فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#همسرداری💞
🟣روشی برای اعتمادسازی بیشتر بین خانواده.
#دکتر_سعید_عزیزی
#حریم_شخصی
#اعتماد
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#دلبرانه😍💞
❤️بعضی صداها را
♥️باید در آغوش گرفت
❤️مثل یک #دوستت_دارم
♥️از زبان تــ❣ـــو . .😘
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_277
صدای تکبیر بچه ها در دشت پیچید.
همه به پشت سر نگاه کردند.
نیروهای تفحص با وسایل لازم برگشتند.
با سرعت نزدیک شدند.
یکی از آن ها جلو آمد و گفت:" لطفا از این جا فاصله بگیرید."
همه از جا بلند شدند.
اما امید همچنان نشسته بود.
زهرا گفت:"امید بهتر بریم تا به کارشون برسند.:" امید گفت:"نه. منم می خوام برم اون طرف."
و به سیم های خار دار اشاره کرد.
آقای سرابی و محسن جلو آمدند. بازوانش را چسبیدند و کمک کردند بلند شود. عصایش را در دست گرفت و ایستاد.
نیروها مشغول بریدن سیم خاردار شدند.
دوباره یکی شان جلو آمد و هشدار داد که از آن جا دور شوند. که خطر انفجار مین هست.
بالاخره امید با اصرارِ محسن، رضایت داد که کمی دور تر بایستد.
زهرا برایش چار پایه ای آورد و روی آن نشست. محسن برایش غذا آورد و مجبورش کرد تا بخورد.
بچه ها در دشت پراکنده شدند.
گویی هر کس بر مزار عزیزِ شهیدی نشسته، برای خود خلوتی داشتند.
نیروهای تفخص، کارِ خود را شروع کردند.
آن نقطه ای که امید نشان می داد، چند متری با حصار فاصله داشت. باید با احتیاط پیش می رفتند.
کار به کُندی پیش می رفت.
امید چشم از آن ها برنمی داشت. زهرا، زینب، آقای سرابی و محسن، کنارش بودند.
همه بیصبرانه منتظرِ دیدنِ نتیجه کار بودند.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_278
کار از آن چه فکر می کردند سخت تر بود. ساعتی گذشت. هوا رو به تاریکی می رفت. کمی از حرارت و گرمای هوا کاسته شده بود. نیروهای تفحص دست از کار کشیدند. در تاریکی شب چیزی دیده نمی شد. امید با دیدن این صحنه عصایش را زمین زد و بلند شد.
زهرا هراسان، نزدیکش آمد وگفت:" چی شده؟"
امید با ناراحتی گفت:" مگه نمی بینی دارن وسایلشون رو جمع می کنن. خودم باید برم."
عصایش را محکم به زمین زد و به طرف آن ها رفت. محسن به دنبالش راه افتاد وگفت:"امید جان نزدیک نشو. خطر ناکه."
اما امید با سرعت جلو رفت. وقتی کنارِ حصارِبریده شده رسید، یکی از نیروها جلو آمد و گفت:" شرمنده برادر، نمی تونم اجازه بدم نزدیک بشی. لطفا برگرد."
امید با صدای بلند گفت:"بر نمی گردم. شما که دارید می رید. خودم دنبالش می گردم."
محسن کنارش آمد و بازویش را گرفت و گفت:" امید جان صبور باش."
امید فریاد زد:" نمی شه...نمی تونم... محمد اونجاست... بعد اینا دارن رهاش می کنند و میرن... خودم تا صبح هم که شده دنبالش می گردم. پیداش می کنم.:"
همه دورش جمع شدند. ولی کسی نمی توانست آرامش کند. بازویش را از دست محسن کشید و خودش را به آن طرف حصار پرت کرد. همزمان، زهرا فریادی کشید به طرفش دوید. محسن و آقای سرابی و بقیه همه هراسان به سمتش آمدند. حاجی با ناراحتی گفت:"چه کار می کنی برادر؟ این منطقه درست پاکسازی نشده." اما تلاش همه برای برگرداندنِ او، بی فایده بود.
بی توجه به حرف ها و هشدار هایشان؛سینه خیز روی خاک ها روان شد. چند تن از نیروهای تفحص، کنارش آمدند و بازویش را گرفتند. ولی فریاد می زد و می رفت. محکم بازوانش را از دستانِ آن ها بیرون کشید. به راهش ادامه داد.
به نقطه ی مورد نظرش که رسید، در حالیکه اشک از چشمانش می بارید، فریاد زد:" اینجاست. خودم دیدمش. اینجا را بگردید."
بعد با دستانش شروع کرد به کَندنِ زمین.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#دوره_های_آموزشی_اسرار_درون👇👇
💞#دوره_اسرار_زناشویی💞
یا
سواد جنسی
👈ناگفتنی های زناشویی بی پرده،
به همراه پی دی اف تصویری،
آموزش هر آنچه نیاز است یک خانم متاهل بداند،
آناتومی اندام جنسی زن و مرد.
اموزش رابطه صحیح.
صفر تا صد یک رابطه درست و اصولی،
پوزیشن های مناسب
و کلی مطلب مهم ...💞
💔#دوره_اسرار_ارتباط_موفق
یا
سواد عاطفی💞
👈نحوه صحیح ارتباط گیری با دیگران.
خودشناسی.
انتخاب صحیح.
نحوه انتخاب همسر
رفتار صحیح با همسر
نحوه رفتار صحیح با خود و دیگران و...💕
👼#دوره_تربیت_جنسی کودک و نوجوان
👈شروع تربیت جنسی
آموزش صحیح به کودک و نوجوان
مشکلات دوران بلوغ
اصلاح مزاج دوران بلوغ و ...
هر کدام از دوره ها با ۷۰/۰ تخفیف عیدانه عرضه می شود✅
ادمین ثبت نام👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
خانم های عزیز از تخفیف جا نمونید👏👏👏🎁🎁🎁
فقط تا پایان امسال✅✅✅
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
بهترین عیدی 😍👏
دوره های ما را به عنوان عیدی به خودتان و دیگران هدیه بدهید👏👏
از اخرین فرصت استفاده کنید👏👏
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
روزگارتان از رحمت
«الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز
سفرهٔ تان از نعمت
«رَبُّ الْعَالَمِين» سرشار
روزتون پراز لطف وعنایت خداوند
سلام امام زمانم🌺
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶
#حدیث_رمضان
💫امام صادق علیه السلام فرمود:
خداوند روزه را واجب كرده تا بدین وسیله دارا و ندار (غنى و فقیر) مساوى گردند.✨
#طاعات_و_عباداتتان_قبول
#التماس_دعا
┄┅─✵💝✵─┅┄
#دعای_روزهای_ماه_رمضان
#دعای_روز_ششم
اللَّهُمَّ لا تَخْذُلْنِي فِيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ، وَ لا تَضْرِبْنِي بِسِيَاطِ نَقِمَتِكَ، وَ زَحْزِحْنِي فِيهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِكَ، بِمَنِّكَ وَ أَيَادِيكَ، يَا مُنْتَهَى رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ.
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انگیزشی💪
در مسابقه بین شیر و آهو،
بسیاری از آهوها برنده می شوند.
چون شیر برای غذا می دود
و آهو برای زندگی ...
هدف مهم تر از نیاز است..
هدفت را مشخص کن و با تکیه بر قدرت لایزال الهی، برای رسیدن به آن تلاش کن💪
الهی به امید خودت❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌مراقب دلت باش!
🔻بعضیا تو دلشون هم به کسی حسادت نمیکنند!
🔻دل آدم خیلی برای خدا مهمه!
🔻خدا، مقدرات مارو بر اساس تهِ دلمون تنظیم میکنه!
تلگرام | بله | سروش | روبیکا | آپارات | اینستاگرام | سایت
#تصویری
@Panahian_ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
📣📣📣📣📣📣📣
#اطلاعیه
سلام علیکم و رحمت الله
روز و روزگارتان خوش باد🌹🌹
الهی که در این ماه عزیز و در واپسین روزهای سال،
در بهترین احوال باشید💐💐
و بهترین ها را خدای مهربان براتون رقم بزنه🌺
لطفا دقت داشته باشید
جهت مشاوره تلفنی،
فقط و فقط
امروز و فردا می تونم در خدمتتون باشم✅
یعنی
فقط یکشنبه و دوشنبه✅
از روز سه شنبه تا شنبه هفته اینده
مشاوره نداریم
مگر در موارد اورژانسی
با هماهنگی ✅
آی دی جهت هماهنگی مشاوره👇
@asheqemola
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
چقدر حالم خوب شد باهاتون حرف زدم . طوری که زنگ زدم باهاش حرف زدم با مهربونی و همه ناراحتیهای این چند روزو یجورایی ربط دادم به دلتنگی .. البته اونم نگفت که میام گفت شب تماس تصویری میگیرم باهات😞😞😞
کاش تندتند بهم وقت بدین باهاتون حرف بزنم .چون دوباره به هم میریزم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر🌺
هر چه هست لطف خداست🌺
ای دی جهت هماهنگی مشاوره تلفنی👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سلام عزیزان اوقاتتون بخیر و شادی باد🌺
امیدوارم حال دلتون خوبه خوبه خوب باشه🌺
طاعات و عباداتتون قبول حق🌺
حتما موقع افطار دعای فرج بخونید
دعا اثر دارد✅👌
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#نظر_شما #مشاوره_تلفنی چقدر حالم خوب شد باهاتون حرف زدم . طوری که زنگ زدم باهاش حرف زدم با مهربون
👆این خانم عزیز
در دوران عقد هستند
می دونید چرا در دوران عقد،
مشکلات بین زوجین و خانواده ها بیشتره⁉️⁉️
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
نظرات، پیشنهادات و سوالهاتون را می تونید برای ادمین بفرستید👇
@asheqemola
یا ناشناس 👇
لطفا، سوالات، نظرات و پیشنهاداتتون را برام ناشناس بفرستید✅
لینک ناشناس👇👇👇
https://harfeto.timefriend.net/16819268027013
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯تفاوتهای قابل توجه عشق و هوس و وابستگی...
💕در عشق شرط وجود ندارد. ☝️
#دکتر_سعید_عزیزی
#عشق
#وابستگی
#همسرداری💞
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چگونه مالک دل همسرم شوم ⁉️
🔰 #آیتالله_حائری
#همسرداری💞
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سردمزاجی
#سوال
نسبت به همسرم سرد شده ام چیکارکنم؟😢
سوالی که خیلی از اقایون وخانمها میپرسند
👇
اگر مدتی است نسبت به همسرتان سرد شده اید سعی کنید با کمک هم این سردی را برگردانید
👈از ابتدا شروع کنید
👈 اول بدون در نظر گرفتن مسایل جنسی به پارک ، سینما ومکانهای دیدنی بروید
👈 فقط بگذارید به هم نزدیک شوید ....
👈حالا دیگر شما سلایق همسرتان را خوب می شناسید
👈به سلایق همسرتان نزدیک شوید و به او نیز بگویید تا خودش را طبق خواسته شما بیاراید
👈بگذارید دوباره به هم علاقه مند شوید
👈اگرناراحتی یا کدورتی دارید باصحبت کردن برطرف کنید
👈شبها درآغوش هم بخوابید
👈 عشق و رابطه جنسی موفق به هم وابسته اند
#همسرداری 💞
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#همسرداری💞
✅ اگر همسر شما شکاک است کاملا به او گوش دهید و برای حرفهایش ارزش قائل شوید.
این که شما چقدر زن خوش شانسی از بابت داشتن همسری افسانه ای هستید مهم نیست . حقیقت این است که هر دو شما افرادی با شخصیت های مختلف، عادت های مشخص و دیدگاه های متفاوت هستید.
بایستی به حرف های همسرتان کامل و به دقت گوش کرده و برای او ارزش قائل شوید .توصیه کلی این است که از حاشیه رفتن بپرهیزید و مستقیم سر اصل مطلب بروید. اما دوباره بدنبال نتیجه مورد نظر خود نباشید،
اجازه دهید همسرتان آنچه که به او گفته اید را باور کند.🤗
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سیاست_زنانه
⚜️دوری از یکنواختی :
برای خوشبخت بودن در يك رابطه لازم است هر روز پيام مثبت دريافت كنيد.
بيان جملاتی نظير :
🔹دوستت دارم
🔹دلم برايت تنگ شده
🔹احساس خوبی به من ميدهی
🔹يا خريد يك هديه میتواند عشق را شعلهور كند.
فراموش نكنيد مردان بيش از زنان به شنيدن اين جملات نياز دارند.
❤️🔥#عشق_زناشویی❤️🔥
#همسرداری💞
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#دلبرانه😍💞
تـقـدیـم بـه تــ❤ــو
دوسـتـت دارم😍😘
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💞✵─┅┄
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_279
یکی از اعضای تیم تفحص، روبه دیگران کرد و گفت:"برید چراغ قوه هارا از توی ماشین بیارید. می مونیم تا به نتیجه برسیم:"
یکی از نیروها به سمتش برگشت و.گفت:"حاجی نمی شه. خودتون هم می دونید. اینجا هیچ شهیدی نیست."
حاجی که نگاهش روی امید بود. صدایش را بالا برد و گفت:"همین که گفتم. یالا زود باشید:"
بعد کنار امید نشست و دستش را روی شانه او گذاشت و گفت:"نگران نباش جوون، خودم کمکت می کنم. بهتره شما برگردی.:"
اما امید بی اعتنا به این حرف ها، به کار خود ادامه داد. محسن می خواست خودش را به امید برساند. ولی اجازه ندادند. همگی پشتِ حصار با نگرانی امید را نگاه می کردند.
چراغ قوه ها که روشن شد. چند نفر دیگر، کنارِ امید نشستد و با وسایلشان مشغولِ کندن زمین شدند.
هر چه بیشتر می کَندند؛ کمتر نتیجه می گرفتند. هیچ خبری نبود.
حاجی سر بلند کرد و رو به امید گفت:"جوون، اینجا خبری نیست. من مطمئنم. فقط خواستم بهت ثابت بشه."
از جا بلند شد و اشاره کرد که امید را هم بلند کنند.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_280
دونفر از نیروها نزدیک شدند. کنارِ امید نشستند و گفتند:" برادر بهترِ بلند شی. باید بریم."
امید خیره به خاکِ تیره نشسته بود.
پذیرفتنش برایش خیلی سخت می نمود.
نمی توانست باور کند. "اگر اینجا شهیدی نیست، پس آن خواب، تپه، محمد....
اصلا امکان ندارد. حتما اینجاست. "
اما واقعیت چیز دیگری است. اینجا خبری نیست. راست می گویند؛ اینجا شهیدی نیست. محمد نیست. اشک از گوشه چشمش چکید. با نا امیدی، سرش را روی خاک گذاشت. دلش می خواست همین جا بخوابد و هر چه تا به حال برایش پیش آمده مرور کند. بی تفاوت به اصرارِ دیگران برای بلند شدن، چشمانش را بست. گوش هایش هیچ نمی شنید.
که ناگهان نوای ذکری دلنشین، گوشش را نوازش کرد. با تعجب چشمانش را باز کرد. در اطرافش کسی ذکر نمی گفت.
دوباره گوشش را به خاک چسباند. خودش بود، صدای ذکر گفتن محمد از زیر خاک ها می آمد.
فریاد زد:"اینجاست..اینجاست."
نیروها در حالِ جمع کردنِ وسایلشان بودند. حاجی جلو آمد و گفت:"پسرم، درسته این قسمت ها به طورِ کامل تفحص نشده، ولی من خودم وجب به وجب این خاک را می شناسم. غیر ممکنه اینجا شهیدی باشه."
امید فریاد زد:"دارم صداش رو می شنوم. هست... هست... اگر شما می خوایید برید. مختارید. خودم اینجا رو می کَنم."
دوباره روی خاک افتاد و با پنجه هایش مشغولِ کندن شد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490