eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن شب بعد از مدتها راحت وآسوده خوابیدم. دیگه از استرس و تردید و..... هیچ خبری نبود. حسِ سبکی وراحتی داشتم و یه حسِ جدید که فهمیدم اسمش عشقه 😊 وتازه فهمیدم که عشق یعنی چی؟ توی تمام اون مدتی که فکر می کردم عاشقِ سپهرم.دچار اشتباه شده بودم. چون حسی را که به قادر پیدا کرده بودم .اصلا شبیه اون حس نبود. من از روی تنهایی و بی کسی وناچاری به سمت سپهر رفتم و اون احساسات من رو به بازی گرفت.ومن که در اوج هیجانات نوجوانی بودم ؛ اجازه دادم احساساتم بازیچه دست سپهر بشه.😡 یاد آوری اون روزها برام درد آور بود. و قادر چه بزرگوار بود که با دانستنِ تمامِ این جریانات؛ کنارم موند و خواهانِ خوشبختیم بود. آن شب با حسِ جدیدی که تازه بهش رسیده بودم . خوشحال وراحت خوابیدم.😊 صبح بعد از نماز قادر به دنبالم آمد وبا سلام وصلوات خانواده هامون راهی شهر شدیم برای آزمایش خون . سوار ماشینش که شدم یادِ دفعه قبل افتادم که حالم توی ماشین بدشد. ولی اون موقع دلشوره داشتم و معذب بودم . نا خدا گاه به این فکر کردم که؛ قادر ماشین داره ولی ما برای عروسیمون ماشین عروس لازم نداریم.چون خونه ما باهم فقط چند متر فاصله داشت. یادِ ماشین عروس ملیحه افتادم که گل زده بودند .نا خداگاه لبخند به لبم نشست.😊 قادر به سمتم برگشت و گفت: _چی شده ؟ _چیزی نیست . یادِ یه ماجرایی افتادم. _اگر خنده داره بگو منم بخندم. به سمتش برگشتم. جاده خلوت بود.ولی حواسش به جلو بود. نمی دونم چرا این قدر قیافه اش برام جذاب شده بود. شاید هم از اول جذاب بود و من دقت نکرده بودم. نفس عمیقی کشیدم وتوی دلم خدا را شکر کردم به خاطربودنش.😊 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
مثلِ اینکه فهمید نگاهش می کنم . یه نگاهی بهم کردو گفت: _قرار بود بگی به چی خندیدی⁉️ _راستش یادِ عروسی ملیحه افتادم . اونها ماشین نداشتند ولی خانه اشون دور بودو ماشین کس دیگر را گل زده بودند برای عروسی. ولی شما ماشین داری اما ما ماشین عروس نیاز نداریم. چون خانه مون نزدیکه . دو دقیقه ای می رسیم. یه دفعه خندید وگفت: _نگران نباش . ماشین عروس هم درست می کنیم. اتفاقا یکی از همکارهام می خواد بیاد خونه امون ماشین را تزئین کنه.😊 _برای همان چند قدم ⁉️😳 _به هر حال بدونِ ماشین عروس که نمی شه. می شه ⁉️😊 خیلی تعجب کرده بودم از حرفش و ساکت نشستم و با خودم می گفتم "چقدر این قادر آدم عجیبیه"🤔 یک ساعتی توی راه بودیم تا رسیدیم. البته اینجا به روستای ما نزدیکترین شهر بود. نزدیک یک ساعت هم آنجا معطل شدیم. واقعا خسته کننده بود. از آزمایشگاه که بیرون آمدیم . و توی ماشین نشستیم، قادر به طرفِ دیگه شهر راه افتاد. با تعجب به مسیر نگاه می کردم. که گفت: _می خوام محلِ کارم را بهت نشون بدم . بعد از چند دقیقه رسیدیم. ترمز کردوگفت: _قبل از این.که عقد کنیم باید یه چیزهایی را بهت بگم . چون حق داری بدونی. شاید بعضی مسائل زندگی من برات قابل تحمل نباشه . ودلم می خواد؛ زودتر در جریان باشی.و اگر نتونستی باهاشون کنار بیایی؛ زودتر برای خودت تصمیم بگیری . _یعنی چی⁉️😳 _ببین گندم جان خودت می دونی که خیلی دوستت دارم و تا آخر عمر درکنارتم . ولی شرایط زندگی با من هم یه کم دشواره . به خاطرِ شغلم. _مگر شغلتون چیه⁉️ با دستش آن طرف خیابان را نشان دادو گفت: _ببین آنجا محلِ کارِ منه . نگاه کردم .مقر سپاه پاسداران بود. _یعنی تو یه پاسداری⁉️😳 چرا تا حالا نمی دونستم.؟ _خب کسی نمی دونه . غیر از بابا م والبته بابات. نخواستم بقیه بدونن .چون اون وقت مامانم و بقیه می خوان مرتب نگرانِ من باشند.ولی تو حق داری بدونی. بعد ماشین را روشن کرد و راه افتاد. هنوز توی بهت و تعجب بودم. واقعا من اصلا قادر را خوب نشناخته بودم .🤔 چند خیابان بعد . دوباره ترمز کردو گفت : _بیزحمت بیا پائین. با تعجب بهش نگاه کردم.و پیاده شدم . در صندوق عقب را باز کردو یه زنبیل را برداشت و بعد به سمتِ یه خانه راه افتاد و به منم گفت: _بفرما خانم 😊 ومن هر لحظه که می گذشت بیشتر تعجب می کردم . وتعجبم بیشتر شد وقتی که دیدم .... https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 معبودا باز شب آمد ومن پر زِ تمنا شده ام بر وصالت دل و جان بر کف و شیدا شده ام هرچه دارم همه را بهر شهادت بدهم تا بدانی که ندارم غم و لیلا شده ام تا شود مرغِ سحر نغمه زنان می شنود از دلم این همه آواز که شیدا شده ام هم نوا با در و دیوار و ملائک به سجود بر در میکده ات غرقِ تماشا شده ام اللهم عجل لولیک الفرج🌸 شبتون بهشت خانه دلتون گرم التماس دعا 🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام.صبحتون بخیر🌹 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮ 💚امام علی علیه السلام در مورد بعثت پیامبر (ص) فرمودند:💚 خداوند، محمد (صلّی الله علیه و آله) را به حق برانگيخت تا بندگانش را از پرستش بتان به عبادت او درآورد و از پيروى شيطان به فرمان بردارى او سوق دهد. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺✨ ✨افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد✨
💠 اگه بچه ها بلد باشن احترام والدین رو رعایت بکنن، "ولایتمدار" بار میان😊 🌀حالا احترام والدین چه جوری حفظ میشه. ❓❓ اینطوری👇