eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.7هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.4هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
#دوره_های_آموزشی_اسرار_درون👇👇 #تخفیف_عید_تا_عید🎁😍👏👏 از عید قربان تا عید غدیر 💞#دوره_اسرار_زناشویی💞
🎁🎁🎁از میان کسانی تا عید غدیر ثبت نام‌کنند دو نفر به قید قرعه می توانند از یکی از دوره‌های ما رایگان استفاده کنند😍👏👏 و عزیزانی که سه نفر را معرفی و ثبت نام کنند یک ویژه خواهند داشت😍👏👏
عید در عید و در 😍👏 جا نمونید👏
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا آغازی که تو صاحبش نباشی چه امیدیست به پایانش؟ پس با نام تو آغاز می کنم روزم را الهی به امید تو💚 سلام امام زمانم❤️ سلام صبحتون پر نور🌹 🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امام على عليه السلام: عرفه، فقط در مكّه است؛ امّا ايرادى ندارد كه [مردم] روز عرفه، در شهرها اجتماع كنند و به درگاه خدا، دعا نمايند 📚تهذيب الأحكام ج5 ص479 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
💪 اگر بدانی ، دنیایی که درست کردیم. چقدر سست و بی پایه است.  به تمامی گریه هایی که کردی  می‌خندی   پس از ته دل بخند ،  تا زندگی به تو لبخند بزند. الهی به امید خودت❤️ الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌺 ‌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سلام علیکم پیشاپیش عیدتون مبارک🌺🌺 در لحظات ناب بندگی کردن هاتون ما را ا دعای خیر فراموش نکنید🌺 الهی که همگی حاجت روا باشید اللهم عجل لولیک الفرج اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم🌺
در حرم مطهر امام‌زاده اسماعیل علیه السلام دعا گویتان بودم الهی که در این شب عزیز همگی حاجت روا باشید🌺 عیدتون‌ مبارک💥💥 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
17.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نقاره زنی در شب عید سعید قربان السلام علیک یا علی بن موسی الرضا🌺 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
❣شب عید قربان نمی دانم آرزویت چیست؟! امابرای رسیدن به آرزویت، دستانم رو به آسمان است💚 پروردگارا هرآنچه صلاح دوستانم هست؛ برایشان مقدر بفرما ❣الهۍآمین❣ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ══💝══════ ✾ ✾ ✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
¬کویر واردِ خانه که شدند. بچه‌ها خواب بودند و خانم‌ها منتظر نشسته بودند. زهرا سریع به آشپزخانه رفت. غذا را برایشان گرم کرد که مادر پرسید: _فرزاد جان نمی‌خوای بگی چی شده؟! _راستش یکی از دوستام تصادف کرده. رفته بودیم بیمارستان. الان هم آمدم یک کم وسیله بردارم برم شب پیشش بمونم. _مگه کسی را نداره؟ _نه مادر جان فعلا کسی نیست . تا ببینم؛ می‌تونم خانواده‌اش را پیدا کنم. _کدام دوستته؟ فرزاد کمی مکث کرد. دلش نمی‌خواست بگوید ولی عادت نداشت جواب مادرش را ندهد. _راستش فرهاد با شنیدنِ اسمِ فرهاد نا خداگاه زهرا صدایش بالا رفت . _چی... آقا فرهاد؟! _بله متاسفانه _حالا طوریش شده؟! _فعلا بیهوشه. دکترها عملش کردند. میگن نخاعش و سرش آسیب دیده. امشب باید پیشش بمونم. شاید به هوش بیاد. _آخه پس خانواده‌اش؟ _زهرا جان اصلا ازشون خبر ندارم. نه آدرسی نه شماره‌ای. باید صبر کنیم تا صبح. بعد روکرد به حامد. _راستی حامد جان فردا از بچه‌های محل و در و همسایه یه پرس و جویی کن شاید یکی یه خبری از خانواده‌اش داشته باشه. _چشم داداش حتما. و فرشته خودش را کنترل می‌کرد که چیزی نگوید. درست حالا که داشت با دلش کنار می‌آمد. حالا که مطمئن شده بود. علی به این وصلت راضی است. حالا که تصمیم گرفته بود. صحبت‌های نهایی را با فرهاد بگوید. حالا که داشت به یک زندگی جدید می‌اندیشید. حالا که همه خانواده خوشحال و راضی بودند. این چه امتحانی بود خدایا؟ لحظه‌ها به کندی می‌گذشت و باز امشب خواب با چشم‌های فرشته سرِ سازگاری نداشت. و باز سجاده بود و مهر و تسبیح و نماز و دعا. مثلِ بیشترِ شبها. و این بار فقط از خدا شفای جوانی را می‌خواست که در بیمارستان بینِ مرگ و زندگی است. آفتاب که بالا آمد. بچه را راهی مدرسه کردند. با مادر و زهرا راهی بیمارستان شدند. فرزاد در راهرو بیمارستان قدم می‌زد. بی‌تابی‌اش نشانه خوبی نبود. با دیدنِ آنها سعی کرد آرام باشد ولی نمی شد. جلو رفت و سلام داد. _سلام پسرم چه خبر؟ نگاهی به فرشته انداخت که از شرم سرش را پائین انداخته بود و چیزی نمی‌گفت. _خبری نشده. هنوز به هوش نیامده . خیلی نگرانشم مادر . تو را خدا براش دعا کنید. دیگه منم طاقتم تمام شده. _توکلت به خدا باشه . شما با زهرا جان برید خانه یه چرت هم بخواب. ما هستیم .به هوش آمد خبرت می‌کنیم. _نمیشه مامان دلم اینجاست. _فرزاد جان باید استراحت کنی . دیشب تا حالا نخوابیدی برو مادر. _باشه چشم پس شما حواستون باشه. _برو خیالت راحت. از پشتِ شیشه فرهادی را دیدند که بیهوش روی تخت افتاده و کلی دستگاه بهش وصل است. مادر کتاب دعایش را در آورد. و مشغولِ خواندن شد که پزشکی وارد شد. فرشته هراسان جلو رفت. _آقای دکتر حالش چطوره؟! پزشک نگاهی به آنها کرد و گفت: _شما چه نسبتی باهاش دارید؟! فرشته به مادرش نگاه کرد و مادر سری به نشانه تایید تکان داد و فرشته سر به زیر و آرام گفت: _قراره با هم ازدواج کنیم لبخندی به لبان پزشک نشست. _تبریک میگم. ان شاءالله حالش خوب میشه. از نظرِ پزشکی تا حالا باید به هوش آمده باشه ولی نمی دانم چرا مقاومت می‌کنه. خواست به سمتِ اتاقِ فرهاد بره ولی انگار چیزی یادش آمده باشه . برگشت وگفت: _به نظرم بعد از معاینات بنده. شما برید توی اتاقش و باهاش صحبت کنید. شاید شنیدنِ صدای شما بهش کمک کنه _کی من؟! _بله دخترم شاید به امید نیاز داشته باشه برای برگشتنش و البته تا به هوش نیاد. ما نمی‌تونیم کامل از درمانش یا آسیب‌هایی که دیده مطمئن بشیم. پس اولین قدم برای بهبودیش به هوش آمدنشه. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فرشته با اضطراب به سمتِ تختِ فرهاد می‌رفت. در دلش غوغایی بود. زیر ِلب ذکر می‌گفت و برای سلامتیش دعا می کرد. آرام آرام نزدیک شد. نگاهی به بیرون اتاق انداخت. مادرش روی نیمکت نشسته بود و دعا می‌خواند. آرام روی صندلی کنارِ تخت نشست. نگاهی به فرهاد انداخت . انگار در خوابی عمیق فرو رفته بود. دکتر می‌گقت "شاید اصلا صدای شما را نشنود ولی با او خرف بزنید. حرفهایی که امیدوارکننده باشد" نفسِ عمیقی کشید . بغضی که از دیشب گلویش را می‌فشرد. با دیدنِ فرهاد در آن حالت بی‌اختیار سر باز کرد. و اشکانش روی گونه‌هایش جاری شد. صدای هق هقش بلند شد و بعد از کمی اشک ریختن. آرام شروع کرد برای فرهادی که نمی‌بیندش و شاید صدایش راهم نمی‌شنود درد ِدل کردن. _سلام آقا فرهاد. امیدوارم حالت زود خوب بشه. نه برای خودم. برای خودت که هنوز هزار تا آرزو داری. نمی‌دونم کاشکی هیچ وقت برنمی‌گشتی . کاش از عشقِ پنهانت و آرزوهات برام نمی‌گفتی من خاطراتم را فراموش کرده بودم. از وقتی که قبول کردم با علی ازدواج کنم. دیگه یادت را، عشقت را از دلم بیرون کردم. به جاش عشقِ همسرم را ، عشقِ علی‌ام را توی سینه‌ام جا دادم. بعد از علی هم دیگه بهت فکر نمی‌کردم ولی با آمدنت. با سماجتت و با برملا کردنِ رازِ عشقِ پنهانیت برای من. انگار دردِ دلِ من را تازه کردی اره درسته . من هم عاشقت بودم. عشقی به درازای چند سال . اره منم صاحبِ یک عشقِ پنهانی بودم که تا الان کسی ازش خبر نداره. ولی تفاوتِ ما می‌دونی در چی بود؟ من می‌خواستم مطابقِ میلِ خدا زندگی کنم. من به خاطرِ رضای خدا پا روی عشقم و خواسته دلم گذاشتم. من به خدا توکل کردم. و خودم را به خدا سپردم. شایدم به خاطرِ همین خدا به من یه زندگی خوب و عاشقانه داد. به اینجا که رسید . دلش نیامد ادامه بده . آرام سرش را بالا آورد. نگاهی به دستگاه‌های وصل شده به فرهاد انداخت و آهی کشید و ادامه داد . _بماند. ولی شاید اگر شما هم با خدا معامله می‌کردی. شاید اگر راضی می‌شدی به رضای خدا . زندگی خوبی با همسرت داشتی و آن اتفاق نمی‌افتاد. من واقعا متاسفم. صدای باز شدنِ در آمد و پرستاری سرنگ به دست وارد شد و محتویاتِ سرنگ را داخل سِرم خالی کرد. و بی‌هیچ حرفی بیرون رفت. فرشته خواست از جایش بلندشود که یادِ حرفِ دکتر افتاد. "حرفهای امیدوار کننده" _ای وای هیچ حرفِ امیدوارکننده‌ای نزدم. ببخشید آقا فرهاد من فکرهامو کرده بودم. حتی با علی مشورت کردم. مطمئنم علی با وصلتِ ما راضیه. منتظر بودم که برگردید. جواب مثبت بهتون بدم. بعد از سالها، بنشینم و باهاتون صحبت کنم. رازم را براتون بگم ولی نمی‌دونم چرا این طوری شد؟! درست وقتی که همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت. نمی‌دانم چی بگم؟! الان توی این وضعیت ، شاید دیگه گفتنِ این حرف‌ها درست نباشه و بغض گلویش را فشرد و اشکش دوباره جاری شد. شاید قسمتِ ما این بوده که عشقِ ما همیشه پنهان بمونه و هیچ وقت به هم نرسیم. و دیگه نتونست تحمل کنه و از جاش بلند شد. بدونِ این که به پشتِ سرش نگاه کنه. از اتاق بیرون رفت . روی نیمکت کنارِ مادرش نشست و مادر که حالش را آن طوری دید. او را در بغل گرفت و فرشته با صدای بلند گریه می‌کرد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علیک سلام...ایشان درباره مشکل من که بی توجهی وبی هدفی نسبت به درس بود ،راهکارهایی را دادند ومن تقریبا موفق شدم وتونستم طبق راهکارهای ایشون بادخترم رفتار کنم ...ان شاء الله که در راه خدمت به خلق الله عاقبت بخیربشن 🌹🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر🌺 هر چه هست لطف خداست ممنون از دعای خیرتان🌺 ای دی منشی جهت هماهنگی مشاوره تلفنی👇 @asheqemola http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄ آغاز سخن یاد خدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد ای با تو شروع کارها زیباتر آغاز سخن تو را صدا باید کرد الهی به امید تو💚 سلام امام زمانم❤️ سلام صبحتون پر نور🌺 ✾ ✾ ✾ ══════💚══   ✨امام صادق علیه السلام فرمودند: در روز عيد غدير، خدا را با روزه و عبادت و ياد پيامبر و خاندان او يادآوري كنيد، زيرا رسول خدا به اميرالمؤمنين سفارش كرد كه آن روز را عيد بگيرد، همينطور پيامبران هم به جانشينان خود سفارش مي كردند كه آن روز را عيد بگيرند، آنان هم چنين مي كردند.✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
عید قربان زمانیست که انسان موفق به قربانی کردن یکی از اسماعیل های درونی خویش میشود... فلسفه قربانی؛سر بریدن نیست دل بریدن است دل بریدن از وابستگی هایت... 💐💐💐💐 ان شاءالله عیدی همه فرج مولامون باشد💐💐 اللهم عجل لولیک الفرج🌺 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ══💝══════ ✾ ✾ ✾
💪 از من میشنوی بدون یه روزایی یه آدمایی یه لحظه هایی دیگه قرار نیست تکرار بشن ...! الان که داریشون الان که واست قشنگن همین لحظه که میتونی لذت ببری قدرشونو بدون تو زندگیت ...🤍✨ الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌺 خدایا به امید خودت❤️ ‌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ عید قربان مبارک ※ معشوق من بگشوده در روی گدای خانه اش، ※ تا سر کشم من جرعه ای از ساغر و پیمانه اش @ostad_shojae عیدتون مبارک💥💥💥 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
عید تا عید و #تخفیف در #تخفیف😍👏 جا نمونید👏
علاوه بر این‌تخفیف ها یک دیگه هم داریم😍👏👏 که امروز اعلام می کنم منتظر خبرهای خوب باشید😍👏👏 عیدتون مبارک🌺🌺🌺 اللهم ارزقنی حج بیت‌الحرام فی عامی هذا و فی کل عام 🌺
سلام عزیزان عیدتون مبارک🌺🌺💥💥 امیدوارم در این روز عید بیشترین بهره را برده باشید و بهترین عیدی ها را گرفته باشید🌺
اولا، خوش امد میگم به دوستانی که تازه به جمع ما پیوستید همگی خوش آمدید💐💐💐💐 لطفا مباحث و تدریس های رایگان کانال را از ابتدا مطالعه کنید👇
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
اولا، خوش امد میگم به دوستانی که تازه به جمع ما پیوستید همگی خوش آمدید💐💐💐💐 لطفا مباحث و تدریس ها
ثانیا، از همه شما خوبان که با ما همراه هستید صمیمانه تشکر می کنم💐💐💐 قدردان این همه لطف و محبت و همراهی‌تون هستم الهی که بتونم آنطور که شایسته است خدمت کنم و راضی باشید🌺 حتما برام دعا کنید
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
ثانیا، از همه شما خوبان که با ما همراه هستید صمیمانه تشکر می کنم💐💐💐 قدردان این همه لطف و محبت و هم
ثالثا این را بدانید که همیشه و در همه حال دعاگوی تک تک شما خوبان و همه عزیزانی که تلفنی صحبت کردیم، هستم الهی که دعاهام مستجاب بشه و به آروزهای قشنگ تون برسید و گره از مشکلات زندگی‌تون باز بشه🌺🌺
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
ثالثا این را بدانید که همیشه و در همه حال دعاگوی تک تک شما خوبان و همه عزیزانی که تلفنی صحبت کردیم
رابعا، بابت بی نظمی در بارگزاری رمان عذر خواهی می کنم اینکه هر شب یک قسمت میذارم دلیلی داره که به زودی متوجه می‌شید😊👌 پس لطفا صبور باشید.
✅مطمین باشید از اینکه به بنده اعتماد می کنید پشیمان نخواهید شد👌 همیشه و در تمام دوران زندگی‌ام سعی کردم به نفع مخاطبم کار کنم حتی گاهی به ضررم هم تمام شده اما رضایت و همراهی شما مهم‌تره✅ امیدوارم در آن دنیا،دین کسی به گردنم نباشه ‌
🍃😊👌 تعطیلی روز عید را چگونه گذراندید⁉️ آیا مباحث همسرداری و سیاست زنانه که در کانال آموزش دادیم به بهتر شدن روابط‌تان با همسرتان کمک‌تان کرده⁉️⁉️ آیا آرامش بیشتری پیدا کردید⁉️