#گندمزار_طلائی
#قسمت_249
هنوز سپهر داشت اصرار می کرد؛ که بدون فکر کردن به حرفم گفتم:
_ببخشید اینو می گم.
_چی شده گندم ؟بگو حرفِ دلت را.
_راستش من انتخابِ خودم را کردم .
من می خوام با قادر از دواج کنم .
بهش جواب مثبت دادم .
_چی داری می گی تو 😳⁉️
_ببخشید ولی هرچی فکر کردم دیدم نمی تونم از خانواده ام دور باشم.
این طوری برای هر دومون بهتره.
_یعنی چی؟
می خوای باور کنم که تو اون پسره ی دهاتی را به من تر جیح می دی⁉️😳
نه گندم باور نمی کنم .
من و تو باهم ؛ توی ویلای ما.
یادته ⁉️
اون موقع که تنها وناامید بودی ؛ من کنارت بودم . تو حق نداری به کسِ دیگه ای فکر کنی.
با این حرفش جا خوردم. چطور به خودش اجازه می داد با من این طوری صحبت کنه .
با ناراحتی گفتم:
_من دیگه حرفی ندارم . می تونی بری .
_نه گندم این جواب من نیست.
تو باید با من ازدواج کنی. فهمیدی .
_نه ! کسی چنین قراری نگذاشته.
_من را نمی تونی با این حرفها بیرون کنی. تو فقط مالِ منی. فهمیدی .
صداش داشت بالا می رفت .و من خیلی ناراحت بودم از لحنش واز کلامش.
به طرف در رفتم . که با عصبانیت داد زد:
_کجا داری می ری ⁉️
جوابِ من را بده . چه بخواهی چه نخواهی تو باید با من ازدواج کنی .😡
در را بازکردم و رفتم بیرون . از پله ها پایین رفتم . بابا ومامان با دیدنم نگران شدند. بابا پرسید:
_چیزی شده ⁉️
_نه . چیزی نیست .
برگشتم ؛ سپهر پشتِ سرم بود . باعصبانیت گفت:
_بله چیزی شده . گندم خانم زده زیر قولش.
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۹ فروردین ۱۳۹۸
#گندمزار_طلائی
#قسمت_250
با تعجب به سپهر نگاه کردم.
همین جور داشت برای خودش حرف می زد.
حرفهای عاشقانه و اصرار های قبلش؛ حالا شده بود فریاد و دروغ و یواش یواش داشت به توهین می رسید.
که بابا من را به خودش چسباند و گفت:
_ببخشید آقا سپهر؛ بهتره بیشتر از این ادامه ندید. حتما گندم از تصمیمی که گرفته مطمئته .
پس خودتون را خسته نکنید.
تا بابا این را گفت؛ سپهر با عصبانیت بیشتر گفت:
_بله حتما مطمئنه که این پسره دهاتی را به من تر جیح می ده .
منی که همه چیز دارم و حاضرم براش همه کاری کنم؛ را پس می زنه و این پسره ی دهاتی را که هیچی نداره؛ قبول می کنه .
اصلا لیاقتت همینه . تو لیاقت نداری خوشبخت بشی. همیشه باید توی بد بختی زندگی کنی .به من می گه می خواد با این دهاتی ازدواج کنه و برای همیشه یه دهاتی بدبخت بمونه .😡
با تعجب بهش نگاه می کردم . تا حالا سپهررا این جوری ندیده بودم.
بابا گفت:
_ببخشید فکر کنم حرفی برای گفتن
نمانده .بهتره از خونه دهاتی ها بری بیرون .
وبه در اشاره کرد.
سپهر همان طور که بد وبیراه می گفت رفت.
من هنوزهاج و واج بودم ازرفتارش.یعنی اگه من باهاش ازدواج می کردم هر روز می خواست به من بگه دهاتی. یه دفعه یادِ اون روز افتادم که توی ماشینش ، کنارِ اون دختره ؛ به من گفت دهاتی 😔
که مامان گفت:
_گندم تو بهش چی گفتی⁉️
_من !هیچی.
وای تازه یادم افتاد که چی گفتم.
مامان گفت:
_خدارا شکر گندم ؛ همه اش نگران بودم که قادر را رد کنی.خدارا شکر .
انتخاب درستی انجام دادی .😊
وبعد سریع اومد و صورتم را بوسید .و مرتب می گفت خدا را شکر.
بابا هم با لبخند نگاهم می کرد وگفت:
_گندمِ من عاقله 😊
نمی دونستم چی بگم . من کی گفتم قادر را انتخاب کردم .😳⁉️
مامان گفت:
_چرا زودتر نگفتی ⁉️
بنده خدا ها این چند روز ؛ مرتب دارند می پرسند که جوابت چیه؟
ولی من وبابا گفتیم که بهت بیشتر فرصت بدیم.الان اگه بفهمند کلی ذوق می کنند .😍
دیدم دارند برای خودشون می برند ومی دوزند.گفتم:
_نه . یعنی من که هنوز تصمیم نگرفتم .
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۹ فروردین ۱۳۹۸
۹ فروردین ۱۳۹۸
دلنوشته 🌹
بی قرارو دلشکسته می نشینم گوشه ای
چشم می دوزم به در گاه تو بی ره توشه ای
همچو یک قایق که لنگر بر گِلم انداخته
غم به تنهایی بساطش بر دلم انداخته
هم دلم هم چشم و هم عقل وسرم بی واهمه
غرق در امواج ِغم گشته به بحری بی خاتمه
کاش امشب شود مهرت نصیب این دلم
تا چو یک پروانه پر گیرد رها گردداین دلم
درپناه خدا
شبتون بهشت
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۹ فروردین ۱۳۹۸
۹ فروردین ۱۳۹۸
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالیُ بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۱۰ فروردین ۱۳۹۸
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
#حدیث_نور
💚حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند:💚
روز جمعه آقاى روزهاست و نزد خداوند عزّ و جلّ از روز قربان و روز فطر نيز بزرگتر است.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
۱۰ فروردین ۱۳۹۸
۱۰ فروردین ۱۳۹۸
۱۰ فروردین ۱۳۹۸
آیه 7: 💠خَتَمَ اللَّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ وَ عَلي سَمْعِهِمْ وَ عَلي أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ💠
ترجمه: خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده و بر چشمهایشان پرده ای افکنده شده و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست.
۱۰ فروردین ۱۳۹۸
#سوره_البقره
#تفسیر_آیه7
آيه هفتم سوره بقره اشاره به دليل اين تعصب و لجاجت مى كند و مى گويد: آنها چنان در كفر و عناد فرو رفته اند كه حس تشخيص را از دست داده اند (خدا بر دلها و گوشهايشان مهر نهاده و بر چشمهاشان پرده افكنده شده ) (ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصار هم غشاوة ).
به همين دليل نتيجه كارشان اين شده است كه براى آنها عذاب بزرگى است (و لهم عذاب عظيم ).
به اين ترتيب چشمى كه پرهيزگاران با آن آيات خدا را مى ديدند، و گوشى كه سخنان حق را با آن مى شنيدند، و قلبى كه حقايق را بوسيله آن درك مى كردند در اينها از كار افتاده است ، عقل و چشم و گوش دارند، ولى قدرت درك و ديد و شنوائى ندارند! چرا كه اعمال زشتشان و لجاجت و عنادشان پرده اى شده است در برابر اين ابزار شناخت.
مسلما انسان تا به اين مرحله نرسيده باشد قابل هدايت است ، هر چند گمراه باشد، اما به هنگامى كه حس تشخيص را بر اثر اعمال زشت خود از دست داد ديگر راه نجاتى براى او نيست ، چرا كه ابزار شناخت ندارد و طبيعى است كه عذاب عظيم در انتظار او باشد.
♦️تفسیر نمونه، ج اول، ص115♦️
۱۰ فروردین ۱۳۹۸
۱۰ فروردین ۱۳۹۸