عزیزان از بی نظمی برنامه های کانال عذر خواهی می کنم.
ممنونم از ادمین عزیزمان که کانال را فعال نگه داشته بودند💐
برای خوشبختی و عاقبت بخیری شان صلواتی هدیه محمد وال محمد می کنیم
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم💐
ان شاءالله از امروز سعی می کنیم برنامه ها مرتب باشد
و
از امشب
ادامه رمان را داریم🎁👌
باز هم از همراهی و توجه شما خوبان سپاسگزارم🌹🌹
الهی بهترین ها در دنیا و آخرت روزیتان باشد💐💐
#انگیزشی💪💐
❣افکار منفی تو را از نعمتهایی که حق الهی توست محروم میکند، هر فکر منفی برخواسته از باورهایی منفی و بازدارنده از کودکی توست، آنها را با باورهای مثبت جایگزین کن و در مسیر زیباتری گام بگذار...
می شود ها را به درونت بیاموز...
▪️می شود در هر شرایطی ثروتمند شد.
▪️می شود در هر شرایطی موفق شد.
▪️می شود در هر شرایطی شاد بود.
▪️می شود در هر شرایطی قدردان بود.
▪️می شود در هر شرایطی زیبا دید.
▪️می شود در هر شرایطی به آرزوها رسید.
✔️و این جملات را آنقدر تمرین و تکرار کنید تا ضمیر ناخودآگاه تان آن را به عنوان یک باور بپذیرید...
همه چیز با قدرت ذهن امکان دارد، در جهانی که زندگی می کنید هیچ چیزی خارج از محدوده قدرت انسان نیست...🍃🍃🍃
قدرتی که خدای مهربان به انسان را دست کم نگیرید
ما وصل به قدرت لا یزال الهی هستیم💪💐
@asraredarun
مداحی_آنلاین_امام_زمان_می_بیند_و_می_شنود_آیت_الله_بهجت.mp3
2.4M
♨️امام زمان(عج) میبیند و میشنود!
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙آیت الله #بهجت
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
●➼┅═❧═┅┅───┄
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_51
هنوز چند پله ای بالا نرفته بود که از شنیدن صدای پدر که گفت، کارش دارد، در جا خشکش زد.
با حرص دستانش را مشت کرد و به سمتِ پدرش برگشت.
لبخند تحقیر آمیز پدر، حالش را بدتر کرد جوری که از شدت خشم، دندان هایش را به هم فشرد.
منتظر شنیدن بود که پدر پای راه پله ایستاد و از او خواست تا فردا صبح زود با لباسی مناسب به شرکت بیاید. انگار آب یخ روی سر امید ریخته باشند؛ و بدتر از همه اینکه گفت تا عصر با او کار دارد.
مشتش را سفت تر فشرد و با تمام توان عصبانیت خود را مخفی کرد و گفت: "ببخشید؛ ولی من فردا کلی کار دارم. پروژه م عقبه"
صدای پدرش بالا رفت و گفت: "این بچه بازیارو بذار کنار. کار شرکت واجب تره. صبح منتظرتم؛ باهم می ریم."
این را گفت و به سمت آشپزخانه رفت.
از این بدتر نمی شد، با او و کنار او از صبح تا عصر!
چشمش به نگاه مضطرب مادر افتاد. از این که نمی توانست آرامش خودش و مادرش را فراهم کند؛ به خودش لعنت فرستاد.
با اشاره به متدرش فهماند که خودش را ناراحت نکند و آرام برگشت و به سمت اتاقش راه افتاد.
صدای آهسته قدم های مادر را از پشتِ سرش شنید.
با خودش گفت، این زنِ بی گناه تا کِی باید این وضعیت را تحمل کند؟
به اتاق رفت و در را پشت سرش بست. بدنِ خسته و بی حسش را روی تخت انداخت.
دست راستش را روی چشم هایش گذاشت. دلش می خواست حداقل یک شب راحت بخوابد.
کاش می توانست یک شب راحت بخوابد.
"بیقرارم بیقرارم بیقرار.
بی کس و بی همدم و بی اعتبار."
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_52
شب به نیمه رسید اما باز خواب به چشمانش نمی آمد. آشفته حال از جا بلند شد و به طرفِ پنجره رفت.
حتی هوای دلچسب بهاری هم نتوانست دلش را آرام کند. هوسِ قدم زدن در باغ به سرش افتاد.
در اتاق را باز کرد و با نوک پا از پله ها پایین رفت. در ورودی را گشود و از ساختمان خارج شد.
ماه کامل بود و نورش حیاط را کاملا روشن و مهتابی کرده بود. پاهای برهنه اش را روی چمن ها گذاشت و آرام آرام به سمت بوته های گل سرخ رفت.
خم شد و صورتش را داخل بزرگ ترین گل فرو برد و تا می توانست بود کشید. هیچ چیزی برای او به اندازه عطر گل رز، خوشایند و خاطره انگیز نبود.
صدای خنده های کودکی زهرا در ذهنش پیچید و چهره معصوم و سر به زیرش بر ذهن او نقش بست. همان جا نشست تا کنار این عطر دل انگیز، در رویای زهرا غرق شود. صدای جیرجیرک ها حال و حسش را شوری دیگر می بخشید.
چشمش به گل های پر پر شده افتاد و دوباره یاد فردا و اتفاقاتش. آه سردی کشید و به فکر فرو رفت. احمدآقا با آنها خیلی اختلاف عقیده داشت. هرچند مرد خوشرو و بگو و بخندی بود؛ اما اصلا اعتقاداتش را نمی پسندید. نکند زهرا هم مثل او باشد!
البته نه، زهرا را می تواند مجاب کند. یعنی زهرا پدرش را به خاطر او رها می کرد؟
ناامیدی و یأس به سراغش آمد.
هیچ چیز این دنیا برایش زیبا نبود.
غیر از عشقی که در دل داشت.
اما بقیه دنیا چی؟ هیچی!
پوچِ پوچ......
"نمی خواهم دگر بودن به دنیا را
نمی خواهم دگر این شب یلدا را"
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
چه زیباست که هر صبح
همراه با خورشید
به خدا سلام کنیم💚
نام خدا را
نجوا کنیم و آرام بگوییم
الهی به امید تو💚
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄