eitaa logo
آستانِ مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
61 فایل
کانال رسمی «فرهنگی خواهران» آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام ✔اطلاع رسانی اخبارخواهران حرم Admin: @karimeh_135 @Mehreharam سایت 🌐astanehmehr.amfm.ir اینستاگرام: https://Instagram.com/astanehmehr ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت33رمان1361.mp3
11.28M
🎧 ۱۳۶۱ بلاخره احمد واصحابی بوسیله طناب بوکسل از روی رودخونه و پل شکسته شهید رو فرستادن به دست اهالی رسوندن اما ماشین خاموش شده بود و ... بلاخره همون روز تششیع برگزارشد .احمد توی انبوه جمعیت دل سبک میکرد اما خانواده کیوان نیومدن شهیدشونو تحویل بگیرن...احمد باغم از کناربانو رد شد اما.... احمد در سکوت وتنهایی رسوندش ، اون فهمید ولی حرف نزد ! جالب اینجا بود که احمد باهمکاری سیبیل تن و دوستاش رفت تا حساب اون بقال گستاخ رو بذاره کفدستش تا نرگس خانم رونجات بدهد.. 😊😄 🌧❄️🌨❄️🌧 و اما داستان امشب که خیلی باحاله 👇 نظرات وپیشنهادات شما : @astanee_mehr 🎙 با خوانش هنرمندانه نویسنده ی کتاب: مطهره پیوسته °•°💕°•°💕°•°💕 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
مهربانوان گرامی بابت تاخیر عذرتقصیر داریم و پوزش میطلبیم 🍃🌹🍃
کویر قم به رویایی بودن حرمت معروف است 📸فاطمه‌عباسی 〰️⚜〰️⚜〰️⚜〰️ @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 💎 معاشرتی به یاد ماندنی! 🔰اشاره به این که پیوند محبت و دوستى را از طریق برخورد خوب و نیکى و خدمت کردن به مردم آنچنان محکم کنید که شما را به منزله نزدیک‌ترین عزیزان خود بدانند؛ هرگاه از دست بروید جاى شما در میان آنها خالى باشد؛ ولى در دل همواره از شما یاد کنند و بر عواطف و محبت‌هایى که نسبت به آنها داشتید اشک بریزند و در حال حیات پروانه‌وار گرد شما بگردند و از معاشرت با شما لذت ببرند. 📔شرح آیت‌الله مکارم شیرازی ، پیام امام امیرالمؤمنین علیه‌السلام 🔷🔸💠🔸🔷 @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به دست کوچولوی بچم سرم وصل بود. گریه میکردم. دکتر اومد میخندید میگفت واه واه چه لوسی تو ،چجوری زایمان کردی نازک نارنجی. بچت سالمه کامله نیاز به بستری هم نداره این خوشحالی داره خانوم خانوما اصلاً زائوهای ما همینن تا شوهرشونو میبینن شروع میکنن به ناز کردن😁 راست میگفت من مامان بودم باید این بچه بازیها رو میذاشتم کنار.☺️ خلاصه از اون روز بزرگترین آتو رو دست مامان داده بودیم و تا۱۵سالگی بچم هر اتفاقی برای محمدجواد می افتاد مینداخت تقصیر روز اول تولدش که قندش افتاده بود😄 تازه همشم میگفت خاله سمانه شاهده من بهش زنگ زده بودم گفته بودم الان قند بچه افتاده😂 محمدجوادم اسمشو باخودش آورده بود . من و احسان سر اسمش کلی فکر کرده بودیم و ۳دوره اسم عوض کردیم. سهیل،معین،علیرضا... اما وقتی این پسر شب شهادت امام جواد بدنیا اومد خود به خود محمدجواد شد. یاد هدیه خدا به امام رضا افتادم و دلم شاد شاد بود. کوچولو رو بغل کردیم و دلخوش راه افتادیم از بیمارستان رفتیم به خونمون . خونه کوچولویی که قرار بود گریه ها و خنده های محمدجواد توش بپیچه. نذاشتم مامان خریدهای بیهوده سیسمونی رو انجام بده.تختی که مسلما بچت توش نمیخوابه.کمدی که وقتی کمد دیواریم جا داره،خریدنش کاربیهوده ایه،لباسها و کفشهایی که برای سن بالاترش خریده میشه و معمولا تبدیل میشه به کادو برای بچه های فامیل😉 چون بچت همش میخاد باسلیقه خودش براش خرید کنی و خیلی از اسباب بازیهایی که بخاطر در دسترس بودن به سن واقعی بازی کردنشون نرسیده خراب میشن و بچت میشکندشون... مامان پول خریدهای سیسمونی رو بهمون داده بود و ماهم گذاشتیم در جریان رشد بچه خرید کنیم. یه ننو و کالسکه خریده بودیم با لوازم اولیه و چند دست لباس و پوشک💐 ساعت۳رسیدیم خونه محمدجواد جون به خونه خوش اومدی😍 بابای احسان بخاطر پسر بودن نوه ش جلوی پامون خون ریخت و قربونی کرد حیف من و احسان ازش نخوردیم چون عقیقه بچم بود😐😃مامانش هم بشدت خوشحال بود و بچه رو ازم گرفت تو بغلش و تا ساعت ۴بچه رو نمیداد شیرش بدم. نمیدونم چرا هی تو گوش محمدجواد میگفت گلپسرم میدونی پسرمنی ،مال مامانت نیستی😳😐 این چه وضع نازکردن بچه بود😉😄 خواهر احسان هم میخندید و میگفت مامان اتفاقا شکل خودتم هست. مامانم لباشو جمع کرده بود و چشاشو ریز کرده بود تا جواب دندان شکن ارائه کنه که بابا با عکس بچگی خودش سر رسید و اونو کنار صورتش گرفت و گفت ببینید کوپ بابابزرگشه😅 مادر احسان گفت:حاج آقا گوسفندشو ما دادیم اونوقت مفت مفت شکل شماشد؟ خدایی محمدجواد سایز کوچیک و بی ریش سبیل بابابود. ✍مطهره پیوسته 🎊🎈🪁🍼🎊🎈🪁🍼 @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 ❄️ با این هوایی که سرد و سردتر می‌شود، دارم به این فکر می‌کنم که از محبت‌ شما، چگونه قلبم را گرم نگه دارم... 🌨 برف‌ها از آسمان روی زمین جا خوش می‌کنند، 🌧 و باران، خیال بند آمدن ندارد. ❓امامی که به رأفت، شهرهٔ عالَم و آدم است، با این شرایط چه می‌پسندد؟ اینکه نسبت به همدیگر مهربان باشیم... اینکه کمی فقط کمی هوای همدیگر را داشته باشیم... 😔 نکند کودکی از سرما بلرزد و ما در هوای گرم خانه‌هایمان، دل‌خوش باشیم به محبت امام رئوف! محبتی قلب‌هایمان را گرم می‌کند که ما را شبیه به امام بکند. رئوف‌مان بکند... 💚 برای گرم شدن قلب‌هایمان از محبت امام، گرمای خانه‌هایمان را کم کنیم. 🔆 همهٔ این‌ها درس‌هایی‌ست که از کریمهٔ اهل بیت علیهم‌السّلام آموخته‌ایم... 🔷🔸💠🔸🔷 @astanehmehr | «آستانِ مهر»
سفره دار کرمی سایه‌ی بالا سرمی مهربون تر از مادرمی...... 📸اعظم‌مومنیان 〰️⚜〰️⚜〰️⚜〰️ @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آستانِ مهر
🌸 #مهربانو 😃 چگونه شاد باشیم؟ (١) 🔹 همهٔ حرف‌های اطرافیان را جدی نگیرید! اطرافیان ما، گاهی از سر دل
🌸 😃 چگونه شاد باشیم؟ (٢) 💌 در غیاب دیگران، به اصول انسانی اهمیت بدهیم. 🔸اگر کسی در جمعی حاضر نیست، همراه با مهربانی بدون اینکه کسی از ما برنجد، اجازه ندهیم در مورد آن شخص بدگویی شود. ▫️می‌توانیم بحث را عوض کنیم یا از خوبی‌های آن شخص گفتگو کنیم. ▫️در بعضی از جمع‌ها که صمیمیت بیشتری غلبه دارد، می‌توان با بیانی زیبا همراه با محبت، دیگران را از این کار غیر انسانی برحذر داشت. ▫️راهکارهای دیگری وجود دارد که شما می‌توانید نسبت به جمع مدنظر، آن راهکار را کشف و با به‌کارگیریِ آن، موضوع مورد گفتگو را تغییر دهید، بدون آن‌که شخصی از شما ناراحت شود. 🤔 سؤال اصلی! این‌ کار چگونه باعث شاد بودن ما می‌شود؟ 1⃣ پایبندی به اصول انسانی و اینکه مراقب آبروی دیگران باشیم به ما نشاط می‌دهد چرا که فطرت ما با انجام کارهای خوب، سازگاری دارد. 2⃣ وقتی به مرور زمان اطرافیان ما بیاموزند که آبروی دیگران را نبَرَند، اگر زمانی خود ما نتوانیم در جمعی حاضر شویم، دیگر لازم نیست بابت حرف‌هایی که در مورد ما ممکن است مطرح شود، نگران باشیم، و این عدم نگرانی، باعث شادی و نشاط ما می‌شود. 🔷🔸💠🔸🔷 @astanehmehr | «آستانِ مهر»
🕊 در زندگی همسرم هيچ‌وقت اسراف جایگاهی نداشت. باقیمانده غـــــذا را دور نمی‌ریخت، در یخچال نگهداری می‌کرد تا با وعدهٔ بعدی مصرف کند. در مصرف آب بی‌نهایت صرفه‌جویی می‌کرد. از زمانی که بحران کم آبی جدی شد و با خشکسالی و کمبود بارندگی مواجه شدیم، در مصرف آب خیلی محتاط بود. آبی که بعداز استحمام علی اکبرمان در وان حمامش جمع شده بود را هیچ‌وقت در چاه نمی‌ریخت، با اینکه طبقهٔ دوم یک آپارتمان زندگی می‌کردیم، ولی وان آب را پایین ساختمان می‌برد و آب را پای درختان می‌ریخت. هیچ‌وقت با آب آشامیدنی قالی یا پتو نمی‌شست. می‌گفت: "حیفه که آب آشامیدنی مردم صرف شستن پتو و قالی بشه و با این وضع کمبود آب باید قالیشویی این کار را انجام بده." و این‌قدر این مساله براشون مهم بود که به دیگران هم تذکر می‌دادند. 🎙 همسر شهید مدافع حرم علیرضا نوری 🔷🔸💠🔸🔷 @astanehmehr | «آستانِ مهر»
📖 دلم پر میکشد تا شهر قم با شوق بی پایان سلام ای دختر باب الحوائج! کوثرِ ایران سلام ای آنکه اهل دل شبانه روز می‌گردند شبیه کهکشان، دور سرت؛ دلداده و حیران زمین افتاده زیرِ پایت و گل‌ها عطش دارند قدم بردار تا از آسمان نازل شود باران حیا از چشم‌هایت آیه آیه می‌شود پیدا وقار از قد و بالای تو معلوم است ای جانان شکوه چادرت حسرت به دل کرده ست مریم را خودِ قدّیسه‌ای! ای نور چشم حضرت سلطان تو جانِ جانِ جانان و هوادارِ رضاجانی(ع) تویی زهرایِ ثانی، با نشان، با گنبد و ایوان به عشق روز میلاد تو خورشید آمده تا که شود ایوانِ زیبایِ حریمت آینه بندان شدی معصومه(س)و باب الرضا(ع) می‌خوانمت بانو همان بابی که مرهم می‌دهد بر دردِ بی درمان کریمه هستی و موسی بن جعفر(ع) دوستت دارد منِ بی آبرو هم دوستت دارم به این قرآن! ✍🏻 مرضیه عاطفی 🔷🔸💠🔸🔷 @astanehmehr | «آستانِ مهر»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 و امشبی را می‌خوانم از تپش یک قلب بی قرار از بغض پنهان شده در پس پرده‌ی جان همچو مرغی بی پر و بال در امواج خیال عاشقی داده دلش را به نخ پرچم تو همان پرچمی که روی طلایی رنگ و آرام گنبدت می‌لرزد و می‌لرزاند دل عالم را ای آشنا ترین به قلب بی‌پناهم ! ای پادشاه وجودم ! این بنده‌ی بی سر و پا از کل جهان همین دل بی قرار را دارد آن را هم نذر شش گوشه‌ ی جانان کرده همه دردم همه غم داغ کمی نیست عاشقش باشی و دور باشی از حرمش صبح و شام انتهای عرض ارادت دستانت سمت قبله را نشانه بگیرد و ورد زبانت همین سخن باشد اللهم ارزقنا حرم... امشبی را می‌خوانم از تپش یک قلب بی‌قرار دیده بر هم می‌نهم به امید اینکه خود را در رویای حرمت گم بکنم حضرت ارباب ! شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم 🖊 فاطمه پاکدامن 🔶🔹🔸🔹🔶 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
ای روشنی دیده ی مجنون تو کجایی؟ وقت است کز این هاله ی غیبت به در آیی 〰️⚜〰️⚜〰️⚜〰️ @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گم کرده دارم من در این وادی پر التهاب و تنهایی گم کرده دارم من تو را گم کردم یوسفم را... در غوغای بازار عقبی فروشان... تو را گم کردم در هیاهوی بی‌وفایی ها من حتی خودم را نیز گم کردم گم کردم خودم را در پیچ و تاب روزگار گم کردم خودم را در میان درگیری خواست خدا و نفس حقیر من چقدر بد کردم مگر قرارمان نبود که قرارم فقط شما باشی بنشینی در صدر اولویت هایم و همه هستی ام فقط شما باشی آقا جانم ! شما بفرمائید که در جدال کدام لحظه بود که شما را گم کردم شمایی که قرار بود تمام هست و نیستم شما باشی تمام ثانیه هایم را با عشق به نامتان کنم و هر نفس در زیر سایه لطف و عنایت شما باشم اصلا چگونه شد ؟ این همه فاصله ... من و این بازی غفلت خدا رحم کند... ای مونس و جانان من که جان می‌ستانی و جان می‌دهی از بحر نگاهت من تو را دارم ... چه کم دارم؟!... فقط در این ثانیه ها به شما نیاز دارم ما که خودمان را هم گم کرده‌ایم مگر که شما پیدایمان کنید ای عزیز فاطمه ( سلام الله علیها ) ! 📝 فاطمه پاکدامن 🔶🔹🔸🔹🔶 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 ⬅️ نام: اسم تو مصطفاست ✍🏻 نویسنده: راضیه تجار 🔸 راضیه تجار با قلم شیوا و زیبای خود داستان زندگی شهید مصطفی صدرزاده را از زبان همسرش نوشته است. 🔹 از زمانی که مصطفی و سمیه که یکی زاده شمال و دیگری زاده جنوب بود باهم در تهران آشنا شدند و پیمان عشق بستند تا زمانی که روح یکی آنقدر بزرگ شد تا دیگر در پوست خودش نگنجید و به معراج رفت. 📖 برشی از کتاب: اینجا بر لبهٔ سنگ سرد نشسته‌ام و زیر چادر، تیک‌تیک می‌لرزم. آن گل آفتابی که در چشمان تو افتاده، یک ذره هم گرما به تن من نمی‌بخشد. انگار با موذی‌گری می‌خواهد دو خط ابروی تو را به هم نزدیک‌تر کند و دل مرا بیشتر بلرزاند. می‌دانی که همیشه در برابر اخمت پای دلم لرزیده. تا اینجا پای پیاده آمدم. از خانه‌مان تا بهشت رضوان شهریار ده دقیقه راه است، اما برای همین مسافت کوتاه هم رو به باد ایستادم و داد زدم: «آقامصطفی!» نه یک بار که سه بار. دیدم که از میان باد آمدی، با چشم‌هایی سرخ و موهایی آشفته. با همان پیراهنی که جای‌جایش لکه‌های خون بود و شلوار سبز لجنی شش‌جیبه. آمدی و گفتی: «جانم سمیه!» گفتم: «مگه نه اینکه هروقت می‌خواستم جایی برم... 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷السلام علیک یا ابا صالح المهدی 🌷 مۍنـــویــسم زتـوڪہ دار و نـدارم شـده اۍ بـیقرارتـــ شدم و صبـرو قــرارم شده اۍ مـن ڪہ بیتاب توأم اۍ همہ تاب وتبم تو همہ دلخوشۍ لیل ونهارم شده اۍ آخرین جمعه و آخرین روز دی هم از راه رسید اما......... @astanehmehr