eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5هزار دنبال‌کننده
279 عکس
178 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. در فراق دوست‌ ز هجران تو دارم چشم بارانی در این شب ها تو را می جویمت ای ماه نورانی در این شب ها به شوق وصل می مانم فقط آقا بیا بنگر روم از هجر رویت رو به ویرانی در این شب ها زدم لاف محبت لیک چون دارم خطا مولا خودم را کرده ام در خویش زندانی در این شب ها تو می آیی به دلجویی ز یارانت ، بدین خاطر نشستم من به نجواهای طولانی در این شب پریشانی فتاده در میان دوستدارانت رها کن دوستان را از پریشانی در این شب ها اگرچه نیستم لایق ، کرامت کن ولی مولا به پابوست رسم یک شب به مهمانی در این شب ها به سمت عاشقانت یک نفس جاری کن ای مولا مناجات جگر سوزی که می خوانی در این شب ها تو با یاد شهید کربلا می سوزی و ای کاش مرا هم با نفس هایت بسوزانی در این شب ها به دامان غم انگیزی که گلگون می شود از خون مرا چون گوهر اشکت به غلتانی در این شب ها گذشت آب از سر «یاسر» درین دریا، مکن غیبش که دارد دیده ای از اشک توفانی در این شب ها ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. با (عج) در شهادت مولا علی (ع) ای به سویت دل هجران زده ی ما نگران کوی وصل تو بود مقصد خونین جگران در شب قدر، شب راز و نیاز ملکوت ناله دارند به درگاه خدا منتظران این همه سوخته دل در سفر کوی تواند شوق دیدار تو دارند همه همسفران جاده در جاده نشستیم که هنگام عبور بنشیند ز تو گردی به رخ رهگذران بگذارید رقیبان همگی طعنه زنند حال ما را که ندانند، ز ما بی خبران باکی از دیده ی غفلت زده ی دشمن نیست چون به جایی نرسد دیده ی کوته نظران با تو ما همسفر کوفه ی دردیم همه تا بسوزیم به حال همه خونین جگران شد دوتا فرق علی در دل محراب دعا می رود ناله ی هستی ز کران تا به کران می کشد آه ز اندوه پدر دختر او آه او شعله زند، شعله به جان دگران یک طرف ناله زنان در غم او دخترهاش یک طرف اشک فشانند ز ماتم پسران «یاسر» از چشم مخواه این که نجوشد اشکش می شود داغ در اندوه علی پرده دران . . . . . . . «یاسر»✍ ‌.
. شب رسید و سکوت سنگینی به هیاهوی شهر حاکم شد با کمی نان به سمت نخلستان مردی از جنس نور عازم شد می‌رود تا به پیرمردی که در خرابه‌ست باز سر بزند کودکان یتیم منتظرند تا که مرد غریبه در بزند پادشاه کدام مملکتی در غم مردمش سهیم شده؟ چه کسی جز علی در اوج مقام مرکب کودک یتیم شده؟ خیلی از بچه‌ها نمی‌دانند نام این مرد آسمانی را ولی او هدیه می‌دهد به همه نان و خرما و مهربانی را کوله‌بارش همین که خالی شد شکر کرد و به کار خود برگشت یک نفر مانده بود و او حالا به محل قرار خود برگشت خلوتی داشت در سیاهی شب با خودش رو به ماه زمزمه کرد دردهای فراق فاطمه را باز در گوش چاه زمزمه کرد تو بگو دست جهل مردم شهر به کجا می‌برد مرا ای چاه... تا سحر با دل شکسته گرفت زیر لب نغمه‌ی " الا ای چاه... " مسجد کوفه آخرین روز است که علی را امام می‌بیند نانجیبی به تیغ زهرآلود کار او را تمام می‌بیند سر او را شکسته‌اند، اما دل او از همه شکسته‌تر است خسته از عدل اوست کوفه ولی علی از روزگار خسته‌تر است همه دیدند در کنار علی خون محراب باغ لاله شده وسط روضه با همین تصویر روضه‌ی دیگری حواله شده ناگهان در غروب روز دهم در دل اهل‌خیمه غوغا شد وسط جنگ بین زجر و سنان سر یک گوشواره دعوا شد سر اصغر به نیزه بند نشد فرق عباس با عمود شکست بدن اکبر ارباً اربا شد شمر بر سینه‌ی حسین نشست... .
. علیه‌السلام؛ فراق اگرچه مدح تو پیچیده در معانی نیست ولی سرودن تو شأن هر زبانی نیست تمام خلق خدا ریزه‌خوار خوان تواند ولی غذای خودت غیر قرص نانی نیست عجیب نیست که غیر از بلا به تو نرسید زمین مناسب مردان آسمانی نیست به این سوال فقط "عَمروْ" می‌دهد پاسخ که در مبارزه غیر از تو پهلوانی نیست هزارویک شب اگر لیلةُالمَبیت شوند کسی بجز تو مهیای جان‌فشانی نیست هرآن طرف که تو هستی "فَثمَّ وجهُ‌الله" بجز مسیر تو سمت خدا نشانی نیست به "مَن یَمُت یَرَنی" تو دلخوشم مولا که پاسخ "أَرِنی" غیر "لَن‌تَرانی" نیست محبت تو تمام امید ماست علی برای هر در بسته کلید ماست، علی خداست مست جمال تو و تو مست خدا به جلوه آمده در تو تمام هست خدا رسیده عشق تو از روز اول خلقت به بندگان خداجو و حق‌پرست خدا به‌جز تو که همه‌ی عمر در "بلا" بودی کسی برآمده از عهده‌ی الست خدا؟ به شوق این که دوباره نماز می‌خوانی به انتظار تو در عرش خود نشسته خدا تلاش کرده بفهمند حق فقط با توست به‌غیر باب تو ابواب را که بسته خدا به روز معرکه از تو شکست خواهد خورد هر آن که آمده با نیّت شکست خدا بریده باد دودست ابولهب‌صفتی که دست‌های تو را بسته است، "دست‌خدا" نوشته شد به تمام جهان و مافیهم؛ علی‌ست شان " یدالله فوق ایدیهم " اگرچه در همه عمر از غم علی گفتیم ولی هنوز کمی از کم علی گفتیم تمام شهر خریدار دار عشق شدند همین که جمله‌ای از میثم علی گفتیم به مرز شرک رسیدند مردم عالم اگرچه شمه‌ای از عالم علی گفتیم سوال کردم از او که: چگونه خوشبختیم؟ به خنده گفت پدر؛ چون دم علی گفتیم به جرم بردن نام علی شهید شدیم ولی به کوری چشم همه علی گفتیم شکست از کمر و عاقبت به خاک افتاد به کوه ذره‌ای از ماتم علی گفتیم غم علی غم زهراست، ما نمی‌فهمیم اگرچه در همه عمر از غم علی گفتیم علی که رفت جهان خالی از عدالت شد تمام سهم بشر از علی خجالت شد جهان بدون تو از هر بهار خالی ماند همیشه جای تو در روزگار خالی ماند قرار خسته‌دلان بوده‌ای و بعد از تو دل زمین و زمان از قرار خالی ماند کجایی ای همه‌ی فخر دین، که دین خدا بدون نام تو از افتخار خالی ماند تو رفتی و همه‌ی گردوخاک‌ها خوابید تمام معرکه‌ها از سوار خالی ماند کجاست حیدر کرار خیبر و احزاب که جان معرکه از ذوالفقار خالی ماند ندیده چشم زمانه به خاطر فقرا که شانه‌های تو از حمل بار خالی ماند صدای پای تو امشب نیامد از کوچه پیاله‌های پر از انتظار خالی ماند فقط علی درِ هر خانه رفت و در می‌زد به هر یتیم و اسیر و فقیر سر می‌زد شد از مصیبت تو قد چرخ مینو خم ولی هنوز نیاورده‌ای به ابرو خم تمام عدل جهان یک‌طرف اگر باشد هنوز هست به سمت علی ترازو خم کسی که سمت علی نیست، هرکجاست، خطاست. درخت بی‌ریشه می‌شود به هر سو خم اگرچه شانه‌ی او کوه استواری بود که چشم عالم و آدم ندید از او خم غمی عجیب دلش را دوباره می‌گیرد همین که فاطمه‌اش می‌شود به پهلو خم چگونه قد بکشد مرتضی؟ که شد کمرش به یاد دیدن قدّ کمان بانو خم فراق فاطمه از پا نشاند مردی را که در برابر عالم نکرد زانو خم نخورد در همه‌ی جنگ‌ها شکست، علی به داغ فاطمه آخر زمین نشست، علی... .
. محراب و تیغ می زند خصم دنی بر فرق حیدر تیغ را می کند گلگون ز خون از پایْ تا سر تیغ را مرتضی نَفْسِ پیمبر بود و ایمان تمام می کِشد ابلیس بر نَفْسِ پیمبر تیغ را می شود سجّاده و محراب هر دو غرقِ خون می زند بر فرق حیدر خصم کافر تیغ را قبل از آن هم در مدینه ، در میان کوچه ها دیده بر فرق علی زهرای اطهر تیغ را کوفه بر پیشانی حیدر زنَد شمشیر خصم کربلا دشمن نَهد بر روی حنجر تیغ را کوفه زینب روی گلگون دیده و ، شمشیر نه دیده امّا روز عاشورا مکرّر تیغ را کوفه تنها روی گلگون را تماشا کرده است کربلا امّا به روی جسمِ بی سر تیغ را یا علی در کربلا ، در روز عاشورا ز غم دیده خواهر بر تن پاک برادر تیغ را می کند خواهر تماشا ، خصم امّا از گلو بر نمی دارد چرا در پیش خواهر تیغ را کس نبود آنجا که گوید قاتل بی رحم را بر گلوی او بِکَش ای خصم کمتر تیغ را یا علی یک ضربه زد بر فرق تو دشمن ولی زد فراوان بر تن گلگون اکبر تیغ را هر شهید از خون دهد "یاسر" به تیغ عشق آب شستشو کی می دهد از آبِ دیگر تیغ را oo حاج محمود تاری " یاسر"✍ .
. ویژه علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ در ظلمت شب چراغ راهم هستی ای حِصن حصینی که پناهم هستی من بنده روسیاه و درمانده ز خلق تو آن خط بطلان به گناهم هستی بر تشنگی کویر باران بفرست لطفی بنما گل به بیابان بفرست در حسرت روی یار، یعقوبِ غمم یوسف را لطف کن به کنعان بفرست از جوشن نام تو که دارو دارم مِهر تو زیاد است اگر رو دارم گفتم تو می‌آیی به دل خستهٔ من این شد که به دستم آب و جا رو دارم سرمایه من محبت و شور علی روشن شده صورت من از نور علی من مست عَلَی الدوام ایوان نجف مخمور ضریح پر ز انگور علی دست از طلبِ نگاه جانان نکشم من منت این و منت آن نکشم عمریست که زیر دِین شاه نجفم فریاد بجز ذکر "علی جان" نکشم باران که گرفت گفتم: این رحمت اوست عالم همه‌اش گوشه‌ای از دولت اوست رزق همه خلق به دستان علی است حتی نفسی که می‌کشم منت اوست .......................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
وقتی از تیغ غمت حکم مماتم دادند شهد شیرین تو را با صلواتم دادند با اذان لب تو اذن صلاتم دادند "دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند" در شب قدر قرین برکاتم کردند فکری از راه وفا بهر نجاتم کردند ساکن بارگه صبر و ثباتم کردند "بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلّی صفاتم دادند" آمد از جانب گل جلوه تابنده شبی سحر از چهره او ساخته زیبنده شبی بود بر عاشق دلباخته بالنده شبی "چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند" می برد نام تو از دیده و دل گرد ملال چکد از لعل لبت در همه جا آب زلال پرده از چهره بینداز که شد وقت وصال "بعد ازین روی من و آینه وصف جمال که در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند" ای که دادی به جگر سوخته منزل چه عجب برده ای جان مرا جانب ساحل چه عجب شده ای راهبر گم شده محمل چه عجب "من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند" کرم و لطف تو ای دوست مرا خجلت داد عشق تو آمد و بر عاشق تو عزت داد جلوه ات باز مرا جرأت این صحبت داد "هاتف آن روز به من مژده این دولت داد که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند" شبنم از دیده ی تو در چمنم می ریزد شمعم و شعله ز افروختنم می ریزد عطر از مهر تو بر جان و تنم می ریزد "این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد اجر صبری ست کزان شاخ نباتم دادند" ای حرمخانه وصلت همه جا رشک جنان آمدم جانب درگاه تو جاروب کشان تا کنم بنده گی کوی تو را از دل و جان "کیمیایی ست عجب بنده گی پیر مغان خاک او گشتم و چندین درجاتم دادند" ماه و خورشید در آیینه او پنهان بود هر سخن با نفسش آیه ای از قرآن بود آنچه «یاسر» ز طلوع رخ او بر جان بود "همت «حافظ» و انفاس سحرخیزان بود که ز بند غم ایّام نجاتم دادند" ** «یاسر»✍ .
. تب گرفته تمام جسم مرا همه جا را سیاه میبینم کاش زهرا عیادتم بکند او بیاید برای تسکینم گرچه بستند، باز می‌ریزد خونِ دل از شکافِ زخمِ سرم زخم شمشیر قاتل من نیست داغِ ناموس مانده بر جگرم من که مَردِ نبردها بودم یک جراحت مرا ز پا انداخت وای از فاطمه که حوریه بود پنجه بر گونه‌هاش جا انداخت سهم من از تمام این دنیا غُصه و حسرت و بد اقبالی‌ست دور بستر حسین هست و حسن جای محسن کنارشان خالیست برو قنبر میان هرکوچه بگو از حال و روز غم‌بارم کودکان یتیم کوفی را با خبر کن که کارشان دارم این حسین است، چهره ی او را ای پسربچه‌ها نگاه کنید سرِ رَخت و لباس او نَکنَد! کشمکش بین قتلگاه کنید ای یتیمان کوفه که عمری سرتان بوده روی دامن من مهربان با یتیم‌ها باشید با یتیمِ سه ساله مخصوصاً سنگ از روی بام‌ها نزنید هر زمان که اسیر آوردید صدقه دست زینبم ندهید کودکانی که شیر آوردید آه و نفرین من به کوفه اگر از سری معجری ربوده شود وسط ازدحام جمعیت نکند دختری ربوده شود صاحبان تنور بعد از این به سر آفتاب رحم کنید اهل کوفه وصیتم این است به عروسم رباب رحم کنید گروه شعری یا مظلوم✍ السلام .
شب قدر آمده و آمده ام محضر تو به امید کرمت آمده ام در بَرِ تو از کرمخانه ی تو لطف و کرم می ریزد در سحر بنده به امید تو بر می خیزد من کجا و شب قدرِ تو کجا خالق من سرِ خوان تو نشستن نَبُوَد لایق من خواب غفلت همه ی عمر ، زمین گیرم کرد به تباهی سپری گشت و مرا پیرم کرد من زمین خورده ام و عبد پریشان هستم شب قدر است ببین خسته ز عصیان هستم کن نگاهی تو به این حال گدای خسته رو سیاهم ز گناهان و دلم بشکسته در شب قدر که خواندی تو مرا وقت سحر پیش زهرا مادرم تو آبرویم را بخر ای کریم و مهربان جز تو ندارم هیچ کس جان اربابم حسین امشب به فریادم برس به غبار حرم و روضه ی شاهِ شُهدا گنهم عفو نِما و بِبَرم کرب و بلا ✍ .
. جهان اگر بشود زیر و رو هزاران بار فقط علی است که دیگر نمی شود تکرار علی است معجزه ی خلقت و به اذن خدا شکافت کعبه که دُر از دلش کند اظهار علی است آنکه فقط داده بر رسالت عشق شهادت علنی در سکوت «یوم الدار» میان «شِعب» و سپس «لیلة المبیت» آخر به جز علی چه کسی کرده اینچنین ایثار همانکه اول صف بوده در همه غزوات سزاست لشکر دین را به نام پرچمدار علی است فاتح خیبر نه هر بنی بشری عمل ملاک جهان است تا ابد نه شعار «حدیث منزلت» از «غزوه ی تبوک» شکفت علی وصی رسول است و باز هم انکار!؟ بر آیه های برائت علی مبلغ شد به جانشینی او می کند همین اقرار مراد از «اَنفُسَنا» در «مباهله» غیر از علی نبوده بفهمید ای در و دیوار غدیر امر خدا بود و ترک واجب شد بدا به حال پلیدان مست خود مختار سقیفه غیر خلافت گرفت جان علی میان فاجعه ی آتش و در و مسمار همیشه فکر یتیمان کوفه بود و ندید از این بلاد بلاخیز جز غم و آزار جمل ،خوارج و یک روز قاسطین بودند دلیل خونجگری های حیدر کرار گذشت از خود دائم به فکر جامعه بود و بود جامعه با او چقدر بد رفتار شکافت فرق علی را جهالتِ آن روز جهان بعد علی شد به درد و غصه دچار .
. از محراب تا قتلگاه روایت می کند اندوه داغی را بدین منوال نباشد هیچ گلگون پیکری را این چنین احوال دو تن با چهره گلگون نماز خویش را خواندند یکی در دامن محراب و آن یک در دل گودال یکی در کوفه رویش غرق در خون سرش باشد یکی در کربلا گردد تنش با اسب ها پامال یکی از بهر او شیر آورند ایتام در کوفه یکی لب تشنه خنجر روی رگهایش ، زبانم لال یکی دارد سرِ گلگون به روی بستر ماتم یکی اما سرش بر نیزه ی خصم ستم افعال کنار جسم بی جانی به کوفه دیده ها گریان یکی در کربلا بی سر کنارش خواهری بد حال یکی زهرا به دیدارش رسد با پهلوی خسته یکی زینب رود در پیش جسمش خسته خونین بال یکی آید به استقبال او پیغمبر خاتم یکی دشمن کند با تازیانه از وی استقبال در اینجا باغبان بشکسته فرق و کربلا امّا یکی دارد ز داغ خیل گلهایش قدی چون دال ز خاک کربلا تا کوفه و شام بلا زینب اسیر است و رود «یاسر» ولی با عزّت و اجلال ** «یاسر»✍ .
. ز جام نام تو دارد لبم تر می‌شود امشب خدا را شکر که با تو شبم سر می‌شود امشب بزرگی کن نیفتد طشت رسوایی من از بام که از فریاد آن گوش فلک کر می‌شود امشب تعارف نیست می‌دانم نبودم نوکر خوبی به دستان تو نوکر باز نوکر می‌شود امشب دعا کردم پر از کرب و بلا، مشهد، نجف باشد اگر تقدیر من دارد مقدر می‌شود امشب نمی‌ارزد دلم اندازه‌ی پول سیاه اما به عشق صاحب ایوان‌طلا زر می‌شود امشب من و آلوده دامانی، برایم روضه می‌خوانی؟ که بعد از روضه هر جانی مطهر می‌شود امشب ————————- برای 👇🏻 علی تا گفت یا زهرا، حسن در گوش زینب گفت: پدر آماده‌ی دیدار مادر می‌شود امشب بریده تیغ تا ابرو، ولی با دیدن پهلو دوباره زنده یاد آتش و در می‌شود امشب ————————- برای 👇🏻 تمام دست‌ها بر دامن باب الحوائج‌هاست یکی دارد دخیل موی اصغر می‌شود امشب یکی هم حاجتش را امشب از بی‌دست می‌گیرد یکی هم در خرابه دیده‌اش تر می‌شود امشب خرابه دختری دارد که بر دستان بی جانش سری دارد که با آن روضه‌ام سر می‌شود امشب ✍ ............................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab