eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
596 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
277 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ قسمت #هشتم هم سلولی عرب توی زندان اعتیادم به مواد رو ترک کردم ...
☔️ رمان زیبای 🔥☔️ قسمت تصویر مات ساکت بود ... نه اون با من حرف می زد، نه من با اون ... ولی ازش متنفر بودم ... فکر کنم خودشم از توی رفتارم اینو فهمیده بود ... یه کم هم می ترسیدم ... بیشتر از همه وقتی می ایستاد به ✨نماز،✨ حالم ازش بهم می خورد ... .😠 هر بار که چشمم بهش می افتاد توی دلم می گفتم:😡 _تروریست عوضی ... و توی ذهنم مدام صحنه های درگیری👊💪 مختلف رو باهاش تجسم می کردم ... . حدود 4 سال از ماجرای 11 سپتامبر می گذشت ... حتی خلافکارهایی مثل من هم از مسلمون ها متنفر بودن ... حالا یه تروریست قاتل، هم سلولی من شده بود ...😠 یک سال، در سکوت مطلق بین ما گذشت ... و من هر شب با استرس😖 می خوابیدم ... دیگه توی سلول خودم هم امنیت نداشتم ... . خوب یادمه ... اون روز هم دوباره چند نفر بهم گیر دادن ... با هم درگیر شدیم ... این دفعه خیلی سخت بود ... چند تا زدم اما فقط می خوردم ... یکی شون افتاده بود روی من و تا می تونست با مشت می زد👊👊 توی سر و صورتم ... . سرم گیج شده بود ... دیگه ضربه هایی که توی صورتم می خورد رو حس نمی کردم ... توی همون گیجی با یه تصویر تار ... هیکل و چهره 🌸حنیف🌸 رو به زحمت تشخیص دادم ... . اون دو تا رو هل داد و از پشت یقه سومی رو گرفت و پرتش کرد ... صحنه درگیریش رو توی یه تصویر مات می دیدم اما قدرتی برای هیچ کاری نداشتم ... ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#حسین... دلم براے #گریہ هام تنگه... #دلتنگ_کربلا 👈ناب ترین ها 👇 ✅ @asheghaneruhollah
وای مادرم....😭😭😭 مادری هر شب جمعه به حرم می آمد... ❤️ شب زیارتی مخصوص ارباب ❤️ 🏴 @asheghaneruhollah
استقبال از فاطمیه 1397 هیئت عاشقان روح الله (3).mp3
9.12M
📣 🌹مراسم عزاداری توی میون اون همه 😭 خودش ای کاهش کمربند رها میکرد 😭 🎤کربلایی 🔻روضه طوفانی 🔺پیشنهاد دانلود 📌تو خلوت خودتون گوش دهید 🏴 @asheghaneruhollah
استقبال از فاطمیه 1397 هیئت عاشقان روح الله (4).mp3
6.42M
📣 🌹مراسم عزاداری یه روز تو کوچه ها جلوی چشم یه روز تو خونه ی خودم میزدنم 😭😭😭 🎤کربلایی 🔻 🔺پیشنهاد دانلود 📌تو خلوت خودتون گوش دهید 🏴 @asheghaneruhollah
استقبال از فاطمیه 1397 هیئت عاشقان روح الله (1).mp3
4.62M
📣 🌹مراسم عزاداری سلام آقا،سلام آقا دارم حس میکنم الان تو 😍 سلام آقا،سلام آقا دارم حس میکنم الان تو 😍 🎤 کربلایی 👈شنیدنی فوق العاده زیبا ❤️ شب زیارتی مخصوص ارباب ❤️ 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
‼️ سلااام ‼️ #چله_حدیث_کسا 40روز قرائت #حدیث_شریف_کساء 👈کلید حل مشکل ها و رفع حاجات از شهادت تا
🌷🌷🌷 🌷🕌🕌🕌🕌 🌷🌷 سلااااام خدمت دوستاااای باصفااااای جدید و قدیم😊✋ 40روز قرائت 👈کلید حل مشکل ها و رفع حاجات از شهادت تا ولادت حضرت صدیقه طاهره نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_ حاجت: نماز در کربلا به امامت ❤️ 🔰شروع‌ چلہ؛ 10/۲8 جمـــعہ بیســٺ و هشتمـ دی مــــاه (مصادف با شب شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) 🔰ݐایان چلہ؛ 12/07 سہ شـــنبہ هفت اسفند م__اه (سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)) ✨از فردا،جمعه شروع میــڪـنیمـ.. خب حالا هرکے پاے کاره و چلہ نشــین بسمـ اللهـ...✌✨ 🕌 📌ناب ترین ها 👇 🏴 @asheghaneruhollah 🌷🌷🌷 🌷🕌🕌🕌🕌 🌷🌷
꧁༼﷽༽꧂ سلام امروز روز اول مون هستش ان شاء الله 40 روز میخواهیم حدیث کساء رو بخونیم و لذتش رو ببریم❤️ 🌤به نیت ٺعجیــل در امر فرج حاجت: نماز در کربلا به امامت ❤️ ✨عاقــبٺ بخیرے همہ محبین امیرالمومنین😍 ؛ روز 1⃣ جمــعہ بیســٺ وهشتمـ دے ماه 📌ناب ترین ها 👇 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
꧁༼﷽༽꧂ سلام امروز روز اول #چله_نشینی مون هستش ان شاء الله 40 روز میخواهیم حدیث کساء رو بخونیم و لذت
از اپلیکیشن اندروید مفاتیح الجنان سبز هم میتونید استفاده کنید.. آدرس دریافت👇 https://bit.ly/2DFCGTR این برنامه رو دانلود کنین یه مفاتیح‌الجنان کامل و همیشه در دسترس حتی بدون اینترنت... نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_ حاجت: نماز در کربلا به امامت بگو، شروع کن✋ 🏴 @asheghaneruhollah
🍃🌸 مینشیند امشبی را تا سحر پهلوی مادر تا نیفتد این دم آخر به یاد میخ و آن در ❤️نثار خانم فاطمه زهرا(س) پنج و ارسال به پنج نفر❤️ 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🍃🌸 #غریب_امام_حسن مینشیند امشبی را تا سحر پهلوی مادر تا نیفتد این دم آخر به یاد میخ و آن در #سا
29006442.out.mp3
5.37M
🏴احیا فاطمیه سخنرانی بسیارمهم راجع به اهمیّت 🎤 استاد دارستانی از هزار نفری که مُحرم عزاداری میکنند صد نفر توفیق ندارن برا حضرت زهرا عزاداری کنند! 👌بسیار زیبا و شنیدنی 🌙هر شب یک ذکر توسل به حضرت❤️ مادر❤️ 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ قسمت #نهم تصویر مات ساکت بود ... نه اون با من حرف می زد، نه من با
☔️رمان زیبای 🔥☔️ قسمت کابوس های شبانه بعد از چند روز توی بیمارستان🏥 به هوش اومدم ... دستبند به دست، زنجیر شده⛓🛌 به تخت ... هر چند بدون اون هم نمی تونستم حرکت کنم ... چشم هام اونقدر باد کرده بود که جایی رو درست نمی دیدم ... تمام صورتم کبودی و ورم بود ... یه دستم شکسته بود ... به خاطر خونریزی داخلی هم عملم کرده بودن ... . همین که تونستم حرکت کنم و دستم از گچ در اومد، منو به بهداری زندان منتقل کردن ... اونها هم چند روز بعد منو فرستادن سلولم ... . هنوز حالم خوب نبود ... سردرد و سرگیجه داشتم ... نور که به چشم هام می خورد حالم بدتر می شد ... سر و صدا و همهمه به شدت اذیتم می کرد ... مسئول بهداری به خاطر سابقه خودکشی می گفت این حالتم روانیه اما واقعا حالم بد بود ... .😖😖 برگشتم توی سلول، یه نگاه به 🌸حنیف🌸 کردم ... می خواستم از تخت برم بالا که تعادلم رو از دست دادم ... بین زمین و هوا منو گرفت ... وسایلم رو گذاشت طبقه پایین ... شد پرستارم ... .🌟 توی حیاط با اولین شعاع خورشید حالم بد می شد ... توی سالن غذاخوری از همهمه ... با کوچک ترین تکانی تعادلم رو از دست می دادم ... من حالم اصلا خوب نبود ... جسمی یا روحی ... بدتر از همه شب ها🌃 بود ... سخت خوابم می برد ... تا خوابم می برد کابوس به سراغم میومد ... تمام ترس ها، وحشت ها ، دردها ... فشار سرم می رفت بالا... حس می کردم چشم هام از حدقه بیرون میزنه ... دستم رو می گذاشتم روی گوشم و فریاد می کشیدم ...😖😵 نگهبان ها👮👮👮 می ریختن داخل و سعی می کردن به زور ساکتم کنن ... چند دفعه اول منو بردن بهداری اما از دفعات بعدی، سهم من لگد و باتوم بود ... . اون شب 🌸حنیف🌸 سریع از روی تخت پایین پرید و جلوی دهنم رو گرفت ... همین طور که محکم منو توی بغلش نگهداشته بود ... کنار گوشم تکرار می کرد ... _اشکالی نداره ... آروم باش ... من کنارتم ... من کنارتم ...😊 اینها اولین جملات ما بعد از یک سال☝️ بود ... ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
‌ ⚫️ علیه‌السلام می‌فرمایند: «مَا تَكَامَلَتِ النُّبُوَّةُ لِنَبِي حتی اقر بفضلها و معرفتها.» 🔰 در هیچ پیامبری کامل نشد، مگر این که کرد به فضل و معرفت به سلام‌الله‌علیها.¹ یعنی اگر کسی نبی و رسول مرسل و پیامبر اولوا‌ العزم شد، به خاطر و به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بود. ✅ پس اصل نبوت انبیاء، سلام‌الله‌علیها است! 📚 ۱. عوالم العلوم، ص۱۶۱. ◼️ ؟! ☑️ @asheghaneruhollah
༻﷽༺ #السلام_مولاے_من❤️ دوباره روضہ ے زهرا و غربٺ حیدر بیا و روضہ بخوان بزم مرثیہ خوانیسٺ خدا زیاد ڪند اشڪ چشم هاے مرا چرا که فاطمیّہ روضہ‌هاش طوفانیسٺ ✍ #چله_حدیث_کسا روز2⃣ نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_ حاجت: نماز در کربلا به امامت #مهدی_فاطمه #یا_زهرا بگو، شروع کن✋ 🏴 @asheghaneruhollah
@karbobalair_حدیث کسا.mp3
5.38M
🌷 🌷 🎤بانوای گرم: ✨حاج مهدی سلحشور 📌 ؛ ✋نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_ ✋حاجت: نماز در کربلا به امامت 🌹40 روز عاشقی🌹 بگو، شروع کن✋ 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
☔️رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ قسمت #دهم کابوس های شبانه بعد از چند روز توی بیمارستان🏥 به هوش او
☔️ رمان زیبای 🔥☔️ قسمت اولین شب آرامش من بی حال روی تخت دراز کشیده بودم ... همه جا ساکت بود ... 🌸حنیف🌸 بعد از خوندن ✨نماز، ✨قرآن باز کرد و مشغول خوندن شد ... تا اون موقع قرآن ندیده بودم ... ازش پرسیدم: _از کتابخونه گرفتیش؟ ... جا خورد ... این اولین جمله من بهش بود ... _ نه، وقتی تو نبودی همسرم آورد ...😊 _موضوعش چیه؟ ...😟 _قرآنه ...👌 بلند بخون ... مکث کوتاهی کرد و گفت: _چیزی متوجه نمیشی. عربیه ...😊 _مهم نیست. زیادی ساکته ... . همه جا آروم بود اما نه توی سرم ... می خواستم با یکی حرف بزنم اما حس حرف زدن نداشتم ... شروع کرد به خوندن ... صدای قشنگی داشت ... حالت و سوز عجیبی توی صداش بود ... نمی فهمیدم چی می خونه ... خوبه یا بد ... شاید اصلا فحش می داد ... اما حس می کردم از درون خالی می شدم ... . گریه ام گرفته بود ... بعد از یازده سال گریه می کردم😢 ... بعد از مرگ آدلر و ناتالی هرگز گریه نکرده بودم ... اون بدون اینکه چیزی بگه فقط می خوند و من فقط گریه می کردم ... تا اینکه یکی از نگهبان ها 👮با ضرب، باتوم رو کوبید به در ... ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
☔️ رمان زیبای 🔥☔️ قسمت من و حنیف صبح☀️ که بیدار شدم سرم درد می کرد و گیج بود ... حنیف با خوشحالی گفت: _دیشب حالت بد نشد ...😊 از خوشحالیش تعجب کردم ... به خاطر خوابیدن من خوشحال بود ... ناخودآگاه گفتم: _احمق، مگه تو هر شب تا صبح مراقب من بودی؟ ... نگاهش که کردم تازه فهمیدم سوال خنده داری نبود ... و این آغاز دوستی 🌸من و حنیف🌸 بود ... . اون هر شب برای من قرآن✨ می خوند ... از خاطرات گذشته مون برای هم حرف می زدیم ... اولین بار بود که به کسی احساس نزدیکی می کردم و مثل یه دوست باهاش حرف می زدم ... توی زندان، کار زیادی جز حرف زدن نمی شد کرد ... وقتی برام تعریف کرد چرا 😳متهم به قتل 😳شده بود؛ از خودم و افکارم درباره اش خجالت کشیدم ... خیلی زود قضاوت کرده بودم ... .😓 حنیف یه مغازه لوازم الکتریکی 🔌💡داشت ... اون شب که از مغازه به خونه برمی گشت متوجه میشه که یه مرد، چاقو به دست🔪👤 یه خانم👩 رو تهدید می کنه و مزاحمش شده ... 🌸حنیف هم با اون درگیر می شه ... . توی درگیری اون مرد، حنیف رو با چاقو میزنه و حنیف هم توی اون حال با ضرب پرتش می کنه ... اون که تعادلش رو از دست میده؛ پرت میشه توی زباله ها و شیشه شکسته یه بطری از پشت فرو میشه توی کمرش ... . مثل اینکه یکی از رگ های اصلی خون رسان به کلیه پاره شده بوده ... اون مرد نرسیده به بیمارستان میمیره ... و حنیف علی رغم تمام شواهد به حبس ابد محکوم میشه ...😐 ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است