🔴 #اختلافات_کهنه
💠 مدام در مورد #اختلافات قدیمی و از یاد رفته صحبت نکنید! یادآوری آنها سبب #تلخی و ناراحتی میشود.
💠 زیرا هدف از #گفتوگو کردن، نزدیک شدن روحی و عاطفی همسران به یکدیگر است، در حالی که بیان این موضوعات معمولاً بر مشکلات افزوده و #سردی عاطفی به بار میآورد.
💠 اگر همسرتان وارد اختلافات #گذشته شد با عوض کردن #موضوع و دعوت همسرتان به #صبوری و گذشت، #فضای گفتگو را به سرعت تغییر دهید. و #پایان گفتگویتان حتما بدون دلخوری باشد.
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃
1_58388069.mp3
1.86M
🎙مواظب دینِ همدیگه باشیم؛ ماها امتحان جمعی میشیم و بعدش معدل جمع را میگیرند و به ما میدن؛ بدبختیش مال هممونه!!
🔴
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
12.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆بیشتر از ابراز محبت زن به مرد،ابراز محبت مرد به زن تاکید شده
💞💞💞
خانواده متعالی
@IslamlifeStyles
#داستان-کودکانه
مزرعه گندم🌾🌾🌾
صدای گریه مهدی در مزرعه پیچید. مادر به سرعت آمد و او را از بغل مریم گرفت.
زمین نشست و مشغول شیر دادن شد.
مریم عرق های روی پیشانی اش را پاک کرد.
به پدر نگاه کرد که بیل به دست، دور مزرعه می گشت.
آهی کشید. از جا بلند شد. به طرف جوی کوچکِ کنار مزرعه رفت.
به ترک های ماسه های خشک شده کف جوی نگاه کرد.
هر کدام شکل زیبایی داشت. همان جا نشست.
با انگشت روی ترک ها خط می کشید.
آن ها را با ماسه های خشک شده پر می کرد.
مورچه ای را دید که پر کاهی را با خود به لانه می برد.
لبخندی زد و او را تماشا کرد تا به لانه اش رسید.
مادر صدایش زد:
-مریم، بیا مهدی را نگه دار.
-چشم، آمدم.
از جا بلند شد و به طرف مهدی رفت.
اورا از مادر گرفت و زیر سایه بان نشست.
پدر نزدیک شد و گفت:
-هیچ فایده ای ندارد. زمین خشک است. آبی در جوی نیست.
امسال نمی توانیم سیفی کاری کنیم.
همه با هم به آسمان نگاه کردند.
پدر گفت:
-امیدی به بارندگی نیست.
مریم با ناراحتی به تکه ابر کوچک نگاه کرد.
در دلش گفت:
- خدایا کاش از آن ابر کوچک، باران می بارید.
دوباره جوی ها پر از آب می شد.
مزرعه سر سبز می شد.
بعد نگاهی به کفش های پاره اش انداخت.
دوباره گفت:
- خدایا، به پدرم کمک کن.
صدای مشهدی علی از دور به گوش رسید.
-سلام، مشهدی حیدر، چه کار کردی؟
پدر گفت:
-هیچی، امسال هم محصول نداریم.
مشهدی علی نزدیک و شد و گفت:
-غصه نخور مرد. من یک فکری کردم.
امسال همه ما گندم دیمی می کاریم.
پدر خندید و گفت:
-آره، راست می گید. چرا به فکر خودم نرسید.
مادر دست هایش را بالا برد و گفت:
-خدایا شکرت.
مریم خندید و توی دلش گفت:
-خدایا شکرت. امسال دیگر می توانم کفش و لباس نو بخرم.
دوباره به ابر کوچک نگاه کرد. در دلش گفت:
-می دانم تقصیر تو نیست. کاش ابرهای دیگر به کمکت بیایند. تا با هم باران درست کنید.
من شما و باران را دوست دارم.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
باز هم شب آمد و من در تبِ دیدارِ تو سوزم.
دستم به تمنا دراز و زبانم به نیاز، باز.
چون دل به امید تو نشیند، همه شور است و همه عشق.
این آتشِ عشق هرگز نگردد فروکش.
تا وعده دهی لحظه دیدار و وصالش،
چون شمع بسوزد و با فراقِ تو سازد.
یارب چه کنم لایق دیدارِ تو گردم.
رحمی بنما چو پروانه سرگشته و شب گردم.
گر یک لحظه نظر بر من بیچاره کنی تو
هرگز نروم من ز درت،
چون محتاج نگاهت هستم و محتاجِ عطایت ✅
(فرجام پور)
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
درپناه خدا
حاجاتتون روا
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
به نام خداوند
لــــوح و قلم
حقیقت نگـــار
وجود و عـــدم
خـــــدایی که
داننده رازهاست
نخســــــتین
سرآغاز آغازهاست
باتوکل به اسم اعظمت
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
سلام صبح بخیر 🌹
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
╭━═━⊰🍃🌼🍃⊱━═━╮
#حدیث_نور
✨ حضرت محمد (ص) فرمودند:
خداوند از توبه بنده اش بیش از عقیمی که صاحب فرزند شود و گم کرده ای که گمشده اش را پیدا می کند خوشحال می شود.✨
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
╰━═━⊰🍃🌼🍃⊱━═━╯
#سلام_امام_زمانم 💖
سر شد به شوق وصل تو فصل جوانیَم
هرگز نمیشود که از این در برانیَم
یابن الحسن برای تو بیدار میشوم
#روزت_بخیر ای همهی زندگانیَم
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
〰❁🍃❁🌺❁🍃❁〰