📚 #حکایت_طنز
هارون الرشید به بهلول گفت:
"چند تن از پیامبران را نام ببر؟"
بهلول گفت: "فرعون ، شدّاد ، نمرود."
خلیفه چهره درهم کشید و گفت:
"اینها که پیامبر نبودهاند؟!!"
بهلول جواب داد: "هر یک از اینها مدتی
در زمین ادعای خدایی داشتهاند آنوقت
تو به پیغمبری هم قبول شان نداری ؟!" 😀
#حکایت
#بهلول
✨ @avayeqoqnus ✨
- چرا رنجم میدهی؟
+چون دوستت دارم.
آنگاه او خشمگین میشد.
-نه، دوستم نداری. وقتی کسی را دوست داریم، خوشی او را میخواهیم نه رنجش را.
+ وقتی کسی را دوست داریم، تنها یک چیز را میخواهیم: عشق را، حتی به قیمت رنج.
-پس، تو به عمد مرا رنج میدهی؟
+بله، برای این که از عشقت مطمئن بشوم!
🔻 از کتاب "بارون درخت نشین"
✍ ایتالو کالوینو
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
نمی فهمم
وقتی به نماز می ایستم
من ، تو را می خوانم… ؟
یا تو ، مرا می خوانی …. ؟
فقط کاش که عشق مان
دو طرفه باشد . . . 💚
#خدا
✨@avayeqoqnus✨
از منزلِ کفر تا به دین، یک نفس است
وَز عالم شک تا به یقین، یک نفس است
این یک نفسِ عزیز را خوش میدار
کَز حاصل عمر ما همین یک نفس است
#خیام
✨@avayeqoqnus✨
🌼 صبح را از دل و جان، با غزل آغاز کنیم
🌼 وَ برای غم و غصّه، تا ابد ناز کنیم
🌼 در به روی تب و اندوه ببندیم دگر
🌼 رو به شادی و سعادت درِ دل باز کنیم
♦️ صبح تون پر از شادی و لبخند
رفقا 🪴
✨@avayeqoqnus✨
الهي اين بي سرو پا را درياب
تا جادهي بندگي را
بدون همراهي تو نپيمايم
الهى به سوى تو آمدم
به حق خودت
مرا به من برمگردان
آمین 🙏🌹
#مناجات
#خدا
✨ @avayeqoqnus ✨
📘 راه ِبيان عشق
يک روز آموزگار از دانشآموزاني که در کلاس بودند پرسيد: آيا ميتوانيد راهي غيرتکراري براي ابراز عشق بيان کنيد؟
برخي از دانش آموزان گفتند: با بخشيدن، عشقشان را معنا ميکنند.
برخي دادن گل و هديه و حرفهاي دلنشين را راه بيان عشق عنوان کردند.
شماري ديگر هم گفتند: باهم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختي را راه بيان عشق ميدانند.
در آن بين پسري برخاست و پيشازاين که شيوه دلخواه خود را براي ابراز عشق بيان کند، داستان کوتاهي تعريف کرد:
يک روز زن و شوهر جواني که هر دو زيستشناس بودند طبق معمول براي تحقيق به جنگل رفتند.
آنان وقتي به بالاي تپّه رسيدند درجا ميخکوب شدند.
يک ببر بزرگ جلوي زن و شوهر ايستاده و
به آنان خيره شده بود.
شوهر تفنگ شکاري به همراه نداشت و ديگر راهي براي فرار نبود.
رنگ صورت زن و شوهر پريده بود و در مقابل ببر جرات کوچکترين حرکتي نداشتند.
ببر آرام بهطرف آنان حرکت کرد.
همان لحظه مرد زيستشناس فرياد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دويد و چند دقيقه بعد ضجههاي مرد جوان به گوش زن رسيد.
ببر رفت و زن زنده ماند...
داستان به اينجا که رسيد دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوي اما پرسيد: آيا ميدانيد آن مرد در لحظههاي آخر زندگياش چه فرياد ميزد؟
بچهها حدس زدند حتماً از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است.
راوي جواب داد: نه! آخرين حرف مرد اين بود که عزيزم تو بهترين مونسم بودي.
از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت هميشه عاشقت بود.
قطرههاي بلورين اشک صورت راوي را خيس کرده بود که ادامه داد: همه زيست شناسان ميدانند ببر فقط به کسي حمله ميکند که حرکتي انجام ميدهد و يا فرار ميکند.
پدر من در آن لحظه وحشتناک با فدا کردن جانش پيشمرگ مادرم شد و او را نجات داد.
اين صادقانهترين و بيرياترين راه پدرم براي بيان عشق خود به مادرم و من بود...🕊🥀
#داستان
#داستان_کوتاه
✨@avayeqoqnus✨
از منزلِ کفر تا به دین، یک نفس است
وَز عالم شک تا به یقین، یک نفس است
این یک نفسِ عزیز را خوش میدار
کَز حاصل عمر ما همین یک نفس است
#خیام
✨@avayeqoqnus✨
کودکیام را دوست داشتم
روزهایی که به جای دلم
سر زانوهایم زخمی بود …
#حسین_پناهی
✨@avayeqoqnus✨
.
مثل باران بهاری که نمی گوید کِی
بی خبر در بزن و سر زده از راه برس 🌹
#حسین_منزوی
✨ @avayeqoqnus ✨
خوشبختى سراغ کسانى ميرود
که بلدند بخندند.
اين زندگى نيست که زيباست.
اين ما هستيم که زندگى را زيبا
يا زشت مىبينيم.
دنبال رسيدن به يک خوشبختى بى نقص
نباشيد.
از چيزهاى کوچک زندگى لذت ببريد.
اگر آن ها را کنار هم بگذاريد، مى توانيد
کل مسير را با خوشحالى طى کنید.
🔻 از کتاب کمی قبل از خوشبختي
✍ انیس لودویگ
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
🌼 صبح را از دل و جان، با غزل آغاز کنیم
🌼 وَ برای غم و غصّه، تا ابد ناز کنیم
🌼 در به روی تب و اندوه ببندیم دگر
🌼 رو به شادی و سعادت درِ دل باز کنیم
♦️ صبح تون پر از شادی و لبخند
رفقا 🪴
✨@avayeqoqnus✨
به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم
به دل امید درمان داشتم درماندهتر رفتم
تو کوته دستیام می خواستی ورنه منِ مِسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم
حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی
زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم
ندانستم که تو کی آمدی ای دوست کی رفتی
به من تا مژده آوردند من از خود به در رفتم
مرا آزردی و گفتم که خواهم رفت از کویَت
بلی رفتم ولی هر جا که رفتم دربدر رفتم
به پایت ریختم اشکی و رفتم در گذر از من
ازین ره بر نمی گردم که چون شمع سحر رفتم
تو رَشک آفتابی کی به دست سایه میآیی
دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم 🥀
#هوشنگ_ابتهاج
✨@avayeqoqnus✨
📚 ضرب المثل "کوه به کوه نمی رسه،
آدم به آدم می رسه"
🔸 معنی و کاربرد:
یعنی اینکه دنیا با تمام بزرگی اش آنقدر کوچک است که در آن دو نفر که یکی بدی کرده و دیگری بدی دیده بالاخره سر راه هم قرار می گیرند و با هم روبرو خواهند شد و کسی که بدی کرده به سزای عملش رسیده و شرمنده و پشیمان خواهد شد.
🔸 داستان:
در دامنه دو کوه بلند، دو آبادی بود که یکی «بالاکوه» و دیگری «پایین کوه» نام داشت؛ چشمه ای پر آب و خنک از دل کوه می جوشید و از آبادی بالاکوه می گذشت و به آبادی پایین کوه می رسید.
این چشمه زمین های هر دو آبادی را سیراب میکرد.
روزی ارباب بالا کوه به فکر افتاد که زمین های پایین کوه را صاحب شود.
پس به اهالی بالاکوه رو کرد و گفت: «چشمه آب در آبادی ماست، چرا باید آب را مجانی به پایین کوهی ها بدهیم؟ از امروز آب چشمه را بر ده پایین کوه می بندیم.»
یکی دو روز گذشت و مردم پایین کوه از فکر شوم ارباب مطّلع شدند و همراه کدخدایشان به طرف بالا کوه به راه افتادند و التماس کردند که آب را برایشان باز کند.
اما ارباب پیشنهاد کرد که یا رعیت او شوند یا تا ابد بی آب خواهند ماند و گفت: «بالاکوه مثل ارباب است و پایین کوه مثل رعیت. این دو کوه هرگز به هم نمی رسند. من ارباب هستم و شما رعیت!»
این پیشنهاد برای مردم پایین کوه سخت بود و قبول نکردند.
چند روز گذشت تا اینکه کدخدای پایین ده فکری به ذهنش رسید و به مردم گفت: بیل و کلنگ تان را بردارید تا چندین چاه حفر کنیم و قنات درست کنیم.
بعد از مدتی قنات ها آماده شد و مردم پایین کوه دوباره آب را به مزارع و کشتزارهایشان روانه ساختند.
زدن قنات ها باعث شد که چشمه بالاکوه خشک شود.
این خبر به گوش ارباب بالاکوه رسید و ناراحت شد اما چاره ای جز تسلیم شدن نداشت؛
به همین خاطر به سوی پایین کوه رفت و با التماس به آنها گفت: «شما با این کارتان چشمه ما را خشکاندید، اگر ممکن است سر یکی از قنات ها را به طرف ده ما برگردانید.»
کدخدا با لبخند گفت: «اولاً؛ آب از پایین به بالا نمی رود، بعد هم یادت هست که گفتی: کوه به کوه نمی رسد. تو درست گفتی: کوه به کوه نمیرسد، اما آدم به آدم می رسد.»
#ضرب_المثل
✨@avayeqoqnus✨
.
اگر می دانستی
در آن سوی سکوت
چه اقتداری نهفته است،
برای همیشه زبان را رها می کردی.
♦️ از کتاب "یادداشت های زیرزمینی"
نوشته فیودور داستایوسکی
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
.
این جمله از یونگ چقدر زیبا و پرمعناست:
"وجود داشتن کافی نیست،
باید به این بودن، روشنایی بخشید."
#کارل_گوستاو_یونگ
✨ @avayeqoqnus ✨