eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
💞عرفانی و عاشق پیشه اند. طبع شعر و شاعری دارند. پر خواب و کم تحرک هستند.
😌مادرانی دلسوز هستند و یک پرستار نمونه👌 توان فرزنداوری شان هم بیشتر از طبایع دیگر است. عضلات پر حجم و پنبه ای دارند💪
💞در مورد انتخاب همسر باز هم تاکید می کنم حتما حتما سعی کنید با طبایع شبیه خودتان ازدواج کنید✅ تا از لحاظ خصوصیات جسمی و اخلاقی بیشتر شبیه هم باشید و کمتر دچار مشکل و اختلاف شوید👌
💞در مشاوره های قبل از ازدواج تشخیص طبع و مزاج بسیار مهم و کارساز است✅ لطفا حواستان باشد👌
لطفا خانم های بلغمی عدد 4⃣ را برای ادمین بفرستید👇 @asheqemola برامون خیلی مهمه که این اموزش ها براتون مفید باشه و استفاده کنید✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خالق عشق💞 💞رابطه عاطفی غذای روح است💞 و تنهایی فقط برای خداست 💖رابطه عاطفی لزوما بین همسران نیست. یا 👇 🔺رابطه عاطفی یعنی چه؟ 🔺ویژگی‌های یک رابطه عاطفی چیست؟ 🔺چگونه عشق به رفتار تبدیل شود؟ 🔺مهم‌ترین تصمیم زندگی ما چیست؟ 🔺عوامل مهم در تصمیم گیری ازدواج (انواع بلوغ‌ها) 🔺نکات مهم برای شروع رابطه عاطفی 🔺اصول محبت کردن در رابطه عاطفی 🔺منحنی عشق و رابطه عاطفی 🔺مجردی خوب چگونه است؟ 🔺دو چیز شکستنی خطرناک در رابطه عاطفی 🔺دو فاکتور مهم در رابطه عاطفی 🔺نکات خروج از رابطه عاطفی و کلی مطالب مهم و آموزنده جهت ساختن یک رابطه عاطفی و اصولی دقیق👌 شرکت در این دوره برای هر خانم و واجب است✅ برای شرکت در این دوره بسیار عالی حتما آماده باشید👏👇 جا نمونید😍👏 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سرفصل های دوره👆👆
فرصت را از دست ندید شاید این دوره به این زودی ها تکرار نشه
فقط تا فرصت دارید از ثبت نام جا نمونید👏👏👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد از دقایقی، اتومبیل ایستاد. امید چشمانش را باز کرد و به ساختمانِ روبرویی خیره شد. اینجا را خوب می شناخت. پاتوقِ دور همی هایشان بود. ولی خیلی وقت که بود که اینجا نیامده بودند. با تعجب به پویا نگاه کرد و پرسید:" برای چی اینجا؟!" پویا لبخندی زد و گفت:"نگران نباش قول می دم حالت را خوب کنم. باور کن منم از دست رفتارهای بابات با تو خسته شدم. می خوام کاری کنم که امشب، همه اتفاق های تلخ زندگیت را فراموش کنی. یه دنیای جدید برات دارم. " امید پوزخندی زد و با اکراه پیاده شد. تمامِ این مسیر ها را طی کرده بود. ولی هیچ وقت حالش خوب نشده بود. چاره ای نداشت. هر چه که بود از بودنِ در خانه عمو حمید و کنارِپدرش و تحمل کردن رفتار های یلدا، بهتر بود. در واحد را پویا با کلید باز کرد و داخل شدند. درست مثلِ قبل بود. هیچ تغییری نکرده بود. همان مبلمانِ تیره رنگ و پرده های ضخیم. پویا به طرف آشپزخانه رفت و وسایلی که خریده بود روی میز گذاشت. کتش را در آورد و گفت:" بشین داداش غمت نباشه. زنگ زدم بچه ها هم توی راهند. امشب می خوایم بترکونیم. باز هم خوب شد، سبب خیر شدی برای ما. حوصله مون سر رفته بود." بعد بلند بلند خندید و شروع کرد به سوت زدن. همزمان، وسایل شام را هم آماده می کرد. امید نگاهی به اطراف انداخت و روی یکی از مبل های راحتی نشست. سرش را به پشتی مبل تکیه داد و چشمانش را بست. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490