شیرینتر از همیشه بخند ...
که این زندگی چای تلخیست
که کنارش قند نگذاشتهاند ...
صبح بخیر 🌞🌹
لبتون خندون و زندگیتون شیرین رفقا 🪴
✨@avayeqoqnus✨
خدایا؛
بدون نوازش های تو
میان دست های زندگی
مچاله میشویم ...
نوازشت را از ما نگیر ...
آمین 🙏🌺
✨@avayeqoqnus✨
هدایت شده از آوای ققنوس
.
📜 حکایت شرط بندی ملانصرالدین !!
در نزدیکی ده ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شب ها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد.
دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو می دهیم و گرنه تو باید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.
ملا نصرالدین قبول کرد، شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.
گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟
ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.
دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.
ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید.
دوستان یکی یکی آمدند، اما خبری از ناهار نبود.
گفتند: ملا، انگار نهاری در کار نیست.
ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده.
دو سه ساعت دیگر هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.
ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم.
دوستان به آشپزخانه رفتند ببینند چگونه آب به جوش نمی آید.
دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده، چند متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.
گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند!
ملا گفت: چطور شمعی از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟ شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود!!
#حکایت
#ملانصرالدین
✨ @avayeqoqnus ✨
از آن فراز و این فرود غم مخور
زمانه بر بلند و پست می رود 🌱
#هوشنگ_ابتهاج
✨@avayeqoqnus✨
اگر ابراهیم برای تکمیل ایمانش محتاجِ
معجزه بازسازی قیامت بر روی زمین بود
یا موسی محتاجِ تجلیِ خداوند بر طوره،
علی (ع) لحظه ای در توانایی و اقتدار
خداوندش تردید نکرد و همواره میگفت
اگر پردهها برچیده شوند، ذره ای بر ایمان
او افزوده نخواهد شد.
خداوندِ علی (ع) بی شک بزرگترین
خداوندی است که میتواند وجود داشته
باشد.
📚 روی ماه خداوند را ببوس
✍ مصطفی مستور
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
🍀
لبخند بزنید به تمام آنهایی
که زندگیشان را گذاشتهاند
برای آزار دادنتان...
باور کنید هیچ چیز به اندازه لبخند شما،
معادلاتشان را بهم نمیریزد. 😊
#علی_قاضی_نظام
✨ @avayeqoqnus ✨
🍀🍁🍀
تصمیم گرفتم بچسبم به عشق…
تنفر، بار سنگینیه
که تحمل کردنش خیلی سخته.
#مارتین_لوتر_کینگ
✨ @avayeqoqnus ✨
❤️ گردد کسی کِی کامیاب، از وصلِ یاری
همچو تو
💫 مشکل که در دامِ کسی افتد شکاری
همچو تو
❤️ خوبان، فزون از حد ولی نتوان به هر
کس داد دل
💫 گر دل به یاری کس دهد باری به
یاری همچو تو
❤️ چون من نسازی یک نفس با
سازگاری همچو من
💫 پس با که خواهد ساختن ناسازگاری
همچو تو
❤️ رفتی و غمها در دلم خوش آنکه باز
آیی و من
💫 گویم غم دل یک به یک با غمگساری
همچو تو
❤️ از یار بگسل ای رقیب آخر زمانی تا
به کی
💫 باشد گلی مانند او پهلوی خاری
همچو تو
❤️ هاتف ز عشقت میسزد هر لحظه گر
بالد به خود
💫 جز او که دارد در جهان زیبانگاری
همچو تو
#هاتف_اصفهاني
✨@avayeqoqnus✨
ما همیشه یا جای درست بودیم
در زمان غلط،
یا جای غلط بودیم
در زمان درست!
و همیشه همین گونه همدیگر را
از دست دادهایم... 🥀
#پل_استر (نویسنده آمریکایی)
✨@avayeqoqnus✨
🔆 تفاوت دوست داشتن و عشق:
عشق در لحظه پدید می آید،
دوست داشتن در امتداد زمان.
🔆 این اساسی ترین تفاوت میان
عشق و دوست داشتن است.
🔆 عشق معیارها را درهم می ریزد،
دوست داشتن بر پایه معیارها
بنا میشود.
🔆 عشق ناگهان و ناخواسته شعله میکشد،
دوست داشتن از شناختن و خواستن
سرچشمه می گیرد.
🔆 عشق قانون نمی شناسد ،
دوست داشتن اوج احترام به
مجموعهای از قوانین عاطفی ست.
🔆 عشق فوران می کند، چون آتشفشان
و شُرّه می کند ،چون آبشاری عظیم...
🔆 دوست داشتن، جاری می شود، چون
رودخانهای بر بستری با شیب نرم...
🔆 عشق ویران کردنِ خویش است،
دوست داشتن، ساختنی عظیم...
📗 آتش بدون دود
✍ نادر ابراهیمی
✨@avayeqoqnus✨
.
آدم ها گاهی دوست دارند قدم بزنند
و به هزار فکرِ نکرده بپردازند
بعد باران بزند
و اصلا نفهمند کِی خیس شده اند
آدم ها دوست دارند دیوانه باشند !
آهنگِ مورد علاقه شان را
رویِ جدولِ کنارِ خیابان بلند بلند بخوانند
هوا را با تمام جدول مندلیفش
نفس بکشند
و از تهِ دل بخندند ...
چند شاخه گل بخرند ،
ساقه یِ آن را کوتاه نکنند
و معتقد باشند همینجوری اش
خیلی قشنگتر است ...
آدم ها ، خیلی چیزها دوست دارند
اما یادشان میرود که
می توانند آن ها را داشته باشند.
#دلنوشته
✨ @avayeqoqnus ✨
.
ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ اما...
ﻫﻤﻪ نمیﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺯﻧﺪﮔﯽ کردن یک ﻋﺎﺩت است
ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ کردن یک هنر.
روز و روزگارتون زیبا 🌹
✨ @avayeqoqnus ✨
خدایا شکرت بابت نعمت سلامتی
که عطایم کردی
با داشتن سلامتیست که میتوانم زندگی کنم
و لذت زندگی کردن را بچشم...
خدایا هزاران بار شکرت 🙏🌺
#شکرگزاری
✨@avayeqoqnus✨
.
آدمیزاد چیست؟ یک امید کوچک...
یک واقعهی خوش چه زود میتواند
از نو دست و دلش را به زندگی بخواند؟
اما وقتی همهاش تودهنی و نومیدی است، آدم احساس میکند که مثل
تفاله شده ، لاشه ای ، مرداری است که
در لجن افتاده... 🍂
📚 سو و شون
✍ سیمین دانشور
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
◇●~♡~●◇
چنان باید زیست که پس از مرگ
دعای نیک کنند...
#بیهقی
✨@avayeqoqnus✨
❤️ تو می روی و دل ز دست می رود
🍀 مرو که با تو هر چه هست می رود
❤️ دلی شکستی و به هفت آسمان
🍀 هنوز بانگِ این شکست می رود
❤️ کجا توان گریخت زین بلای عشق
🍀 که بر سر من از اَلَست می رود
❤️ نمی خورد غم خمارِ عاشقان
🍀 که جام ما شکست و مست می رود
❤️ از آن فراز و این فرود غم مخور
🍀 زمانه بر بلند و پست می رود
❤️ بیا که جان سایه بی غمت مباد
🍀 وگرنه جانِ غم پرست می رود
❤️ شب غم تو نیز بگذرد ولی
🍀 درین میان دلی ز دست می رود
#هوشنگ_ابتهاج
✨@avayeqoqnus✨
سفر باید...
کمی آزاد و بی پروا...
کمی ساکت، کمی تنها...
میان کوه، جنگل، دشت، یا صحرا...
از اینجا دورتر، آسوده تر، آرام تر شاید...
سفر باید...
✨@avayeqoqnus✨
📘 مهر مادر
در زمان حضرت موسی (ع) پسر مغروری بود که با دختر ثروتمندی ازدواج کرده بود.
عروس مخالف مادر شوهر خود بود و با اصرار او پسر مجبور شد مادر پیر خود را بر کول گرفته بالای کوهی ببرد و همانجا بگذارد تا او را گرگ بخورد...
پسر، مادر پیر خود را بالای کوہ رساند، چشم در چشم مادر کرد و اشک چشم مادر را دید و سریع برگشت.
به موسی (ع) ندا آمد که برو به فلان کوہ و مهر مادر را نگاہ کن...
مادر با چشمانی اشک بار و دستانی لرزان
دست به دعا برداشته و میگفت:
"خدایا...! ای خالق هستی...!
من عمر خود را کرده ام و برای مرگ حاضرم..
فرزندم جوان است و تازه داماد...
تو را به بزرگیات قسم میدهم که
پسرم را در مسیر برگشت به خانه اش از شر گرگ در امان داری که او تنهاست..."
ندا آمد: ای موسی(ع)...!
مهر مادر را میبینی...؟
با این که جفا دیدہ ولی وفا میکند...
بدان، من نسبت به بندگانم از این مادر پیر نسبت به پسرش مهربانترم...
#داستان
#داستان_کوتاه
.
📌 اندکی تفکر
هوشنگ ابتهاج تعریف میکرد: در مراسم کفن و دفن شخصی شرکت کردم ، دیدم قبل از اینکه بذارنش تو قبر ، چیزی حدود یک وجب سِرگین و فضولات تر گوسفند ، توی کف قبر ریختن!
از یک نفر که اینکار رو داشت انجام میداد، سوال کردم که : این چه رسمی است که شما دارید؟
گفت : توی رساله نوشته که این کار برای فرد مسلمان مستحبه و ما مدت هاست برای مرده هامون اینکار رو انجام میدیم!
میگفت که چون برام تعجب آور بود،
سریع گشتم یه رساله پیدا کردم و رفتم سراغ طرف و بهش گفتم : کجاش نوشته؟
طرف هم میره تو بخش آیین کفن و دفنِ میت، و صفحهای رو باز میکنه و میگه بفرما.
دیدم نوشته کف قبر مسلمان ، مستحب
است یک وجب پهنتر باشد! 🤦♀🙄
🔻 نقل شده از استاد شفیعی کدکنی
#تلنگر
✨@avayeqoqnus✨