eitaa logo
آوای ققنوس
8.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
537 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 الهی؛ پایی دِه 🌸 که با آن کوی مهرِ تو پوییم 🕊 و زبانی دِه 🌸 که با آن شکر آلای تو گوییم.   ● آلاء: نعمت‌ها @avayeqoqnus
💜 بر رهگذرِ بلا نهادم دل را خاص از پیِ تو پای گُشادم دل را از باد مرا بوی تو آمد امروز شکرانه‌ی آن به باد دادم دل را @avayeqoqnus
وقتی کریستف کلمب، از سفر معروف و پرماجرایش برگشت، ملکه‌ی اسپانیا به افتخارش مهمانی مفصلی ترتیب داد. درباریان که سر میز ناهار حاضر بودند با تمسخر گفتند: کاری که تو کرده‌ای هیچ‌کار مهمی نیست. ما نیز همه می‌دانستیم که زمین گرد است و از هر سویی بروی و به رفتن ادامه دهی، از آن سوی دیگرش برمی‌گردی.  ملکه‌ی اسپانیا پاسخ را از کریستف کلمب خواست. کریستف تخم مرغی را از سر میز برداشت و به شخص کناری خود داد و گفت: این را بر قاعده بنشان ! او نتوانست. تخم مرغ دست به دست مجلس را دور زد و از راست ایستادن و بر قاعده نشستن اِبا کرد. گفتند: تو خودت اگر می‌توانی این کار را بکن! کریستف ته تخم‌مرغ را بر سطح میز کوبید، ته آن شکست و تخم مرغ به حالت ایستاده ایستاد. همگی زدند زیر خنده که ما هم این را می‌دانستیم! گفت: آری شاید می‌دانستید اما انجام ندادید، من می‌دانستم و عمل کردم. زندگی پر است از آدم‌هایی که می‌گویند من هم می‌توانم فلان کار را انجام دهم فلان جور باشم و... اما فقط تعداد اندکی عمل می‌کنند، و موفق می‌شوند! @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد. یعنی آنان که دست قوّت ندارند، سنگ خرده نگه دارند تا به وقت فرصت دمار از دماغ ظالم برآرند. اندک اندک به هم شود بسیار دانه دانه است غله در انبار 🔻 از باب هشتم گلستان سعدی @avayeqoqnus✨  
چو صبح از روی نورانی نقابِ تار بگشاید نسیم از هر طرف صد نافه تاتار بگشاید نباشد حاجت مطرب حریفان صبوحی را چو مرغ صبحگاهی ناله های زار بگشاید خوش آن عاشق که خوابش برده باشد در پس عمری چو خیزد ناگهان، دیده به روی یار بگشاید غلام خواب آن شوخم کز آواز خوش ساقی به صد ناز و کرشمه نرگس بیمار بگشاید دلت نگشاید، الا با لب و روی بتان، خسرو دل هر کس، ولی از سبزه گلزار بگشاید @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌ عصر باشد یڪ لیوان چاے روے ایوان و ڪتاب مورد علاقہ ات و خیالِ تو .!! ڪہ قدمـ می‌زند میان ڪَل هاےِباغچہ میبینی ..! هیچ چیز ڪم ندارمـ ، براے بہ خیر شدن عصرمـ.... عصرتون بخیر ☕️🌹 ✨@avayeqoqnus✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
من کجا، باران کجا و راه بى پایان کجا آه این دل دل زدن تا منزل جانان کجا اى حریر از شانه هایت ریخته تا راه من عطر خوبت را بگو آخر کنم پنهان کجا من غریق رود هاى خفته در نام توام مرغ دریایى کجا و بیم از طوفان کجا هرچه کویت دورتر، دل تنگ‌تر، مشتاق‌تر در طریق عشقبازان مشکل آسان کجا کاتبان گفتند شب، تکثیر گیسوى تو است نور خورشید انعکاس چشمه‌ى روى تو است بى قرار دیدنت این خاک باران خورده است خواب چشمان مرا امشب خیالت برده است @avayeqoqnus
Homayoun Shajarian - Man Koja Baran Koja (320).mp3
9.57M
💚🌹💚 🎼 آهنگ "من کجا باران کجا" 🎙 با صدای همایون شجریان ✍ شعر از پوریا سوری @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرگز نمی‌توان کتاب های مزخرف را خواند و به مطالعه‌ی کتاب های عالی نیز پرداخت. کتاب‌های بد سم روح‌اند و ذهن را نابود می‌کنند. شرط مطالعه‌ی کتاب خوب، نخواندن کتاب بد است؛ زیرا زندگی کوتاه است و فرصت و توان محدود. @avayeqoqnus
. دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من یک جان و هزار گونه فریاد از تو 🥀 @avayeqoqnus
. وقتی موهای جو گندمی را از پیشانیمان کنار میزنیم و وقتی قرص های رنگارنگ را به ضرب آب پایین میدهیم وقتی انگیزه ای، برای مسافرت رفتن نداریم وقتی فرقی نمیکند ماشینی که برایش انقدر تلاش کردیم پراید باشد یا لکسوس، وقتی با کسی که عادت کرده ایم به بودنش، کنار شومینه ی رنگ و رو رفته ی خانه مینشینیم و به جای گفتن دوستت دارم، از پادرد شکایت میکنیم... آن وقت متوجه خواهیم شد که زندگی آنقدرها ارزش قناعت نداشت، کاش زندگی را زندگی کرده بودیم، کاش مسافرت رفته بودیم، کاش لباسهایی را که میخواستیم میخریدیم، کاش کفشهای رنگارنگ می پوشیدیم کاش مهمانی های دوستانه میرفتیم و از ته دل میخندیدیم، و خیلی کاش های دیگر..... @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 برخیز که جان است و 🌿 جهان است و جوانی 🌺 خورشید بـرآمـد 🌿 بنگر نور فِشانی صبحتون به خیر و به مهر رفقا 🌞🪴 @avayeqoqnus✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بارالها؛ به من عطا کن آنچه باعث نزدیکی من به توست... @avayeqoqnus
“رشد گیاهان باغ فصل خاصی دارد. بهار و تابستان هست، اما پاییز و زمستان هم از راه می رسد. بعد دوباره بهار و تابستان می شود. تا زمانی که ریشه ها خشک نشدند، همه چیز درست است و ختم به خیر می‌شود.” 📙 حضور ✍ یرزی کازینسکی @avayeqoqnus
🌷🍀🌷 📜 حکایت کنیز زیباروی و غلام اربابی آوازه کنیزی نوجوان و زیباروی را شنید، که قدی بلند و چشمانی خمار و صدایی دلکش داشت. 20 هزار دینار قیمتش بود و هر کسی را توان پرداخت این مبلغ برای خرید آن نبود، این کنیز ماه‌ها در خانه بود، همه می‌دیدند، اما کسی توان خرید او را نداشت. ارباب به غلام خود یک گونی سکه داد و او را روانه شهر کرد تا آن کنیز ماهرخ را بخرد. پسر ارباب به پدر گفت: «پدر می‌خواهم دیوانگان شهر را لیست کنم تا به آن‌ها طعامی دهیم.» پدر گفت: «اول مرا بنویس و دوم غلام مرا.» پسر پرسید: «چرا پدرم؟» گفت: «اولین دیوانه منم که به غلامی اعتماد کرده و یک گونی زر به او دادم. پس اگر او هم کنیز را بخرد و برای من بیاورد او هم دیوانه است، چون من به‌جای او بودم، اگر پول را نمی‌دزدیدم، کنیز زیباروی را دزدیده و به بیابانی روان شده و تا آخر عمر با او زندگی می‌کردم. در این حالت هر دو دیوانه‌ایم.» غلام کنیز را خرید و در حال برگشت کنیز گفت : «بیا هر دو سمت بیابانی روان شویم، من دوست ندارم دیگر در بند و هم‌خوابی اربابی باشم. به خود و من رحم کن.» غلام گفت: «من غلامم و هیچ گنجی روی زمین ندارم، اما در دلم گنجی به نام امانت‌داری و صداقت است که هرگز آن را با آزادی و لذت خود عوض نمی‌کنم و جواب ارباب را با خیانت نمی‌دهم، چون اگر چنین کنم مرده‌ام و مرده از لذت بی‌نصیب است.» غلام کنیز را به خانه آورده و به ارباب تسلیم کرد. ارباب چون داستان را شنید از صداقت غلام گریست و کنیز زیباروی را به او بخشید و هر دو را آزاد کرد. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🤍🌹 عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم اکنون که پیدا کرده ام، بنشین تماشایت کنم الماس اشک شوق را تاجی به گیسویت نهم گل های باغ شعر را زیب سراپایت کنم بنشین که من‌با هر نظر،با چشم‌دل، با چشم سر هر لحظه خود را مست‌تر، از روی زیبایت کنم بنشینم و بنشانمت آن سان که خواهم خوانمت وین جان بر لب مانده را مهمان لبهایت کنم بوسم تو را با هر نفس ، ای بخت دور از دسترس وربانگ برداری که بس ! غمگین تماشایت کنم تا کهکشان، تا بی نشان، بازو به بازویت دهم با همزبانی ، همدلی ، جان را هم آوایت کنم ای عطر و نورِ توامان یک دم اگر یابم امان در شعری از رنگین کمان بانوی رویایت کنم بانوی رویاهای من، خورشید دنیاهای من امید فرداهای من، تا کی تمنایت کنم؟ @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین آدم های زندگی همان‌هایی هستند که وقتی کنارشان می‌نشینی چایی‌ات سرد می شود و دلت گرم ... دلتون گرم به حضور عزیزان و عصرتون بخیر و خوشی رفقا 💜🌸 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. علمی که تو را گِره گشاید بطلب زان پیش که از تو جان برآید بطلب آن نیست که هست می نماید بگذار آن هست که نیست می نماید بطلب   @avayeqoqnus
داستایفسکی می‌نویسد: "چیزهایی هست که نباید گفت، مگر برای دوستان؛ چیزهایی هست که نباید گفت، حتی برای دوستان؛ و بالاخره، چیزهایی هست که نباید گفت، حتی به خویش!" 🔻 از رمان "وقتی نیچه گریست" ✍ اروین یالوم @avayeqoqnus