eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 گاه اختلاف زن با شوهرش بر سر است که مرد انجام داده است. مثلاً چرا فلان چیز مهم را نخریدی؟ چرا فلان یا جنس را نخریدی؟ چرا زیاد یا کم خریدی؟ چرا میوه یا سبزی خراب گرفتی و ... 💠 در حالیکه با یک تدبیر می‌توان جلوی این اختلافات جزئی را که عامل سردی روابط می‌شود گرفت. 💠 خانم‌ها دقّت کنند در لیست خرید شفاهی یا مکتوب خود موارد و اولویّت‌دار را مشخص کنند. خرید فلان جنس را تعیین کنند مثلاً یک کیلو یا دو کیلو. اگر نوع مارک براشون مهم است آن را مشخص کنند. 💠 خانمها حتماً پس از خرید توسط مردشان زبان داشته باشند تا اگر خواستند پیشنهاد یا گلایه‌ی کوچکی کنند مردشان عصبانی نشود. 💠 همان ابتدای ورود همسر لازم نیست ایرادات خرید را بگویید بعد از قدردانی و رفع و شرایط مناسب با زبان نرم و گشاده‌رویی خواسته‌ خود را بیان کنید. 💠 مرد نیز از همسرش نسبت به خرید وی، استقبال کند و با صبوری و محبّت به خواسته‌ی همسر خود بگذارد. @asraredarun
❌در مشاجره با همسرتان، هرگز اجازه ندهید خشم شما منجر به خشونت و یا هر شکل دیگری از توهین شود. 👈 توهین عاطفی یا فیزیکی به همسرتان تنها به تاسف ختم خواهد شد. @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
با همدیگر زیاد بخندید، این مسئله باعث میشود از بعضی لحظات دشوار به راحتی بگذرید. اگر گاهی اوقات با همسرتان اختلاف نظر دارید،سعی نکنید بر او غلبه کنید. @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
⭕️چه چیزهایی مردها را نسبت به همسرشان بی میل می کند؟ 🔻آرایش بیش از حد 🔻بوی بد بدن 🔻موی صورت 🔻نرسیدن به ناخن ها و موها 🔻مردانه بودن رفتار @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
💑 برای همسـرتان شنونده خوبی باشـید 🔸از او بپرسـید که روز خـود را چگــونه گذرانده است؛ به حرف هایش گوش دهیــد، منظورش را درک کنید و در حین مکالمه با او ارتباط چشمی برقرار کنید تا متوجه شود که کل توجهتان را به او معطوف کرده اید. @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
اگـر می خواهی از همسرت عکس بگیری نـگو لبخند بزن. بگو دوستت دارم. ببیـن لبخندش چقدر قشنگ تر و طبیعی تر میشه @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
💖😍 ‏دوست ندارم عشق❣ را با کسی جز تو تجربه کنم، ❣ حتی برای یک ثانیه...💕❣💕 ‌ @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام 🌹 در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با 👇 ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️سیاست‌های زنانه ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح مزاج ✴️مسائل اعتقادی (فرجام‌پور) جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @asheqemola مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 کانال فرم های مشاوره https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
سلام عزیزان اگه هر مشکلی توی زندگیتون دارید قبل از هر اقدامی حتما حتما اصلاح تغذیه کنید باورتون نمیشه چه معجزه ایه انقدر حالتون خوب میشه که تازه می فهمید نصف مشکلاتتون حس و حال بد خودتون بوده من خودم غلبه بلغم داشتم الحمدلله به لطف خدا و مشاوره خانم فرجام‌پور اصلاح تغذیه شدم و با اینکه هنوز دوره اصلاح تغذیه تمام نشده ولی اثارش رو دیدم هم صبورتر شدم هم با بچه ها بیشتر مدارا میکنم و هم اینکه روابطم با همسرم خیلی عالی شده باز هم الحمدلله🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر🌺 هر چه هست لطف خداست🌺 التماس دعا🌺
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
‍  ..C᭄‌. 📌#تا_خدا_‌فاصله_ای_نیست #قسمت4 مگه #اذان گوششون نمیرسه؟ مادرم گفت مردم خسته هستن یا کا
..C᭄‌. 📌 برادرم بود همه عموهام آمدن گفت که فردا شب همه اینجا جمع میشیم و باید احسان رو بشکنیم و کسی حق نداره پشتشو بگیره وقتی عموهام رفتن مادرم به پدرم گفت که این کار درست نیست نباید اینکارو بکنید ازت میشه و دیگه نمیتونی باهاش بشی... پدرم گفت تو پشت منی یا اون مادرم گفت خودتم میدونی که من همیشه پشتت بودم و هستم ولی اون بچته نباید این طوری باهاش رفتار کنی الان تو سن هست نباید به چیزی غیر از خانواده بشه اگر شما این کارو بکنید میره دوستای از شما پیدا میکنه... پدرم گفت نه اینطوری که من میگم براش بهتره فردا شب قبل اینکه بیان  مادرم به برادرم گفت برو خونه دایت برادرم گفت حوصله ندارم برم ، ولی مادرم خیلی کرد که خونه نباشه ولی هر کاری کرد برادرم نرفت همه  اومدن تمام عموهام... با پدرم شیش برادر بودن همه اومده بودن و عموی کوچکم پاش شکسته بود و همیشه اون مجلس رو گرم میکرد پسر عموهام با برادرم یه گوشه نشسته بودن ولی کسی با برادرم حرف نمیزد..... یکی از دختر عموم هام گفت رو ببینید چقدر کثیفه هزارتا جانور توش هست... برادرم گفت توی جانور توش نیستی بسمه پدرم گفت باش... گفت پدر چرا به من میگی اون داره بهم بی حرمتی میکنه ، اولین باری بود که پدرم تو جمع از برادرم شد عموی کوچکم گفت ولش کنید از وقتی که گذاشته بی ادب شده مادرم به برادرم اشاره کرد که چیزه نگه... بعد عموی کوچکم گفت امشب یه میزاریم دو تیم درست میکنیم همه گفتن باشه کی با کی باشه؟ برادرم گفت من با فرهاد پسر عموم ، با برادرم خیلی بودن عموم گفت نخیر تو کی هستی میخوای یار برداری؟ اصلا ببینم کسی هست که بخواد با این ریشی هم بشه همه گفتن نه بابا عموم گفت همه یه طرف احسان تو هم برو اون وری برادرم بود... عموم گفت باید این طوری کشتی بگیری وگرنه بگو که ترسیدم برو مثل زنا بشین یه گوشه به بقیه نگاه کن... ☝️🏼احسان گفت من نیستم حالا بهتون ثابت میکنم که کی زنه... ولی روبروش پسر عموم بودن برادرمم تنها.. باید با همه شون میگرفت از یه طرف تا حالا نشده بود کسی برادرمو زمین بزنه و چند بار پشت همشو نو زمین زده بود ولی این بار هفت نفر بودن.... ✍🏼عموی کوچکم پاش شکسته بود و باید با عصا راه میرفت ،برادرم گفت ان شاءالله کم نمیارم ولی مقابلش 7 نفر بودن تا حالا نشده بود کسی پشت برادرمو به زمین بزنه به همین خاطر پدرم و عموی بزرگم همه جا پوزشو میدادن که کسی نیست با احسان ما کشتی بگیره کشتی اول گرفته شد همه توی هال بودیم فقط پسر عموهامو میکردن منو شادی( یکی از دختر عموهام) یه گوشه نشسته بودیم تماشا میکردیم.... ✍🏼کشتی رو شروع کردن اولی دومی و سومی رو هم برد دیگه  آنقدر خسته شده بود که نمی‌توانست رو پاش وایسه، همه بهش تیکه مینداختن به هرسوی که نگاه میکرد کسی پشتش رو نمیگرفت همه مسخرش میکردن به عموم نگاه کرد عموم روشو برگرداند به پدرم و مادرم ولی کسی نبود انگار بیکس بود طوری پسر عموهامو تشویق می‌کردند که براشون سوت میزدن درست مثل برده داری رم باستان همه با برادرم دشمن شده بودن به منو شادی نگاه کرد اشک تو چشماش جمع شده بود انگار داشت با زبون بی زبونی میگفت کمکم کن که عزتم خورد نشه  که غرورم رو نگه دارم ولی کاری از ما بر نمیومد... عموی کوچکم همش میگفت ترسیده برادرم درست وسط هال نشسته بود باور کنید نمی‌توانست بلند بشه همه مسخرش میکردن به زور بلند شد با چهارمی کشتی گرفت به زور به زمینش زد طوری خسته شده بود که صدای نفسش رو همه میشنیدن مادرم طاقت نیاورد رفت تو اتاق منم رفتم گفتم مادر چرا چیزی نمیگی مگه پسرت نیست مگه از تنت بیرون نیامده مگه تو مادرش نیستی...؟!؟ گریه می‌کرد و می‌گفت پدرت میگه این براش بهتره‌‌‌... گفتم مادر چی براش بهتره... ؟ شکستن غرورش نمیبینی؟ همه دارن مسخرش میکنن.... ✍🏼رفتم بیرون پدرم داشت داغون می‌شد ولی چیزی نمیگفت برادرم داشت کشتی 5 میگرفت که عمو کوچکم از عقب پاشو گرفت خورد زمین ولی هر طوری بود نذاشت پشتش به زمین برسه بلند شد گفت جوانمردی خوب چیزیه... هر طوری بود به لطف خدا پنجمین نفر رو هم زمین زد دیگه زوری نداشت رفت یه گوشه نشست همه بهش میخندیدن شادی گفت بسه دیگه مثل حیوان افتادید به جونش برادرم به زور داشت نفس میکشید شادی براش آب برد تا آب برد تو دهنش عموم گفت بخوریش باختی، هر چی آب تو دهنش بود تف کرد تو لیوان صداش در نمیومد با اشاره گفت نمیخورم... عموم گفت توی مسلمان باید یه تنه با دونفر همزمان کشتی بگیری وگرنه بگو باختم... 📝نویسنده:حزین خوش نظر ادامه‌دارد...😊 @asraredarun اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
..C᭄‌. 📌#تا_خدا_‌فاصله_ای_نیست #قسمت5 برادرم #باشگاه بود همه عموهام آمدن گفت که فردا شب همه اینج
‍  ..C᭄‌. ‍ 📌 برادرم سرشو تکون داد به همه نگاه میکرد ولی جز ناامیدی چیزی نمیدید ، بلند شد ولی پاهاش طاقت ایستادن رو نداشتن دوباره نشست و.... 😭گریه کردم گفتم بسه تورو خدا بسه عموم کفر میگفت میگفت ترسوی بی غیرت ، برادرم به عموم و پدرم نگاه کرد ولی اونا چیزی نگفتن بعد نا امیدی از همه، سجده کرد تو سجده که بود همه داشتن بهش تیکه می‌انداختند بلند شد گفت به امید تو خدایا ولی من با چشمام دیدم که خدا پشتش رو خالی نکرد طوری هم زمان با دونفر کشتی میگرفت که انگار از غیب دارن کمکش میکنن😦 عموی کوچکم عصبانی شد از پشت با عصاش زد به مچ پاش که از شدت درد فریاد زد😭 که مادرم آمد بیرون عموم بهش اشاره کرد که ولش کنه چیزی نیست ، ولی درجا مچ پاش در آمد  شادی بلند شد هرچی از دهنش در اومد به عموم گفت عمو بزرگم گفت بسه دیگه بی ادب گفت من بی ادبم یا شما وحشی ها؟ تا دیروز از بی خدایی براتون میگفت چیزی نمی‌گفتید حالا از خدا براتون میگه هار شدید😭... با شادی زیر بغلشو گرفتیم بردیمش تو اتاق تا صبح بالا سرش بودیم از شدت درد مثل مار به دور خودش می‌پیچد... ✍🏼وقتی برادرم رو بردیم بالا گفت برام یخ بیارید روی پاش گذاشتیم همش میگفت خدایا من در مقابل تو خیلی کفر کردم تو ببخش من به خودم رحم نکردم تو بهم رحم کن خدایا از گذشتم درگذر خدایا توبه... بهش گفتم همه باهات دشمن شدن نماز بخون ولی ریشت رو بتراش هرچی پدرم گفت به حرفش گوش کن، گفت شیون جان مگه میشه ادم تو راه خدا باشه دشمن نداشته باشه؟ نه بخدا قسم هرچی دین حق بگه همونو انجام میدم از کسی باکی ندارم حالا پدرم خوشش بیاد یا نیاد صبح پدر اومد پیشش گفت بسه دیگه نمی‌خواهم نماز بخونی من پسر میخوام... 👌🏼کاکم خندید گفت چی میگی پدر نه بخدا ترکش نمیکنم ( پدرم نماز میخونه روزه میگیره ولی نمیدونستم چرا اینارو داره میگه) گفت آبروم رو بردی تو طایفه همه بهت میگن......... نمیخوام این طوری باشی پسرم نیستی اگه مثل سابق نشی کاکم گفت نه هرگز برنمیگردم هرچی میگن بزار بگن... ✍🏼بعد یه هفته یه روز پدرم اومد خونه عصبانی بود به برادرم گیر داد گفت لباسات رو در بیار همشونو... برادرم گفت عیبه نمیشه بزور درش آورد فقط یک شرت داشت برادرم داشت از خجالت آب میشد ، بعدش پدرم همه لباسها و پتو و چیزای گرم رو از اتاقش آورد بیرون گفت اینجا بمیری از سرما کسی حق  نداره باهات حرف بزنه روزی یک وعده غذا و یک دفعه دست شویی... مادرم اعتراضش در اومد که این چه رفتاری هست؟ ما اینطوری بچه تربیت کردیم؟😳 پدرم گفت تو طرف منی یا اون مادرم گفت این چه حرفیه مگه میدان جنگه... گفت خودتم میدونی همیشه پشتت بودم و هستم ولی این تربیت کردن بچه‌ها نیست این بچه مدرسه داره باید بره مدرسه ، پدرم گفت نمیخوام بره مدرسه همه جا آبروم رو میبره... ( مادرم همیشه به من و خواهر بزرگم میگفت که یه زن تو هر شرایط باید پشت شوهرش باشه حتی اگر کارش اشتباه باشه نباید پشت بهش کنی ولی همیشه بهش بگید که کارت اشتباه است) پدرم روز به روز به برادرم بیشتر فشار می‌آورد هوا سرد شده بود خیلی سرد.... مخصوصا شبا خیییلی سرد بود مادرم همش با پدرم دعوا می‌کرد که این چه وضعیه همیشه دعوا بود این ماجرا آنقدر طول کشید که یه شب آنقدر سرد بود رفتم یواشکی نگاش کردم دیدم که فرش رو دور خودش پیچیده از سرما داره میلرزه... فرداش مادرم گفت میرم خونه پدرم دیگه نمیخوام اینطوری زندگی کنم ولی تا حالا نشده بود مادرم حتی یک بار از خونه قهر کنه....پدرم گفت برو به سلامت دیگه برنگردی ولی نرفت فقط گریه می‌کرد... 📝نویسنده:حزین خوش نظر ادامه دارد...😊 @asraredarun اسرار درون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی ... ای نام توشیرین ای ذات تودیرین خوشم که معبودم تویی خرسندم که مقصودم تویی سلام صبحتون بخیر الهی به امید تو💚 @asraredarun ┄┅─✵💝✵─┅┄
همه هست ارزویم شرف لقای مهدی چه خوش است گر ببینم رخ دلربای مهدی همه نازم آن خدا را که نمود او مقدّر من رو سیاه مسکین شوم آشنای مهدی @asraredarun اسرار درون
✍امام مهدی فرمودند : ✅پشتیبان ما باشید که از فتنه ای که شما را احاطه کرده است، نجاتتان دهیم. (کتاب الاحتجاج؛ جلد ۲) @asraredarun اسرار درون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
ی جای کار می‌لنگه!.mp3
3.53M
💥یه جای کار می‌لنگه! ▫️ما خانوادگی مذهبی هستیم، اهل نماز و مسجد و قرآن... ولی نمیدونم چرا فرزندم نماز نمیخونه؟ @Ostad_Shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
انسان شناسی ۱۶۱.mp3
12.12M
۱۶۱ - دانشمند بودن من / - عالِم و عاقل بودن من / - کمالات معنوی من / - موفقیت‌های جهادی من / 💥در نگاه خدا پشیزی نمی‌ارزد اگر : قلب من، نسبت به زمان قبل از کسب این کمالات، مهربان‌تر، خاضع‌تر، دلسوزتر و رئوف‌تر و رقیق‌تر... نشده باشد! ادا نه ... واقعیِ واقعیِ واقعی چگونه حفظ چنین حالتی ممکن است؟ @Ostad_Shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابراز محبت و توجه صرفا با روش‌های مادی مثل خریدهای مكرر، پول دادن‌های بی‌رویه و هدیه‌های رشوه‌مانند، زمينه را برای پرتوقع و بی‌مسئولیت شدن کودک و نوجوان را ایجاد می‌كند. بابچه ها بازی کنیم👌 @asraredarun
تقریباً همه کودکان وقتی نوپا هستند دم دمی مزاج هستند. خشم مزاج در کودکانی که خیلی کوچک هستند و نمی‌توانند عصبانیت و ناامیدی خود را با کلمات بیان کنند طبیعی است. آن‌ها یک قسمت طبیعی از رشد کودک هستند و بیشتر در بچه‌های سنین 2 تا 3 سال اتفاق می‌افتد. خشم مزاج از غر زدن و ‌گریه گرفته تا جیغ زدن، لگد زدن، ضربه زدن و نفس کشیدن متغیر است. کودکان حتی ممکن است خود را به زمین بیاندازند و دندان‌های خود را فشار دهند، لگد و مشت بزنند. این انفجار‌های احساسی باعث آزاد شدن انرژی و همچنین جلب توجه می‌شوند.
💠 سایه سر فرزندتان باشید نه پوست تنش! 🍃 اجازه دهید فرزندتان گرما و سرما، خورشید و ابر، باد و باران را حس کند و اگر نیاز داشت زیر سایه شما به امنیت برسد. 🍃اگر در کودکی مورد آزار قرار گرفتید تبدیل به سرباز محافظ فرزندتان نشوید. 🍃اگر در گودکی کم محبت دیدید فرزندتان را بی دلیل به خود نچسبانید. 🍃اگر در کودکی از شما دفاع نکردند تبدیل به وکیل مدافع فرزندتان نشوید. 🍃اگر در کودکی درد کشیدید با هر درد فرزندتان به گریه نیوفتید. 🍃اجازه دهید فرزندتان زندگی کردن را تجربه کند، در حالیکه عشق، امنیت و توجه شما را دریافت میکند.
چند درصد از فضای ذهن ما را مادیت و مالکیت گرفته است؟ چه قدر به داشتن فکر می کنیم؟ یک بازی کوچک با شما می کنم و می خواهم که چند چیز را که مالک آن هستید نام ببرید. پاسخ حاضرین: خودم، لباسهایم، بچه هام، مدرکم، حساب بانکی، 50 درصد مالک آپارتمانم هستم استاد: خانمی که گفتند من مالک خودم هستم! پس لطف کنید پیر نشوید و جوان و شاداب بمانید. خانمی که مالک پنجاه درصد از آپارتمان هستند! لطفاً ترتیبی بدهید که آپارتمانتان فرسوده نشود و همینطور سالم و نو بماند. پاسخ: نمی تونم. _ چه جور مالکی هستید که توان نگهداری آپارتمانتان را ندارید؟ خانمی که مالک مدرک تحصیلی اش بود! یک کاری کنید که دائماً علمتان به روز باشد می توانید؟ ببینید ما چه جور مالکی هستیم که در ملک خودمان نمی توانیم تصرف کنیم و اختیار ملک و مملوکمان را نداریم. مالکیت بزرگترین فریب و توهم ذهن است، چیزی است که اصلاً وجود ندارد. تمام گرفتاری های ما از لحظه ای شروع می شود که مالکیت به وجود می آید. در یکی از مباحث به یاد دارید که پرسیدم چرا اتاق بچه های ما سوا است؟ «اتاق من»، مال من و در کل «من». مشکل از جایی شروع می شود که بحث مالکیت پیش می آید. در حرکت رو به بالا و رشد، نیازها در پایین ترین حد قرار دارد(یعنی نیاز ها پایین و معنویت بالا قرار میگیرد-در نشست های اول توضیح داده شد) و در حرکت رو به پایین نیازها در بالاترین حد قرار دارد (یعنی اولویت با نیازهاست و بعد مسائل دیگر) وقتی جایگاه نیازها بالا رفت و در جای معنویت قرار گرفت ، تعارض شروع می شود. مجبور می شویم هم دیگر را بزنیم، فشار بدیم، تو برو عقب، این مال منه. انسان از قرن ها پیش چون نمی دانست که چه مشکلی دارد، مالکیت را اختراع کرد و قرارداد را گذاشت، از این خط مال من و از آن خط مال تو؛ و خودش این دروغ بزرگ را باور کرد. وقتی ذهن مادی شود برای خودش مالکیت قائل می شود و بنایش هم از کودکی گذاشته می شود. وبعد برپایه ی این ذهنیت تئوری اقتصادی می دهیم و قوانین حقوقی و نظام حقوقی تعریف می کنیم. و آرام آرام بشر باورش می شود که مالک است....
پیام‌های منفی والدین به فرزندانشان که زمینه‌ساز خجالتی بودن می‌شود: بچه! تو چقدر شری؟! بچه خوب این کارو نمی کنه! تو چقدر دست و پا چلفتی! مگه میشه آدم اینقدر ساده‌لوح باشه! مثل بچه‌های لوس رفتار نکن! مثل بچه‌ها رفتار نکن! آدم قوی که گریه نمی‌کنه! اگه این یا اون کارو کنی دوست ندارم! تو یه دختربچه/پسربچه بدی هستی که این کارو کردی یا اینو گفتی!
ممکن است در کودکی یاد گرفته باشیم که هیجان‌ها «بد» هستند و بنابراین هیجان‌های فرزندان‌مان هم مانند هیجان‌های خودمان برای‌مان ناراحت‌کننده می‌شوند. زمانی‌که احساسات خود را مستقیم، ساده و به شیوه‌های غیرتهدیدکننده بیان می‌کنیم، فرزندان‌مان بهره می‌برند. یک کودک نه تنها می‌خواهد بداند والدینش چه فکر‌ می‌کنند، بلکه می‌خواهد بداند احساس آن‌ها چگونه است. وقتی ناراحت، خشمگین، یا ناامید، هیجان‌زده، مغرور، یا خوشحالیم می‌توانیم به فرزندان‌مان اجازه دهیم که بدانند. کودکان نیاز دارند بدانند که ما نیز احساسات داریم. وقتی هیجان‌های‌مان را بیان می‌کنیم، فرزندان‌مان می‌فهمند چه برای ما مهم است و همچنین شاهد مدلی برای بیان سالم هیجان می‌شوند. کودکان از طریق مشاهده‌ی شیوه‌های پاسخ هیجانی ما، و نه فقط کلماتی که می‌گوییم، همدل‌بودن را یاد می‌گیرند. می‌توانیم ضمن‌ احترام‌گذاشتن به تجربه‌های خودمان و فرزندان‌مان، اصیل و پر شور باشیم.
تقليد مهمترين دليل رشد كودكان است، پس نميتوانيد انتظار داشته باشيد شما ليوان چاي ميوه يا شيريني از روي ميز برداريد اما فرزند نوپاي شما عاقل و فهميده باشد و درك آنرا داشته باشد كه بر كنجكاويش غلبه كند. پس بهتر است در مهمانی ها از صاحب خانه اجازه بگيريد و وسايل را در محل امن تري قرار دهيد تا مدام مجبور به دعوا كردن و نه گفتن به فرزند خود نباشيد. از كمك خواستن خجالت نكشيدو به چشم و ابرو انداختن بعضي افراد بها ندهيد. بسياري از افراد درك آنرا خواهند داشت تا محيط را مناسب براي خوش گذشتن به همه افراد كنند.
به کودکان خود کمک کنید تا احساسات خود را درک کنند. کودکان نیاز دارند احساساتشان مورد پذیرش و احترام قرار بگیرد. بعنوان مثال 👇 1. شما می توانید با توجه و آرامش کامل به حرف های کودک گوش دهید. 2. شما می‌توانید احساسات کودک‌تان را با کلمه‌ای تایید کنید. "آه. راستی! متوجه هستم." 3. شما می‌توانید به احساسات آنها نامی بدهید. "به نظرم این کار بی‌نتیجه است" 4.شما می توانید آرزوهای آنان را به طور خیالی برآورده کنید. "کاشکی میتونستم همین حالا یک عروسک بزرگ برات حاضر کنم"
تقریباً همه کودکان وقتی نوپا هستند دم دمی مزاج هستند. خشم مزاج در کودکانی که خیلی کوچک هستند و نمی‌توانند عصبانیت و ناامیدی خود را با کلمات بیان کنند طبیعی است. آن‌ها یک قسمت طبیعی از رشد کودک هستند و بیشتر در بچه‌های سنین 2 تا 3 سال اتفاق می‌افتد. خشم مزاج از غر زدن و ‌گریه گرفته تا جیغ زدن، لگد زدن، ضربه زدن و نفس کشیدن متغیر است. کودکان حتی ممکن است خود را به زمین بیاندازند و دندان‌های خود را فشار دهند، لگد و مشت بزنند. این انفجار‌های احساسی باعث آزاد شدن انرژی و همچنین جلب توجه می‌شوند.