eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
احسنت به شما خانم های عزیز👏👏👏 مطمئن باشید اینجا هستم تا کمک تون کنم و هر چه در توان دارم البته به شرط حیات و فرصت برای کمک به شما خوبان انجام خواهم داد✅ خیلی خیلی برام دعا کنید که بتونم به بهترین نحو خدمت کنم عاقبت بخیر باشید🌺 رمان جدید را قبلا کانال گذاشته بودم با یک نام دیگه که تصمیم گرفتم نام بهتری براش بذارم حتی اگر شما اسم بهتری به نظرتان می رسه حتما بگید ان شاءالله با کمک شما بازنویسی بشه و شما هم در ثوابش شریک باشید🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دقیقا همینطوره که در موقع عصبانیت هیچ تصمیمی نگیریم❌ هیچ حرفی نزنیم❌ سعی کنیم با ذکر گفتن، نفس عمیق کشیدن و ترک محل، به خودمان مسلط بشیم و بعد در ارامش تصمیم بگیریم که چه کنیم؟ در مورد خانم هایی که در جمع خانوادگی رعایت حیا و حجاب را ندارند، بهتر صبور باشید و حساسیت نشان ندید. اما سعی کنید بعدا و در فزصتی مناسب خواهرانه باهاشون صحبت کنید و اگر نپذیرفتند، رفت و آمد را کمتر کنید حد اقل نفس خودتان پاک بماند. یادتان باشه خدای مهربان می فرماید "علیکم انفسکم" مواظب ایمان خودتان باشید✅ این وظیفه اصلی ماست👆 موفق باشید التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امید با گوشی در دستش بازی می کرد و سرش پایین بود. کلافگی از سرو رویش می بارید. محسن نفسِ عمیقی کشید و دست بر شانه امید زد و گفت:"داداش زیاد خودت را خسته نکن. همه چیز درست می شه" امید پوزخندی زد و سرش را به تمسخر تکان داد. دوباره صدای زنگِ گوشی اش بلند شد. باز مادرش بود. از محسن عذر خواهی کرد و از جایش بلند شد. کمی دورتر با مادرش صحبت کرد. محسن در فکرِ این بود که چگونه می تواند به امید کمک کند. که مرستاری صدایش کرد. از جا بلند شد و برای امید که هنوز داشت با مادرش صحبت می کرد، دست تکان داد و به پرستار اشاره کرد و رفت. امید تماسش را قطع کرد و گفت: _ببخشید امروز باید برم. حتما دوباره به دیدنت میام. خداحافظی کرد و رفت. محسن همچنان در فکر صحبت های امید بود. او می دانست که امید جوان خوبی است. ولی عقایدش.... مادر امید از او خواسته بود که زودتر به منزل برود و در آماده سازی جشن شرکت داشته باشد. برنامه ای عجیبی نبود. بیشتر اوقات پدرش در سفرهای کاری بود و مادرش هم به هر بهانه ای جشنی راه می انداخت و اقوام و دوستان را جمع می کرد و فخر فروشی می کرد. این بار هم بهانه، این قرارداد بود. امید همیشه از این مهمانی ها بیزار بود. ولی چاره ای نداشت. به خاطرِ دلِ مادرش مجبور بود که باشد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
وقتی به خانه رسید، مادرش حسابی در تکاپو بود. مژگان خانم، کارگرشان هم به همراه همسرش نادر، سخت مشغول نظافت بودند. یک راست به سمتِ اتاقش رفت. هنوز به پله وسطی نرسیده بود که چنش به پدرش افتاد که کیف در دست و آماده، رو برویش ظاهر شد. زیرِلب سلامی داد و خود را کنار کشید. پدرش اما در کمالِ غرور، سری تکان داد و رفت. هنوز به پله ی آخر نرسیده بود که صدای مامانش را شنید که پدر را خطاب کرده و می گفت: _کجا داری می ری؟ ما امشب جشن داریم. کلی مهمان دعوت کردم. پدر بی اعتنا از کنارش گذشت و گفت: _کار دارم. چند روزِ دیگه برمی گردم. باز صدای مادر بلند شد: _وحید جان، صبر کن. اما پدر بیرون رفت و مادر هم به دنبالش. داستانِ همیشگی بود. اگر مهمانی به خاطرِ موفقیت های خودش بود، شهر را خبر دار می کرد و چه ها که نمی کرد. ولی برای امید، هیچ وقت، فرصت نداشت. همیشه جشن هایش بدون پدر برگزار می شد. همیشه. آهی کشید و خودش را روی تخت انداخت. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام خدمت شما استاد بزرگوار در مورد برخورد با اطرافیانم مخصوصا خانواده شوهرم از خانم فرجام پور مشاوره گرفتم و خیلی صحبتهاشون عالی بود و تنوستم تصمیم بگیرم با هر کسی چه رفتاری رو داشته باشم تشکر میکنم از خانم فرجام پور عزیزم انشاالله خیر دنیا و آخرت نصیبتون بشه استاد مهربان
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی ... ای نام توشیرین ای ذات تودیرین خوشم که معبودم تویی خرسندم که مقصودم تویی سلام امام زمانم🌺 سلام صبحتون بخیر الهی به امید تو💚 ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام‌‌ علی علیه‌السلام فرمودند: از خدا بترسید و با مال و جان و زبان خود در راه خدا مجاهدت نمائید.✨ @asraredarun ┄┅─✵💝✵─┅┄
💪 کمی صبور باش ؛ دردهایی را که هربار با سماجتِ بیشتری قلبِ آرامشت را نشانه می گیرند غصه هایی را که از در و دیوار ، می بارند و مشکلاتی را که دست از سرِ آسایشت بر نمی دارند . باور کن که اوضاع همیشه به یک منوال نمی مانَد شاید امروز همان روزی که می خواستی نبود ، و هیچ چیز ، به گونه ای که تو انتظار داشتی پیش نرفت ولی روزهای خوب ، در راه اند😍 قوی باش و مصمم تر از قبل ، برای حالِ خوب و آرزوهایت تلاش کن💪 و فراموش نکن که خدا همیشه در اوجِ سختی و مشکلات از راه می رسد و برایت معجزه می‌کند💥😍 کمی صبور باش همه چیز ، درست خواهد شد ...👌 با حمایت قدرت لایزال الهی و قدرت ایمانت💪 صبور باش😊👌 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا