#شهادت_امام_محمدباقر_ع
آن روزهای تار که یادت نمی رود
بازی روزگار که یادت نمی رود
وقتی که چشم قافله چرخید سوی نی
یادت نمی رود سر خورشید روی نی
هرچه شنیده اند همه , دیده چشم تو
گلهای اشک از همه جا چیده چشم تو
ای مرد کاروان زنان از بلا بگو
از غصه های بی عدد کربلا بگو
آقا محرمی شده امشب هوایمان
اصلا بگو رقیه بگوید برایمان
از تشت آمده خبری با نسیم ها
ای وای از دل نگران یتیم ها
بابا بیا که زینب کبری معذب است
اینها شکسته اند تمام حریم ها
پایم نمی کشد , همه با چوب میزنند
یک چوب ساده نیست که , از آن ضخیم ها
انگشتر , کلاه و زره , هیچیک نماند
اینگونه است بخشش ابن الکریم ها
غربت به خانواده ی ما ارث میرسد
این ارثیه رسیده به ما از قدیم ها
حالا بجای هر سخنی گریه میکنیم
با عطر سیب پیروهنی گریه میکنیم
حمیدرضا محسنات
#شهادت_امام_محمدباقر_ع
طفل بودم که اسارت دیدم
خیمه ها را همه غارت دیدم
من چهل روز حقارت دیدم
عمه را بزم جسارت دیدم
بزم می بود لعینی برخاست
دختری را به کنیزی میخواست
غنچه ها را همه پرپر دیدم
بر سر نی،سر اصغر دیدم
چادر پاره ی خواهر دیدم
دم کاخ یزید،سر دیدم
خاکها زخم رخش پوشیدند
سر او را به زمین کوبیدند
رفتم از یاد و نرفته از یاد
همه ی زندگی ام رفت به باد
تا که همبازی ام از ناقه فتاد
زجر آمد ز ره و زجرش داد
لگدی زد به تن او که خداش
نکند قسمت کافر ای کاش
محمود اسدی(شائق)
#شهادت_امام_محمدباقر_ع
در میان قنوت چشمانم
عکس یک قبر خاکی افتاده
سنگ غربت شکسته بغضم را
دیده ام، صبر خود ز کف داده
کاروان دل شکسته ی من
ره سپار بقیع ویران است
زائرم، زائر امامی که
از غمش سینه بیت الاحزان است...
با سلامی به محضرت آقا!
پر کشیدم شبیه بال نسیم
السلام علیک یابن شهید
السلام علیک یابن کریم
آسمان کبود چشمانم
باز امشب بهانه می گیرد
در جوار مزار خاکیتان
مرغ دل آشیانه می گیرد
روز و شب دارم این نوا آقا
از چه بی بارگاه گردیدی؟!
با هزاران مُرید درگاهت
از چه رو بی پناه گردیدی؟!
ای امامی که غربت ارث شماست!
شعله می بارد از گلستانت!!!
زهر کینه چه بر سرت آورد؟!
پدر و مادرم به قربانت
گر چه از زهر کینه می سوزی
شعله های غم تو دیرینه است
قدر کرب و بلا، بلا داری
این همان راز آه آیینه است
خاطرات درون ذهنت را
نیمه شب ها مرور می کردی
یاد غم های روز عاشورا
پلک خود را نمور می کردی
دیده ای در سنین کودکی ات
بین گودال، جسم بی سر را
چه کشیدی در آن غروب غریب
تا شنیدی صدای مادر را
ضرب سیلی و صورت نیلی
ظلم های امیه را خواندی
زیر لب با نوای جان سوزت
روضه های رقیّه را خواندی
لا به لای صدای تیر و کمان
ناله های رباب می آمد
چه بلایی سر علی آمد؟
که حسین با شتاب می آمد
مشک سقّا و اشک اهل حرم
گویی از حلقه اش نگین افتاد
لحظه ها لحظه های غارت شد
تا که عباس بر زمین افتاد
محمد فردوسی
.
#امام_زمان
🔸بفرمائید....
🔸یک جرعه غزل ناب....
🔸مهدوی
چه میشود که بیایی کنم تماشایت
فدای بغض گلوگیر و اشک شبهایت
شبی گذر کن از این کوچه های دلتنگی
که دل هوای تو کرده فدای غمهایت
غم تو غصه ی عالم شده نمیفهمد
کسیکه دل به همه داده جز تولایت
صدای شیهه ی اسبت ز دور میآید
بیا که عالم و آدم فتاده بر پایت
بهمره تو بیاید نسیم شوق وصال
معطر است جهانی ز باغ گلهایت
گل شقایق و یاس و عقاقی و سوسن
الا تو نرگس زهرا به چشمانم جایت
انا ابن حیدریت لرزه بر جهان انداخت
تمام عالم از این بانگ گشته شیدایت
#مرتضی_محمودپور✍
.
.
#امام_باقر_علیه_السلام
السلام علیک یا باقر العلوم علیه السلام
نور خدا
ای شیعه ی ثانی عشرحضرت باقر
دین زنده شده از هنر حضرت باقر
بخشید به اسلام مبین گرمی ورونق
گنجینه ی غرق گهر حضرت باقر
تا روز قیامت همه چون آینه ماتند
از دانش و علم و هنر حضرت باقر
زینت ده توحید پرستان جهان است
گلزار گل و بارور حضرت باقر
قدسی نفسان حرم قدس ندیدند
جز نور خدا در نظر حضرت باقر
مرغان دعا تا حرم دوست رسیدند
درسجده ی شام وسحر حضرت باقر
جابر چه صمیمانه ز درگاه پیمبر
آورده سلامی به بر حضرت باقر
عمری زغم کرب وبلا خون جگر خورد
قربان دل وچشم تر حضرت باقر
داغ غم زهرا وعلی درهمه ایام
آتش زده بر بال وپر حضرت باقر
زهر ستم وکینه ی بیداد چه کرده است
با جان و دل و با جگر حضرت باقر
افسوس که در سوک نشستند ملائک
زین داغ گران با پسر حضرت باقر
دادند مرا کوثر توفیق «وفایی»
تا آن که شوم نوحه گر حضرت باقر
#شهادت_امام_باقر
#سیدهاشم_وفایی✍
.
.
#شهادت_امام_باقر
بقعه ی نور
بغضی که پنجه زدگلوی اطهرت را
عمری گرفته بود راه حنجرت را
شب تا سحرگه، در دل محراب طاعت
پاشیده بودی اشک های باورت را
تو پنجمین خورشید اهل نور هستی
نور خدا کرده احاطه ،محورت را
خود سوختی بهر نجات اهل ایمان
کردی تو خرج خلق، مهر انورت را
در بستر بیماری و در هُرمی از تب
کردی صدا با اشک حسرت ،مادرت را
با خاطرات کربلا و کوفه وشام
پُرکرده بودی ،برگ برگ دفترت را
یاد علی اکبر و عباس و اصغر
آتش فکنده لحظه های آخرت را
از کربلا ،جان و دلت می سوخت، ازچه
آتش زده زهر ستم بال و پرت را
شد بقعه ی نوری دگر،خاک مدینه
بُردند زیر خاک، وقتی پیکرت را
قلب «وفایی» سوخت هنگامی که بشنید
پُرکرده گرد درد وغم ،دور وبرت را
#سیدهاشم_وفایی✍
.
.
#شهادت_امام_باقر
#روضه_جانسوز_امام_باقر_علیه_السلام_از_زبان_آن_حضرت:
عمریست که در این دل، من کرب و بلا دارم
در سینه ی محزونم، کهفُ الشهدا دارم
در دیده پر خونم، صحرای منا دارم
من شاهدِ گودال و خود نیز عزادارم
هفتاد و دو پیکر را، بی سر به زمین دیدم
هجده سرِ بر نیزه، خونین و غمین دیدم
اعضای مقطع را من دیده ام از یاران
دستانِ جدا هر سو، از پیکر سرداران
انگشتر و انگشت و غارت، ز جفاکاران
من دیده ام از نزدیک خونبارش و خونباران
از یوسفِ زهرا یک، پیراهن خونین را
گه بر سرِ نِی دیدم، گه دستِ حرامی ها
وای از دلِ مادرها، آه از غمِ خواهرها
فریادِ ستم بود و نااَمنیِ دخترها
دستورِ فرار آمد، از سَرورِ سَرورها
من هیچ نمیگویم، از غارتِ معجرها
انواعِ نوازش ها، با کعبِ نِیِ دژخیم
یک باره برایم شد، محشر بخدا ترسیم
دیدم به دو چشمِ خویش، من غربت زینب را
در معبرِ آن گودال، غمهای لبالب را
احوالِ اسیران را، سجاد و غم و تب را
بر پیکر جدِ خود، جای سمِ مرکب را
بودند در آن غوغا، عشاقِ خدا شیدا
آهِ اُسرا بود و اشکِ شهدا پیدا
دیدم به حرم آنگاه، انواعِ جسارت را
در شدتِ ضرب و شتم، آغازِ اسارت را
بر حرمتِ ناموسِ حق، اوجِ خسارت را
اظهارِ شماتت را، اِعمالِ حقارت را
آن چیز که در آن بِین، دلبسته به زهرا بود
هشتاد و چهار آهِ پیوسته به زهرا بود
در سلسله آل الله، غمهای فراوان دید
با گریه ی ما دشمن، بدجور بما خندید
از وحشتِ غم گاهی، جسمِ شهدا لرزید
از نیزه عمو عباس، بر قافله بس گِریید
این است حقوقِ ما؟ بارانِ جفا از بام؟
ناموسِ خدا همراه، با شمرِ لعین تا شام؟
از کوفه بگو اما، از شامِ خزان هرگز
از نیزه بگو اما، از زخمِ زبان هرگز
از گریه بگو اما، از اشکِ زنان هرگز
از غصه بگو اما، از سوزشِ جان هرگز
ناموسِ پیمبر را عنوانِ کنیزی چیست؟
هان! عترتِ زهرا را، این زخمه ی هیزی چیست؟
#حاج_محمود_ژولیده ✍
.
#روضه_جانسوز_حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
خونِ دندان در قدح ریزم، که مانَم تشنه لب
سَرورِ من از سفر آید، گمانم تشنه لب
گریه اَم بر شاهِ عطشان است و اطفال یتیم
ترسم از اینکه شوند اینجا به درد و غم مقیم
کاش میشد با تو گویم، سیدی! کوفه میا
آه در حصرِ عدویم، سیدی! کوفه میا
جانِ زینب گر میایی، پس میاور خواهرت
میشوند اهلِ حرم بی کس، میاور خواهرت
دختران رحمی نمی بینند، از این مردمان
نان و خرما نذرشان کردند، بی دین مردمان
آنچه آید بر سرِ من، بر سرِ تو آورَند
بر سرِ دروازه ها، آخر سرِ تو آورَند
نیزه هاشان سیدی! بَدجور پهلو میدرَد
تیغهای تیزِشان، بَدجور اَبرو میدرَد
رحم بر دندان و لعلِ لب ندارد نیزه ای
ترسم از آنکه به کامت، لب گذارد نیزه ای
شیرخوار اینجا امان هرگز ندارد، ای دریغ
حرمله رحمی بر آن هرگز ندارد، ای دریغ
با جوانانِ بنی هاشم بگو، جای کفن
یک زِرِه پوشند، اینجا نیزه باران است و تن
من بقربانِ نگاهِ نافذِ عباسِ تو
میشود اینجا هدف، چشمانِ خیرالناسِ تو
کعب نِی هاشان عجب، مهمان نوازِ کودکند
بیشتر، نامردها در فکر گوشِ کوچکند
گیسوی طفلِ یتیم اینجاست، دست آویزشان
نیست از سیلی زدن بر کودکان، پرهیزشان
هر کسی که بیشتر آتش بیارِ معرکه است
بیشتر دنبالِ غارت، در میانِ مهلکه است
این چه رسمِ ناجوانمردانه ای در کوفه هست؟
بیشتر آزارِشان در گیر و دارِ کوچه هست!
چون غریبی را سرِ بازارشان، گیر آورند
بر سرِ هر رهگذر، او را به تحقیر آورند
چون میسر نیست گاهی، نیزه بر اندامها
سنگ و خِشت و شعله میبارد ز روی بامها
بردنِ نامِ تو آسان نیست، اما هر چه هست...
گفتنِ نامِ علی، جرمش از آن سنگین تر است
نامِ زیبای تو بر دارلاماره میبرم
نامِ مولایم علی، با صد اشاره میبرم
آخرین ذکرم شده، فریادِ یازهرا ز بام
آخرین حرفِ سفیرت وقتِ جان دادن، سلام
#حضرت_مسلم #مسلمیه
#شب_اول_محرم
#حاج_محمود_ژولیده ✍
.
#امام_باقر علیهالسلام
#مثنوی
🔹طبیب عالم🔹
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش
باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش
آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت
دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت
گلدستهای نداشت حرم، مرقدی نبود
صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود
این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟
غمهای عهد کودکی از یاد کی رود
آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود
یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود
از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه
اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه...
تو طفل روی ناقۀ عریان نشستهای
بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشستهای
تو طعم تازیانه و سیلی چشیدهای
بر روی خار، همره طفلان دویدهای
دیدی تو خیمههای به آتش کشیده را
داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را
#علی_انسانی ✍
#شهادت_امام_باقر
.
#امام_باقر علیهالسلام
#غزل
🔹در سوگ آفتاب مدینه🔹
غمگین زمین، گرفته زمان، تیرهگون هواست
امروز روز گریه و امشب شب عزاست
تا خوشههای بغض، گل گریه میدهند
از تنگنای سینۀ ما نالهها رهاست
در سوگ آفتاب مدینه، به سوز و آه
با صاحبالزمان دل ما نیز همنواست
داغیست سینهسوز غم باقرالعلوم
گر خون بگریَد از غم او آسمان رواست...
هم وارث تمامی اوصاف حیدر است
هم مخزن تمامی اسرار مصطفاست
ذکرش امیدبخش دلِ هرچه ناامید
نامش شفادهندۀ هر درد بیدواست
ای روح آسمانی از این داغ جانگداز
فریاد خاک امشب تا عرش کبریاست
سوزی که قطره قطره تو را آب کرد و سوخت
این زهر نیست بلکه همان داغ کربلاست
ای جان ما فدای غم غربت بقیع
قبرت بقیع نیست که در سینههای ماست...
امشب هزار پنجره دل گریه میکنیم
با غربت بقیع، دل شیعه آشناست
شمعی به روی تربت پاک تو نیست... آه
اینجا مگر نه این که مزار امام ماست
تنها نه از غم تو مدینه عزا گرفت
در بارگاه قدس کنون محشری بهپاست
امشب «خروش»! آن نفس حق که تا سحر
دریای گریه را به خروش آورد کجاست؟
📝 #عباس_شاهزیدی
#شهادت_امام_باقر
.
.
#زبانحال #حضرت_مسلم بن عقیل(علیه السلام)
خطاب به امام حسین(علیه السلام) :
چقدر فاصله دارد سر من و سر تو
خدا کند که بیفتد دوباره محضر تو
به راه آمدن تو نشسته دلخسته
فراز دارالأماره سر کبوتر تو
اگر که نامه نوشتم بیا، پشیمانم
میا که کوفه گرفته بهانۀ سر تو
میا که نقشه کشیدند مردمان یهود
برای بردن خلخال پای دختر تو
میا که نیزه فروشان شهر، می خوانند
دعای رزق به پای گلو و حنجر تو
میا که نعره کشان سوی تو روانه شدند
برای هلهله پیش علی اکبر تو
عمود آهن و نیزه فراهم آوردند
برای فرق علمدار و چشم حیدر تو
میا که حرمله دارد سه شعبه می سازد
برای بوسه گرفتن ز حلق اصغر تو
#عرفه
#حضرت_مسلم
.
.
#شهادت_امام_باقر
ای زهر اگرچه تو سراپا دردی
ممنون که مرا رها ز غمها کردی
من خسته ای از زمانه نامردم
عمری است که با غصه وغم خوکردم
پرگشته دلم زناله های جانسوز
از واقعه کرب وبلا تا امروز
من وارث داغهای عاشورایم
خون چشم فلک زغصه وغمهایم
ای زهر بگویم از کدامین دردم
ازسوز عطش یا که ز آه سردم
دیدم همه جا خزان باغ لاله
بودم همه جا قرین آه وناله
دیدم به تب وتاب علی اصغربود
بی تاب کمی آب علی اصغربود
دیدم که عدو چگونه سیرابش کرد
با تیر سه شعبه حرمله خوابش کرد
شد روزی من همچوسکینه سیلی
شد روی مَهَم چو روی ماهش نیلی
من برنوک نی خون خدا را دیدم
درعلقمه یاس سرجدا را دیدم
دیدم پدرم میان شعله می سوخت
دشمن به تنش رخت اسارت می دوخت
ای زهر دلم زغصه بی تاب شده
از بهر شهادت دل من آب شده
من خسته داغ بی شمارم ای زهر
از بهر رحیل بیقرارم ای زهر
درغربت تربت امام باقر
جاری شده اشک خون زچشم طاهر
#طاهر_کاشانی
.