eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.2هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
4.9هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 گاهى پیش میاد یکی قهر میکنه. یکی همسرش رو طلاق میده. ولى همين كه ديد مصلحت در برگشتش هست، بايد برگرده. مثل یونس(ع) يونس (ع)با قهر رفت و فکر میکرد که کار درستی کرده. ✅امّا وقتی متوجه اشتباه خودش شد و دید که رضایت خداوند در برگشتش هست، دوباره برگشت و رسالت خودش رو ادامه داد. أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ‌ ... أَرْسَلْناهُ إِلى‌ مِائَةِ أَلْفٍ (صافات ) قهر کردن، دليل برنگشتن نیست. میتونید مثل یونس (ع)برگردید و از اول شروع کنید. اینطوری خدا هم از شما راضی میشه 💎امام صادق(ع) فرمود: نزد خداوند متعال، چیزی منفورتر از طلاق نیست. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
🌸🍃﷽🍃🌸 🔻شادیِ حقیقی🔻 ✍ قرآن کریم می‌فرماید: 🕋 إِنَّ اللهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ (قصص/۷۶) 💢 خداوند شادی‌کنندگان را دوست ندارد. 🤔 بعضی‌ها فکر می‌کنند طبق این آیه، خداوند مطلقاً انسانهای شاد و خوشحال را دوست نداره. ❌☝️ اصلاً اینطور نیست. 👈 این آیه راجع به قارون و قارون‌صفتهاست. 😛😁 اونهایی که سرمست از ثروت‌های دنیایی، به دیگران فخر می‌فروشند، و می‌کنند. ❌ بله، این نوع رو خدا دوست نداره. قرآن درباره جهنّمی‌ها هم می‌فرماید، بخشی از عذابی که می‌بینند، بخاطر شادیِ ناحق و نابجای اونهاست:👇 🕋 ذَٰلِکُم بِمَا کُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِمَا کُنتُمْ تَمْرَحُونَ (غافر/۷۵) 💢 این عذاب، بخاطر آن است که به در زمین می‌کردید، و از روی و به می‌پرداختید. ⁉️ امّا، آیا خدا و رو دوست نداره؟!🤔 📣 خودِ خدا، در قرآن، به دستور میده که باشند:👇 🕋 قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَٰلِکَ فَلْیَفْرَحُوا، هُوَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ (یونس/۵۸) 💢 ای پیامبر! به بگو: «تنها به فضل خدا و رحمتِ او باید باشند. که این، از تمام آنچه گردآوری می‌کنند، بهتر است.» پس قرآن به ما دستور میده: 👈 به و به خوشحال باشیم.🙂 دقّت کنیم. 👌 همین زندگی و حیاتی که شامل حالمون شده، خودش و رحمت اوست.❤️ ⁉️ مگه میشه کسی از موهبتِ حیات برخوردار باشه، ولی مسرور نباشه؟! ⁉️ مگه میشه کسی با ارحم الراحمین باشه، ولی شاد نباشه؟! ⁉️ اصلاً مگه میشه کسی با باشه، ولی نباشه؟! این غیر ممکنه...☝️❌ 😌 حتی اون زمانی که مصیبت و بلائی از طرفِ دوست میرسه، باز هم خوشحاله.. ⁉️ مگه میشه کسی بنده‌ی خدای بخشنده و مهربان و با گذشت باشه، ولی خوشحال نباشه؟! و این سرور و شادمانی رو به دیگران تقدیم نکنه؟!😇 ✔ همواره از فضلی که خدا بهشون عطا کرده خوشحال هستند، و این رو انفاق می‌کنند، تا همه ازش بهره ببرند:👇 🕋 فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ (آل عمران/۱۷۰) 💢 آنها بخاطر نعمتهایی که خداوند از فضلِ خود به آنها بخشیده است، هستند. ☝️ پس دوست عزیز شاد باش، و شادی بخش.😊 که این بینش، عملاً توسعه‌ی و خدادوستی است.👌 ، ، ، ، ، ، اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج* http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ رمز موفقیت ✨ 💢💙 وقتی دلت برای یک کار خوب تنگ می شود⬅️ حتماً به سراغ آن کار خوب برو و انجامش بده. 👌💯👌 💢💠 اما وقتی دلت برای یک کار بد تنگ شد⬅️ آن را به تاخیر بینداز و سعی کن از زیر حرف دلت فرار کنی. 👌💯👌 💢♻️ این مهمترین رمز موفقیت در تعالی روح و مبارزه با هوای نفس است. 💢💯💢 💫 هوس های خوب دل ما الهامات الهی هستند. 💫 💙 علیرضا پناهیان 💙 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
✅حضرت فاطمه (س) میفرمایند: {يا أباالحَسَنِ! إنّي لأَستَحيي مِن إلهي أن اُكَلِّفَ نَفسَكَ مالاتَقدِرُ عَلَيهِ.} اى على! من از پروردگارم شرم دارم كه چيزى از تو درخواست كنم كه توان برآوردن آن را نداشته باشی. 📚بحار الأنوار ج 43 ، ص 59 خانوم مهربون خونه چرا اینقد شوهرت رو تو مشقت قرار میدی؟!درسته وظیفه مرد خرج زندگیه ولی توهم بهش سخت نگیر... http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
✨يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ ✨مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ✨ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿۷۴﴾ ✨رحمت خود را به هر كس ✨كه بخواهد مخصوص مى گرداند ✨و خداوند داراى بخشش بزرگ است (۷۴) 📚سوره مبارکه آل عمران ✍آیه ۷۴ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کودکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های مهربون ☺️🌸
راز مورچه🌹🐜 در یک روزِ زیبای بهاری؛ کنارِ یک برکه ی پرآب؛ بلبلی مشغولِ آواز خواندن بود. بلبل روی شاخه گلی زیبا نشسته بود. که صدایی آهسته حواسش را پرت کرد. به پایین نگاه کرد. مورچه ای را دید که به برکه نزدیک شدو دهانش را پر از آب کردو رفت. 🐜 بلبل دوباره شروع به خواندن کرد. چند دقیقه ای نگذشته بود که دوباره همان صدا حواسش را پرت کرد. باز مورچه آمد ودهانش را پر از آب کرد ورفت. بار سوم هم که خواست آواز بخواند همان اتفاق افتاد. بلبل ناراحت شدو دیگر آواز نخواند.وفریاد زد : _ای مورچه ی مزاحم. غورباقه که کنارِ برکه بود. به بلبل گفت: _چرا آوازت را قطع کردی؟🐸 بلبل بالهای قشنگ ورنگ رنگش را باز کردو تکانی داد. سینه اش را جلو دادو با غرور و صدایی بلند گفت: _حیفه آوازِ من که برای شما بخوانم. غورباقه خواست حرفی بزندکه دوباره مورچه آمد و دهانش را پر از آب کردو رفت. غورباقه تعجب کردو از بلبل پرسید: _این مورچه آب برای چه می برد؟🐜 بلبل با غرور و اخم گفت: _چه می دانم! غورباقه گفت: _باید بفهمیم. این بار که مورچه برای بردنِ آب آمدو دهانش را پر از آب کرد؛ غورباقه از او پرسید:🐸 _مورچه معلوم هست چه کار می کنی؟ مورچه سرش را تکان دادو چون دهانش پر از آب بود حرفی نزدو رفت.🐜 غورباقه و بلبل به دنبالش راه افتادندو تا رسیدند به تنه درختی. یک بچه گنجشک کوچک در اثرِ وزش باد از بالای درخت به پایین افتاده بودو مورچه با دهانش ذره ذره برای او آب می برد.🐤 بلبل از اینکه با ناراحتی حرف زده بود پشیمان شد.🐦 به مورچه گفت: _من را ببخش. من فکر کردم تومخصوصا برای آزارِ من این کار را می کنی. نگران نباش من خودم اورا به بالای درخت می برم. در این موقع غورباقه که دهاش را پر از آب کرده بود آمد و آب را در دهانِ بچه گنجشک ریخت.🐸 وبچه گنجشک.سیراب شد. مورچه از هر دوی آنها تشکر کرد. بلبل بچه گنجشک را با پاهایش گرفت وبه بالای درخت بردو در لانه اش گذاشت. در همین موقع گنجشک مادر از راه رسید. وقتی جریان را فهمید از همه آنها تشکر کرد. و از آن به بعد آنها دوستانِ خوبی برای هم شدند.🐸🐜🐦🐤 (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
بغضم را بازور فرو خوردم و نگاهی بهش انداختم و گفتم: _می دونم قادرجان ، ولی نمی تونم. برای من بابا همه چیزبود. همه چیز. من عاشقش بودم. فقط به خاطر این که ازش دور نشم، نمی خواستم ازدواج کنم. حالا چه طوری تحمل کنم؟ چه طوری طاقت بیارم؟ نمی شه. من نمی تونم.😩 سرم روی سینه اش چسباند و نوازشم کردو گفت: _می فهمم چی می گی. منم نمی گم فراموشش کن. اصلا مگه می شه فراموش کرد. من فقط می گم خودت را اذیت نکن. بابا راضی نیست. باید زندگی کنی ویاد بابا هم همیشه در قلبت باشه. اینطوری اون هم آرامش داره. باید بپذیری که دیگه در بین ما نیست. وگرنه نمی تونی با رنجِ نبودنش کنار بیای. خودت می دونی که خیلی دوستت داشت. پس الان هم شادی تو، اون را شاد می کنه. آرام در آغوشش اشک ریختم و بی صدا ناله کردم. تمام حرفهاش را قبول داشتم. حرفهاش مثل داروی آرام بخش بود. آن شب به حرفهاش خیلی فکر کردم و راحت تر از شبهای قبل خوابیدم. باز هم بابا ومن گندمزار بودیم. مثل بچه ها پیرهن چین دار پوشیده بودم و چشمهام را بسته بودم و میان گندمزار جرخ می خوردم. که بابا دستم را گرفت. صدای بلندِ خندیدنش را شنیدم و چشمهام را باز کردم. با بغض نگاهش کردم که دستم را رها کردو اخم کرد. گفتم: _بابا... کجایی؟ لبخند زد وگفت: _من کنارتم. ولی تو با گریه هات من را از خودت دور می کنی. ناراحتم می کنی. گندم جان بگذار کنارت باشم. دوستت دارم. با بغض گفتم: _منم دوستت دارم. دوباره دستم و گرفت و خندید و گفت: _پس بخند و بیا باهم چرخ بزنیم. خندیدم و دست دردست بابا توی مزرعه چرخ زدیم. از صدای خنده خودم از خواب بیدار شدم😊 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون