📗 حکایتی از گلستان سعدی
ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همیخواند. صاحبدلی بر او بگذشت. گفت: تو را مُشاهره چند است؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندین چرا همیدهی؟ گفت: از بهر خدا میخوانم. گفت: از بهر خدا مخوان:
✨ گر تو قرآن بر این نَمَط خوانی
✨ ببری رونق مسلمانی
*مشاهره: مقرری
*نمط: شیوه، روش
#حکایت
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روحپرور است 🌹
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨
📚 وحید سلام نمیکرد!
وحید سه سالش بود. وحید پسر عموی من بود. وحید سلام نمی کرد.
صبح ها که از خواب بیدار می شد، زل می زد به چشم های یک عالم عمو و عمه و مادربزرگ و پدربزرگ و سلام نمی کرد.
همه می گفتند: وحید سلام کن! وحید سلام کن! ولی وحید می رفت زیر چادر مادرش قایم می شد یا پشت درِ اتاقشان سنگر می گرفت و سلام نمی کرد.
من یک سال و نیم از وحید بزرگتر بودم و سلام نکردنِ وحید بزرگترین مشکلم بود.
برای همین از این اتاق به آن اتاق می رفتم و می گفتم: سلام!
از آشپزخانه می آمدم به هال و می گفتم: سلام!
می رفتم به ایوان و رو به باغ می گفتم: سلام!
به صندلی ها سلام می کردم. به دمپایی ها سلام می کردم. به کاسه و بشقاب و پیش دستی ها سلام می کردم!
همه کلافه می گفتند: عرفان چرا اینقدر سلام می کنی! عرفان بسه! عرفان سلام نکن!
می گفتم: آخه وحید سلام نمی کنه!
یعنی در آن دنیای چهار سال و اندیِ خودم دنبال یک راه چاره می گشتم، می خواستم چیزی را جبران کنم، می خواستم از خجالت بزرگترها در بیایم. از دار دنیا فقط یک سلام داشتم و با دست و دلبازی تمام ولخرجی می کردم!
حالا هم مشکلم همین است، حالا هم که جامعه پر است از خشم و خشونت و بی رحمی و بی سلامی، هنوز هم من جز سلام چیزی ندارم.
هنوز هم از این اتاق به آن اتاق می روم و سلام می کنم. به خیابان سلام می کنم، به اتوبوس سلام می کنم، به آجرهای دیوار و به سنگفرش پیاده رو سلام می کنم.
به آدم و درخت و پرنده، به دوست و دشمن و غریبه و آشنا و مردگان و زندگان سلام می کنم.
هنوز هم بعد از این همه سال چاره ای جز سلام پیدا نکرده ام.
راستی دوزخ مگر چیست جز جغرافیایِ بی سلامی و بهشت مگر کجاست جز اقلیمِ سلام!
#داستان
#عرفان_نظرآهاری
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
قسم به عشق که دروازهٔ سپیده دم است
قسم به دوست که با آفتابها، به هم است
قسم به عشق که زیتون باغهای شمال
قسم به دوست که خرمای نخلهای بم است
سپس به نام جنون – این رهایی مطلق –
که در طریقت عشاق، اوّلین قدم است
قسم به عشق و جنون و به دوست، آری دوست !
که هم عزیزترین، هم رساترین قسم است
که زیستن تهی از عشق، برزخی است عظیم
که زندگی است به نام ار چه، بدتر از عدم است
مگر نه ماه شب ماست عشق و خود نه مگر
محاق ماه به خیل ستارگان ستم است ؟
ببین! که وقت جهان بینی است و جان بینی
کنون که آینهٔ چشم دوست، جام جم است
#حسین_منزوی
#دکلمه
✨ @avayeqoqnus ✨
.
آدم های امن، همانهایی هستند که
همه چيز ميتوانی بهشان بگويی،
بدون اينکه قضاوت يا تحقيرت کنند...
ميتوانی کنارشان احساس بودن کنی...
کسانيکه فقط خود خود خودت هستی
که براشون مهمی
کسی که ﺩﺳﺘــــﺖ ﺭﺍ می گیرد ....
ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺧﯿـــــــﺎﻝ ..
ﺩﺳـــــتت را می گیرد ﺑﻪ ﺭﺳــــﻢ ِمحبت ...
ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳــــــﺖ ﻫــــﻮﺍیت ﺭﺍ ﺑﯽ ﺍﺟــــــــﺎﺯﻩ به رسم رفاقت ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷد !
گاهی تورا فرو میریزد برای بنای جدید....
آدم های امن گل های قالی اند،
نه انتظار چیده شدن دارند
نه دلهره پژمردن،
همیشگی اند،
گنجینه اند،
سرمایه اند،
آرامش خاطرند،
کاش هرکس یک آدم امن در زندگیش بیاید ... 👌🌿
#دلنوشته
✨ @avayeqoqnus ✨
.
یاد من باشد فردا حتما
به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری،
ببرد این دل ما را با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست 🌱
صبح بخیر و سلامتی رفقا 🙏🌸
#فریدون_مشیری
☀️ @avayeqoqnus ☀️