eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.8هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
135 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا این بنر را حتما امشب برای دوستان تون بفرستید و در گروه هاتون بگذارید تا از تخفیف ویژه ثبت نام بهره مند بشید👏👏👏
۱۴ آذر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۴ آذر ۱۴۰۲
باید زودتر می رفت. مادرش مرتب پیام می داد وسفارش می کرد که زود بیاید و دسته گل هم بگیرد. جز برای مناسبتها و مهمانی ها رفت و آمدی با عمو نداشتند. ولی مناسبت آن شب چه بود؟ حتی دلش نمی خواست بداند. تمامِ مسیر را با خود می اندیشید که با چه بهانه ای از رفتن، سر باز بزند. نه دلِ خوشی از پدر ومادرش داشت و نه میلی برای دیدارِ خانواده عمو حمید. تنها کسی که از خانواده پدری می شناخت و دیده بود. آیا فامیل دیگری هم داشتند؟ نمی دانست. هیج وقت ندیده بود ونپرسیده بود. به سفارش مادرش، دسته گلِ بزرگ و زیبایی گرفت. به خانه که رسید، اتومبیل پدرش را دید. با ناراحتی، واردِ سالن شد. کسی نبود. گل را روی میز گذاشت و به اتاقش رفت. خستگیش را به تنِ سرد و بی جانِ تختش سپرد. چشمانش را بست و دستش را روی آنها گذاشت. چهره خندانِ محسن در ذهنش نقش بست و نوای دلنشینِ مداح در گوشش پیچید. لبخند روی لبانش نقش بست. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۴ آذر ۱۴۰۲
صدای در ، اورا از حال خوش بیرون کشید. صدای مادرش را شنید که صدایش می زد. از چند روز پیش که اول صبح به خانه خاله زری برده بودش و او دلیل رفتنش را مخفی کرده بود، از دستش شاکی بود. تمامِ دلخوشیش مادرش بود و حالا او هم مثلِ غریبه رفتار می کرد. دلش گرفته بود. خودش را به خواب زد. بعد از چند بار صدا کردن و ضربه زدن به در، بالاخره مادر، در را باز کرد و وارد شد. هنوز دستش روی چشمانش بود. پسرش را خوب می شناخت، از بچگی هر وقت چیزی را می خواست و به او نمی دادند، قهر می کرد. ولی اینبار برای چه قهر کرده؟ خوب از حال و روزش آگاه بود. می دانست که امیدش، در دل طوفانی دارد که به این راحتی فروکش نمی کند. اما آرامش طوفان، در گذر زمان اتفاق می افتد. امیدش باید صبور باشد و به مادر اطمینان کند. لبخندی از سر مهر مادرانه بر لبانش نشست. کنارش روی لبه تخت نشست و گفت:" خب! مهندس جان برای چی قهر کردی؟ می شه بدونم به چه جرمی محکوم شدم به ندیدنِ روی ماه پسرم؟" اما از امید صدایی در نیامد. معلوم شد که دلخوریش شدید است. دستش را نوازش گونه، بر سر پسرش کشید. "امید جان پاشو ببینم، چی شده؟ چرا قهری؟ چند روزه دارم رفتار هات رو تحمل می کنم. آسته میایی آسته می ری. دیروز از صبح تا شب کلی زنگ زدم و پیام دادم، جوابم را ندادی؟ نمی گی دلم هزار راه می ره. می دونم سر پروژه هستی و سرت شلوغه. حد اقل شماره دوستت را بده، که بتونم حالت را از اون بپرسم." ولی این حرف ها دیگر دردی از امید دوا نمی کرد. بغض گلویش را فشرد و آب دهانش را قورت داد. یاد حالِ دیروزش افتاد. تنها محسن کنارش بود. مادر خم شد و برروی پیشانیش بوسه کاشت. به معنای"دوستت دارم" کاش تمامِ دنیا طعمِ بوسه مادر را داشت. کاش زندگی برای همه و همیشه، پر بود از بوسه های مادر. در برابر این همه عشق ومحبت، دیگر تابِ مقاومت نداشت. دست مادر، که برسرش بود را با دو دست گرفت و بوسه بر آن گذاشت و بر روی چشمانش نهاد. دست پر مهر مادر، با مرواریدی که از مژگانش چکید، تر شد. دستش را کشید و با دوست، امیدش را در آغوش کشید. امیدی که برایش امید همه زندگیش بود. بعد از مدتها در آغوش هم اشک ریختند. "می چکد دانه های مهر از ابر بهاری می شود بر هر دوگونه همچو رودی جاری" 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۴ آذر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۴ آذر ۱۴۰۲
سلام. مشاورم تمام شد. مثله همیشه عااالی. صحبت هاشون مثله قرص آرامبخش میمونه. آدم بعد از مشاوره باهاشون، احساس میکنه هیچ گونه مشکلی نداره و خوشبت ترینه. بسیااار دلسوز و مهربان و انرژی مثبت و از تهه قلبشون صحبت میکنند و راهنمایی میکنن. بسیاار با وجدان هستند و اصلا براشون اهمیت نداره که زمان مشاوره تموم شده،اگر وقت داشته باشن از صمیم قلب و با رضایت کامل ادامه میدن. هر چی بگم کم، به معنای واقعی کلمه، ایشون یکی از کارگزاران خدا روی زمین هستند. خدا انشاءالله سلامتی به خودشان و خانواده محترمشان بده. ازتون درخواست میکنم اگر امکانش هست نظراتم در کانال بیاد، تا همه از وجود چنین فرشته ای مطلع باشند. سپاس فراوان
۱۴ آذر ۱۴۰۲
سلام عزیزم🌺 احسنت به شما👏👏 با سن بالا هنوز برای بهتر شدن روابط تون تلاش می کنید👏👏 ان شاءالله فردا چهارشنبه ساعت ۱۱ ثبت نام یا شروع خواهد شد✅ و شرایط را در کانال اعلام می کنیم. برای خانم های و شرکت در این دوره لازم و واجب است✅
۱۴ آذر ۱۴۰۲
┄┅─✵💝✵─┅┄ خرد هرکجا گنجی آرد پدید ز نام خدا سازد آن را کلید به نام خداوند لوح و قلم حقیقت نگار وجود و عدم خدایی که داننده رازهاست نخستین سرآغاز آغازهاست سلام امام زمانم🌹 سلام صبحتون پر نور🌺 الهی به امید تو💚 ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها فرمودند: همیشه در خدمت مادر و پاى بند او باش، چون بهشت زیر پاى مادران است؛ و نتیجه آن نعمت هاى بهشتى خواهد بود.✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
۱۵ آذر ۱۴۰۲
💪 ⏺ آدمی که چاقه میدونه چاقه! ‏آدمی كه استخونيه ميدونه استخونيه! ‏آدمی كه كچله ميدونه كچله! ‏آدمی كه بینیش قوز داره ميدونه بینیش قوز داره! ‏آدمی كه صورتش كک‌مک داره میدونه صورتش کک‌مک داره! ‏هرکسی لااقل یکبار در روز تو آیینه به خودش نگاه میکنه. ‏نيازي به يادآوری من و شما نیست حواس‌مون به خودمان باشه 🌹 خدایا بابت همه داده ها و نداده هایت شکر، الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌺 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۵ آذر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۵ آذر ۱۴۰۲
سلام علیکم صبحتون بخیر🌹 عزیزان دقت کنید، تدریس دوره یا به صورت متن و صوت است✅ اگر همان موقع انلاین نبودید می تونید بعدا استفاده کنید و خودم به شخصه پشتیبانی دوره و پاسخگویی به سوالات را به عهده دارم✅ پس اصلا نگران نباشید و با خیال راحت ثبت نام کنید✅
۱۵ آذر ۱۴۰۲