eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5هزار دنبال‌کننده
277 عکس
174 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. «السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَنْعُوتَةُ فِي الْإِنْجِيلِ الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمِينِ‏ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا شَبِيهَةَ أُمِّ مُوسىٰ.» زدی پیوند «آل‌هاشم» و «آل‌یشوعا» را که‌تو ازسال‌های‌قبل دیدی خواب حالا را اگرچه جسم تو در بند کاخ روم بود، اما دلت از شوق اقیانوس طی می‌کرد دریا را کسی _غیر از تو_ از راز تو باید باخبر می‌شد تو خود اما خبرداری دلیل این معما را اگر ذکر تو «لاخَوفٌ عَلَیهم» شد در آن‌غربت به هرآیینه می‌دیدی دم «لا هُم یَحزَنون»ها را چنان از شوق «سُرَّ مَن رَءا» از قصر می‌رفتی که انگاری شبیه کعبه دیدی هر کلیسا را در آن شیرین‌ترین رویا چه‌ها رخ داد ای‌بانو؟ که بر دامان خود دیدی مسیحای مسیحا را همین که نام «نرجس» را برای خود پسندیدی از آن پس تا ابد نشناختی دیگر «ملیکا» را عروس حضرت زهرا شدن آن‌قدر لذت داشت که با سختی نمی‌رفتی مسیر دشت‌وصحرا را زبان شاعران حقا که از وصف تو الکن ماند چه باید گفت اوصاف «شبیه‌اُمّ‌ِموسی» را؟ جهان از ابجد نام بلند تو یقین دارد که روزی فتح خواهد کرد فرزند تو دنیا را «شفاعت کار مادرهاست، شاعرها خبر دارند» بیا لطفی کن ای مادر شفاعت کن دل ما را .
. کیستم من از غلامانِ قدیم سامرا کیستم جلدِ حریمش، یاکریمِ سامرا شکر عمری رزقم از دستِ کریمان می رسد از کریمِ در مدینه یا کلیمِ سامرا مزهّ دارد با مَصابیحِ الدُّجی، کَهفِ الوَری راه رفتن در صراطَ المستقیمِ سامرا گرچه شد تخریب این گلدسته ها و گنبدش کم نخواهد کرد از شانِ عظیمِ سامرا نسل اندر نسلِ ما را هم کفایت می کُند منصبِ کلبِ نگهبانِ حریمِ سامرا عطر و بوی کربلا دارد تمامِ مرقدش از نجف انگار می آید نسیمِ سامرا کاش می شد ساکنِ این قطعه بودم از بهشت کاش من هم می شدم عمری مقیمِ سامرا ✍ .
. علیه السلام به دنیا آمدی تا شیعیان را سروری باشد جهان در سایه لطف عدالت گستری باشد تو فرزند علی(ع)بودی و از ذریه ی زهرا(س) نمی شد جز حسن(ع) نام تو نام دیگری باشد جهان فهمید پشت ابر هم خورشید می تابد اگرچه شهرتش در حصر بودن، عسکری باشد جهان شد فتح با اندیشه ات بی آنکه در گردت شبیه مجتبی (ع)غمخوار و حتی لشکری باشد به تفسیر تو پیدا کرده عالم راه را از چاه چگونه می شود فرزند کوثر، عسگری باشد؟ زمین از حجت حق لحظه ای خالی نمی ماند و این یعنی که باید شاه بیت آخری، باشد .
. سامرا یک حقیقت محض است سامرا ریشه در عزا دارد هیچ جای جهان نمی بینی غربتی را که سامرا دارد تو در این شهر بی وفا یک عمر بغض کردی و خون دل خوردی در بهار جوانی‌ات آقا داغ‌ها را به خانه‌ات بردی آسمان رنگ ارغوانی داشت پشت دیوارهای لشگرگاه سایه‌ی غربتت چه طولانی ست در همین زندگانی کوتاه از نگاه پر از صلابت تو لشگر کفر بی امان لرزید لرزه بر کاخ کافران افتاد معتمد بارها به خود پیچید معتمد دید در حضور خودش از بلندای راز می‌خواند در قفس بین شیرها دارد عاشقانه نماز می‌خواند پسرش یادگار غربت اوست پسرش سال‌هاست در سفر است از غم و غربت شهادت او چشم‌هایش همیشه شعله‌ور است خسته و دل شکسته و تنها سال‌ها میهمان زندان بود وارث غربت امام حسن اشک‌هایش همیشه جوشان بود پدرش در کمال بی همتا مادرش عطر و بوی سوسن داشت دوستانش همیشه کم بودند خانه‌ای در میان دشمن داشت قسمت این است تا که فرزندش در تمام هزاره‌ها باشد مثل خورشید پرتو افشاند تا امام ستاره‌ها باشد .
. امشب دوباره در هوای سامراییم پشت در ِ دارالشفای سامراییم روضه به روضه ما گدای سامراییم سینه زنان ِ مجتبای سامراییم نام حسن آمد دوباره دیده تر شد ماه ربیع ما خزانی چون صفر شد دنیا نبود این مزد احسان ِ حسن ها با بی کسی سرگشت هر آن ِ حسن ها زهرای مرضیه است گریان حسن ها ای زهر می خواهی چه از جان حسن ها هر دو حسن پاره جگر رفتند ای وای با قلب از غم شعله ور رفتند ای وای امشب فلک ، جبریل را بی بال و پر دید ریحانه را نوحه کنان ، بهر پسر دید عالم امیدش را دوباره در سفر دید تنها نه مهدی ، یک جهان داغ پدر دید آه ای یتیمان ! رفت بابا در جوانی با مهربانان باز شد نامهربانی شکر خدا اصحاب ، تکفیرش نکردند با یا مذل المومنین ، پیرش نکردند در پیچ یک کوچه ، زمین گیرش نکردند در کودکی از زندگی سیرش نکردند صد شکر خانه قتلگاه این حسن نیست بی شمع و زائر ، بارگاه این حسن نیست ای سامرا ! مهمان مظلومت کجا رفت ابن الرضای سومین ، پیش رضا رفت آه از نهاد مهدی ِ او  تا خدا رفت دور از وطن چون کشته ی کرببلا رفت خوب است که خار بیابان بسترش نیست چشمی پی ِ عمامه و انگشترش نیست شد سامرا کرببلایی واحسینا مهدی کند نوحه سرایی ، واحسینا ای تن که زیر دست و پایی واحسینا تو زینت عرش خدایی ، واحسینا تدفین تو شد ماجرایی واحسینا جای کفن در بوریایی واحسینا .
. صاحب عزای سامرا آجرک الله مأنوس اشک و روضه ها آجرک الله بودی تو در شهر مدینه داغدار ِ شش ماهه ی شیر خدا آجرک الله در پشت درب خانه بین آتش و میخ مادر تو را می زد صدا آجرک الله حالا تو سمت موطن خود رهسپاری داری به لب سوز و نوا آجرک الله داغ پدر آتش زده بر سینه ی تو داری به تن رخت عزا آجرک الله آخر شده بابای تو با زهر کینه از بند زندان ها رها آجرک الله کاری شده زهر جفا در پیکر او می لرزد او سر تا به پا آجرک الله بر دامنت سر می گذارد با دل خون راحت شود از هر بلا آجرک الله شکر خدا در زیر سایه جان سپارد رأسش نمی گردد جدا آجرک الله دیگر نمی گردد تن او پاره پاره از مرکب ده بی حیا آجرک الله آقا ندیدی بر تنش زخم ِ روی زخم از نیزه و سنگ وعصا آجرک الله در وقت تدفینش خدا را شکر دیگر لازم نباشد بوریا آجرک الله ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. از درد زهر سوخته جان مطهرش محروم شد جهان ز جمال منورش آثار تشنگی به لبانش رسیده است می لرزد از شراره ی این درد پیکرش دارد برای هر نفسش درد می کشد تنها خداست با خبر از قلب مضطرش مهدی مگر بیاید و این درد کم شود مانده ست تا به شوقِ تماشای دلبرش سر را به زانوی پسرش تا گذاشت رفت تشویش و اضطراب ز سیمای انورش دارد یتیم می شود آقای کائنات در حال رفتن است_خدا_سایه ی سرش آقا یتیم می شود اما قرار نیست سیلی زند کسی به رخِ ماه منظرش دیگر قرار نیست که بعد از پدر کسی آتش زند به خیمه ی تنهای خواهرش اینجا پسر ندیده تن بی سر پدر اینجا پسر ندیده اسیری مادرش ✍ .
. نه‌تنها دوست، دشمن فکر حفظ احترامش بود کسی که «آیه‌ی تطهیر» بخشی از مقامش بود تمام سهمش از دنیای ما شد گوشه‌ی زندان! همان آقا که سرتاسر همه عالم به نامش بود چنان با دشمنان خود هوای مهربانی داشت که زندان‌بان او یک‌عمر دربند مرامش بود اگرچه قدر او را مردم دنیا ندانستند ولی در عرش تسبیح ملائک ذکر نامش بود دلش می‌خواست تا روز ابد می‌ماند با آن‌ها که دنیا بیشتر در جمع محرومان به‌کامش بود به هر زندان که می‌بردند آقای غریبان را دل هر شیعه مانند کبوتر روی بامش بود عبادت بود کارش در تمام روزها، شب‌ها ولیکن گریه قوت غالب هر صبح‌وشامش بود چرا باید إبا می‌کرد از عمّال عباسی...؟ کسی‌که جمع حیوانات وحشی نیز رامش بود دل ما هر تپش در اشتیاق دیدن او سوخت که حتی کعبه هم مشتاق دیدار امامش بود حسن فرقی ندارد مجتبی یا عسکری باشد که تنها ماندن و بی‌یاوری ارث مدامش بود عطش بالا گرفت و زهر آخر کار خود را کرد در آن لحظه فقط ذکر مصیبت در کلامش بود؛ خدایا...! مادر مظلومه‌ام را بی‌هوا کشتند! یکی ای کاش از آن‌ها بپرسد که؛ «چرا کشتند؟» .
. سلام ما به توو سامراي اطهرتو سلام ما به حرمخانه ی معطرتو سلام برتو و برحُرمتت که جبرائیل جبین گذاشته برآستانه ی درتو سلام ما به تو ای عسکری لقب، که خدا نهاده خیل ملک را معین وعسکر تو سلام ما به شکوه و به شوکت وقدرت که آگه است ازاین قدر و جاه داور تو قسم به عمرکمت ای گل بهشت رسول دوباره زنده شده یاد عمر مادرتو سلام ما به دل پاره پاره ات هردم سلام اهل سماواتیان به پیکرتو سلام مابه تو و آن گُلی که از داغت شررگرفته دل او کنار بسترتو ز بس که رعشه به جانت فتاده بود از زهر به دست او شده سیراب لعل اطهر تو صدای آیه ی امن یجیب می آید به پاس آن گل درد آشنا و مضطر تو برای روز ظهورش تو خود دعایی کن که مستجاب شود هر دعا زمحضر تو به روز حشر «وفایی» کجا غمی دارد اگر که ثبت شود نام او به دفتر تو ✍ .
. تسلیت به مولا در کبوترانه بیا عاشقانه پر بزنیم به سامرای امام غریب سر بزنیم گهی به رسم ادب دست خود به سینه نهیم گهی به خاک حرم بوسه ای دگر بزنیم به خانه ای که امام زمان عزادار است به پاس تسلیت برامام در بزنیم ازاین که گرد یتیمی نشسته بر رویش بیا زشعله ی ناله به دل شرر بزنیم کجا گرفته عزای پدر، پسر تا ما سری به بزم عزاداری پسر بزنیم شنیده ام به سرایش هجوم آوردند به پاس غربت او ناله از جگر بزنیم شروع غیبت مهدی چه درد انگیز است سزاست ضجه برآن یار در سفر بزنیم به شوق روز ظهورش بخوان دعای فرج به منکران ظهورش بیا تشر بزنیم رواست گرکه «وفایی» مثال منتظران همیشه ندبه کنان دم زمنتظر بزنیم
. شال عزا داری به سر، یا حجت الله با ناله میگویی پــــدر ،یا حجت الله ضجه زدی مثل پدر با چشم گریان یاد غریب پشت در ،یا حجت الله 🖌شعر: ............... . تنها نشسته است و دلش غرق ماتم است قربان آن دو چشم که سرشار شبنم است سر را درون حجره به زانو گرفته است داغ پدر برای پسر داغ اعظم است قربان آن سری که به دیوار غربت است قربان آن دلی که درونش محرم است قربان آن امام ، ز وقتی امام شد دشمن زیاد دارد و یاران او کم است در «سر من رای» به بلا گشته مبتلا این «ساء من رای» ست زمینی که پر غم است روز شهادت پدر صاحب الزمان روز عزای اشرف اولاد آدم است در این عزا خود زهراست نوحه خوان گریه کنش علی و میاندار خاتم است جبریل گشته سینه زن بزم روضه اش اوضاع عرش خدا نیز در هم است ✍ .
. خورشید بی فروغ و چراغ هدایتی لطفت شده است شامل ما قبل حاجتی تفسیر بی نظیر تو از آیه های وحی دارد برای عالم و آدم طراوتی «المنقبه»است مشق حلال و حرام ها نور است در «صحیفه» ی تو هر عبارتی مولای من اسارت و زندان مگر گذاشت؟ در طوف کعبه باشی و حتی زیارتی شش گوشه در جوار تو ،اما همیشه بود سهم تو از زیارت جدت نیابتی هر روز روزه بودی و زندان گواه بود شب تا به صبح گرم دعا و عبادتی از ظلم خسته بودی و در اوج درد ها هرگز ندید هیچ کس از تو شکایتی می خواست بی فروغ بماند جهان و رفت ظلمت به سمت خلقِ چه دهشت جنایتی مسموم زهر گشتی و از ما تو را گرفت غافل از اینکه حافظ نسل امامتی در انتظار دیدن منجی نشسته ایم برپا شود به وقت ظهورش قیامتی امید چشم غمزده های جهان بیا دیگر نمانده در دل ما صبر و طاقتی .