اونجا که وحشی بافقی میگه:
از سَرِ کوی تو
با دیده تَر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر
خواهم رفت..!
#عشق
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_107
دکتر عباسی رو به زهرا کرد گفت:"مثلِ اینکه همسرتون خیلی عصبانیه؟"
زهرا با چشمانی از حدقه بیرون زده به او نگاه کرد و هاج و واج گفت:"چی؟"
دکتر لبخندی زد گفت:"متأسفانه جوان های امروزی هستند دیگه. اگر مثلِ جبهه بودند و اون روزها را درک کرده بودند؛ الان این طوری حرف نمی زدند. ما خدا را توی جبهه درک کردیم. کنارِ دوستانِ شهیدمون. امیدوارم اینا هم بتونن درک کنند."
بعد آهی کشید و به صندلی تکیه داد.
زهرا با اجازه ای گرفت و از اتاق خارج شد.
هنوز از حرف های امید مبهوت بود.
امید را دید که کنار تخت پدرش ایستاده.
آهسته جلو رفت. امید به صورتِ باند پیچی و چشم های بسته احمد آقا خیره شده بود.
زهرا جلو رفت و نگاهی به پدرش انداخت و بعد رو به امید کردو گفت:"اصلا منظورت را از اون حرف ها نمی فهمم."
امید بدون اینکه به او نگاه کند، گفت:"مگه دروغ می گم؟ این منم که نمی فهمم شماها روی چه اصلی این حرف ها را می زنید؟ چرا یه کم فکر نمی کنید.؟
بس کنید دیگه. ببین این عاقبتِ حرفهاتونه." و با دستش به احمد آقا اشاره کرد.
زهرا گفت:"باورم نمی شه. این حرفها از شما بعیده. یادم میاد که چند سال پیش، خونه مادر بزرگ؛ کنار هم نماز می خوندیم."
امید پوزخندی زد و گفت:"اون موقع بچه بودم. عقلم نمی رسید."
زهرا گفت:"ولی من از همون موقع هم عقلم می رسید." بعد قدم برداشت و به سمت پدرش آمد و دستش را در دست گرفت. با دلخوری از امید رو برگرداند.
حرکات زهرا از چشمِ امید دور نماند.
دلش لرزید و شکست. از این همه فاصله.
چرا هر چه تلاش می کرد، زهرا دورتر و دورتر می شد. چرا نمی توانست دلش را به دست بیاورد. تکلیف دلِ بیقرارش چه بود؟ چطور باید دلش را به مقصد می رساند؟ چطور با این همه فاصله؟ اصلا مگر می شد؟
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_108
بغض گلویش را فشرد.
مثلِ دوران کودکی اش؛ که وقتی زهرا قهر می کرد و جوابش را نمی داد، بغض می کرد. اما این بغض به بزرگی کوهی بود. که بین گلویش گیر کرده بود. بغضی که دلش فقط شکستن می خواست. ولی نمی شکست. نمی شکست چون او بزرگ شده بود. چون جمله مادر بزرگ در گوشش می پیچید"مرد که گریه نمی کنه"
ولی کاش هیچ وقت این حرف را نشنیده بود. کاش از مادر بزرگ نشنیده بود.
تا الان مثلِ کودکی که بی مهری از مادر دیده، زار بزند.
صدای ناله احمد آقا، امید را به خودش آورد.
سریع خم شد و توی صورتش نگاه کرد.
زهرا دست پدر را نوازش کرد وگفت:"جانم بابا. بیدار شدی؟"
احمدآقای خوش و خندان، الان بیمار و بی حال روی تخت بیمارستان، با تنی زخمی و چشمانی بسته، افتاده بود.
حتی نمی توانست دخترش را ببیند.
صدای زهرا را که شنید، گویی جانِی تازه یافت. دستِ زهرا را فشرد و گفت:"خوبی دخترم؟"
زهرا خم شد و دست پدرش را بوسید و گفت:"ما که خوبیم. شما حالت چطوره؟"
بغضش شکست و دیگر نتوانست چیزی بگوید.
امید گفت:"احمد آقا حالتون چطوره؟"
احمد آقا لبخندی زد و گفت:"خوبم. شما چطوری مهندس؟"
امید با ناراحتی گفت:"آخه ما چطور باید باشیم. ببینید چی به روزِ خودتون آوردید. حالا جواب خاله را چی باید داد؟"
احمد آقا لبخند زد وگفت:" این که طوری نیست. از خدا بیشتر از این خواسته بودم. لیاقت نداشتم."
امید کفری شد و گفت:"توی این وضعیت هم دست از شوخی بر نمی دارید؟"
احمد آقا با زحمت لبخندش را کشیده تر کرد وگفت:"امید جان شوخی چیه؟ ما یه بار از رفیقامون جا موندیم. این بار می خواستم زرنگی کنم ولی باز هم نشد.
انگار حالا حالا باید رو دست این دنیا بمونیم."
حرفهای احمد آقا امید را عصبی کرد. نگاهی به زهرا انداخت و با خودش گفت:"انگار حال و روز دخترش را نمی بینه؟"
کف دستش دوباره از عرق خیس شد و با عصبانیت از اتاق بیرون رفت.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی ...
هر بامدادت؛
رودخانه حیات جاری می شود ...
زلال و پاک ...
چون خورشید
مهربان و گرم وخالصمان ساز ...
سلام امام زمانم🌹
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام صادق علیهالسلام فرمودند:
هيچ بنده اى نيست كه خداوند به او نعمتى دهد و او آن را از جانب خدا بداند مگر آن كه، پيش از سپاسگويى او، خداوند بيامرزدش.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انگیزشی💪
هرچقدر غصه بخوری؛
دنیا پاسخی به دلت نمی دهد
شاد باش،
شادبودن اگر نتواند
مشکلاتت را کم کند
اضافه هم نمی کند
ارزش واقعی تو زمانی ست
که در اوج مشکلات
شادباشی و برای راه حل بکوشی
رنج های حل نشدنی زندگی ات را بپذیر
و در کنار انها شاد باش و لذت ببر
شاد بودن و لذت بردن از زندگی
نوعی شاکر بودن از خدای مهربان است🌺
بگذار خدای مهربان شاهد شادی و شاکر بودنت باشد
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین😍👏
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
11.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یلداتون #مهدوی
یلدا مبارک🌺🌺🌺
اللهم عجل لولیک الفرج🌺
آموزش #رایگان_شخصیت_شناسی👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سلام عزیزان شبتون خوش💐
یلداتون مبارک🌺🌺
ان شاءالله زمستان پر برکتی در پیش داشته باشید و زندگی هاتون پر از عشق و امید و شادکامی باشد🌹
امشب به دورهمی خانوادگی برسید
بقیه مطالب را بعدا در خدمتتون هستم💐
در پناه حق 🌹