eitaa logo
آوای ققنوس
8.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
534 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
قطار می‌رود تو می‌روی تمام ایستگاه می‌رود و من چقدر ساده‌ام که سالهای سال کنار این قطار ایستاده‌ام و همچنان به نرده‌های ایستگاه رفته تکیه داده‌ام... 🍂 @avayeqoqnus
🍂🍁🍂 بلا، چراغِ عارفان است و بیدار کننده‌ی مریدان و هلاک کننده‌ی غافلان. 🔻 برگرفته از تذکرة الاولیا عطار نیشابوری @avayeqoqnus
می‌روم تا که به صاحب‌نظری باز رِسَم مَحرم ما نبود دیده کوته‌نظران @avayeqoqnus
📜 پادشاهی به عارفی رسید؛ از او پندی خواست. عارف گفت: "هر چیزی که در آن امیدِ رستگاری است را بگیر و آنچه که در آن خطرِ هلاکت است را رها کن." 🔸 برگرفته از "کشکول" شیخ بهایی @avayeqoqnus
نمی‌دانم دلم دیوانه‌ی کیست کجا آواره و در خانه‌ی کیست نمی‌دونم دل سرگشته‌ی مو اسیر نرگس مستانه‌ی کیست 🥀 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اتفاقات خوب آروم و بی‌صدا وارد زندگیت میشن بیتابی نکن رفیق دلت رو بسپار به حکمت خدا 🌺 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
براى رويش هميشه راهي هست... زندگي سخت است اما من از آن سخت‌ترم. ✌️ صبح بخیر و شادکامی دوستان 🌞🌸 الهی به امید خودت 🙏 ✨@avayeqoqnus
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر کافر و گَبر و بت‌پرستی باز آ این درگَه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ  🔻 رباعیات نقل شده از ابوسعید اباالخیر از دیگر شاعران ✨@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 لباس یاس بر تن کرد زهرا 💫 کنار دست او بنشست مولا 🌹 محمد خطبه خواند زهرا بلی گفت 💫 غلط گفتم بلی نه، یا علی گفت 🔸سال‌روز پیوند حضرت زهرا (س) و مولا علی (ع) مبارک باد 💐 🎉🎊 @avayeqoqnus
Naser Abdollahi Mehre Ali Va Zahra-320.mp3
10.65M
🎵 "مهر علی و زهرا" 🎙 زنده یاد ناصر عبداللهی ✨ شادی هامون مستدام 🙏🌸 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 پند حکیمانه دزد! گویند ابوحامد محمد غزالى آن چه را فرا مى‌گرفت در دفترها مى‌نوشت. یک زمانی با كاروانى در سفر بود و نوشته‌ها را یك جا بسته با خود برداشته بود... در راه گرفتار راهزنان شدند. غزالى رو به آنان كرد و به التماس گفت: این بسته را از من نگیرید دیگر هر چه دارم از آنِ شما. دزدان را طمع زیادت شد، آن را گشودند و جز دفترهاى نوشته چیزى نیافتند. دزدى پرسید كه این‌ها چیست؟ چون غزالى وى را به آن‌ها آگاهى داد، دزد راهزن گفت: علمى را كه دزد ببرد به چه كار آید. این سخن دزد، در غزالى اثرى عمیق گذاشت و گفت: پندى به از این از كسى نشنیدم و دیگر در پى آن شد كه علم را در دفتر جان بنگارد. @avayeqoqnus
حسرت واقعی را آن روزی خواهی خورد که می‌بینی به اندازه سن و سالت زندگی نکرده‌ای... @avayeqoqnus
افسوس که بی‌فایده فرسوده شدیم... 🥀 🔻 منتسب به خیام @avayeqoqnus
عصای بی حوصلگی را دور بیانداز خیال را هر چه بیشتر بال و پر دهی بیشتر زمین گیرت می کند رها کن اینها را پنجره ها را باز کن بوی عطر بهار می آید ... عصرتون بخیر 🌹 @avayeqoqnus
📚 اصطلاح "برق از سر پریدن" 🔹 کنایه از اوج تعجب و متحیر شدن از کار یا سخنی است که انتظار آن را نمی کشید. 🔸 معمولا این مَثل را زمانی به کار می‌برند که با قیمت بالای کالایی مواجه و شوکه شوند و چشمانشان نزدیک باشد که از حدقه بیرون زنَد! مثلا: قیمت یک شاخه تخم مرغ را که شنیدم برق از سرم پرید! 🔹 این ضرب المثل توصیفی است؛ یعنی اگر بخواهند چهره و حالت شگفت زده شده افراد را به صورت اغراق آمیز توصیف و بیان کنند از این اصطلاح استفاده می‌کنند؛ یعنی شدت ماجرا بسیار زیاد بوده که این چنین او را مات و مبهوت کرده است! 🔸 اصطلاح دیگری نیز نزدیک به این اصطلاح وجود دارد با این عنوان ” برق از چشمش پرید” ؛ که این مَثل را بیشتر وقتی کسی دعوا می کند یا کسی ضربه‌ سختی به او وارد می کند به کار می برند. @avayeqoqnus
دوستی می‌گفت: ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﯾﻪ ﻧﯿﺴﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﯿﺴﺎﻧﯿﻪ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ اﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ! ﺑﺎ ﺭﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﺶ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﺧﯿﻠﯽ ﻧﯿﺴﺎﻧﺸﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻭﺷَﻢ ﺗﻌﺼﺐ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﯾﺎﺩﻣﻪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺍﯾﻨﻘﺪ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺷﻤﺎ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﭼﯽ ﺭﻭ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯽ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﻠﯽ ﺷﺪ؟ ﮔﻔﺖ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺍﺯ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﭘﺮﺕ ﺷﺪ. ﺍﻭﻟﺶ ﯾﻪ تَرَﮎ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺯﻣﺴﺘﻮﻥ ﻭ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﮔﺮﻣﺎ، ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻞ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ. ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺗﻌﻤﯿﺮﺵ ﮐﻨﻪ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺩﻭﺳِﺶ ﺩﺍﺷﺖ! ما ﺁﺩﻣﺎ هم ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯾﻢ...! ﻋﯿﺒﺎﻣﻮﻧﻮ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﺍﯾﺮﺍﺩﺍﻣﻮﻧﻮ ﻧﻤﯽﭘﺬﯾﺮﯾﻢ ﻭ ﺍﺻﻼﺣﺶ ﻧﻤﯿﮑﻨﯿﻢ، ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻦ... ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﺪ ﻋﺎﻗﺒﺖ پدرﺑﺰﺭﮔﻤﻮ ﺑﺪﻭﻧﯿﺪ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺐﻫﺎ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ به دلیل ﺩﯾﺪ ﮐﻢ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ! ﻫﻤﯿﻦ ﻋﯿﺒﺎﻣﻮﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺎﺑﻮﺩﯾﻤﻮﻥ ﻣﯿﺸﻦ... ﻫﻤﯿﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽﭘﺬﯾﺮﯾﻤﺸﻮﻥ!!! ✨@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای دل ار سرگشته‌ای از جورِ دوران غم مخور باشد احوالِ جهان افتان و خیزان غم مخور صبحتون بخیر و سلامتی 🌞🪴 غم ازتون دورِ دور رفقا ... 🙏🌹 @avayeqoqnus
الهی؛ دل هیچ کس را به چیزی که قسمتش نیست عادت نده... آمین 🙏🌺 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه‌ی بامی که پریدیم ، پریدیم 🔻 دکلمه با صدای آقای مجید بقایی @avayeqoqnus
در یک رابطه دو نفره، وقتی دو نفر هیچ مشکلی با هم ندارند، حتما یکی از آن‌ها تمام حرف دلش را نمی‌گوید! حتماً نباید کسی پدرت را کشته باشد تا تو از او بیزار باشی، آدم‌هایی یافت می‌شوند که راه رفتنشان، گفتنشان، نگاهشان و حتی لبخندشان در تو بیزاری می‌رویاند! 📗 جای خالی سلوچ 🖋 محمود دولت‌آبادی @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آوای ققنوس
. 📗 داستانی از قضاوت عجولانه خانم جواني در سالن انتظار فرودگاه منتظر بود سوار هواپيما شود. تا زمان پرواز هواپيما مدت زيادي مانده بود، پس تصميم گرفت کتابی بخرد و با مطالعه اين مدت را سپری کند. او يک پاکت شيريني هم خريد و روی یک صندلي راحتي در قسمتي که مخصوص افراد مهم بود نشست تا هم با خيال راحت استراحت کند و هم کتاب را بخواند. آقايي هم روي صندلي کنارش نشست و شروع به خواندن مجله اي کرد که با خودش آورده بود. وقتي این خانم اولين شيريني را از داخل پاکت برداشت، آقا هم يک عدد برداشت‌. خانم عصباني شد ولي به روی خودش نياورد، فقط پيش خودش فکر کرد اين مرد عجب رويي دارد، اگه حال و حوصله داشتم حسابي حالش را مي گرفتم! هر شيريني که خانم بر مي داشت، آقا هم يکي بر مي داشت. ديگر نزدیک بود خانم جوش بیاورد ولي نمي خواست باعث مشاجره شود. وقتي فقط يک دانه شيريني ته پاکت مانده بود، آقا با کمال خونسردي شيريني آخري را برداشت، دو قسمت کرد، نصفش را به خانم داد و نصفش را خودش خورد. اين ديگر خيلي رو مي خواهد. خانم ديگر آنقدر عصبانی بود که کارد می زدی خونش در نمی آمد. در حالي که حسابي قاطي کرده بود، بلند شد و کتاب و اثاثش را برداشت و عصباني رفت تا سوار هواپیما شود. وقتي سر جاي خودش نشست، نگاهي داخل کيفش کرد تا عينکش را بردارد که يک دفعه غافلگير شد!! پاکت شيريني که خريده بود داخل کيفش بود دست نخورده و باز نشده. او فهميد که اشتباه کرده و از خودش شرمنده شد. يادش رفته بود که پاکت شيريني را از داخل کیفش بیرون بیاورد. آن آقا بدون ناراحتي و اوقات تلخي شيريني هایش را با او تقسيم کرده بود و حالا نه تنها فرصتی براي توجيه کار خودش نداشت بلکه نمی توانست از او عذرخواهی کند.  چهار چيز هستند که غير قابل جبران و برگشت ناپذيرند: سنگ، بعد از اين که پرتاب شد. دشنام، بعد از اين که گفته شد.  موقعيت، بعد از اين که از دست رفت. و زمان، بعد از اين که گذشت و سپري شد. @avayeqoqnus