسمِ بی سر تیغ را یا علی در کربلا ، در روز عاشورا ز غم دیده خواهر بر تن پاک برادر تیغ را می کند خواهر تماشا ، خصم امّا از گلو بر نمی دارد چرا در پیش خواهر تیغ را کس نبود آنجا که گوید قاتل بی رحم را بر گلوی او بِکَش ای خصم کمتر تیغ را یا علی یک ضربه زد بر فرق تو دشمن ولی زد فراوان بر تن گلگون اکبر تیغ را هر شهید از خون دهد "یاسر" به تیغ عشق آب شستشو کی می دهد از آبِ دیگر تیغ را oo حاج محمود تاری " یاسر"✍ .
. ویژه علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ در ظلمت شب چراغ راهم هستی ای حِصن حصینی که پناهم هستی من بنده روسیاه و درمانده ز خلق تو آن خط بطلان به گناهم هستی بر تشنگی کویر باران بفرست لطفی بنما گل به بیابان بفرست در حسرت روی یار، یعقوبِ غمم یوسف را لطف کن به کنعان بفرست از جوشن نام تو که دارو دارم مِهر تو زیاد است اگر رو دارم گفتم تو می‌آیی به دل خستهٔ من این شد که به دستم آب و جا رو دارم سرمایه من محبت و شور علی روشن شده صورت من از نور علی من مست عَلَی الدوام ایوان نجف مخمور ضریح پر ز انگور علی دست از طلبِ نگاه جانان نکشم من منت این و منت آن نکشم عمریست که زیر دِین شاه نجفم فریاد بجز ذکر "علی جان" نکشم باران که گرفت گفتم: این رحمت اوست عالم همه‌اش گوشه‌ای از دولت اوست رزق همه خلق به دستان علی است حتی نفسی که می‌کشم منت اوست .......................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
وقتی از تیغ غمت حکم مماتم دادند شهد شیرین تو را با صلواتم دادند با اذان لب تو اذن صلاتم دادند "دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند" در شب قدر قرین برکاتم کردند فکری از راه وفا بهر نجاتم کردند ساکن بارگه صبر و ثباتم کردند "بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلّی صفاتم دادند" آمد از جانب گل جلوه تابنده شبی سحر از چهره او ساخته زیبنده شبی بود بر عاشق دلباخته بالنده شبی "چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند" می برد نام تو از دیده و دل گرد ملال چکد از لعل لبت در همه جا آب زلال پرده از چهره بینداز که شد وقت وصال "بعد ازین روی من و آینه وصف جمال که در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند" ای که دادی به جگر سوخته منزل چه عجب برده ای جان مرا جانب ساحل چه عجب شده ای راهبر گم شده محمل چه عجب "من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند" کرم و لطف تو ای دوست مرا خجلت داد عشق تو آمد و بر عاشق تو عزت داد جلوه ات باز مرا جرأت این صحبت داد "هاتف آن روز به من مژده این دولت داد که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند" شبنم از دیده ی تو در چمنم می ریزد شمعم و شعله ز افروختنم می ریزد عطر از مهر تو بر جان و تنم می ریزد "این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد اجر صبری ست کزان شاخ نباتم دادند" ای حرمخانه وصلت همه جا رشک جنان آمدم جانب درگاه تو جاروب کشان تا کنم بنده گی کوی تو را از دل و جان "کیمیایی ست عجب بنده گی پیر مغان خاک او گشتم و چندین درجاتم دادند" ماه و خورشید در آیینه او پنهان بود هر سخن با نفسش آیه ای از قرآن بود آنچه «یاسر» ز طلوع رخ او بر جان بود "همت «حافظ» و انفاس سحرخیزان بود که ز بند غم ایّام نجاتم دادند" ** «یاسر»✍ .