راستی کادوی روز مرد را فراموش نکنید🎁👏👏
کادو دادن عشق و محبت را زیاد می کند👌💞
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_173
احمدآقا آهی کشید. همان موقع پرستاری وارد اتاق شد و سلام گفت و به سمتشان آمد. امید ازجا بلند شد.
پرستار دارو های احمدآقا را داد و گفت:" با اجازه، چند دقیقه دیگه برمی گردم باید پانسمان صورتتون را باز کنم."
و از اتاق بیرون رفت.
علی با خنده گفت:"خب بالاخره چشممون به جمال پر نور شما منور می شه. دلمون تنگ شده برای چهره نورانیت پهلوون."
امید هم لبخند زد و گفت :" بله ماهم دلمون تنگ شده."
دو پرستار همزمان وارد شدند. در دو طرف تخت احمدآقا ایستادند.
امید از آن ها فاصله گرفت و کنارِ در ایستاد.
وقتی مشغول باز کردنِ پانسمان شدند. از اتاق بیرون رفت. ترجیح می داد که چهره آسیب دیده احمدآقا را نبیند.
وارد حیاط شد و نفس عمیقی کشید.
به آسمان پرستاره نگاه کرد.
چند لکه ابر سفید در تاریکی شب خود نمایی می کردند.
تازه یادش افتاد که اولین شب تابستان است. به دنبالِ آن، یادِ برنامه های آخر ترم دانشگاه افتاد.
باید گروه را چک می کرد و از برنامه ها مطلع می شد.
گوشی اش را به دست گرفت روی نیمکت نشست. روشنش کرد.
پیام ها را چک کرد. گروه دوستان،
بچه ها تا توانسته بودند با مسخره بازی سراغش را گرفته بودند.
با دیدن پیام هایشان لبخند به لبش نشست. و چند شکلک و استیکر فرستاد. حوصله متن نوشتن را نداشت.
گروه دانشگاه، اساتید تکالیف آخر ترم را مشخص کرده بودند. کلی تحقیق و طرح باید آماده می کرد. فرصت زیادی هم نداشت.
استرس به جانش نشست.
چند پیام هم از چند ناشناس که اصلا اهمیت نداد. دیگر فرصت چت کردن هم نداشت.
تا خواست گوشی را خاموش کند، صدای زنگش بلند شد.
به شماره نگاه کرد. مادرش بود:"بله ... سلام... خوبم..ممنون...بله بیمارستانم...
چی شده؟ ... دیگه چرا ناراحته؟... تقصیر من چیه مادر؟ ...دختر اونا منو نپسندیده این هم تقصیره منه؟..... فرصت نکردم بیام خونه.... چشم حتما...فردا یه سر میام...چشم مواظبم. شب بخیر."
گوشی را خاموش کرد و در جیبش گذاشت. با خوشحالی لبخند زد.
نیکی جواب رد داده بود. از این بهتر نمی شد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_174
با خوشحالی به طرف آبسرد کن رفت. آبِ سرد را به صورتش زد.
کمی هم نوشید. چقدر گوارا بود.
خوشحال و خندان به اتاق برگشت.
وارد اتاق که شد. احمدآقا را دید که نشسته و با علی بگو بخند می کند. با تعجب به صورتش خیره شد.
پانسمان را برداشته بودند. قسمتی از پوست صورتش نبود.
چشمانش همچنان بسته بود.
دلش به درد آمد و با ناراحتی گفت:"وای ببینید چی به سرِ خودتون آوردید؟"
احمدآقا خندید و گفت:"رفته بودم همه اش را قربانی کنم. ولی ازم قبول نکردند.
جای شکرش باقیه یه کم زیبایی و چشمام را قبول کردند."
امید سری تکان داد. کنارش نشست وگفت:"کاری از دستم برمیاد؟"
احمدآقا دستش را روی سر امید کشید و نوازشش کرد و گفت:"همین که کنارمی یه دنیا برام ارزش داره."
امید دستش را گرفت و بوسید.
نگاهی به صورت سوخته اش کرد وگفت:"کاش هرچه زودتر مثل روز اولتون بشید."
علی خندید وگفت:"خوش به حالت پهلوون یکی رو داری برات دعا کنه.من که دیگه فراموش شدم."
امید به سمتش برگشت و گفت:"خودتون گفتید که خانواده دارید؟"
علی گفت :"بله دارم. ولی بهشون خبر ندادم. نخواستم پدر و مادرم پیرم را نگران کنم و از راه دور بکشونمشون اینجا."
امید گفت:" خب بی خبر هم باشند باز نگرانند.
علی آهی کشید و گفت:"به خواهرم گفتم. شاید فردا بیاد دیدنم."
احمد آقاگفت:"فردا روز سرنوشته. تو که خانواده ات میان. منم که باید برم."
امید گفت:"به علی آقا عادت کرده بودم."
علی گفت:"حتما میام پیشتون از این بیمارستان جونِ سالم به در ببرم. میام پیداتون می کنم. من نباشم، ویتامین دی بدنتون کم می شه."
و همه باهم با صدای بلند خندیدند.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
سلام ممنونم
مشکلم درمورد نوع تربیت بچه هام بود مخصوصا مسئله نمازشون که خیلی دغدغه داشتم
استاد فرجام پور مثل بقیه مواردی که باهاشون مشاوره داشتم خیلی عالی بودن جدا از همه ی اینها نفسشون گرمه وحرفاشون به دل میشینه انگار جنس حرفاشون خدایی هست واصل وبدون حاشیه ...
خیلی عالی هستن
من خداروشاکرم واقعا که ایشون رو سرراه بنده قرار دادن تا مسائل زندگیم رو باهاشون در میون بزارم
ممنون از محبت شما🌺❤️
آی دی جهت هماهنگی 👇👇
@asheqemola
┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خدا
میتوان
بهترین روز را
برای خود رقم زد...
پس با عشق
وایمان قلبی بگویی
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
سلام امام زمانم 🌹
سلام صبحتون پر نور🌺
خدایا به امید تو💚
❌نه به امیدخلق تو
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✍امیرالمؤمنین عليه السلام:
چه دور است ميان آسايش و تن پرورى و رسيدن به خوشبختى
📚غررالحكم حدیث 10028
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#انگیزشی💪
چطور به اهدافتون برسید؟
۱- شروع کنید!
الهی به امید خودت❤️💪
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
@ostad_shojaeیاد خدا ۱۱.mp3
زمان:
حجم:
12.03M
مجموعه #یاد_خدا ۱۱
#استاد_شجاعی | #دکتر_رفیعی
✘ شکل بدن برزخی هر نفر
دقیقاً وابسته است به میزان « یاد » او!
« کیفیت یاد (ذکر) » هر نفر، باید چگونه باشد که بدن برزخی زیبا و سالم و متناسبی برای زیست در برزخ و بالاتر از آن داشته باشد؟
@ostad_shojae | montazer.ir
7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری_موسیقی
فقط به عشق علی، حتی محالها شدنی
و کاش میمُردم، بعد از «فمن یمت یرنی»
مقام و شأنش را غیر از خدا که میداند
که با عشق علی ، آتش مرا نسوزاند.
ایلیا | علی اکبر قلیچ
@ostad_shojae
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490