.
گوش کن بانگ جَرس از دل صحرا آید
ناله ای سخت جگر سوز و غم افزا آید
پیشبازِ اسرا دختر زهرا آید
به گمانم ز سفر زینب کبری آید
اربعین سالار شهیدان تسلیت باد 🙏🖤
#اربعین
#امام_حسین
#کربلا
🕯@avayeqoqnus🕯
.
📕 کینه مار
شخصی مىخواست زیرزمین خانهاش را تعمیر کند. در حین تعمیر، به لانه مارى برخورد که چند بچه مار در آن بود. آنها را برداشت و در کیسهاى ریخت و در بیابان انداخت.
وقتى مادر مارها به لانه برگشت و بچههایش را ندید، فهمید که صاحبخانه بلایى سر آنها آورده است؛ به همین دلیل کینه او را به دل گرفت.
مار براى انتقام، تمام زهر خود را در کوزه ماستى که در زیرزمین بود ریخت.
از آن طرف، مرد از کار خود پشیمان شد و همان روز مارها را به لانهشان بازگرداند.
وقتى مارِ مادر بچههاى خود را صحیح و سالم دید، به دور کوزه ماست پیچید و آن قدر آن را فشار داد که کوزه شکست و ماستها بر زمین ریخت.
شدت زهر چنان بود که فرش کف خانه را سوراخ کرد.
این کینه مار است، امّا همین مار وقتى محبّت دید کار بد خود را جبران کرد، امّا بعضى انسانها آن قدر کینه دارند که هر چه محبّت ببینند ذرّهاى از کینهشان کم نمىشود.
امام علی علیه السلام:
دنيا حقيرتر از آن است كه در آن از كينه ها پيروى شود.
#داستان
#داستان_کوتاه
#داستان_آموزنده
✨ @avayeqoqnus ✨
.
آرزو سرابی است که اگر نابود شود،
همه از تشنگی خواهند مرد.
#ژان_دلابرویه
✨ @avayeqoqnus ✨
.
در دیده به جای خواب آب است مرا
زیرا که به دیدنت شتاب است مرا
گویند بخواب تا به خوابش بینی
ای بیخبران چه جای خواب است مرا
🔻 نقل شده از ابوسعید اباالخیر
از دیگر شاعران
✨ @avayeqoqnus ✨
.
یک عمر در انتظاری
تا بیابی آن را که درکت کند
و تو را همان گونه که هستی بپذیرد،
و عاقبت در می یابی که او از همان آغاز
"خودت" بوده ای!
🔸 از کتاب "یادداشت های مرد فرزانه"
نوشته ریچارد باخ
#بریده_کتاب
✨ @avayeqoqnus ✨
.
زندگی بی عشق،
اگر باشد همان جان کندن است
دم به دم جان کندن ای دل
کار دشواری ست نیست؟ 🥀
#قیصر_امین_پور
✨ @avayeqoqnus ✨
🖤 🥀🤍🥀🖤
نشد که پَر بزنم عشق آن حوالی را
ببخش بر من مِسکین شکستهبالی را
نشد که پای پیاده به درگهت برسم
و تحفه آورم این دستهای خالی را
منی که چلّهنشین غم توام مولا
نشدکه همدل و همره شوم موالی را
نشد عراقِ غمت را بگریم از دل و جان
بدل به آه کنم این شکستهحالی را
دوباره چشمۀ جانبخش اربعین جوشید
نشد که درک کنم حال آن زُلالی را
بگو بگو «به کدامین دعات خواهم یافت»؟
بگو کجا برم این حسرت سؤالی را؟
ببار حضرت باران به شورهزار دلم
ببر ز سینه ی من داغ خشکسالی را
چکید قطره اشکی و از غم تو سرود
قبول کن ز من این شعر ارتجالی را
#سعید_سلیمانپور
#اربعین
#امام_حسین
🕯@avayeqoqnus🕯
.
📚 ضرب المثل "چوب توی آستین کردن"
🔸 معنی و کاربرد:
ضرب المثل "چوب توی آستین کردن" کنایه از بی آبرو کردن یک شخص است.
از این ضرب المثل زمانی استفاده می کنیم که بخواهیم به کسی هشدار بدهیم با قوی تر از خودش درگیر نشود زیرا شکست خورده و مورد مجازات قرار خواهد گرفت.
این ضرب المثل خبر از تنبیه و مجازاتی سخت برای شخص خطاب شونده دارد، برای مثال زمانی که می گوییم: "با من در نیفت، چوب تو آستینت می کنم"، منظور این است که تنبیه و مجازات بسیار بدی برای تو در نظر گرفته ام.
🔸 داستان:
در گذشته مجازات های مختلفی متناسب با گناهی که محکومین مرتکب شده بودند برای آن ها در نظر گرفته می شد که یکی از آن ها چوب توی آستین کردن بود.
در این روش، دستهای فرد گناهکار را به حالت افقی باز می کردند و چوب سفت و محکمی را داخل یک آستین او کرده و از آستین آن یکی دست وی عبور می دادند،
بعد مچ دست هایش را با طناب به چوب می بستند، با این کار آن شخص به هیچ عنوان نمی توانست از دست هایش استفاده کند.
ماندن دست ها به حالت ساکن بعد از مدتی باعث بی حسی و کرخت شدن آن ها شده و محکوم را آزار می داد؛ از طرفی چون شخص نمی توانست از دست هایش استفاده کند حیوانات موزی مثل پشه و مگس روی سر و صورت فرد می نشستند و باعث ناراحتی او می شدند.
این مجازات اگر چه باعث مرگ یا نقص عضو فرد نمی شد اما با گذشت زمان آن چنان آزار دهنده و ناراحت کننده بود که داد و فریاد محکوم به آسمان بلند می شد و اظهار پشیمانی می کرد و از دیگران کمک می خواست.
بدین ترتیب مجازات چوب توی آستین کردن علاوه بر این که خود فرد محکوم را تنبیه می کرد باعث درس عبرت دیگران هم می شد تا فکر خلاف به سرشان نزند، از آن زمان به بعد این نوع مجازات به شکل ضرب المثل در بین مردم رواج پیدا کرد.
#ضرب_المثل
✨ @avayeqoqnus ✨
.
همه عالم سخنم رفت و به گوشَت نرسید
آری آنجا که تو باشی سخن ما نرود
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📜 حکایت آموزنده ای از گلستان سعدی:
مهمان پیری شدم در دیار بکر که مال فراوان داشت و فرزندی خوبروی.
شبی حکایت کرد: مرا به عمر خویش به جز این فرزند نبوده است.
درختی در این وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند.
شبهای دراز در آن پای درخت بر حق بنالیدهام تا مرا این فرزند بخشیده است.
شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همی گفت: چه بودی گر من آن درخت بدانستمی کجاست تا دعا کردمی و پدر بمردی!
خواجه شادیکنان که پسرم عاقل است و پسر طعنهزنان که پدرم فَرتوت.
سالها بر تو بگذرد که گذار
نکنی سوی تربت پدرت
تو به جای پدر چه کردی خیر؟
تا همان چشم داری از پسرت
🔸 برگرفته از باب ششم گلستان سعدی
#حکایت
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
خدايا
هر شب نوری
از وجود نورانيت
بر قلوب تاريک و گرفته ما بتابان
و با حرارت عشق و معرفت خويش
قلبهای خسته و يخ زده ما را
گرمی ببخش
و قلوب ما را اِحیا بفرما
آمین 🙏🌱
شبتون خوش رفقا 🌙
در پناه معبود بی همتا باشید 🌸
@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
در هر چیز می توان عشق را حس کرد
وقتی دریا ماهی را در آغوش می گیرد،
زمین جوانه های کوچک را می بوسد،
و برگ های بلند ذرت،
دانه دانه محبت را بغل می کنند...
صبح بخیر و شادی رفقا 🙏🌹
✨ به پنج شنبه خوش آمدید ✨
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
الهی
هر شادی که بی تو است اندوه است
هر منزلی که نه در راه تو است زندان است
هر دل که نه در طلب تو است ویران است.
یک نفس با تو به دو گیتی ارزان است
یک دیدار از تو به هزار جان رایگان است.🌱
#مناجات
#خواجه_عبدالله_انصاری
☀️ @avayeqoqnus ☀️
🌿🪴🌻🌿
ابیات آغازین مثنوی معنوی:
بشنو این نی چون شکایت میکند
از جداییها حکایت میکند
کز نِیِستان تا مرا ببریدهاند
در نَفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شَرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرحِ دردِ اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگارِ وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفتِ بدحالان و خوشحالان شدم
هر کسی از ظَن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سِر من از ناله ی من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مَستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش است این بانگِ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
#مولوی
#مولانا
#مثنوی_معنوی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📚 "کلاغه کلاغ!"
پیرمرد ۸۰ ساله با پسرش روی مبل خانه خود نشسته بودند. پسر او ۴۵ ساله بود و تحصیلات دانشگاهی اش را نیز تمام کرده بود.
ناگهان کلاغی كنار پنجره شان نشست.
پدر از فرزندش پرسید: این چیه؟
پسر پاسخ داد: کلاغ.
پس از چند دقیقه، پیرمرد دوباره پرسید این چیه؟
پسر گفت: بابا من که همین الان بهتون گفتم: کلاغه.
بعد از مدت کوتاهی پیر مرد برای سومین بار پرسید: این چیه؟
عصبانیت در صورت پسر موج می زد و با همان حالت گفت: کلاغه کلاغ.
پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتی قدیمی برگشت.
صفحه ای را باز کرد و به پسرش گفت که آن را بخواند.
پسر هم بلند خواند: "امروز پسر کوچکم سه سال دارد و روی مبل نشسته است. هنگامی که کلاغی روی پنجره نشست پسرم ۲۳ بار نامش را از من پرسید و من ۲۳ بار به او گفتم که نامش کلاغ است.
هر بار که به او جواب می دادم عاشقانه بغلش می کردم و به هیچ وجه عصبانی نمی شدم و در عوض علاقه بیشتری نسبت به او پیدا می کردم.
به قول رهی معیری:
مباش جانِ پدر غافل از مقام پدر
که واجب است به فرزند احترام پدر
اگر زمانه به نام تو افتخار کند
تو در زمانه مکن فخر جز به نام پدر
#داستان
#داستان_کوتاه
#داستان_آموزنده
✨ @avayeqoqnus ✨
.
لقمان حکیم به فرزندش فرمود: "با دانشمندان هم نشینی کن! همانا خداوند دل های مُرده را به حکمت زنده می کند، چنان که زمین را به آب باران".
#لقمان
#لقمان_حکیم
✨ @avayeqoqnus ✨
.
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق دریاییست قعرش ناپدید
قطرههای بَحر را نتوان شمرد
هفت دریا پیش آن بحرست خُرد
🔸 برگرفته از مثنوی معنوی مولانا
#مولوی
#مولانا
#مثنوی_معنوی
✨ @avayeqoqnus ✨