عاشقان_ظهور
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃 #شش_ماه_پایانی_ظهور #قسمت3⃣7⃣ آیا آن که به سوی حقیقت هدایت میکند شایستهتر است که تبعی
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#شش_ماه_پایانی_ظهور
#قسمت4⃣7⃣
الف) پس از شکر و ستایش خداوند بجا آوردن نماز صبح جمعة مورد بحثمان، به خانههایتان بروید و درها را قفل کنید و دریچهها و روزنهها را ببندید و خودتان را در میان چیزی بپوشانید و گوشهایتان را بگیرید. (در حدیث آمده است که از آثار این صیحه این است از شدّت و قوّت این صدا هفتادهزار نفر کر و هفتادهزار نفر لال میشوند). هرگاه صدا را شنیدید، پس به سجده بیفتید و بگویید:
«سُبحانَ رَبُّنَا القُدُّوس؛
پروردگار مقدّس ما منزّه است.»
که هر که چنین کند، نجات مییابد و هر که از این عمل روی گرداند، هلاک میشود.144
این از جمله مواردی است که هر که خداوند متعال بر آن توفیقش داد، که نعمت درک آن عهد مبارک را با ظهور حضرت مهدی(عج) بیابد، واجب است بر آن شکرگزار باشد.
ب) انبار کردن غذای یک سال خود و خانواده
امام باقر(ع) فرمودند:
«آیة الحوادث فی رمضان: علامة فی السماء من بعدّها اختلاف الناس، فإذا أدرکتها فاکثر من الطعام؛145
نشانةحادثهها در ماه رمضان، نشانهای است در آسمان که مردم پس از آن دچار اختلاف میشوند. هرگاه آن را درک کردی [ذخیره] غذایت را بیشتر کن.»
#📚پی نوشتها
144. «یومالخلاص»، ص 542.
145. همان.
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
عاشقان_ظهور
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨ #آنچه_در_کربلا_گذشت #قسمت3⃣0⃣1⃣ و چون او را از قصر بیرون بردیم مردم بر گرد وی اجتماع کر
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨
#آنچه_در_کربلا_گذشت
#قسمت4⃣0⃣1⃣
مترجم گوید: از تشابه و مجازات آنها عجب نباید داشت چون در یک عصر مجازاتها نوعاً یکی است. چنانکه در زمان ما دار است، در آن وقت دست و پا بریدن بود.
کشته شدن حُجر بن عُدَی و عمرو بن الحَمِق رضیالله عنهما
حُجر ـ به ضمّ حاء بینقطه و سکون جیم ـ اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و از ابدال است و او را حجرالخیر میگفتند؛ به زهد و بسیاری عبادت و نماز معروف بود.
و حکایت کردهاند که: هر شبانهروز هزار رکعت نماز میگزارد و از فضلای صحابة رسول(ص) بود و با صغر سنّ از بزرگان آنها به شمار میرفت. در جنگ صفّین امیر کِنْدَه بود و در روز نَهروان رئیس مَیسَره سپاه امیرالمؤمنین(ع) و فضل بن شاذان گفت: از بزرگان تابعین و روساء زهّاد آناناند. جُندَب بن زُهَیر قاتل جادو27 و عبدالله بن بَدیل و حُجر بن عُدیّ و سلیمان بن صُرد و مُسیّب بن نُخبه و عَلقمه و سعید بن قیس و مانند آنها بسیارند. جنگ آنها را برانداخت، باز بسیار شدند تا با حسین(ع) به شهادت رسیدند انتهی.
بدانکه مغیرة بن شعبه چون والی کوفه گشت بر منبر میایستاد و ذمّ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) و شیعه او میگفت و آنان را دشنام میداد و بر کشندگان عثمان نفرین میکرد و برای عثمان آمرزش میخواست از پروردگار و او را به پاکی یاد میکرد پس حُجر برمیخاست و میگفت: «یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ بِالقِسطَ شُهَداءَ لِلّهِ وَلَو عَلی اَنْفُسِکُم»28 و من گواهی میدهم آن کس که شما مذمّت او میکنید برتر و بهتر است از آن که مدح او میگویید و آن کس را که به نیکویی یاد میکنید به مذمّت سزاوارتر است از آن کس که عیب او میگویید.
مغیره با او میگفت: ای حجر وای بر تو از این عمل دست بدار و از خشم سلطان و سطوت وی اندیشه کن که بسیار مانند تو کشته شدند و دیگر متعرّض او نمیگشت.
و همچنین بود تا روزی مغیره بر منبر خطبه میخواند و آخر ایام زندگی او بود پس علی(ع) را دشنام داد و او و شیعیان او را نفرین کرد. حجر برجست و فریادی زد که همة اهل مسجد و خارج مسجد شنیدند و گفت: ای مرد نمیدانی چه کس را ناسزا میگویی و چه حریصی به مذّمت امیرالمؤمنین(ع) و ستایش نابکاران.
📚پی نوشتها
28ـ سوره نساء، آیه 135.
#نویسنده حاج شیخ عباس قمی ره
#ادامه.دارد...
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨
عاشقان_ظهور
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃 #شش_ماه_پایانی_ظهور #قسمت3⃣8⃣ خداوند، سفرهای در قرقیسیا دارد که صاحب خبری از آسمان ندا
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
#شش_ماه_پایانی_ظهور
#قسمت4⃣8⃣
بخش پنجم: حوادث ماه ذیقعده
از جمله آثار و تبعات «معرکة قرقیسیا» کشتار تعداد زیادی است که حرث و نسل(165)را بر باد میدهد؛ چرا که از سویی حدّاقل صدهزار مرد کشته میشوند و از سوی دیگر خوراک مردم اعم از گیاهی و حیوانی آلوده میگردند که این امر، به جهت استفاده از اسلحههای کشندهای است که در این معرکه و جنگ به کار گرفته شده است.(166) به دنبال آن خشکسالی و ولع ناشی از آن برای یافتن خوراک رخ میدهد.
از این روست که مردم در این ایّام و به خصوص برای انبار کردن غذا جهت اطرافیان خویش به این سو و آن سو میروند و این حرص و ولع مردم باعث میشود که با هم بجنگند.
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
«إذا کانت الصیحة فی رمضان، فإنها تکون معمعة معرکة قرقیسیا فی شوّال، و تمیر القبائل و تتحارب فی ذی القعدة، و یسلب الحاج و تسفک الدماء فی ذی الحجّة؛167
📚پی نوشتها
165. کنایه از کار و زندگی. (م).
166. احتمالاً از گازهای کشنده و سلاحهای اتمی و بمبهای هستهای استفاده شده باشد.
167. «بشارة الاسلام»، ص 34؛
«منتخبالاثر»، ص 451؛ «بیانالائمه(س)»، ج 1، ص 431 و ج 2، ص 354؛ «یومالخلاص»، ص 280.
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
عاشقان_ظهور
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨ #آنچه_در_کربلا_گذشت #قسمت3⃣1⃣1⃣ شرح حال عمرو بن حمق پیش از این گفتم که عمرو بن الحمق ـ
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨
#آنچه_در_کربلا_گذشت
#قسمت4⃣1⃣1⃣
امیرالمؤمنین(ع) وقتی با او گفت: در اینجا خانه داری؟ گفت: آری. فرمود: آن را بفروش و در محلة ازد سرایی به دست کن که من فردا از میان شما میروم و چون خواهند تو را دستگیر کنند قبیلة ازد مانع شوند تا تو از کوفه به جانب موصل روی بر مردی مُقعد بگذری. نزد او نشینی و از او آب خواهی، او تو را آب دهد و از کار تو پرسد او را آگاه کن و او را به اسلام بخوان، مسلمان شود و به دست خود بر زانوهای او مسح کن خداوند تعالی درد از او دور کند و برخیزد و با تو روان شود. آنگاه به کوری گذری در راه نشسته، آب خواهی آبت دهد و از کارت پرسد، او را خبر ده از کار خویش و به اسلام خوانش اسلام آورد و دست بر چشمانش کش. خدای عزّوجل او را بینا گرداند و پیروی تو کند و این دو تن پیکر تو را در خاک دفن کنند. آنگاه سوارانی در پی تو آیند چون در مکانی چنین و چنان نزدیک قلعه رسی آن سواران نزدیک به تو رسند، از اسب فرود آی و به غار اندر شو، فاسقان جنّ و انس در کشتن تو شریک گردند.
همة آنچه امیرالمؤمنین(ع) گفته بود بر سر او آمد و او همچنان کرد که امیرالمؤمنین فرموده بود. چون به آن قلعه رسید آن دو مرد را گفت بالا روید بنگرید چیزی میبینید آنها رفتند و گفتند: سوارانی روی به ما میآیند. از اسب به زیر آمد، به درون غار رفت و اسب او بگریخت. چون داخل غار شد ماری سیاه او را بگزید و آن سواران برسیدند، اسب او را دیدند رمیده، گفتند: این اسب اوست و او هم در این نزدیکی است، پس به جستجوی او شدند و در غارش یافتند. هر چه دست به پیکر او فرو بردند گوشت وی از پیکر جدا میشد. سر او برگرفتند و نزد معاویه بردند و آن را بر نیزه نصب کرد و این اول سر است در اسلام که بر نیزه نصب شد.
مؤلف گوید: در ذکر شهادت اصحاب حضرت امام حسین(ع) بیاید که زاهر مولی عمرو بن حَمِق که با آن حضرت شهید شد همان است که بدن وی را به خاک سپرد.
در قمقام گوید: عمرو بن حَمِق (بر وزن کتف) بن کاهن بن حبیب بن عمرو بن قین بن ذراح بن عمرو بن سعد بن کعب بن عمر بن رُبیعة الخزاعی بعد از حُدَیبیّه سوی پیغمبر(ص) هجرت کرد.
و بعضی گویند: در سال فتح مکه اسلام آورد. و قول اول اصحّ است. در صحبت آن حضرت بود و از او احادیثی حفظ شده است.
#نویسنده حاج شیخ عباس قمی ره
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨
عاشقان_ظهور
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃 #شش_ماه_پایانی_ظهور #قسمت3⃣9⃣ محلّ [نزول] عذاب و غضب الهی خواهد بود. (وای بر آنها) بیچار
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
#شش_ماه_پایانی_ظهور
#قسمت4⃣9⃣
بخش ششم: حوادث ماه ذیحجّه
هرچه به زمان و مکان طلوع آن خورشید تابان نزدیکتر میشویم، احادیث و روایات تفصیل بیشتری مییابند و مکانها و روزها و ساعتهای بیشتری را پوشش میدهند. فلذا میتوانیم محدودة زمانی پیش آمدن حوادث [مختلف] را بنا بر محتوای روایات مشخص کنیم.
بسیاری از روایات از ماه ذیحجه به عنوان ماه خون و خونریزی یاد کردهاند. ابیبصیر ضمن حدیثی طولانی نقل میکند که از امام صادق(ع) پرسیدم: و ذیحجّه چطور ماهی است؟ فرمودند:
«ذَلِکَ شَهْرُ الدَّم؛183
آن ماه خون (خونریزی) است.»
حضرت رسول(ص) هم در این باره فرمودهاند:
«و یسلب الحاج و تسفک الدماء فی ذی الحجة؛184
در ماه ذیحجّه حجّاج غارت شده و خون به پا میگردد.»
در این ماه حوادث مهمّی آنگونه که روایات برشمردهاند، رخ میدهد که یکی از آنها در زمرة علائم حتمی میباشد و مجموعة این وقایع از این قرار است:
1. کشتارگاه دوم سفیانی در عراق، کوفه و نجف
در روز شادی و عید این ماه یا همان روز عید قربان (دهم ذیحجّه) پس از کشتارهای وحشیانهای که سپاه سفیانی در «بغداد» طیّ هجده شب انجام داد، لشکریان به «کوفه» (نجف) رو کرده و در آنجا هم کشتاری به راه میاندازند که مثل و مانند ندارد.
📚پی نوشتها
183. «بحارالانوار»، ج 52، ص 272؛ «بشارةالاسلام»، ص 142.
184. «منتخبالاثر»، ص 451؛ «یومالخلاص»، ص 280.
#ادامه.دارد.....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃🌸
عاشقان_ظهور
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨ #آنچه_در_کربلا_گذشت #قسمت3⃣2⃣1⃣ او بر تخت نشسته بود چوب خیزران در دست داشت، سرها را جلو
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨
#آنچه_در_کربلا_گذشت
#قسمت4⃣2⃣1⃣
در بحار از مناقب قدیم نقل کرده است مُسنداً که: چون حسین بن علی(ع) شهید شد دو پسر از لشکر عبیدالله بگریختند یکی ابراهیم و دیگری محمد نام داشت و از فرزندان جعفر طیّار بودند. هنگام فرار به زنی رسیدند که بر سر چاهی آب میکشید آن دو پسر را بدید با حسن و جمال پرسید: شما کیستید؟ گفتند: از فرزندان جعفر طیّاریم از لشکر عبیدالله گریختهایم. آن زن گفت: شوهر من در لشکر عبیدالله است و اگر نمیترسیدم که امشب به خانه بیاید، شما را مهمان میکردم مهمانی نیکو. گفتند: ای زن ما را به خانه بر امیدواریم امشب نیاید. پس آن دو پسر را به منزل برد و طعامی آورد، نخوردند و مُصلّی خواستند و نماز گزاردند و بخفتند. و تمام قصه را قریب آنچه صدوق نقل کرده است بیاورده و چون این حکایت به دو طریق با اندکی اختلاف روایت شده است باید مطمئن بود اصل آن صحیح است و این دو راوی از یکدیگر نگرفتهاند هر چند به تعیین نمیدانیم از اولاد عقیل بودند یا جعفر طیّار.
و این روایت دوم نزدیکتر مینماید چون قبر این دو طفل نزدیک مُسیّب در پنج فرسخی کربلاست و ممکن است یک روز آن دو طفل این اندازه راه روند، اما از کوفه فاصله بسیار است و فرار کودکان از کربلا به قبول نزدیکتر است تا از زندان کوفه و اینکه مؤلف گوید: شهادت این دو طفل به این کیفیّت و تفصیل نزد من مستبعد است دلیل آن نمیشود که وقوع اصل آن را هم مستبعد شمرده است؛ چون بسیار باشد که تفاصیل واقعه مشکوک و مُسْتَبعد است و اصل آن قابل تردید نیست مانند ولادت حضرت خاتمالانبیاء(ص) که شک در آن نمیتوان کرد اما در روز آن اختلاف است که دوازدهم یا هفدهم ربیعالاّول بود. و اصل شهادت حضرت ابوالفضلالعباس(ع) مسلم است اما تفضیل و کیفیت آن غیر معلوم است و مختلفٌ فیه. و جنگ بدر و اُحُد و جَمَل و صفّین اساساً به تواتر معلوم است و تفاصیل و کیفیات آن به طور یقین نیست.
و در نقل وقایع باید قدر مشترک روایات مختلف را صحیح دانست تا آن اندازه که احتمال تصحیف و سهو و مبالغه در آن نرود و شاید تضعیف یا استبعاد به سه وجه دفع شود:
اول آنکه: سند حدیثی ضعیف باشد و چون ضعف سند دلیل کذب آن نیست شاید کسی قرینه بر صحّت آن بیابد که ما را بر آن قرینه مطّلع نشده باشیم.
#نویسنده حاج شیخ عباس قمی ره
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨
عاشقان_ظهور
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃 #شش_ماه_پایانی_ظهور #قسمت3⃣0⃣1⃣ گویا [همراه و ناظر] سفیانی هستم که بارَش را در میدانها
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
#شش_ماه_پایانی_ظهور
#قسمت4⃣0⃣1⃣
وقتی سپاه سفیانی به سوی کوفه حرکت کند، به طلب اهل خراسان گسیل میشوند که اهل «خراسان» هم به جستوجوی حضرت مهدی(عج) قیام کردهاند. پس (سفیانی) و هاشمی (سید خراسانی) که پرچمهای سیاه را حمل میکنند با هم رو در رو میشوند. پیشاپیش آنها شعیب بن صالح در حرکت است که در «دروازة اصطخر» به سفیانی برمیخورد. در میان آنها جنگی شدید درمیگیرد و [صاحبان] پرچمهای سیاه پیروز میشوند و سپاه سفیانی متواری میشود. پس از آن است که مردم مشتاق و آرزومند حضرت مهدی(عج) میشوند و به جستوجویش میپردازند.»
2. آشوبهای مِنا
احادیث شریف ما از آشوبی که در میان حاجیان طی مراسم حج رخ خواهد داد، خبر میدهند که در واقع دنباله اختلافات اهالی حجاز بر سر پادشاهی آن دیار است.
امام صادق(ع) فرمودند:
«یحج الناس معاً، و یعرفون أی یقفون بعرفات معاً علی غیر إمام، فبینا هم نزول بمنی یأخذهم مثل الکَلَبِ، فتثور القبائل فیما بینها حتّی تسیل جمرة العقبة بالدماء، فیفزعون، و یلوذون بالکعبة؛194
📚پی نوشتها
194. «الممهدون للمهدی(عج)»، ص 60؛ «یومالخلاص»، ص 570.
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
عاشقان_ظهور
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 #آنچه_در_کربلا_گذشت #قسمت3⃣3⃣1⃣ فصل دوازدهم حضرت سیدالشهداء(ع) روز ترویه از مکه آهنگ عراق
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#آنچه_در_کربلا_گذشت
#قسمت4⃣3⃣1⃣
و در عِقدُ الفرید گوید که: چون خبر خروج حسین(ع) از مکه به عمرو بن سعید والی آنجا رسید گفت: به هر وسیلتی که ممکن باشد متوسل شوید و او را بازگردانید مردم در طلب او رفتند و به او نرسیدند بازگشتند (ارشاد) آن حضرت رفت تا به تنعیم رسید در دو فرسخی مکه کاروانی از یمن میآمد که بُحیر بن ریسان عامل یمن برای یزید بن معاویه فرستاده بود و بار آن اِسْپَرَک40 بود و حلههای یمانی حسین(ع) آن مالها ضبط فرمود و ساربانان را گفت هر که خواهد با ما به عراق آید کرایة او تمام دهیم و با او نیکی و احسان کنیم و هر که خواهد بازگردد، کرایه تا این مکان به او بدهیم. پس جماعتی حق خود گرفتند و بازگشتند و هر کس به عراق آمد کرایه او تمام بداد و کسوتی بیفزود.
(کامل) آنگاه رفت تا به صفاح رسید و فرزدق را دیدار کرد و حکایت فرزدق را قریب آنچه گذشت بیاورد و صفاح مکانی است میان حُنین و آنجا که نشانههای حرم را نصب کردهاند.
مترجم گوید: منافات بین این روایت و روایت گذشته نیست چون ممکن است صفاح پیش از تنعیم باشد.
(کامل) عبدالله بن جعفر نامهای برای حسین(ع) فرستاد و دو فرزندش عون و محمد و نوشته بود اما بعد تو را به خدا سوگند که چون نامة مرا بخوانی بازگرد میترسم در این راه اتفاقی افتد که موجب هلاک تو و استیصال خاندان تو گردد و اگر تو هلاک شوی نور زمین خاموش گردد که امروز تو عَلَم و هادی راهیافتگان و امید مؤمنانی در رفتن شتاب مفرمای که من در اثر نامه برسم ان شاء الله تعالی.
(طبری) عبدالله جعفر نزد عمرو بن سعید بن عاص رفت و با او گفت: نامهای سوی حسین(ع) فرست او را امان ده و به احسان وصلت امیدوار ساز و در نامه پیمان محکم کن و به جدّ بخواه تا بازگردد و دلش بدان آرام گیرد.
عمرو بن سعید گفت: تو خود هر چه خواهی بنویس و نزد من آر تا مُهر کنم. و عبدالله بنوشت و بیاورد و گفت: آن را با برادرت یحیی بن سعید بفرست که اطمینان او بیشتر شود و یقین بداند از جانب تو است؛ و عمرو بن سعید عامل یزید بن معاویه بود بر مکه.
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
عاشقان_ظهور
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 #آنچه_در_کربلا_گذشت #قسمت2⃣4⃣1⃣ (ملهوف) و روایت شده است که: چون صبح شد مردی از اهل کوفه مک
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#آنچه_در_کربلا_گذشت
#قسمت4⃣4⃣1⃣
فصل سیزدهم
در ذکر دیدار حُرّ بن یزید ریاحی حضرت سیدالشهداء(ع) را و بازداشتن آن حضرت از رفتن به کوفه
( ارشاد) آنگاه امام(ع) تا نیمة روز راه رفتند. در آن هنگام یک تن از یاران تکبیر گفت. حسین(ع) فرمود: اللهاکبر برای چه تکبیر گفتی؟ گفت: درختهای خرما بینم.
گروهی از اصحاب عرضه داشتند: به خدا سوگند که در اینجا ما هرگز نخل ندیدهایم. حسین(ع) فرمود: چه میپندارید و آن چیست؟ گفتند: گمان داریم گوش اسبان است.
حسین(ع) فرمود: من هم چنین بینم؛ آنگاه پرسید: در این زمین پناهگاهی هست که آن را در پس پشت قرار دهیم و با این مردم از یک جانب روبرو شویم؟ گفتند: آری در اینجانب ذُوحُسم است و آن کوهی است (حُسم به ضمّ حاء مهمله و فتح سین یا به ضمّ هر دو در بعضی نسخ حسمی بر وزن ذکری) از سوی چپ سیر فرمای که اگر زودتر بدان رسیدی مراد حاصل است.
پس امام(ع) به جانب چپ گرایید و ما هم به سوی چپ روانه شدیم به اندک مدّتی گردن اسبان نمایان گشت و ما تشخیص دادیم و چون دیدند ما راه بگردانیدهایم آنها هم سوی ما بگردیدند نوک نیزة آنها مانند مگس عسل و پرچمها مانند بال مرغان بود و به جانب ذُوحُسم شتافتیم ما پیشتر رسیدیم از ایشان و امام فرمود خیمه و خرگاه برافراشتند و آن مردم که نزدیک هزار سوار بودند با حرّ بن یزید تمیمی میآمدند تا در مقابل ما بایستادند در گرمای نیمروز حسین(ع) و اصحاب او عمامه بر سر بسته و شمشیر حمایل کرده بودند. امام به یاران فرمود: این جماعت را آب دهید، مردان را سیراب کنید و اسبان را اندکی تشنگی بنشانید. چنین کردند. کاسه و طشت میآوردند و از آب پر میکردند و نزدیک اسبان میبردند. چون اسبی سه یا چهار یا پنج جرعه مینوشید از آن اسب دور کرده نزدیک اسب دیگر میبردند تا همة اسبان را آب دادند.
علی بن طعان مُحاربی گفت: آن روز با حُرّ بودم و آخر همه آمدم. چون حسین(ع) تشنگی من و اسب مرا دید فرمود: راویه را بخوابان. من مراد آن حضرت را ندانستم چون راویه به زبان ما مشک را گویند و به زبان مردم حجاز آن شتر که مشک آب را بر او بار کنند و مشک خواباندنی نیست چون امام توجه کرد که من نفهمیدم فرمود: برادرزاده شتر را بخوابان. من شتر را خوابانیدم و فرمود: بنوش و من هر چه میخواستم آب بیرون میریخت.
#نویسنده حاج شیخ عباس قمی ره
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
عاشقان_ظهور
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃 #شش_ماه_پایانی_ظهور #قسمت3⃣1⃣1⃣ صبح شنبهای که مصادف با عاشوراست حضرت پس از طلوع آفتاب،
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
#شش_ماه_پایانی_ظهور
#قسمت4⃣1⃣1⃣
شب جمعه، خداوند متعال مَلَکی را به آسمان دنیا میفرستد. وقتی که فجر طلوع کرد، آن ملک بر عرش خدا که بالای بیت المعمور قرار گرفته مینشیند و برای هر کدام از پیامبر و حضرت علی و امام حسن و امام حسین(س) یک منبر نورانی، میگذارد و ایشان هم از آنها بالا میروند و ملایکه و پیامبران و مؤمنان هم در مقابل ایشان جمع میگردند و به دنبال آن درهای آسمان گشوده میشود و پس از زوال خورشید218 پیامبر(ص) میفرمایند: بار پروردگارا! این وعدهای که در کتاب خویش دادی و گفتی:
«خداوند به آن دسته از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند وعده داده است که آنها را همانند پیشینیان ایشان حاکمان زمین و دین مرض خویش،219 یعنی اسلام مسلط و خوف آنها را به آرامش تبدیل میکند.»
پس از ایشان ملائکه و پیامبران هم، چنان میگویند. آن چهار نور مقدّس به سجده میافتند و حضرت (رسول(ص)) باز میفرمایند:
پروردگارا غضب نما که حریمت دریده شد و برگزیدگانت شهید و بندگان صالحت خوار گشتند. پس خداوند آنچه را که بخواهد میکند که آن روز معلوم است.»
📚پی نوشتها
217. نعمانی، «الغیبـة»، ص 276؛ «بحارالانوار»، ج 52، ص 297.
218. هنگام ظهر. (م).
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
عاشقان_ظهور
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 #آنچه_در_کربلا_گذشت #قسمت5⃣4⃣1⃣ حسین(ع) فرمود: اِخَنِثِ السّقاء یعنی مشک را بگردان من ندان
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#آنچه_در_کربلا_گذشت
#قسمت4⃣5⃣1⃣
عبیدالله گفت: یابن رسولالله اگر تو را در کوفه یاران و شیعیان بود و به یاری آنها امیدی بود من از همة آنها مجاهدت بیشتر میکردم و لکن شیعة تو در کوفه نماندند و از ترس شمشیر بنیامیه از منازل خود بیرون رفتند.
و ابوحنیفة دینوری گوید: عبیدالله گفت: والله من از کوفه بیرون نیامدم مگر برای اینکه دیدم بسیار مردم برای محاربة او بیرون رفتند و شیعیان وی را بییار و تنها گذاشتند و دانستم البته کشته میشود و من قادر بر یاری او نیستم پس دوست ندارم او را ببینم و او مرا ببیند.
مؤلف گوید: مناسب است در این مقام اشارت به شرح حال عبیدالله بن حُرّ جعفی، و گوییم: میرزا محمد استرآبادی در رجال کبیر خود از نجاشی روایت کرده است که عبیدالله بن حُرّ جعفی سوار دلیر و شاعر نُسْخَتی دارد که از امیرالمؤمنین(ع) روایت میکند آنگاه مسنداً از او روایت کرده است که از حسین(ع) پرسید از خضاب وی فرمود: آن نیست که شما میپندارید حنّاء است و وسمه انتهی کلام میرزا (یعنی این سیاهی در محاسن من چنانکه میپندارید رنگ طبیعی نیست به حنّا و رنگ سیاه شده است).
( قمقام) و حکایت شده است که: عبیدالله مذکور از دوستان عثمان بود و از دلاوران و سواران عرب، در وقعة صفین در لشکر معاویه بود برای محبتی که با عثمان داشت. وقتی امیرالمؤمنین(ع) کشته شد به کوفه آمد و بدانجا بود تا مقدمات کشته شدن حسین(ع) فراهم شد. پس تَعَمّداً از کوفه بیرون آمد تا مقتل حسین(ع) را نبیند.
طبری از ابیمخنف از عبدالرحمن بن جُندب ازدِی روایت کرده است که: عبیدالله بن زیاد پس از کشته شدن حسین بن علی(ع) در جستجوی اشراف کوفه بود، عبیدالله بن حُرّ جعفی را ندید پس از چند روز بیامد و نزد عبیدالله زیاد رفت از او پرسید: ای پسر حُرّ کجا بودی؟ گفت: بیمار بودم گفت: دلت بیمار بود یا تنت؟ گفت: اما دلم هرگز بیمار نبوده است و اما تنم خداوند بر من منّت نهاد و عافیت داد. ابن زیاد گفت: دروغ میگویی با دشمن ما بودی. گفت: اگر با دشمن تو بودم، بودن من مشهود بود و مکان چون منی پوشیده نمیماند.
#نویسنده حاج شیخ عباس قمی ره
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
عاشقان_ظهور
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃 #شش_ماه_پایانی_ظهور #قسمت3⃣2⃣1⃣ 3. اوّلین خطبة حضرت مهدی(عج) پس از ظهور صبح شنبة عاشورا
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
#شش_ماه_پایانی_ظهور
#قسمت4⃣2⃣1⃣
ای مردم! ما برای خداوند [از شما] یاری میطلبیم و کیست که ما را یاری کند؟ آری. ما خاندان پیامبرتان محمّد مصطفی(ص) هستیم و سزاوارترین (نزدیکترین) مردم نسبت به خدا و ایشان. هر کس با من در رابطه با آدم محاجه، کند من سزاوارترین [و نزدیکترین] مردم نسبت به اویم و همینطور راجع به نوح و ابراهیم و محمّد(ص) و دیگر پیامبران و کتاب خداوند که به هر کدام از دیگر مردم اوّلی هستم. مگر خداوند متعال در کتابش نفرموده است:
«به درستی که خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید خاندانی که برخی از آنها از بعضی دیگرند و خداوند شنوا و داناست».
من بازماندة آدم و ذخیره نوح و برگزیدة ابراهیم و عصارة وجود محمّد(ص) هستم.
... هر کس دربارة سنت رسولالله(ص) با من محاجه کند، من سزاوارترین مردم نسبت به آن هستم.
هر که امروز کلام مرا میشنود، به خداوند متعال قسم میدهم! که به غایبان [این سخنان را] برساند. به حقّ خداوند متعال و رسول گرامیاش و حقّ خودم! از شما میخواهم [به ما رو کنید] که من حقّ قرابت و خویشاوندی رسولالله(ص) را بر گردن شما دارم که شما ما را یاری کنید و در مقابل آنها که به ما ظلم میکنند، حمایت کنید که اهل باطل به ما دروغ بستند.
... از خدا بترسید و خدا را دربارة ما در نظر داشته باشید ما را خوار نکنید و یاریمان کنید تا خداوند متعال شما را یاری کند.»
سپس حضرت دستهایشان را به آسمان بلند کرده و با دعا و تضرع این آیه را به درگاه الهی عرضه میدارند:
«اَمَّن یُجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَیَکشِفُ السُّوءَ؛234
«کیست آن که وقتی شخص مضطر دعایش کند، او را پاسخ داده و بدی را از او برطرف کند؟!»
📚پی نوشتها
234. سورة نمل (27)، آیة 62.
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃