eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
زهرا با فاصله روی نیمکت نشست وبه روبرو خیره شد. امیدسرش را پائین انداخت و به مورچه یی که در حال بار بردن بودن چشم دوخت. آهی کشید وگفت:"راستش من اصلا شماها را نمی فهمم. از کار پدرت سر در نمیارم. آدم تحصیل کرده ایه. ولی این چه وضعیه؟ یک دقیقه نمی تونم خودم را جای اون تصور کنم. چرا باید این بلا را سر خودش و خانواده اش بیاره. من برای پدرت خیلی ارزش قائلم، ولی الان یک جور هایی دارم به عاقل بودنش شک می کنم." زهرا به تندی سرش را به سمت امید برکرداند وگفت:"پدر من خیلی هم عاقله." امید با عصبانیت گفت:"خب اگر عاقل بود که این بلا رو سر خودش نمیاورد. هیچ می دونی زندگی کردن با دوچشم نابینا یعنی چی؟ زهرا درک کن. پدرت برای همیشه نابینا شده. از حالا چطوری باید زندگی کنه؟ می دونی چه بلایی سر شماها میاد؟ چرا همه چیز را ساده می گیرید؟ چرا مسخره می کنید؟..... " صدای امید که بالا رفت، زهرا نگاهی به دور وبرش کرد و از جا بلند شد. پشتش را به امید کرد وبه طرف ورودی بیمارستان راه افتاد. امید با صدای بلند گفت:"وایسا کارت دارم." زهرا ایستاد وهمان طور که پشتش به امید بود گفت:"پدرم گفت بیام دنبالت. می خواد باهات صحبت کنه. ولی انگار حالت خوب نیست. بمونه برای وقتی که بهتر شدی." با سرعت دور شد. امید با عصبانیت به نیمکت لگدی زد. کلافه دست در موهاش کرد و گفت: بازهم خراب کردم. چرا؟چرا نمی تونم آروم باشم؟ چرا این قضیه به این مهمی برای اینا راحته؟" اصلا نمی توانست درک کند. به طرف آبخوری رفت. از آب سردش به صورتش زد. نفس عمیقی کشید. سعی کرد آرام باشد. احمدآقا برایش خیلی محترم بود.پس باید صبوری می کرد. به طرف اتاق احمد آقا راه افتاد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
احمد آقا با کمک زهرا نشسته بود و به بالش تختش تکیه داده بود. پدر و دختر مشغول صحبت و درد دل کردن بودند. امید با تردید و نگرانی وارد اتاق شد. می ترسید دوباره صدایش بالا برود. آرام جلو رفت. نزدیک که شد گفت:"ببخشید احمد آقا حالم زیاد خوب نبود." احمد آقا لبخندی زد و گفت:"یادمه ما که هم سن شماها بودیم، خیلی پر انرژی و فعال بودیم. روی پای خودمون بند نمی شدیم. یادش بخیر، مادر خدا بیامرزم هیچ جوری نمی تونست ما رو توی خونه نگه داره. تازه وقتی پای جنگ و جبهه هم وسط اومد. دیگه هیچ کس جلو دارمون نبود. از من بدتر هم محمد بود. تعجب می کنم از شماها." امید همیشه شنیده بود که عموی زهرا محمد شهید شده. ولی هیچ وقت نه عکسی ازش ندیده بود و کسی درباره اش حرفی نمی زد. از شنیدنِ نام محمد از زبان احمد آقا تعجب کرد. همیشه دلش می خواست درباره اش بیشتر بداند. ولی هر وقت سؤالی می کرد، کسی جواب درست و حسابی نمی داد. با خودش گفت:"خوبه از احمد آقا بپرسم." جلوتر رفت و گفت:"در باره محمد بهم بگید. چطوری شهید شد." احمد آقا دستش را دراز کرد و دست امید را گرفت و گفت:" مهندس جوان، خواستم فقط بدونی که ما جوونیم رو توی جبهه گذروندیم. از یه زخم کوچیک روی چشمهامون نمی ترسیم. ما مرد جنگیم:" و بلند خندید. امید احساس کرد که او هم نمی خواهد درباره محمد چیزی بگوید. باید در یک موقعیت مناسب از زهرا یا خاله زری می پرسید. زهرا گفت:"بابا بهتر نیست به مامان زنگ بزنم بیاد؟ خیلی نگرانتونه." احمد آقا گفت :"نه زنگ نه. برو خونه و آرام آرام بهش بگو. دلم نمی خواد هول کنه. مواظبش باش." بعد رو کردبه امید و گفت:"پسرم تو هم می تونی بری به کارت برسی. ببخشید که باعث زحمتت شدیم." امید گفت:"نه زحمتی نیست. شما برای من از هر چیزی مهم تری. به کارم هم می رسم. به همکارم سپردم خودش هوای کارها را داشته باشه. الان هم اگر کاری هست بفرمایید." احمد آقا تشکر کرد و گفت:"فعلا که کاری ندارم. باید منتظر بمونم ببینم دکترها چی می گن. اگر اجازه بدن که زودتر برمی گردم خونه. بهتر اینجا نمونید برید. به کسی احتیاج ندارم." امید و زهرا خدا حافظی کردند و بعد ازکلی سفارش، از بیمارستان بیرون زدند. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام وقت بخیر من با مشاوره خانم فرجام پور بعد از 25 سال زندگی فهمیدم کجای راه اشتباه رفتم با اینکه همسرم رو خیلی دوس داشتم ولی بلد نبودم ازش حمایت کنم واین بینمون فاصله انداخته بود ولی با راهنمایی استاد عزیز پی به اشتباهم بردم وباتاییدکردن همسرم تاثیرش تو زندگیم دیدم ا رزوی سلامتی برای استاد وخانوادشون میکنم🌺 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر هر چه هست لطف خداست🌺 آی دی جهت هماهنگی مشاوره تلفنی👇 @asheqemola http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خــدا میتوان بهترین روز را براے خـود رقم زد پس با تمام وجـود بگیم خـدایا بہ امید تو نه بہ امید خلق تو سلام امام زمانم🌹 سلام صبحتون پر نور🌺 ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمودند: مردم همانند معدن ها مختلف اند و اصل و نسب در انسان مؤثر است و تربيت بد همانند اصل و نسب بد است.✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
💪 خونسرد_باش👌 اگر زندگی راحتی می‌خواهی، خونسرد باش. خونسرد در تصمیم‌گرفتن، واکنش نشان دادن، قضاوت کردن و بروز دادن. خونسرد که باشی زود تصمیم نمی‌گیری و پیش از هر کار یا رفتاری، فکر می‌کنی. زود کسی را و اتفاقی را قضاوت نمی‌کنی و هر حرف و اشاره‌ای را به خودت نمی‌گیری و خشمگین و اندوهگین نمی‌شوی برای هر چیزی. خونسرد که باشی، راحت احساست را ابراز نمی‌کنی و اگر کردی هم برایت اهمیتی ندارد که پاسخ این ابراز را چگونه دریافت خواهی‌کرد. خونسرد که باشی تمام کنش‌ها، واکنش نمی‌خواهند و تمام اتفاقات حوالی‌ات به تو مربوط نمی‌شوند و تمام هیجانات و رفتارهای آدم‌ها از روی منظور نیست. خونسرد که باشی، همه‌چیز آرام‌تر پیش می‌رود و جهان زیباتر می‌شود و رابطه‌ات با آدم‌ها در درست‌ترین حالت ممکن قرار می‌گیرد.👏 پس صبور باش و توکلت فقط به خدای مهربان باشد💪 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎭 به نمایش بگذارید! مثل صحنۀ تئاتر 👈🏻 اگر می‌خواهید فرزندانتان انسانیت، اخلاق و زندگی درست را یاد بگیرند ... @Panahian_ir http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا