#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_221
بیصرانه چشم به در دوخت.
بالاخره در باز شد و چهره زیبا و مهربان مادر بزرگ پدیدار گشت.
به کمک محسن خودش را جا به جا کرد. برای اولین بار بعد از تصادفش، لبخند روی لبش نشست. سلام داد.
مادر بزرگ از همان جلوی در جوابش را داد و شروع کرد به قربان صدقه رفتن. نزدبک که شد دو دستش را به دوطرف سرِ امید گرفت. گونه هایش را بوسید و گفت:" قربونت برم پسرم. چه بلایی به سرِ خودت آوردی؟"
گوشه روسری اش را به دست گرفت و اشکانش را پاک کرد.
محسن با اجازه ای گفت و از اتاق خارج شد.
امیدآهی کشید وگفت:"مهم نیست. دیگه هیچی برام مهم نیست."
مادر بزرگ دست امید را دردست گرفت و گفت:"چرا عزیزِدلم. چرا با خودت و با ما اینجوری می کنی. به خدا مامانت دلش ترکید. نشسته و چشم دوخته به در. که اجازه بدی بیاد تورو ببینه. پدرت که کلافه شده از بس رفته و اومده. همه مون دلمون خونه برات. چرا مادر لج می کنی؟ بگو قربونت برم دردت چیه؟"
امید سرش را پایین انداخت و گفت:" مامانم می دونست دردم چیه. ولی هیچ کاری برام نکرد. اون وقتی که التماسش کردم بهم توجه نکرد. حالا دلسوزیش رو می خوام چه کار؟ پدرم که دیگه اصلا نگید."
بعد رو کرد به مادر بزرگ و با چشمهای اشک آلود گفت:"کاش مرده بودم. کاش دیگه به هوش نمی اومدم."
مادر بزرگ سرش را در آغوش گرفت و نوازش کرد.
آرام نزدیک گوشش گفت:"نگو عزیزِ دلم. این حرف رو نزن. بیشتر از این خون به دلم نکن. دیگه طاقت دیدنِ ناراحتی ات رو ندارم. دیگه بسه امید جان."
امید در آغوش مادر بزرگ اشک ریخت.
دلداری های مادر بزرگ هم سودی نداشت.
وقتی مادر بزرگ سرش را از خود جدا کرد. با پشت دست اشک هایش را پاک کرد و گفت:" به خدا قسم از این اتاق بیرون نمی رم، تا تو رو راضی و خوشحال نبینم. بگو هر چی می خوای بدونی. هر چی توی دلت هست رو بگو."
امید کمی آرام شد و گفت:"باشه می گم. ولی شما هم قول بده هر چی می پرسم راستش را بگی."
مادر بزرگ نگاهی با تردید به در اتاق انداخت و گفت:"باشه پسرم. دیگه وقتشه که حقیقت را بدونی."
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_222
امید آهی کشید وگفت:"اول درباره زهرا بگید. راسته که....؟"
بعد سرش را پائین انداخت و سکوت کرد.
بغض گلویش را فشرد و دیگر نتوانست جیزی بگوید.
مادر بزرگ با نگرانی به او نگریست وگفت:"بله پسرم. راسته. یکی از اساتید دانشگاهشونه. خیلی وقته خواستگاری کرده. ولی رفتنِ احمدآقا و بعد هم زخمی شدنش، باعث شد تا حالا طول بکشه. "
امید با بغض گفت:"یعنی زهرا خودش قبول کرده؟ خودش راضیه؟"
مادر بزرگ گفت:"خب خیلی وقته که آقای سرابی پیشنهاد داده. زهرا هم فکرهاش رو کرده. احمدآقا هم قبلا تحقیقات کرده بود...."
اسمِ آقای سرابی برایش آشنا بود.
به یاد آورد، همان مردی که چند بار کنارِ احمد آقا در بیمارستان دیده بود.
چرا همان موقع متوجه نشد.
آنقدر در دریای رؤیاهای خود غرق بود که اصلا به ازدواجِ زهرا با کسِ دیگری فکر نکرده بود. از وقتی چشم باز کرد، کنارِ بی مهری های پدر، رفتارِ دوگانه مادر، فقط زهرا بود که برایش همیشه مهربان بود. تازمانی که بزرگ شدند و زهرا ازاو رو گرفت. خانه مادر بزرگ فروخته شد و بین شان فاصله افتاد.
ولی هیچ روز و شبی نبود که به یاد زهرا نباشد. هر شب خسته از نا سازگاری های زمانه؛ به اتاقش پناه می برد. فقط و فقط یاد زهرا ومحبت های دوران کودکی اش و امید به ازدواج با او، آرامش بخشِ روح و روانش بود.
ولی وقتی قرار است با دیگری ازدواج کند؛ دیگر دنیا را برای چه می خواهد؟ اگر زهرا کسِ دیگری را می خواهد، پس دنیا را باید دور انداخت. چون هیچ چیزِ جذابِ دیگری ندارد.
پس همان بهتر که بخوابد و دیگر بیدار نشود.
درد در تمام سینه اش پیچید.
قلبش به سختی می زد. تمامِ دنیا رنج و درد است. اُف بردنیا. به هر چه دل ببندی همان را از تو می گیرد.
تنها دلخوشی ات را باید از دست بدهی.
برای چه؟ چرا؟ به کدام قانون؟
چنگ به ملافه زد و آن را در دهان فرو کرد، تا صدای هق زدنش را کسی نشود.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🌹دوستان جدید خوش آمدید🌺
مباحث و اموزش های رایگان کانال👇
◀️شخصیت شناسی
◀️قسمت اول رمان سالها در انتظار یار
◀️تربیت فرزند
◀️ترک گناه
◀️نماز مودبانه
◀️همسرداری، تفاوتها و نیازها
🎁کتاب تفاوتهای زن و مرد
🎁کتاب استغفارات امیرالمومنین
التماس دعا🌹
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی...
تو را سپاس میگويم
از اينکه دوباره خورشيد مهرت
از پشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند
سلام امام زمانم🌺
" سلام صبح عالیتان متعالی "
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام علی علیهالسلام فرمودند:
هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخواهد بود.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#انگیزشی💪
با افکار زیبا، زندگیتان را تغییر دهید:🌿
⓵ تصمیم بگیرید که شاکر و قدردان باشید. بارها و بارها این کار را انجام دهید
⓶ بیش از حد نگران اتفاقات پیش رو نباشید. شاید مدام فکر کنید که در گذشته باید کار دیگری انجام می دادید, اما به یاد داشته باشید نباید در این افکار غرق شوید و از لحظه اکنون غافل شوید.
⓷ شما نمیدانید که آینده چه چیزی برایتان به ارمغان دارد, پس بهترین کار این است که بهترین استفاده را از زمان حال داشته باشید
⓸ دو چیز بیش از بقیه روزتان را میسازد، صبر و شکیبایی و دومی دیدگاه شما به زندگی.
⓹ صبر کردن به معنای انتظار کشیدن نیست بلکه به این معنی است که در هنگام تلاش کردن برای رسیدن به خواسته خود، همواره نگرشتان را مثبت نگه دارید.
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 چرا در مورد نحوۀ حکومت امام زمان(عج) گفتگو نمیکنیم؟
👈 کیفیت بهتر + متن
#تصویری
@Panahian_ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹#همسرداری
🎥 #ببینید
🎀 دنیای همسران و شبکه های اجتماعی!!
🎤 دکتر حمید #حبشی
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#خانمها_بدانند
#همسرداری💞
🔹 هيچ مردی طاقت مقايسه شدن را ندارد. پس حتی كم اهميتترين كار او را با ديگران قياس نكنيد.
🔸 مردها از شنيدن جملات مبهم بيزارند. پس هيچوقت دوپهلو با همسرتان صحبت نكنيد.
🔹 اگر انتظار داريد شوهرتان حرفهايتان را رمزگشايی كند، متاسفم! آنها سادهتر از اين حرفها هستند.
🔸 هرگز با حرفهایتان استقلال همسر خود را زير سوال نبريد حتی اگر واقعا استقلالی در كار نباشد.
🔹مردها به اينكه قويتر از آنچه هستند به نظر برسند؛ نياز دارند. اين نياز همسرتان را برآورده كنيد.
🔸 برای قدرت دادن به او كافی است از هيچ مرد ديگری صحبت نكنيد، نه اينكه از مردهای ديگر بد بگوييد.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#همسرداری💞
🌹 بهانه ای جور کن برای بوسیدن و بغل کردن !
خوشبختی گاهی آنقدر دم دستمان است که نمیبینیمش وحسش نمیکنیم : چایی که مادر برایمان میریخت و میخوردیم ، خوشبختی بود ،دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن ،خوشبختی بود !خنده های کودکیهامان ،شیطنت ها ،آهنگ های نوجووانیمان ، خوشبختی بود !اما ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم !
چای را به غر غر خوردیم که کمرنگ یا پر رنگ است ، سرد یا داغ است ،زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم و آسوده بدویم ! گفتند ساکت ! مردم خوابیده اند و ما غر غر کردیم و توپمان را محکمتر به دیوار کوبیدیم ،خوشبختی را ندیدیم یا نخواستیم ببینیم شاید!
اما حالا رفیق جانم ! هرکجا که هستی ، هر چند ساله که هستی،با تمام گرفتاریهای تمام نشدنی که همه مان داریم ،امروز را قدر بدان !خوشبختی های کوچکت را بشناس و بفهم و باور کن!
برای بوییدن دامان مادرت که هنوز داریش ؛ برای بوسیدن دست پدرت که هنوز نمیلرزد ، هنوز هست ،بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک دوست .برای تقدیم یک شاخه گل به همسرت .
رفیق جانم !خوشبختی ها ماندگار نیستند ،اما می شود تا هستند زندگیشان کرد نفسشان کشید ...یادمان باشد بزرگترین خوشبختی ؛ " عشق "است!
#همسرانه
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💞✵─┅┄
❤️قلب مردان با زنان متفاوت است !
▫️محققان پی برده اند فارغ از اندازه ی کلی بدن مردان، قلب آن ها معمولاً بزرگ تر از زنان است. به علاوه، حفره های قلب مردان هم بزرگ تر است و قلب زنان رگ های باریک تری در مقایسه با مردان دارد. اما تفاوت های میان قلب زنان و مردان تنها از نظر اندازه نیست؛ قلب زنان تندتر از مردان می زند اما قلب مردان خون بیشتری را با سرعتی پایین تر پمپاژ میکند
▫️به علاوه، قلب مردان واکنش متفاوتی به اضطراب دارد. در موقعیت های اضطراب آور، سرخرگ های قلب مردان منقبض می شود و به همین دلیل فشار خون آن ها بالا میرود. اما در موقعیت مشابه، ضربان قلب زنان بالا می رود و خون بیشتری به بدن آن ها پمپاژ می شود.
#همسرداری
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
💋همسرتان را زیاد ببوسید.
بوسه عاشقانه قاتل استرس است و باعث آرامش همسرتان میشود
و ایجاد محیطی امن و آرام برای شما را درپی دارد.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💞✵─┅┄
#دلبرانه💞😍
بین خودمان باشد😍
خدا خواست
مرا خوشبخت ترین آدم جهان کند
که تو را آفرید❤️😘
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💞✵─┅┄
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_223
غم با تمام بی رحمی به قلبش چنگ زد.
دستانِ نوازشگرِ مادر بزرگ که روزی نویدبخشِ آرامش بود، دیگر درمانگرِ قلبِ دردمندش نبود.
هر چه مادر بزرگ تلاش کرد، نتیجه ای نگرفت. امید ملافه را روی سرش کشید.
پیرزن آرام اشک ریخت و با گام های آهسته بیرون رفت.
مادرش بی محابا در را باز کرد و وارد شد.
سراسیمه خود را به امید رساند. ملافه را کنار زد و سرِفرزندش را به آغوش چسباند و ناله زد" نکن. امیدم با خودت این کار رو نکن. عزیزِ دلم. همه اش تقصیرِ منه. عزیزم، نازنینم، یه عمر عذاب کشیدم که اشکت رو نبینم. این کار رو با خودت و با من نکن."
هر دو در آغوشِ هم اشک ریختند.
مادر مرتب نوازش می کرد و بوسه بر سر و روی فرزندش می زد.
مادر بزرگ جلوی در ایستاد. تکیه بر عصایش زد و آرام اشک ریخت.
محسن صندلی برایش آورد و واردِ اتاق شد. ظرف آبمیوه را برداشت.
چند لیوان پر از آبمیوه در سینی چید و روی میز گذاشت. و تعارف کرد.
با اصرار محسن، مادر از امید جدا شد و کنارش نشست. درحالیکه اشکهایش را پاک می کرد، از محسن تشکر کرد و لیوان را برداشت. آن را به لب های امید نزدیک کرد و گفت:" بخور مادر، بیشتر از این خون به دلم نکن."
امید اشکش را پاک کرد و گفت:" دیگه هیچی نمی خورم. شما.....شما... از دلم خبر داشتید..... چرا؟ مامان چرا؟..."
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_224
مادر نگاهی به مادر بزرگ انداخت.
پیرزن، لب باز کرد و گفت:"دیگه وقتش دخترم، خودت و این بچه رو اینقدر عذاب نده. دیگه بسه هر چی رنج کشیدید. چاره ای نمونده. بگو مادر. همه چیز رو بگو."
مادر سر به زیر انداخت. آهی کشید و گفت:"قصه اش درازه. اگر بخوام بگم، باید خیلی چیزهای دیگه رو هم بگم. حرف هایی که شاید خوشآیندت نباشه.
این همه سال، خون دل خوردم که تو رو اینجوری نبینم. حالا چه جوری بگم؟"
امید آهی کشید و گفت:"خیلی وقته که متوجه شدم، دارین یه چیزهایی رو ازم مخفی می کنین. رفتارتون عذابم می داد. پنهان کاری هاتون، حمایت هاتون از پدر، رفت وآمد های مشکوکتون به خونه خاله زری، همه و همه آسایشم را گرفته بود.
ولی نمی دونستم تا این حد، بتونید در حقم ظلم کنید. باورم نمی شه. شما با من چه کردید؟"
دوباره اشکش چکید.
مادر همان طور سر به زیرگفت:"می دونم برات سخته. ولی اگه حقیقت را بدونی، دیگه من رو مقصر نمی دونی.همه این کارها، فقط و فقط به خاطرِ خودت بود."
بعد دست در کیفش کرد و عکسی را بیرون آورد.
با تردید به سمت امید گرفت.
امید متعجب به عکس نگاه کرد.
دستش را آرام جلو آورد و آن را میان انگشتانش گرفت. وقتی نزدیک برد؛ از تعجب چشمان گرد شد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
#نظر_شما🌹
باز هم ممنونم.
واقعا در مشاوره به من شما کمک کردین ازتون ممنونم.
من خیلی مشاوره رفته بودم اما با وجود رعایت تمام نکات باز هم بحث بود
اما شما با توجه به نکات غدایی که فرمودین از شدت عصبانیت همسرم کاسته شد تا به حال کسی به من چنین چیزی نگفته بود
الان هم همچنان همه چیز درست درست نیست اما تقریبا ۳ هفته هست که همسرم به خاطر کمر درد داخل منزل هستن .قبلا فقط من استرس اوقات فراعت شوهرم را داشتم چون همیشه دعوا و داد اخرش بود.
اما به لطف شما خدا را شکر خیلی بهتر از دفعه های قبلی این دوران داره می گذره .البته انشاله حالشون خوب بشه در خیلی زمینه های دیگه احتیاج به کمک شما دارم که در فرصت مناسب بهتون زنگ میزنم واز راهنماییاتون استفاده میکنم .با تشکر🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر🌺
هر چه هست لطف خداست🌺
ای دی منشی جهت هماهنگی مشاوره تلفنی👇
@asheqemola
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
آغاز سخن یاد خدا باید کرد
خود را به امید او رها باید کرد
ای با تو شروع کارها زیباتر
آغاز سخن تو را صدا باید کرد
الهی به امید تو💚
سلام امام زمانم🌺
سلام صبحتون پر نور🌹
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام صادق علیهالسلام فرمودند:
منافق به آنچه مؤمنان بواسطه آن خوشبخت مى شوند، ميلى ندارد، ولى خوشبخت سفارش به تقوا را مى پذيرد هر چَند مخاطب موعظه، كس ديگرى باشد.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#انگیزشی💪
انیشتین می گوید:
انسانها اگر ارزش
زمان را میدانستند
هیچ گاه کفش بندی نمیخریدند.
"عمر" کوتاه
ولی بسیار ارزشمند است
قدرش را بدانیم ....
از لحظه لحظه عمرمان بهترین نتیجه را بگیریم
ما می توانیم💪
الهی به امید خودت❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
شاه کلید تربیت.mp3
11.75M
#پادکست_روز
#استاد_شجاعی | #استاد_فاطمینیا
#استاد_فرحزاد
✘ لطفاً زحمت بکشید و « فرزند خود را تربیتِ دینی نکنید » !!!
(اول مهندسی تربیت را بیاموزید)
@ostad_shojae | montazer.ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🌹دوستان جدید خوش آمدید🌺
مباحث و اموزش های رایگان کانال👇
◀️شخصیت شناسی
◀️قسمت اول رمان سالها در انتظار یار
◀️تربیت فرزند
◀️ترک گناه
◀️نماز مودبانه
◀️همسرداری، تفاوتها و نیازها
🎁کتاب تفاوتهای زن و مرد
🎁کتاب استغفارات امیرالمومنین
التماس دعا🌹